به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «معیشت و بهروزی افراد باید تضمین شود، یعنی آن بهروزی جزئی، باید به مثابه حق لحاظ شود و آنچنان فعلیت یابد» (هگل، عناصر فلسفه حق، بند 230).بحث مفهومی از عدالت و کنشهای عدالتخواهانه بهواسطه رسانهها، این روزها بسیار مطرح میشود. طالبان عدالت، به قصد تعیین مرزهای عدالتخواهی، دیگری را نفی کرده و خود را معتبر میشمارند. جریان موسوم به عدالتخواهی، همانند جنبشهای آزادیطلبانه دهههای گذشته، مشمول نقد یکجانبگی است. هم آزادیطلبان و نیز عدالتخواهان، دچار یکسونگری در دغدغهمندی هستند. آنان آزادی و اینان عدالت را تمنا میکنند. چنین جریانهایی که به پویشهای حمایت از حیوانات، دوستداران محیطزیست و... شباهت دارند، روی دیگر سکه یا وجوه دیگر مساله را نمیبینند. در سطح پیشرفتهتر -و نه کاملتر- این تلاشها، دوگانههایی ساخته میشود، مانند دوگانه آزادی و عدالت، آزادی و امنیت، عدالت و امنیت، قدرت و مردم، قوهقضائیه و قوهمجریه و فرض بر این است که یکی بر دیگری رجحان پیدا میکند. در این حالت هم یکجانبگی به قوت خود باقی است و به این ترتیب، روایت عدالتخواهی دانای کل ندارد.برای این مشکل میتوان ریشهای جست که البته چندان عمیق نیست. هرکدام از گروهها و بازیگران عدالتخواهی در تعریف مسالهمندی خود دچار ایهام و ابهام هستند. این عارضه فقط به گروههای ایرانی اختصاص ندارد. با نگاهی به تاریخ اندیشه نیز میتوان فهمید که هر کوششی برای تعریف درنهایت منجر به شکست شده است. نابسندگی تعریفها در جامع بودن امثال و مانع بودن اغیار، از افلاطون تا سندل را شامل میشود.
هنگامی که عدالت، تعریف محکمی نداشته باشد، برای کنشگران عدالت نیز نمیتوان حدود و ثغوری تعیین کرد. ضمن آنکه تکثر جریانها و تشویش و پراکندگی افکار باعث میشود تعریف وحدتبخش به «سختی» ارائه شود. قید «سختی» به این سبب است که شاید در این گفتمان، حقیقت و قدرت درنهایت به معاملهای دست یابند و تعریفی همهپسند ارائه شود. ضمن اینکه با تسامح میتوان گفت تمام آنچه بر عدالت در جغرافیای سیاست و اندیشه ایرانی گذشته، منشعب از تعریف عدالت و عدالتخواهی است. بعضا غرضورزی و انتقامجویی و کینهورزیهایی در تقابل با جریان عدالتخواهی دیده میشود که هم درونی است و هم بیرونی.با وجود انتقادهایی که به نومینالیسم وارد است، اما این نکته را باید مدنظر قرار داد که واژهها حامل معانی هستند و انتخاب اسم برای کنشگران و دغدغههایشان باید تدقیق شود. بهنظر میرسد طلب و تمنای عدالت، امری از بالا به پایین است، اما تاریخ مفهوم و سرگذشت اندیشه به ما نشان میدهد هم عدالت و هم آزادی، کسب کردنی است و این کسب عدالت (و یا آزادی) منوط به کسب قدرت است. منش و مشی چهرههای تاثیرگذار عدالتخواهی در ایران نیز این مساله را تصدیق میکند.پذیرش شکست و قبول تعریفناپذیری مفاهیم، دلالت بر نفی پرسش از چیستی اشیا، افراد و افکار نمیکند. تصور عدالت بهمثابه حکم، تقلیل آن به قواعدی حقوقی است که بنابر تصمیم یک شخص یا تغییرات اجتماعی احاله میشود. همچنین، عدالت را نمیتوان فقط یک وضعیت درنظر گرفت.
اگر بنا باشد عدالت را وضعیتی ایدهآل یا بیعدالتی را دقیقهای استبدادی درنظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که تمام زندگی بشر یا سرشار از عدالت است یا تهی از آن. باید با این دوگانه خودساخته مقابله کرد، زیرا وضعیتی تماما عادلانه یا بالکل ناعادلانه وجود ندارد. تمام تلاشها و زحمات کنشگران نه برای تحقق یکی و فرار از دیگری، بلکه بهبود این وضعیت است.اولین تلاش برای تقیید عدالت، آن است که تاریخ عدالت نگاشته شود و تاریخ عدالت، تاریخ مفهوم عدالت است، اما برای عدالتخواهی صورتبندی اینگونه نیست. پیشتر در مقاله «بنیامین علیه چپ ایرانی: چپ اسلامی و فرشته تاریخ»، منتشر شده در روزنامه فرهیختگان 26 آذر 97) توضیح داده شد که عدالتخواهی تاریخ ندارد و عدالتخواهان تاریخ از دست رفته خود را جستوجو میکنند. ارتجاع به گذشته ناموجود، از همان ویژگیهای رمانتیکی است که متاسفانه اصنافی از عدالتخواهی به آن گرفتار هستند. برای مثال، شخصیتی را از دل تاریخ بیرون میآورند. این شخصیت دچار بریدگی از متن شده و میتوان هر چیزی را به آن نسبت داد، رنگ و لعابی جدید به آن زد و ایدهآل تیپ عدالتخواهی معرفیاش کرد. کاری که مرحوم دکتر شریعتی (از بنیانگذاران چپ اسلامی و جریان عدالتخواهی) با برساخت ایماژ جناب ابوذر(س) کرد، از این قسم بود.جبهه مقابل عدالتخواهی، درک نادرستی از وضعیت دیگرش دارد. این جبهه که ماسوای عدالتخواهان فهمیده میشود، چنین درک میکند که عدالتخواهی برهم زننده نظم موجود است، پس میتواند برای وضع موجود و ثبات آن، خطرآفرین باشد، پس باید با آن برخورد امنیتی کرد. عدالتخواهی زمینه خوبی است که جبهه مقابل یعنی خواهان ثبات و حامی وضع موجود (ولو با این پذیرش که این وضع، با وضع موعود و مطلوب، فاصله دارد و فینفسه مطلوب نیست)، بالاخره فکری برای سازوکار قانونی اعتراض در ایران کند و با تدقیق قانون، از نظم و نظام مراقبت کند. این نکته را نیز باید یادآوری کرد که الزاما هر نظم مستقری فضیلتمند نیست و هر برهمزننده نظمی، رذالت. استقرار نظمی پس از عهدهداری و سردمداری عدالتخواهان، موید همین بحث خواهد بود.در راه عدالتخواهی و تاریخ مفهوم، راهزنانی نیز درکارند. عدالت بهخودیخود، کماکان مفهومی نادقیق و تنقیح ناشده است و نباید آن را با مفاهیم برساخته جدیدتری که اغتشاش بیشتری دارند، ترکیب و وصل کرد. معادل انگاشتن عدالتخواهی با چپ، چپ اسلامی، مارکسیسم ایرانی و... جدای از اینکه مبنای نظری و دلیلش روشن نیست (و خوانشی ایدئولوژیک، بلکه مصادرهای ایدئولوژیک است و ظرفیتها و قابلیتهای عدالتخواهی را هم پایمال میکند) فقط بر جهل مرکب میافزاید.
با رجوع به تاریخ مفهوم عدالت و عدالتخواهی، برجسته شدن کتاب شریف «نهجالبلاغه» در سده اخیر را نیز مشاهده میکنیم. پیش از مشروطه و برای قرون متمادی، نهجالبلاغه بهدلیل حذف سند خطبهها و گزینشی بودن آنها، کمتر مورد توجه محدثان قرار میگرفت، اما پس از مشروطه و مواجهه با غرب و طرح مسائل جدید، نیاز به متنی دینی که بتوان با آن به آزادی، عدالت، سیاست، مشارکت مردمی، حکومت و... پرداخت، احساس میشد. نهجالبلاغه که هدف از تدوین آن، بلاغت و مسائل زیباییشناختی بود، برای رسالت جدیدی مورد خوانش قرار گرفت. از شرحهای سیاسی و اجتماعی جدید این کتاب شریف در تاریخ معاصر کشورمان، لزوم تاسیس «الهیات عدالت» و «الهیات عدالتخواهی» برداشت و مشاهده میشود. شاید چنین الهیاتی در جریان مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و دولتمندی پس از انقلاب مورد بحث متفکران فعال در میدان بوده باشد، اما مجالی برای طرح جداگانه این ایده طلب میشود. فهم مرسوم و معمول رسانههای جمعی و اجتماعی صورت واکنشی از عدالتخواهی را بهدست میدهد که بیانگر تمام واقعیت عدالت و عدالتخواهی در ایران نیست. وجه کنشی عدالتخواهی بهوساطت الهیات عدالت میتواند نمایان شود. الهیات عدالت، به حضور جریان زبانشناسی سیاسی نیز نیاز دارد. همخانوادگی و درهمتنیدگی مفاهیمی مانند حق، حقوق بشر، مالکیت، عدالت، حق بیان، حق حیات و حق اعتراض در زبانهای فارسی، انگلیسی، عربی و آلمانی نیز مشهود است. متون کلاسیک فلسفه سیاسی مانند عناصر فلسفه حق هگل، میانجی خوبی برای طرح این بحث هستند، زیرا جلوی یکجانبگی را گرفته و فهمی منظومهای از انتزاع و انضمام واقعیت روایت میکنند. گفتمان عدالتخواهی نیازمند طرح بحثهایی مانند آنچه آیزایا برلین برای آزادی انجام داد، است. شاید بهزودی شاهد کتابهایی با عناوین «عدالت و خیانت به عدالت» یا «دشمنان عدالت» باشیم.
* نویسنده: داوود طالقانی، روزنامهنگار