به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، فیلم «حکومت نظامی» چهار تا پنج سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ساخته شد و یکی از محبوبترین آثار هنری جهان برای انقلابیون ایران و روشنفکران بود. فیلم براساس اتفاقاتی واقعی تولید شده که دو سال قبل از آن در کشور اروگوئه رخ داده بود. گاوراس فیلم را در شیلی ساخت و البته در آن نامی از اروگوئه نبرد؛ هرچند همه میدانستند منظور اصلی او کجاست. دانشجویان انقلابی آمریکای لاتین دو نفر از عوامل نفوذ آمریکا در کشورشان را دستگیر میکنند تا هم از آنها در رابطه با اقداماتی که انجام دادهاند بازجویی شود و هم در قبال آزادی این افراد، زندانیان سیاسی کشور آزاد شوند.
سانتوره که مدتی است بهعنوان نماینده یک شرکت تجاری آمریکایی، در آمریکای لاتین فعالیت میکند، مسئول آموزش پلیس این کشور کوچک برای شکنجه زندانیان سیاسی و اعمالی از این دست است. بحث او با دانشجوی نقابدار که بازجوییاش میکند، در قسمتهایی از خودش، بازتابدهنده روح حاکم بر دوران نبردهای ایدئولوژیک است. مبارز انقلابی میگوید: «شما میگویید که از آزادی و دموکراسی دفاع میکنید، اما روشهای شما عبارتند از: جنگ، فاشیسم و شکنجه... . با این موافق هستید آقا؟»سانتوره که حالا دیگر عصبانی شده و لحن آرام سابقش را از دست داده، میگوید: «شما خرابکار و تروریست هستید... شما میخواهید پایههای اجتماع و ارزشهای بنیادی تمدن کلیسایی ما را و حتی دنیای آزاد ما را نابود کنید... شما دشمنی هستید که باید با تمام قوا با شما جنگید... .» مبارز انقلابی حالا با یاس و بهآرامی در حالی که بلند میشود تا برود، میگوید: «ما دیگر چیزی نداریم تا بههمدیگر بگوییم.» و سانتوره هم تاییدش میکند، اما وقتی جوان نقابزده انقلابی در حال رفتن است، سانتوره باز چیزی میگوید: «فقط یک چیز میخاهم بدانم. شما برای چه نوع تمدنی مبارزه میکنید؟» جوان مبارز پاسخ میدهد: «شاید ما احساساتی هستیم آقا. میتوانیم بگوییم برای تمدنی میجنگیم که وجود افرادی مثل شما در آن مفهومی نخواهد داشت.»
گاوراس این فیلم را در شیلی ساخت و مدتی پس از آن آگوستینو پینوشه در این کشور به کمک آمریکاییها کودتا کرد و افراد بسیاری اعدام شدند. ۳۰ نفر از عوامل فیلم «حکومت نظامی» هم قربانی رفتارهای وحشیانه پینوشه شدند. گاوراس هم به آمریکای لاتین آمده بود تا علاوهبر تاکید مجدد بر نگاههای چپگرایانهاش، حساب خود را از اردوگاه بلوک شرق هم جدا کرده باشد. دوسه بار در «حکومت نظامی» به مخالفان نفوذ آمریکا طعنه زده میشود که به اردوگاه شرق وابسته هستند، اما آنها پاسخ میدهند که شوروی از اینجا خیلی دور است و ما تنها چیزی که حول و حوش خودمان دیدهایم آمریکاست. هم در دانشگاه و هم اتاقی که دانشجویان گروگانهایشان را در آن بازجویی میکنند، عکس چهگوارا نصب شده است. از این جهت که ماجرای فیلم در آمریکای لاتین روایت میشود، حاوی معنای خاصی است و دلالت بر استقلال فکری انقلابیون نسبت به شوروی دارد؛ تصویری که از نفوذ نیروهای امنیتی ایالات متحده در دولتمردان و نیروهای نظامی و انتظامی آمریکای لاتین در این فیلم نمایش داده میشود، قابلتعمیم به اتفاقات متعددی است که قبل و بعد از ساخته شدن فیلم رخ دادهاند؛ چنانکه مدتی پس از تولید این فیلم در کشوری که آن روزها سالوادور آلنده چپگرا رئیسجمهورش بود، در همین کشور با کمک آمریکاییها کودتا شد و پینوشه بر سر کار آمد.
دولتمردان آمریکا به هیچوجه از فیلم «حکومت نظامی» خوششان نیامد؛ تا جایی که نمایش ویژه آن در مرکز جاناف کندی واشنگتن لغو شد. حالا که ۴۷ سال از زمان ساخته شدن فیلم میگذرد، همچنان فضایی که در آن، موضوع دخالت آمریکا در سیاست سرزمینهای آمریکای لاتین نمایش داده شد، در دنیای واقعی وجود دارد. بسیاری از مردم ایران در سالهای اول انقلاب، فیلم «حکومت نظامی» را با نام «شیلی» میشناختند و وقتی در شیلی اعتراضهایی علیه نظام نئولیبرالیسم به راه افتاد، زمانی بود که میشد مجددا به یاد این فیلم افتاد و پیش از آن وقتی آمریکا میخواست در ونزوئلا چنین کودتایی بکند، باز هم وقتی دیگر بود که میشد از «حکومت نظامی» کوستا گاوراس یاد کرد. اما کودتای بولیوی و برکناری رئیسجمهور مورالس، شاید بهترین بهانه برای یاد کردن از این فیلم باشد. کودتای ناموفق آمریکا در ونزوئلا، کودتای آمریکایی علیه مورالس که فعلا در این مرحله توانست رئیسجمهور مستقر کشور را وادار به ترک منصب کند و اعتراضهای مردم شیلی علیه نئولیبرالیسم، سه پدیده متاخر در آمریکای لاتین بهحساب میآیند که جهت درک بهتر آنها خصوصا کسانی که اطلاع کمتری از ریز حوادث دارند، دیدن این فیلم بسیار سودمند است.
فیلمساز ضدکودتا
کنستانتین کوستا گاوراس؛ او هنوز عنوان مشهورترین کارگردان سیاسی تاریخ را برای خودش حفظ کرده است. هرچند حالا دیگر ۸۶ساله شده و دوران اوج کارش را میشود دهههای 70 و 80 و اویل 90 دانست. کوستا گاوراس متولد ۱۹۳۳ در یونان است که در ۲۱سالگی ناچار شد به فرانسه مهاجرت کند. پدر او یک ارتشی یونانی بود که در برابر هجوم نازیها مقاومت کرد، ولی پس از جنگ، دولت میلیتاریستی یونان او را به اتهام چپگرایی از کشور تبعید کرد. کوستا گاوراس ابتدا مایل بود به آمریکا برود تا در آنجا سینما بخواند، اما این همزمان شد با دوران مککارتیسم و برخوردهای شدید امنیتی با مخالفان سرمایهداری و امپریالیسم در سینما و ادبیات توسط دولت آمریکا. گاوراس ناچار به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن ادبیات تطبیقی خواند و از همان ایام بهعنوان دستیار کارگردان با بسیاری از فیلمسازان فرانسوی همکاری کرد. او سرانجام اولین فیلم جدیاش به نام «حادثهای در ترن» را در ژانر نئونوآر، وقتی ۳۲ ساله بود، یعنی در ۱۹۶۵ ساخت. داستان این فیلم درباره 6 مسافر است که شبانه از مارسی فرانسه با قطار به پاریس مسافرت میکنند و یکی از آنها در اسکلههای بین راه میمیرد. پلیس به سرپرستی بازرس گراتزی در مورد پنج مسافر دیگر با این تصور که یکی از آنها مسئول بوده، تحقیق میکند. با این حال، با افزایش تحقیقات، مسافران دیگر نیز یکبهیک میمیرند. شاید به نظر برسد این سوژه ارتباط چندانی با فضای فیلمهای بعدی گاوراس ندارد، اما بهواقع چنین نیست. ژانر نئونوآر قویترین درونمایه هنری در عصر معاصر است که به پیچیدگیهای فساد موجود در ساختارهای سرمایهسالار میپردازد.
نقش روزنامهنگاران، پلیس و قضات، ماموران دولتی و افرادی که با فراتر رفتن از وظایف عادیشان تلاش آرمانخواهانهای برای رساندن حق به حقدار میکنند، در ژانر نئونوآر پررنگ است. در همان دوران مککارتیسم، بزرگترین قربانی برخورد دستگاههای امنیتی آمریکا نویسندهای به نام دشیل همت، پدر ژانر نئونوآر بود. این فاکتورها پس از آن در سینمای سیاسی کوستا گاوراس به وفور بسامد پیدا کردند. «سربازان شوک» یا «گروه شوک» فیلم بعدی کاوراس در ۱۹۶۷ بود. تفکرات ضدفاشیستی گاوراس در این فیلم که راجعبه مقاومت فرانسویها در برابر آلمانها بود، جلوه کرد. این فیلم فقط جنگی نبود و درونمایه معمایی هم داشت. اما آن فیلمساز نابغه سیاسی که نامش را در تمام جهان سر زبانها انداخت، با فیلم «Z» در ۱۹۶۹ متولد شد. «Z» محصول دوران پرتبوتاب اواخر دهه60 است؛ زمانی که حتی خیلی از کارگردانهای سرگرمیساز هم به سمت مضامین سیاسی آمده بودند.
پیشبینی حکومت نظامی
گاوراس در این فیلم با لحنی بیپروا به کشتهشدن سیاستمدار آرمانخواه کشورش یونان «گریگوریس لامبراکیس» توسط فاشیستها پرداخت که در کودتای 1967 اتفاق افتاد. «Z» اگرچه در الجزایر فیلمبرداری شد، ولی همه میدانستند که منظور گاوراس از کشوری که هرگز در فیلم از آن نام برده نمیشد، یونان است. رخ دادن اتفاقات فیلم در مکانی مجهول که همه مخاطبان مصداق واقعیاش را بهراحتی میشناختند، کمکم تبدیل به یکی از مولفههای سینمایی گاوراس شد. کودتاهای آمریکایی او معمولا در چنین کشورهایی روایت میشدند و چون سبک این رفتارهای امنیتی آمریکا ادامهدار بود و در نقاط مختلف جهان تکرار میشد، فیلمهای گاوراس گاه در عین اینکه به یک حادثه پیشین طعنه میزدند، پیشگویی حادثهای در آینده نزدیک هم بودند. نمونه اعلای این وضعیت، فیلم «حکومت نظامی» بود که راجعبه کودتای آمریکاییها در اروگوئه، هرچند در مکانی بینام ساخته شد، اما بهنوعی پیشگویی حوادث شیلی هم از آب درآمد. در فیلم «Z» پیگیریهای یک قاضی جسور و یک روزنامهنگار چپ، دستهای پنهان جنایت را آشکار میکرد، ولی کودتای نظامیان همهچیز را به نقطه صفر بازمیگرداند. این نومیدی هم در چند فیلم گاوراس تکرار شد. قضاوت درباره اینکه نومیدی نهایی فیلمها، تلاش گاوراس برای واقعبینی بود یا فرار از اتهام پروپاگاندا، بحث مفصلی خواهد داشت، اما به هرحال این درونمایه انتهایی کارهای گاوراس، بهرغم موضع ضدآمریکاییاش، او را در اردوگاه انتقاد علیه شوروی هم قرار میداد. «Z» برنده جایزه اسکار شد و همزمان ستایش منتقدان و استقبال مخاطبان را برانگیخت.
«اعتراف» در 1970 فیلم بعدی گاوراس بود و شرح مصائبی را میداد که بر سر آرتور لندن، معاون وزیر خارجه چکسلواکی آمد. او یک عضو وفادار به حزب کمونیست بود که بیدلیل دستگیر و وادار به اعتراف به خیانت میشد. سوسیالیستهایی که ستایشگر پرشور «Z» بودند، «اعتراف» را فیلمی علیه آرمانهای چپ ارزیابی کردند؛ درحالی که گاوراس ضد سیاستهای غیرانسانی دوران سیاه استالین شوریده بود. گاوراس بیتوجه به این زمزمهها، پس از آن در 1972 فیلم ماندگار و دورانساز «حکومت نظامی» را ساخت. در عالم واقعیت، چریکهای توپامارو اروگوئه، در 1970، دانی آنتونی میتر یونه، عضو آژانس توسعه بینالمللی آمریکا را ربودند و مشخص شد کار اصلی میتر یونه آموزش تکنیکهای ضدشورش به نیروهای پلیس است. چریکها در ازای آزادی میتر یونه خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند و وقتی حکومت با این درخواست مخالفت کرد، او را اعدام کردند. این ماجرای واقعی با همکاری فرانکو سولیانس، سناریست چپگرای فیلم «نبرد الجزیره»، به درامی پرتعلیق تبدیل شد.
«حکومت نظامی» در کشوری فرضی میگذشت که البته همه میدانستند اروگوئه است. این فیلم را گاوراس در شیلی، زمانی که سالوادور آلنده رئیسجمهور بود، جلوی دوربین برد. در زمانهای که چیزی به نام پایان باز برای مخاطبان سینمای جهان شناخته شده نبود، این فیلم در بخشی که تقریبا میشد آن را نیمهکاره دانست، رها شد. انقلابیون اینبار در کمین پلیسی بودند که عامل دستگیری همرزمانشان و جزء دستپروردههای همان مامور آمریکایی بود که پیش از این اعدامش کرده بودند. این فضای پایانبندی در تلخترین شکل ممکن، به واقعیتی که پس از اروگوئه، در یکی دیگر از کشورهای آمریکای لاتین، یعنی همین شیلی رخ داد، متصل میشد. پس از نمایش این فیلم، یک ژنرال فاشیست به نام آگوستینو پینوشه با همکاری ارتش آمریکا در شیلی کودتا کرد و حمام خون به راه انداخت. ۳۰ نفر از عوامل فیلم «حکومت نظامی»، به جرم شرکت در تولید این اثر سینمایی، زندانی یا اعدام شدند. موسیقی «حکومت نظامی» که مثل فیلم «Z» آن را تئودوراکیس ساخته بود، یکی از شاهکارترین موزیکهای متن فیلم در تاریخ سینماست. گاوراس یک دهه بعد از «حکومت نظامی» و این بار با صراحت کامل، به موضوع کودتای آمریکایی پینوشه در شیلی برگشت و باز هم غلغلهای در عالم سینما به راه انداخت.
او در این میان ابتدا «بخش ویژه» را در ۱۹۷۵ ساخت که یک فیلم دادگاهی مربوط به دوران جنگ جهانی دوم بود و به فاشیسم طعنه میزد و سپس در 1979 فیلم عاشقانهای به نام «روشنایی زن» را ساخت که راست کار او نبود و موفق از آب درنیامد. گاوراس اما با «گمشده» (1982) به دنیای آشنای تریلرهای سیاسیاش بازگشت و این بار هم ماجرایی واقعی، دستمایه خلق درامی افشاگرایانه قرار گرفت؛ پس از کودتای پینوشه در شیلی، چارلز هورمن، جوان آمریکایی در سانتیاگو ناپدید میشود. ادهرمن، پدر چارلز، به جستوجوی فرزند گمشدهاش همهجا را زیر پا میگذارد و درنهایت معلوم میشود چارلز که با روزنامههای آزادیخواه همکاری داشته و اسنادی مبنیبر حمایت ارتش آمریکا از کودتاچیان بهدست آورده بود، کشته شده است. سفیر آمریکا به ادهرمن خبر میدهد که جسد پسرش پیدا شده و وقتی او تصمیم به شکایت میگیرد، با صورتحساب کلانی برای حمل جسد به آمریکا مواجه میشود. جسد هفت ماه در شیلی میماند، کالبدشکافی غیرممکن است، مدارک بایگانی شده و شکایت رد میشود. اولین نمایش «گمشده» در جشنواره کن که برنده نخل طلا به صورت مشترک با «راه» اثر یلمازگونی هم شد، سروصدای زیادی به پا کرد و در ادامه هم جنجالهای زیادی به راه انداخت.
وزارت خارجه آمریکا با صدور بیانیهای رسمی، دخالتش در کودتای نظامیان شیلی را رد کرد؛ چیزی که بنابر شواهد و برگرفته از نوشتههای مطبوعات آن زمان، بعید به نظر میرسد هیچکدام از تماشاگران «گمشده» باورش کرده باشند. فیلم بعدی گاوراس «هانا. ک» یا همان هانا کافمن بود و به مساله جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین میپرداخت؛ کودکی یهودی که از جنگ جهانی جان سالم به در برده، به رژیم صهیونیستی مهاجرت میکند و در مرحلهای از زندگیاش وکیل تسخیری یک فلسطینی به نام سلیم بکری میشود که متهم به عملیات تروریستی شده است. هانا او را از زندان نجات میدهد، ولی سلیم به اردن تبعید میشود. گاوراس در 1986 «کسبوکار خانوادگی» را ساخت که یک فیلم کمدی بود و حتی از «روشنایی زن» هم در کارنامه او بیتناسبتر به نظر میرسید و در 1988 با فیلم «لورفته» درباره قربانی شدن عشق در مسلخ تعصبات فاشیستی سخن گفت. «جعبه موسیقی» در 1989 یکی از آخرین فیلمهای درخشان گاوراس تا به امروز محسوب میشود که درک تازه او از مناسبات سیاسی را به نمایش میگذاشت؛ اینجا جایی بود که تلخی شکست آرمانگرایی نمود پررنگتری پیدا میکرد و در دام جزماندیشی خودش میپیچید و در مواجهه با واقعیتهای تلخ بیرونی رنگ میباخت. «آخرالزمان کوچک» (1993)، «شهر دیوانه» (بازسازی «بعدازظهر سگی» لومت) (1997)، «آمین» (2002) (درامی درباره جنگ جهانی دوم) و «بتر» (2005) (یک کمدی سیاه هجوآمیز) فیلمهای بعدی گاوراس بودند که هیچکدام فروغ سابق را نداشتند. اما گاوراس که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، با فیلم «آخرالزمان کوچک» نشان داده بود مقداری دیدگاههایش دچار تردید و تغییر شدهاند، پس از بحران والاستریت در ۲۰۰۸ میلادی، مقداری از روحیه سابقش را بازیافت و اینبار «بهشت است غرب» را در ۲۰۰۹ و پس از آن «سرمایه» را در ۲۰۱۲ ساخت. آخرین فیلم او با نام «بزرگسالان در اتاق»، در بخش خارج از رقابت فستیوال اخیر فیلم ونیز نمایش داده شد. این اولین فیلم گاوراس در زادگاهش یونان بود که بحران اقتصادی این کشور در ۲۰۱۵ و مساله جهانیسازی را به نمایش میگذاشت.
* نویسنده: میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار