«فرهیختگان» بررسی می‌کند
آیا سلیقه مردم ایران به سمت رحمان ۱۴۰۰‌، کلوپ همسران، تگزاس ۲ و مطرب رفته است؟ نفع‌‌برندگان از چنین وضعیتی، مرتب سعی دارند القا کنند که مردم در شرایط سخت، برای فرار از بار مشکلات، به چنین چیزهایی رو می‌آورند و عده‌ای هم این حرف را باور کرده‌اند.
  • ۱۳۹۸-۰۸-۲۰ - ۰۸:۳۵
  • 00
«فرهیختگان» بررسی می‌کند
پای «مطرب» چگونه به سینما باز شد؟
پای «مطرب» چگونه به سینما باز شد؟

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،   «مطرب» داستان یک خواننده شش‌و‌هشتی قبل از انقلاب است که قرار بوده آلبومش را اسفند ماه ۵۷ منتشر کند، اما وقایع سیاسی اجتماعی مانعش می‌شوند. ابراهیم (متاسفانه پرویز پرستویی) که همان مطرب ۴۰ سال پیش است، مرتب در سرتاسر فیلم گلایه می‌کند که «چی می‌شد اگر یک ماه دیرتر انقلاب به پیروزی می‌رسید و من هم می‌توانستم معروف بشوم...» و در انتها موفق می‌شود چیزی که فیلم القا می‌کند انقلاب از او گرفته بود را در استانبول ترکیه پیدا کند و آنجا در کنسرت یک خواننده زن به اجرا و همخوانی بپردازد.مطرب، فیلمی است در‌ حال و هوای شبکه من و تو. همین اواخر هم یک تئاتر به نام «گزارش یک میهمانی» با چنین درونمایه‌ای روی صحنه رفت که محسن افشانی در آن بازی می‌کرد. برای کسانی که سقف ایده‌آل‌هایشان وضعیت لب سواحل آنتالیا است؛ یعنی برهنگی، آبجو، رقص و مقداری مشتهیات دیگر، «من و تو» بهترین شبکه، «شماعی‌زاده» بهترین خواننده، «مطرب» بهترین فیلم و «گزارش یک میهمانی» بهترین تئاتر است. مطرب هم‌سطح با دیگر همتایان فرهنگی‌اش در موسیقی، تلویزیون، تئاتر و... با هدف‌گیری کسانی ساخته شده که می‌توانند با سطح ‌پایین‌ترین متلک‌ها و شکلک‌ها بخندند، به‌جای اینکه پوزخند بزنند و زیرلب بگویند بی‌نمک! و کسانی که نمی‌توانند اگر یک پله این شوخی‌ها عمیق‌تر بود و درک مطایبه‌شان قدری هوش بیشتر می‌خواست، حتی لبخند بزنند. کودکان به شکلک و ادا راحت می‌خندند و به جوک‌های معنی‌دار بزرگسالان نمی‌توانند بخندند. در عوض بزرگسالان بعید است بتوانند به شکلک‌هایی بخندند که بچه‌ها را به ریسه می‌اندازد. به کسانی که من و تو می‌بینند و با مطرب کیف می‌کنند و وقتی سرود ممد نبودی در نمایش گزارش یک میهمانی با لحن تمسخر پخش شد، قهقهه‌شان بالا می‌رود و همراه با ریتم آن کف می‌زنند، اصطلاحا می‌گویند لومپن. لومپن‌ها در طبقات مختلف اجتماعی وجود دارند؛ چه در میان برخورداران و چه فقیرترها. دوره ابتذال یعنی دوره‌ای که فقط به صدای لومپن‌ها پژواک داده شود و سعی بر این باشد که باقی طیف‌های فکری و فرهنگی اجتماع، همچنان نامرئی بمانند و جزء آمارها نباشند.

آیا در عصر ابتذال به سر می‌بریم؟

آیا سلیقه مردم ایران به سمت رحمان ۱۴۰۰‌، کلوپ همسران، تگزاس ۲ و مطرب رفته است؟ نفع‌‌برندگان از چنین وضعیتی، مرتب سعی دارند القا کنند که مردم در شرایط سخت، برای فرار از بار مشکلات، به چنین چیزهایی رو می‌آورند و عده‌ای هم این حرف را باور کرده‌اند. اما نه آنها که با این نوع آثار سر کیف می‌آیند، از طیف‌ها و طبقات دردمند اجتماع هستند و نه لزوما نتیجه منطقی فشارهای روحی و اقتصادی بر اجتماع، سرخوشی و لاابالی‌گری است. تجربه هنر مردمی در تمام تاریخ ثابت کرده که میل ملت‌ها در شرایط دشوار روحی به قهرمان‌هایی است که حق را به حقدار می‌رسانند نه رقص و شنگولی الکی و بی‌ربط به حال و هوا و دغدغه‌هایشان. اما دلیل محکم‌تر و واضح‌تر برای اینکه صدرنشین شدن کمدی‌های روحوضی در جدول‌های فروش، معنای رفتن مردم ایران به سمت این آثار را نمی‌دهد، چیزی نیست جز آمار.

آمارها می‌گویند در چند ماه گذشته از امسال، تعداد مخاطبان سینما کاهش چشمگیری نسبت به مدت مشابه خود در سال گذشته داشته است. مگر مردم در زمانه عسرت و مشکلات، نباید‌ طرف سرگرمی‌های فراموشی‌ساز بروند؟ پس چرا این فیلم‌ها بیشتر شده‌اند و مخاطبان سینما کمتر؟ صعود هر چه بیشتر کمدی‌های روحوضی در جداول فروش، یعنی هر سال تعداد بیشتری از مخاطبانی که کمدی روحوضی دوست نداشته‌اند و جنس مورد نظرشان را هم در این سبد نمی‌دیده‌اند، با سینمای ایران قهر کرده‌اند، نه اینکه مردم بیشتر به این نوع فیلم‌ها تمایل پیدا کرده‌اند. به‌طور مثال نگاهی به آمار بیشترین فیلم‌های خارجی که توسط کاربران ایرانی اینترنت دانلود شده، نشان می‌دهد کمدی به هیچ عنوان بیشترین استقبال را نداشته است. با این وصف، آیا به عصر ابتذال وارد شده‌ایم؟ مبتذل شدن دوره‌ای به‌خصوص، لزوما به این معنا نیست که مردم یک کشور دسته‌جمعی کم‌هوش شوند و به‌لحاظ عقلی و فرهنگی پسرفت کنند. اینکه تنها صدای گروه‌های کم‌بهره‌تر از لحاظ فکری، فرهنگی و اجتماعی، امکان پژواک داشته باشد و هنجارها را همان‌ها تعیین کنند، هرچند باقی مردم در دل راضی نباشند، همان معنای عصر انتظار را می‌دهد. به این معنا ابتذال متضمن یک نوع دیکتاتوری رندانه هم هست که با تقلب و بی‌اینکه بپذیرد در حال زور گفتن است، دارد زور می‌گوید و باقی صداها را خفه می‌کند.

دیکتاتوری ابتذال چگونه چتر می‌گستراند؟

کمدی روحوضی راحت‌ترین نوع فیلمسازی است و خنداندن کسانی که به این نوع فیلم‌ها می‌خندند، کمترین بهره از هنرمندی را می‌خواهد. اگر معیارهای زیبایی‌شناختی به‌طور صحیح حاکم باشند، سازندگان چنین آثاری دیگر نخواهند توانست صدرنشین جداول باشند. پس طبیعی است که آنها به هر ترتیب و با هر ابزار ممکن، تلاش کنند معیارها و هنجارها به‌جای درست خود برنگردند. فرمول ساده «جمع کردن چند ستاره مشهور در یک فیلم، به‌علاوه مقداری رقص، متلک جنسی، لوکیشن خارجی و...» می‌تواند هر کم‌استعدادی که از مقداری رانت و امکانات در چنین فضایی بهره‌مند باشد را سازنده فیلم صدرنشین جدول فروش کند؛ به‌شرطی که فیلم خوب روی پرده نیاید و این معادله را به‌هم نزند.برخوردی که در عید نوروز امسال با فیلم غلامرضا تختی شد و اجازه نداد این فیلم حتی به حداقل فروشی که پتانسیل آن را داشت برسد، به‌دلیل وحشتی بود که از به‌هم خوردن همان فرمول ساده وجود داشت.

غلامرضا تختی، فیلمی بی‌ستاره بود و اگر خوب می‌فروخت، می‌توانست تبدیل به الگویی برای فیلمسازی بدون ستاره و فروش بالا در سینمای ایران شود؛ چیزی که قاعده بازی را به‌هم می‌ریخت و خیلی‌ها را مجبور می‌کرد در زمین مهارت‌های زیبایی‌شناختی به رقابت با دیگران بپردازند. با این‌حال، غلامرضا تختی فیلمی بود که به هر ترتیب ساخته شد؛ گرچه نهایتا در این چرخه بایکوتش کردند؛ اما ده‌ها فیلم دیگر مثل آن هم بودند که در این فضا حتی نتوانستند جلوی دوربین بروند، ده‌ها فیلمنامه در این فضا حتی نتوانستند از حصار ذهن نویسنده‌هاشان خود را به زیر قلم آنها برسانند و ده‌ها ایده دیگر حتی جرأت جرقه‌زدن هم پیدا نکردند. این معنای استبدادی است که عصر ابتذال می‌گستراند.

درباره فروش فیلم «مطرب» که صدرنشین جدول اکران سینمای ایران در این روزهاست، با علیرضا رئیسیان و خسرو معصومی گفت‌وگو کردیم. به‌رغم فروش بالای مطرب و فیلم‌هایی نظیر آن، سینمای ایران در چند ماه ابتدایی‌اش تا اینجای کار، نسبت به مدت مشابه خود در سال گذشته، مخاطبان بسیار کمتری داشته است و این نشان می‌دهد سلطنت کمدی‌های روحوضی در سینمای ایران، پای خیلی از مخاطبان را از سالن‌ها بریده است. «فرهیختگان» در گزارشی جداگانه به بررسی آماری تعداد مخاطبان در پاییز امسال نسبت به سال گذشته پرداخته بود. علیرضا رئیسیان پیش‌بینی می‌کند که وضع از این هم وخیم‌تر شود و خسرو معصومی که با پرویز پرستویی در «خرس» همکاری کرده بود، با لحن خاصی درباره فیلمی مثل مطرب ابراز تاسف می‌کند.

پرستویی «مطرب» یا پرستویی «خرس»

یک زمانی برخی کارگردانان سعی کردند برای سینمای ایران تماشاچی تربیت کنند، یک نوع تماشاچی که اگر زمان می‌‌گذارد و یک فیلم را نگاه می‌‌کند، وقتی از سینما بیرون ‌‌آمد، فیلم روی او تاثیر گذاشته باشد و دنیای او همین فیلم‌‌های جدی شود، ولی الان شرایط فرق کرده است و آن نوع فیلمسازان کم شده‌‌اند. امروز تماشاچی ما همانند دهه 60 و 70 نیست. تماشاگر امروز علاقه‌‌مند به استار شده است، یعنی اگر فیلم شما استار نداشته باشد آن را تماشا نمی‌‌کند و موضوع برای تماشاچی مهم نیست، موضوع این است که نوید محمدزاده در این فیلم بازی می‌‌کند یا نه؟ اگر محمدزاده بازی می‌‌کند چشم‌‌بسته فیلم را نگاه می‌‌کنند. اگر مهران مدیری، رضا عطاران و... بازی می‌‌کنند، چشم‌‌بسته فیلم را نگاه می‌‌کنند.  این خوب نیست. یک زمانی ما سر و دست می‌‌شکستیم که فیلم از تقوایی یا مهرجویی یا امثال آنها باشد. از بچه‌‌هایی باشد که فکرهای نو دارند، ولی الان طرف می‌‌گوید کدام فیلم می‌‌خنداند و آن را نگاه می‌‌کند. مخاطبانی که در دهه 60 تربیت شده بودند، الان با سینما قهر کرده‌‌اند. اینها که فیلم‌‌های اینچنینی را می‌‌بینند، اکثریت نیستند. از آن طرف این پرستویی که فیلم «مطرب» را بازی می‌‌کند، با آن پرستویی‌‌ای که در فیلم «خرس» بازی می‌‌کند، زمین تا آسمان فرق دارد. رفیق ما به این سمت رفته است، پول همه را وسوسه می‌‌کند.

خندیدن به کدام بهانه؟

فیلم کمدی ساختن همانند «اجاره‌‌نشین‌‌ها »که مهرجویی در آن سال‌‌ها کار کرد، واقعا سخت است. باید فرد کاربلدی باشد. در فیلم مطرب حرف‌‌های رکیک و جنسی وجود دارد، ولی در فیلم اجاره‌‌نشین‌‌ها به‌‌عنوان تماشاچی، شما یک فلسفه و جهان‌‌بینی از فیلم‌‌ساز را نگاه می‌‌کنید و در‌‌عین‌‌حال دائم در‌‌حال خنده هستید. من خودم در سینما جلوی دهان همسرم را گرفتم چون زیاد می‌‌خندید. یا مثلا یک سال که من در جشنواره فجر فیلم «جایی در دوردست» را داشتم، می‌‌گفتند در سالن سینما صحرا، سقف پایین آمد و ببینید این چه فیلمی است که تماشاچی اینقدر می‌‌خندد؛ بعدا فهمیدم آن فیلم «مارمولک» بود. من می‌گویم اگر فیلم دانش این را داشته باشد که الکی مردم را نخنداند، فیلمی است که از دیدنش هم خجالت نمی‌کشید و فیلمساز هم کار شق‌القمری کرده است و واقعا سخت هم هست. هم لیلی با من است و هم مارمولک اینچنین بودند. افرادی که در عرصه سینمای جدی کار می‌‌کردند، با فیلم می‌‌خندیدند و از اینکه می‌‌خندیدند احساس حقارت نمی‌‌کردند. من وقتی مارمولک را نگاه کردم خوشم آمد. خیلی سعی کردم این فیلم را نبینم ولی وسوسه شدم، ساعت 10 صبح رفتم سینمای سپیده بلیت بگیرم که گفتند تا ساعت چهار بعدازظهر فروخته شده است و نشد روی پرده ببینمش. بعدها فیلم را از کمال تبریزی گرفتم و دیدم. فیلم مفرحی بود. مطالبی داشت که واقعا خنده به لب می‌‌آورد و در‌‌عین‌‌حال آدم را با فیلم درگیر می‌‌کرد.

فیلمی که از تماشای آن خجالت نکشیم

یادم هست یک فیلم هنری در دهه 60، در زمان خود 60 میلیون فروخت. فروختن فیلمی مثل این، واقعا برای همه تعجب‌‌برانگیز بود. آن تماشاچی به‌‌نظر من تماشاچی تربیت شده است. الان فیلم‌‌هایی همانند «زهرمار» ساخته می‌‌شود و فروش هم می‌‌کند. فقط تماشاچی از سالن بیرون می‌‌آید و با خود می‌‌گوید این چه بود که من نگاه کردم؟! خودش هم به خودش این را می‌‌گوید، اما ممکن است بار دوم هم با رفیق خود برود و نگاه کند؛ ولی آن تماشاچی که «زیر نور ماه» را نگاه می‌‌کند و بعد رفیق خود را می‌‌برد، متفاوت است. نمونه خود من هستم که به آقای کیانوش عیاری گفتم این فیلم را نگاه کنید که فیلم خیلی خوبی است. گفت من این فیلمساز را دوست ندارم. گفتم این فیلم را در سینما ببین اگر بدت آمد بیرون سینما با من حرف نزن. با هم به سینما رفتیم و وقتی بیرون آمد من را در آغوش گرفت و خیلی تشکر کرد که او را بردم این فیلم را دید. من می‌‌خواهم بگویم آن بخش از تماشاگران سینما را طرد کرده‌‌اند و به سینما نمی‌‌آیند.

شرط‌‌هایی برای درجه‌‌بندی کیفی در سینما

درجه‌‌بندی کیفی که در دهه‌‌های قبل وجود داشت، قدری به این کمک می‌‌کند که در شکل گرفتن سلیقه مخاطب، اثرگذار است. این مساله اگر از طریق عده‌‌ای کارشناس باشد، من خودم آن را قبول دارم. من قبل از دهه 60 فیلمی داشتم که در بخش اصلی کارلووی‌‌واری شرکت داده شد. در جشنواره فجر هم سروصدا کرد و جزء پنج فیلم برتر آن سال بود. این فیلم در جشنواره پیزارو، جشنواره دهلی و چندین فستیوال دیگر هم حضور داشت و اینجا به آن درجه «ب» داده بودند و این تنگ‌‌نظری است. این که چه‌کسی درجه‌بندی کند، بحث مهمی است. مثلا اگر پنج نفر هستند، یکی‌‌ از آنها منتقد باشد. البته نه مثل فراستی. فردی همانند معززی‌‌نیا هست که داماد شهید آوینی بود و فرد بی‌‌طرف و خوش‌‌فکری است. من نقطه نظر او را دوست دارم. چهار نفر دیگر کسان دیگری باشند و حتی یکی روحانی یا معلم باشد. اینها باید سیاست را وارد قضیه نکنند و جنبه هنری سینما را درنظر بگیرند و اینکه فیلم چقدر روی مخاطب تاثیر دارد.

کدام کمدی؟

در دهه 60 سطح فرهنگ عمومی بسیار بالاتر بود. این به تربیت سلیقه برمی‌گردد. هم مدیران آن زمان هوشمندتر بودند و هم فیلم‌سازان ‌انگیزه بیشتری داشتند و مهم‌تر از همه خاستگاه مردم فقط نزدیک شدن به یک وقت‌گذرانی صرف نبود. قدری سطح تفریحات مردم از نظر فرهنگی بهتر بود. چیزهایی که الان باب شده‌اند و روی پرده‌ سینما هستند، خیلی از اینها را کمدی به‌معنای دقیق ژانر سینمای کمدی نمی‌شناسم و مردم ایران هم آنها را دوست ندارند، چون چاره‌ای ندارند. اگر شرایط به شکل دیگری بود، کاملا اوضاع فرق می‌کرد. الان شرایط به‌گونه‌ای شده که دیگر یک کار جدی در زمینه کمدی (جدی نه به‌معنای عبوس‌ بودن، بلکه به‌معنای کار درست) در چنین شرایطی جواب نخواهد داد. در دهه 60 با وجود تمام فشارهایی که بود و خیلی بیشتر از الان هم بود، گرایش فرهنگی مردم این‌طور نبود.  الان هرکدام از آن مخاطب‌ها 70-60 ساله هستند و جامعه تغییر کرده است. میانگین سنی و نگاه مدیران تغییر کرده و با این شرایط هم کمدی‌ها خوب نمی‌فروشند، ای‌کاش می‌فروختند.

آمار مخاطبان امسال در تابستان و 6 ماهه اول و سه ماهه پاییز از سال گذشته کمتر است. بنابراین این نشان می‌دهد این روش‌هایی است که کم‌کم ته‌نشین می‌شود. به‌نظر من مخاطب کم‌کم این چیزها را پس می‌زند و شاید در سال‌های آینده وضعیت از این هم بدتر شود.  فکر می‌کنم الان بازگرداندن درجه‌بندی کیفی به سینما نمی‌تواند کمکی کند. برای اینکه کاملا همه‌چیز دچار رهاشدگی است. الان باید کیفیت استاندارد آثار را به‌لحاظ داستان و تصویر و صدا ارتقا داد و دولت روی این حساس باشد که متاسفانه در این زمینه حساسیتی نیست و برای آنها خیلی این مسائل مهم نیست.

دولتی که همه‌چیز را رها کرده

الان باید جنبه حمایتی سینما را از نظر استاندارد تقویت کنند. اگر دولت نمی‌تواند هیچ چیزی را کنترل کند، استاندارد کیفی را قطعا می‌تواند. مثلا حمایت از آثار متفاوت، حمایت از نمایش آنها، حمایت از استانداردهای فیلمبرداری، صدا، موسیقی و... را داشته باشد حتی اینها هم رها شده و می‌توان گفت کلا همه‌چیز رها شده است.  زمانی که دولت درجه‌بندی می‌کرد، همه بودجه را دولت می‌داد، خسارت شما را هم دولت می‌داد. الان دولت کاره‌ای نیست که بتواند جزء این عامل بازدارنده باشد. بنابراین چه چیزی را باید درجه‌بندی کند؟ چه‌کسی را درجه‌بندی کند؟ همانند درجه‌بندی سنی می‌شود و درست به ضرر سینماست چون غلط اجرا می‌شود به‌ ضرر سینما عمل می‌کند. دولت خیلی به سینما بخواهد کمک کند تلویزیون را وادار کند در بخش آگهی و تیزر و پخش تیزر این مقدار ناعادلانه و بی‌منطق برخورد نکند. دولت زیرساخت‌ها را تقویت کند.

* نویسنده: میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰