نگاهی به کتاب «ره افسانه زدند»،تبارشناسی آثار خلقیات نویسان ایرانی
میهمان قسمت اول برنامه «چراغ مطالعه» آرمین امیر، پژوهشگر، جامعه‌‌شناس و استاد دانشگاه علامه‌‌طباطبایی، در زمانه‌‌ای که می‌‌شود پرسید «آیا جامعه‌‌شناسی در ایران مرده است؟» به‌‌عنوان جامعه‌‌شناس با مجری برنامه بر سر آخرین کتاب خود و مطالب آن به گفت‌‌وگو پرداخت.
  • ۱۳۹۸-۰۸-۱۴ - ۱۲:۱۰
  • 00
نگاهی به کتاب «ره افسانه زدند»،تبارشناسی آثار خلقیات نویسان ایرانی
علیه ژانر ایرانی است دیگر...
علیه ژانر ایرانی است دیگر...

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  شنبه‌‌شب گذشته، اولین قسمت از برنامه‌‌ای جدید در «حوزه کتاب» با اجرای کورش علیانی روی آنتن شبکه4 سیما رفت. از قسمت اول «چراغ مطالعه» این‌‌طور برمی‌‌آید که «فتح باب نقد جدی کتاب در صداوسیما» باشد.

میهمان قسمت اول این برنامه آرمین امیر، پژوهشگر، جامعه‌‌شناس و استاد دانشگاه علامه‌‌طباطبایی، در زمانه‌‌ای که می‌‌شود پرسید «آیا جامعه‌‌شناسی در ایران مرده است؟» به‌‌عنوان جامعه‌‌شناس با مجری برنامه بر سر آخرین کتاب خود و مطالب آن به گفت‌‌وگو پرداخت. به همین بهانه خوب است به این کتاب و فصول مختلف آن پرداخته و گزارشی از آن ارائه شود. «خودتحقیری» یا «خودکم‌‌بینی ملی» تا حد قابل توجهی به بخشی از گفتار روزمره ما ایرانیان تبدیل شده است. عبارتی همچون «اینجا ایران است دیگر...» یا «فقط در ایران است که چنین اتفاقی می‌‌افتد» یا عباراتی مشابه «ایرانی‌‌بازی درآوردن» اخیرا طنین آشنایی یافته‌‌اند. اما «ره افسانه زدند» بر آن است که مساله فراتر از صرف گفت‌‌وگوهای روزمره است. درواقع آرمین امیر بر آن است که طی 50 سال گذشته، نوعی ادبیات شبه‌‌علمی تولید شده که برای گفتار خودتحقیری، نقش پشتیبان را ایفا می‌‌کند. مقصود کتبی از قبیل «جامعه‌‌شناسی خودمانی» (نوشته حسن نراقی)، «جامعه‌‌شناسی نخبه‌‌کشی» (اثر علی رضاقلی)، «درباره خودمداری ایرانیان» (حسن قاضی‌‌مرادی) است. در نگاه اول دو ویژگی درمورد این کتب جلب توجه می‌‌کند: نخست، اینکه برخی از آنها در زمره پرفروش‌‌ترین کتب حوزه علوم اجتماعی هستند. دیگر اینکه نویسندگان برخی از آنها (مثل حسن نراقی و علی‌‌محمد ایزدی) در رشته‌‌هایی غیر از علوم‌‌انسانی و اجتماعی تحصیل کرده‌‌اند.

نویسنده بحث خود را از ایضاح مفهوم «منش ملی» آغاز کرده است؛ یعنی ویژگی‌‌ها، خلقیات و رفتارهایی که میان یک ملت، عمومیت و فراگیری دارد. او به موضع‌‌گیری‌‌های مثبت و منفی درباره این مفهوم می‌‌پردازد. بعضی افراد موضع منفی منش ملی را برساختی جعلی می‌دانند که تمایزات واقعی درون ملت را پوشانده و به محاق می‌‌برد، در مقابل موافقان برآنند که به‌‌رغم تفاوت‌‌ها و تمایزها، اموری همچون حکومت واحد یا اقلیم یکسان، کارگزار تولید نوعی منش ملی واحد هستند. رویکرد نویسنده اما فراتر از این دو موضع آن است. او گزارش‌های به‌‌دست داده شده از منش ملی ایرانیان را مورد مداقه قرار داده و بر آن است که روشن سازد هر یک از این گزارش‌‌ها بر چه شواهدی مستند و متکی است. همچنین، نویسنده پژوهش خود را در امتداد ایده «شرق‌‌شناسی» ادوارد سعید تصویر کرده است. در بحث سعید، شرق‌‌شناسی نوعی گفتمان مبتنی‌‌بر اقتدار و استیلاست که طی آن غرب، شرق را به‌‌مثابه «دیگری خود» برساخته است. معمولا ما ذیل این گفتمان با تصویری عقب‌‌مانده، منفعل، عاطفی، سنت‌‌گرا، مطیع، غیرمسئول، غیرعقلانی، رازآلود و‌‌... از شرق و شرقی مواجهیم. از نظر آرمین امیر، نوع آثار انتقادی مربوط به منش ملی ایرانیان تا حد زیادی از گفتمان شرق‌‌شناسی متأثرند و به یک معنا می‌‌توان آنان را «خود شرق‌‌شناسی» نامید، یعنی شرق‌‌شناسی‌‌هایی که توسط خود شرقیان (در این مورد تصویرسازی از منش ایرانی که توسط خود ایرانیان) تولید و ارائه می‌‌شود. این البته چیزی است که ادوارد سعید خود اجمالا در اثرش به آن اشاره می‌‌کند.

با این مقدمات او در بخش اصلی کتاب  به تفصیل به بررسی آثار شاخص ژانر «نقد منش ملی» می‌‌پرازد. نخستین مورد«حسن نراقی» است که آثارش همچون «جامعه‌‌شناسی خودمانی» از کتب برجسته این ژانر است؛ کتابی که ایجاد خودآگاهی و شناخت «نقش خودمان» و نه نقش موجودات بیگانه‌‌ای چون «حکومت» و «دشمن خارجی» را، در وضعیت محقق و فعلی مورد توجه قرار داده است. نراقی به کار کسانی چون مهندس بازرگان، محمدعلی جمال‌‌زاده و محمدعلی ایزدی به‌‌عنوان پیشگامان ژانر ارجاع می‌‌دهد. او مواردی همچون خودمحوری، مسئولیت‌‌ناپذیری، ریاکاری، فرصت‌‌طلبی، حسادت، دروغگویی، ترسویی و... را در بخش‌‌های مختلف کتاب به‌‌عنوان «خصایص ملی» عرضه می‌‌کند. اما جالب اینجاست که شاهد او در -تقریبا- همه موارد، تجارب شخصی یا وقایعی خاص است که با «تعمیم» به‌‌خصوصیت یا ویژگی‌‌ای عمومی تبدیل می‌‌شود. او علاوه‌‌بر تکنیک تعمیم، از تکنیک «اغراق» نیز استفاده می‌‌کند. امیر مصادیق متعددی از بهره‌‌گیری نراقی از این دو تکنیک را ارائه می‌‌دهد. علاوه‌‌بر آنها به تکنیک فراگیری هم اشاره می‌‌کند؛ به این معنا که چگونه سرتاسر تاریخ ایران و تحولات ریز و درشت آن ذیل عناوین و توضیحات واحدی قرار می‌‌گیرند.

همچنین امیر نشان می‌‌دهد نراقی چگونه از موضع متواضعانه توضیح و اظهار واقعیات به دانشمندی مقتدر و همه‌‌چیزدان تبدیل می‌‌شود که دوای همه دردها را در توبره دانش خود دارد. در فصل بعد محمدعلی ایزدی با آثاری چون «شخصیت اخلاقی ما ایرانیان»، «چرا عقب مانده‌‌ایم؟»، «چه باید کرد»، «نجات از فقر» و «نجات از ظلم» مورد بررسی قرار می‌‌گیرد. ایده اصلی ایزدی این است که ما باید بپذیریم عقب‌‌مانده‌‌ایم و ریشه این عقب‌‌ماندگی و درعین‌حال پیامد آن، نوعی ضعف و بیماری در شخصیت اخلاقی مردم ماست. او نیز در آثار خود فهرست بلندی از رذایل و خصایل منفی را به ملت ایران نسبت می‌‌دهد. جالب است که برای او هم «تجارب عینی» مهم‌‌ترین مبنای این ادعاهاست و تکیه بر پژوهش‌‌های روشمند علوم‌‌اجتماعی ندارد. در کار ایزدی نیز موارد متعددی از تعمیم نابه‌جا یا به‌قول آرمین امیر «بیش‌‌تعمیم» وجود دارد که با اغراق و شمول، تکمیل و تشدید می‌‌شود. حسن قاضی‌‌مرادی دیگر نویسنده‌‌ای است که «پیرامون خودمداری ایرانیان» بحث از «منش ملی» را طرح کرده است. چنانکه از عنوان مشخص است تاکید اصلی او بر «خودمداری» و «خودخواهی» و «عدم کار جمعی» در میان ایرانیان است و این خصلت به‌‌عنوان ویژگی دائم و فراتاریخی با سیطره استبداد پیوند می‌‌یابد. کار قاضی‌‌مرادی خصلت نظری جدی‌‌تری دارد و برای تثبیت مدعیات خود بیشتر بر نظریه‌‌ها و نظام‌‌های مفهومی عرضه شده توسط دیگران (مثلا هگل، مارکس، منتسکیو و لمبتون) تکیه می‌‌کند. درواقع، کار او ساختن نوعی تصویر ذهنی و ایده‌آل است که به‌‌طور مستقیم در سنت شرق‌‌شناسی ریشه دارد. قاضی‌‌مرادی همین مضمون را در آثار پرشمار بعدی از جمله «جامعه‌‌شناسی حس شرم در ایران» و «کار و فراغت ایرانیان» پی می‌‌گیرد.

امیر در فصول بعدی به کار دو نویسنده پرفروش و مشهور این ژانر می‌‌پردازد؛ محمود سریع‌‌القلم و علی رضاقلی. سریع‌القلم با پروژه «مکتب تحول شخصیت ایران» که در آثار متعددی پی گرفته شده، تلاش دارد مساله توسعه‌‌نیافتگی را با خصایل و ویژگی‌‌های ایرانیان مرتبط سازد. رضاقلی نیز در دو کتاب پرفروش خود با موضوع نخبه‌‌کشی و خودکامگی، گرچه تلاش کرده به اقتضای منطق تحلیل جامعه‌‌شناختی به امر نهادی و ساختاری توجه کند، ارجاعات فراوانی به مساله منش ملی و خصایل و رذایل منفی ایرانی دارد. مزیت اصلی کتاب «ره افسانه زدند» و درواقع کار اصلی آن این است که به‌نحوی واسازانه با دعاوی این نویسندگان (همچون موارد قبلی) درگیر می‌شود و نشان می‌‌دهد چه اندازه ادعاهای بزرگ را بدون استناد به شواهد جدی و کافی طرح کرده‌‌اند. همچنین امیر نشان می‌‌دهد آن نویسندگان در چه مواردی بخش‌‌هایی از شواهد و فکت‌‌ها را نادیده گرفته و آنها را در جهت اثبات مدعای خود مورد غفلت قرار داده‌‌اند. کتاب امیر، تناقض و اعمال استانداردهای دوگانه را نیز نمونه دیگری از مساله این ژانر پژوهشی-ترویجی دانسته است و نشان داده مثلا درحالی‌که سریع‌‌القلم خود به خشونت و دیرپایی سنت اقتدارگرایی در اروپا و حتی تداوم آن تا سال‌ها پس از طلیعه دوران مدرن اذعان دارد، با تشبث به تعابیری همچون روند دیالکتیکی و... ، آن را دست‌‌اندرکار ظهور بعدی دموکراسی و رواداری معرفی می‌‌کند. در اروپا، اقتدارگرایی -به‌‌رغم دیرینگی- چیزی را در منش و خصایل ملی تغییر نمی‌‌دهد، اما در ایران چنین است و این مدعیات ضعف مبنای نظری و عدم انسجام نظری در پژوهش سریع‌‌القلم را نشان می‌‌دهد. نویسنده در دو فصل بعدی به شریعتی و آل‌‌احمد می‌‌پردازد. روشن است که آن‌‌دو متعلق به ژانر مورد توجه کتاب نیستند، ولی نویسنده کار آنها را نسخه وارونه‌‌ای از همین ژانر تلقی می‌‌کند، یعنی در قبال نگرش‌‌ خودتحقیری و خودشرق‌‌شناسی، آنان روایتی بدیل از «خود ایرانی» ارائه داده‌‌اند که کم‌‌وبیش خصلتی آرمانی دارد و مشخصا ضدشرق‌‌شناسانه است. گرچه در غربزدگی جلال، ردپایی از نسبت دادن خلقیات منفی به ایرانی نیز مشاهده می‌‌شود.

بخش مربوط به این دو نفر نسبتا لاغر و کم‌‌حجم و نسبت اجزای آن با فضای کلی کتاب مبهم و نامشخص است. نویسنده در دو فصل پایانی سراغ قدیمی‌‌ترین محصولات ژانر می‌‌رود؛ «سازگاری ایرانی» از مهندس مهدی بازرگان و «خلقیات ما ایرانیان» از محمدعلی جمال‌‌زاده. بازرگان نیمی از مطالب خود را بر بحث «ژنتیک و وراثت» مبتنی کرده (ژن ملایمت و سازشکاری آریایی) و نیم دیگر را بر «شیوه معیشتِ زراعت‌‌محور و اثرات آن بر خلق و خو و منش ایرانی»؛ دو پایه‌‌ای که با موشکافی‌‌های پیشین و پسین کتاب روشن است چه اندازه سست و نادقیق هستند. بخش اعظم کار جمال‌‌زاده به نقل خصایلی که عموما جهانگردان یا مأموران غربی به ایرانیان نسبت داده‌‌اند، اختصاص یافته و خود او در مقام نوعی جمع‌‌بندی از آنها بر آمده است. جالب اینجاست که جمالزاده هم اغلب تصاویر و روایت‌‌های منفی را برگزیده و با تاکید بر «لزوم پذیرش اشکالات خود» و «آینه چون عیب تو بنمود راست...» آنها را تصویر شفاف و واقعی انسان ایرانی قلمداد کرده است و از غیر آن، غفلت یا تغافل کرده است.

* سپیده احمدیان:کارشناس ارشد جامعه شناسی

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰