

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، موضع ما در رابطه با تنشها و مشکلاتی که جمهوری اسلامی ایران با قدرتهای جهانی پیدا کرده است بهطور جد به ایستارهای ما برخواهد گشت. اینکه ما در نظام ارزشهای ذهنی در کدام نقطه ایستادهایم، تصویری متفاوت از ماجرای ایران به ما نشان خواهد داد. هیچ توصیف و تحلیل یکتایی در این میان وجود ندارد. هرچه هست، رنگ ارزش دارد و از تمایلات، آرزوها، علایق و آرمانهای آگاهانه و حتی ناآگاهانه تاثیر میپذیرد. برای سردرگم نشدن میان انبوهی از حرفهای متفاوت، توصیفهای گوناگون، ایدههای متنوع و راهحلهای متناقض باید به این مهم توجه کرد و فریب ژستهای پوزیتیویستی آکادمیک را نخورد. اینکه معامله نکردن با قدرتهای خارجی را مقاومت بنامیم یا به تعبیر لیبرالهاموهومات ایدئولوژیک، خود پرده از آنچه ورای توصیف و تحلیلهای گوناگون وجود دارد، برخواهد داشت. برای ناظر بیرونی، مهم در مرحله اول این است که پیشفرضها و بهویژه آن دسته از آنها که پنهانترند، پدیدار شود تا آنگاه بتوان نسبت خود با آنها را تعیین کرد.
اگر به مساله مذاکرات و گفتوگوهای ایران با قدرتهای خارجی برگردیم، به دوگانهای در توصیف رفتار ایران میرسیم. از یک نگاه این رفتار مقاومت در برابر زیادهخواهی و در نگاه لیبرالها پافشاری کودکانه بر موهوماتی ایدئولوژیک است. شاید نظرات عدهای هم در این میانه بگنجد اما اگر مجموعه پیشفرضها و نتایج طبیعی تحقق یا عدم تحقق آنها، برای هر فرد و گروهی محقق شود آنگاه به ناچار به این دوگانه بازخواهد گشت. مانند آنچه در مواضع دولت و روحانی روی داده است. در ادامه درباره اینکه بازگشت به مقاومت سرنوشت محتوم ایران اسلامی عزتمدار خواهد بود، بیشتر سخن خواهیم گفت.
اما مردم ایران چه نسبتی با این دو روایت کلان خواهند داشت؟ در این فرصت کوتاه از این سخن خواهیم گفت که در بدبینانهترین حالت، حداقلیترین ایستارهای مشترک میان مردم ایران –حاصل از مسائل تاریخی و جغرافیایی- آنها را در زمره کسانی قرار میدهد که ماجرای کشور با قدرتهای خارجی را براساس روایت مقاومتمحور، فهم میکنند. برای این منظور و کوتاهشدن مطلب بیش از هر چیز بهسراغ توصیف اپوزیسیون جمهوری اسلامی میرویم.
اپوزیسیون جمهوری اسلامی بر دوش اقلیتی کوچک از ایرانیان سوار شدهاند؛ اقلیتی که بهرغم گوناگونی گروههای حاضر در آن، اما در یک ویژگی مشترکند؛ به ایران یکپارچه، قدرتمند و مقتدر علاقه و اعتقاد ندارند؛ یا گروههای جداییطلب قومیتی هستند یا اقلیتهایی از مذاهب جعلی یا فراریانی که انقلاب اسلامی به ای نحو ساختار منافع آنها را به هم ریخت. این دسته سوم معمولا در هر پروژه نانوآبداری بر ضدکشور خود -و نهفقط جمهوری اسلامی- تاکنون شریک شدهاند. دغدغههای اینان در دو مورد اول کاملا خلاف مفهوم ایران تاریخی، متحد و مقتدر است و درمورد سوم نیز چیزی جز قدرتطلبی به ای نحو کان نخواهد بود. لذا گریههای این جماعت زیر بیرق مردم مظلوم و ستمدیده! ایران فریبی بیش نیست. چیزهایی را که اینان قابل کوتاه آمدن توصیف میکنند، اعضای حیاتی تنواره ایران مقتدر و تاریخی است. خاک است، قدرت و امنیت است نه بهاصطلاح لیبرالها اوهام ایدئولوژیک. گرچه تاکنون توانستهاند عدهای از نخبگان سیاسی و بهویژه برخی اصلاحطلبان را با خود همراه کنند و دفاع جمهوری اسلامی از یکپارچگی، قدرت، عزت و ویژگیهای تاریخی- مذهبی کشور را موهومات ایدئولوژیک جا بزنند ولی عقل سلیم و بدیهیات بزرگترین مانع در راه پیشبرد امیال این جماعت است. مهمترین کسی هم که سخن از چنین ایدههایی گفت رئیس یکی از دولتها بود که از دنیای جدید که دنیای گفتمانها و نه موشکهاست و از تصویری نادرست از تجربیات ژاپن و آلمان بدون نیروی نظامی سخن گفت.
مخالفت اپوزیسیون و همراهان خوشخیال داخلیشان با ویژگیهای قدرتبخش کشور، مثل مخالفت با ورزیدگی بدن، آنهم از نوع سخن گفتن مداوم از بیفایده بودن وجود بعضی اندامها در آن است! بدنی را تصور کنید که سر و گردن ندارد یا بازوانش را کندهاند یا پاهای خردشده و بدترکیبی دارد، آنگاه آیا میشود در رابطه با تناسباندام و خوشتراش بودن این پیکر سخن گفت؟ بله، اگر استانداردها را کجومعوج کنیم شاید بشود ولی در دنیای واقعی، بدنی که بازو ندارد یا سر و گردنش کنده شده است، نمیتواند موزون و خوشتراش باشد. بیش از هر چیز جسمی است وحشتآفرین، علیل و ناتوان. ایرانی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی از آن سخن میگویند چیزی در این مایههاست. برای آنها فقط این مهم است که بتوانند خود را بهعنوان آلترناتیو این نظم سیاسی به قدرتهای جهانی بفروشند و در فردای از بین رفتن جمهوری اسلامی، کلید قدرت در این مملکت ثروتمند را به دستانشان بدهند و یکراست از فرودگاه به پشت میزهای مدیریتی کلان مملکت جلوس کنند. آنها اتفاقی راکه برای افغانستان و عراق افتاد تنها راه برای تحقق این آرزو میبینند؛ آرزویی که برای آنها یک عمر نان و کره خواهد داشت و برای مردمی که در ایران زیست میکنند دههها چوب و تره به ارمغان خواهد آورد. این جماعت آنگاه دندان اسب پیشکشی را نخواهند شمرد و با ایرانی از نظر جغرافیایی کوچکتر و از نظر نظامی، اقتصادی و سیاسی ضعیف هیچ مشکلی نخواهند داشت. در تحلیل آنها ایران هرچقدر هم که ضعیف شود باز آنقدر ثروت و فرصت خواهد داشت که بر سفره رنگارنگ قدرت پذیراییشان کند. اما مردم چه میشوند؟ بهنظر نمیرسد در پس ادعاهای پوچ و فریبنده آنها جایی و حقی برای مردم ایران وجود داشته باشد. مردمی که نتوانند از خود دفاع کنند بیشک نانشان دزدیده خواهد شد.
بعضی مقادیر و چیزها در جهان کوانتومی هستند، یعنی دارای مقادیر کوانتیده و غیرپیوسته که چیزی بین دو مقدار آنها وجود ندارد. قدرت یک کشور نیز چنین چیزی است، پارامترها و مختصاتی دارد. دست یافتن به هر یک از آنها سطحی از توان را برای آن کشور فراهم میکند. در راه رسیدن به سطوح بالاتر، حد میانهای وجود ندارد و هرکجا که متوقف شدی الزاما آنجا نخواهی ایستاد؛ اتفاقی که در برجام برای ما ایرانیان افتاد، چنین چیزی بود. جایی متوقف شدیم که نباید. حالا ولی هنوز پلههایی وجود دارند که از آنها بالا رفته باشیم و نباید بههیچوجه مورد معامله قرار بگیرند؛ چراکه معامله بر سر آنها همان و خالیشدن زیر پای کشور نیز همان. سقوط به سطحی نازلتر از توان و اقتدار و به تبع آن پذیرش گریزناپذیر الزاماتش. به یاد بیاورید آن روزی که هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خودمان هدف گرفتند و واکنش ما اگرچه برآمده از همه توانمان بود، ولی عملا با ضربهای که خورده بودیم، برابری نمیکرد.
این روزها اما هواپیمای بدون سرنشین 200 میلیون دلاری فوقپیشرفته و سری آنها توسط ایران سرنگون میشود و رئیسجمهور آمریکا در واکنش خود از نیرویی که این کار را کرده به علت عدم شلیک به پرنده سرنشیندار آمریکایی که در همان حوالی بوده، به شکل تلویحی تشکر میکند؛ چراکه بهزعم او در آن صورت مجبور به واکنش متقابل میشد و واکنش متقابل هم آنگونه که از رفتار او برمیآید، پاسخهای دردناکی در پی خواهد داشت و صدالبته پیچیدگی مسائل را صدچندان خواهد کرد. این ایران دیگر آن ایران نیست که هواپیمای مسافربریاش را بزنیم و کار زیادی از دستش برنیاید. این ایران میزند. چرا؟ چون توانش را دارد. در نتیجه آیا سخن گفتن از ممنوع بودن مذاکره و معامله بر سر این توان بهجز اینکه امری بدیهی و عقلانی باشد، چیز دیگری است؟
شما اگر مسئول ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران هم نباشید و یک شهروند ایرانی که ایران را سربلند، قدرتمند و عزتمدار میخواهد باشید بازهم در مواجهه با دستگاه دیپلماسی و ادارهکنندگانش آیا چیزی جز این میگویید که مواظب باشید؟ تازه اگر تجربه برجام هم در برابر دیدگانتان باشد. آیا داشتن درخواست اینکه جلوی گذاشته شدن کلاه گشاد دیگری بر سر مملکت را بگیرید، دخالت در کار دولت و بازداری آن از عمل به وعدههای انتخاباتیاش مبتنیبر تعامل سازنده با جهان است؟ وقتی مذاکره در نگاه ایالات متحده آمریکا نه یک چانهزنی چندجانبه برای حل مساله یا مسائلی خاص بلکه فرآیندی برای توجیهکردن قدرتش برای طرف مقابل است، آنگاه نشان دادن شوق و تمایل برای این مساله چه معنایی خواهد داشت؟ حتی به فرض پس از پذیرش اتوریته آمریکا و تصحیح رفتارهایی که نمیپسندد و دستکشیدن از سطوح قدرتی که او میخواهد، آیا باز حجتی وجود دارد که آنچه از جمهوری اسلامی باقی مانده است مورد پذیرش آنها قرار گیرد؟ عقل میگوید هیچالزامی به این کار نخواهند داشت و وقتی کار ایران به اینجا برسد، آنگاه بهسادگی آب خوردن میتوانند حکومتی همراستا با خود بر سر کار بیاورند. در آن زمان کسی یارای این را نخواهد داشت که جلوی این پروژه را بگیرد، چراکه قبلتر برای همین بقا مورد معامله واقع شده است.
این بیپرده سخن گفتن بیش از هر چیز خطاب قرار دادن بخشی از نخبگان جمهوری اسلامی بهویژه اصلاحطلبان و بخشهایی از اصولگرایان است که با بهاصطلاح تنشزدایی و معاملههای سریالی با آمریکا در پی تضمین حکومت خویش بر ایران در پوستینی از انقلاب هستند. این پوستین را هم نگه میدارند چونهویتشان به انقلاب اسلامی وابسته است، وگرنه قرار نیست چیزی از راه و ارزشهای آن را سرلوحه کار قرار دهند. این خلاصه کاری است که این نخبگان میخواهند انجام دهند و بیانات و مواضع رهبری دیدن آنچه آنها در آینه عبرت تاریخ نمیبینند در خشت خام مذاکرات است. بارها رهبری تکرار کردهاند که اینها ولکن نیستند و بعد از مذاکره بر سر یک مساله دوباره چیز دیگری را وسط میکشند و همینطور با فشار کار خود را به پیش میبرند.
راهحل مساله، رسیدن به سطوح بدون بازگشت است. ما برای اینکه عادی شویم و به چرخه اقتصاد معمول جهان برگردیم دو راه داریم. راه اول عقبگرد و تبدیلشدن به چیزی در مایههای مصر است که رسیدن به آن جایگاه، خونین خواهد بود و قطعات بزرگی از ایران را جدا خواهد کرد و سالهای زیادی سرنوشت عراقیها را برای ما به ارمغان خواهد آورد. البته این راه به هدف تعیینشده نیز نخواهد رسید. وضعیت امروز مصر که همپیمان و مجری اوامر آمریکاست، به روشنی پایان این راه را نشان میدهد.
راه دوم، مقاومت فعال با تلاش برای رسیدن به آن سطح برگشتناپذیری است که جمهوری اسلامی را بهعنوان یک قدرت منطقهای قابل احترام، تثبیت کند. برجام یکبار ما را از این سطح دور کرده است و معاملاتی مانند آن ما را دورتر نیز خواهد برد. هرچه از این سطح فاصله بیشتری بگیریم، بیشتر تحت فشار قرار خواهیم گرفت، هم از این جهت که نشان میدهیم فشار به ما کارساز است و هم اینکه در سنگرهای عقبتر امکانات کمتری برای مقاومت داریم. نهایتا شیر بییال و دم و اشکمی میشویم که بهراحتی میتوان مدیریتش کرد و حاکمانی مانند پهلویها برایش گماشت. حالا اگر رهبری نسبت به افتادن کشور در ورطه این عقبنشینی بیفایده و بیتوقف هشدار بدهند، آیا این چیزی جز خیرخواهی برای کشور و مردم است؟ آیا سخن گفتن از بدیهیات باید برخی را برنجاند؟ اگرچه دشمن خارجنشین کشور از این سخنان برخواهد آشفت، اما سفارشهای خیرخواهانه عقلا و دلسوزان قوم چیزی جز همین حرفها نخواهد بود. نطق رئیسجمهور در سازمانملل نشان داد دستگاه دیپلماسی دولت تدبیر و امید هم میانه دوگانهای را که در ابتدای سخن گفتیم به جبر واقعیات رها کرده و به سمت ایدههای مبتنیبر مقاومت بازگشته است. حالا بیش از آنکه در یک مشی کلبیمسلکانه رئالیستی، سخن از «تحلیل نهایی» براساس موازنه قوا به میان بیاورند، از مقاومت سخن میگویند. برای محکمکردن جایگاه کشور در قامت یک قدرت منطقهای هیچ عقبگردی پذیرفتنی نیست و باید با صبر و همدلی تا پایه دیگر نردبان رشد و تعالی مقاومت کرد و آنجاست که زبان سخن گفتن زورمداران با ما از فشار حداکثری به آنچه در فقره سخنان ترامپ درباره سرنگونی پهپاد گفتیم، تغییر خواهد کرد.
