جستن و یافتن؛ سخنرانی برنهارد ولته در مراسم تدفین مارتین هیدگر
استاد محمدرضا جوزی که پیشتر ترجمه بی‌بدیلی از کتاب ارزشمند جیمز ال. پروتی باعنوان «خدا در تفکر مارتین هیدگر: ۱۳۷۹» را در کارنامه خود داشتند، از سر لطف، سخنرانی ولته را ترجمه و در اختیار «فرهیختگان» قرار دادند. تا آنجا که راقم این سطور از ترجمه‌های فارسی خبر دارد و جست‌وجوی او نشان می‌دهد، این متن اولین اثر برنهارد ولته است که به فارسی برگردانده می‌شود.
  • ۱۳۹۸-۰۷-۰۸ - ۱۷:۳۳
  • 00
جستن و یافتن؛ سخنرانی برنهارد ولته در مراسم تدفین مارتین هیدگر
هیدگر غیاب خدای متعالی را بزرگ‌ترین درد انسان معاصر می‌دانست
هیدگر غیاب خدای متعالی را بزرگ‌ترین درد انسان معاصر می‌دانست
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جان بسی کندی و اندر پرده‌ای/زانک مُردن اصل بُد، ناورده‌ای/تا نمیری نیست جان کندن تمام/بی‌کمال نردبان نایی به بام/تا نگشتند اختران ما نهان/دانک پنهانست خورشید جهان

(مولوی، جلال‌الدین، مثنوی‌معنوی، دفتر ششم، تفسیر قوله علیه‌السلام موتوا قبل آن تموتوا)

پیش او دو أنا نمی‌گنجد. تو أنا می‌گویی و او أنا. یا تو بمیر پیش او، یا او بمیرد پیش تو تا دویی نماند. اما آنکه او بمیرد امکان ندارد، نه در خارج و نه در ذهن، که وَهوَ الْحَی الَّذِی لَا یمُوتُ... اکنون چون مردن او ممکن نیست، تو بمیر تا او بر تو تجلی کند و دویی برخیزد. (همو، فیه ما فیه، متن 29)
نه چنان مرگی که در گوری روی
مرگِ تبدیلی که در نوری روی
مصطفی زین گفت کای اسرارجو
مرده را خواهی که بینی زنده تو
می‌رود چون زندگان بر خاکدان
مرده و جانش شده بر آسمان
جانش را این دم به بالا مسکنیست
گر بمیرد روح او را نقل نیست
زانک پیش از مرگ او کردست نقل
این به‌مردن فهم‌آید، نی به عقل
بهر این گفت آن رسول خوش‌پیام
رمز موتوا قبل موت یا کرام
 (همو، مثنوی‌معنوی، همانجا)
یاد کردن از مارتین هیدگر حتی اگر به بهانه سالروز ولادت او باشد، باز سخن از مرگ را پیش می‌آورد و باز می‌توان پرسید آن مرگی که هیدگر از آن بحث کرده است، چیست؟
برنهارد ولته در سخنرانی خود تا حدی به فکر هیدگر، «مرگ» و «آن خدای متعالی» که هیدگر در جست‌وجوی آن بود، پرداخته است. خدایی که جست‌وجوی او با واسطه مفاهیم و علم حصولی نیست، بلکه خلاف‌آمد عادت است. همچنین اشاراتی نیز در نسبت او با شریعت مسیحی در کار آورده است و راه هیدگر را متناسب با جستن (Suchen) و یافتن (Finden) دانسته است. جستن و یافتنی در روزگار ما، تا آنجا که اصالت با ظواهر و پدیدارهاست، مورد غفلت است:
اَستَنِ این عالم‌ ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
(مولوی، همان، دفتر اول، پرسیدن صدیقه رضی‌الله عنها از مصطفی صلی‌الله علیه و سلم کی سرّ باران امروزینه چه بود)

استاد محمدرضا جوزی که پیشتر ترجمه بی‌بدیلی از کتاب ارزشمند جیمز ال. پروتی باعنوان «خدا در تفکر مارتین هیدگر: 1379» را در کارنامه خود داشتند، از سر لطف، سخنرانی ولته را ترجمه و در اختیار «فرهیختگان» قرار دادند. تا آنجا که راقم این سطور از ترجمه‌های فارسی خبر دارد و جست‌وجوی او نشان می‌دهد، این متن اولین اثر برنهارد ولته است که به فارسی برگردانده می‌شود.

برنهارد ولته (Bernhard Welte) از متکلمان برجسته کاتولیک است که همشهری و دوست صمیمی مارتین هیدگر بود. او در سی‌و‌یکم ماه مارس سال 1906 در شهر مسکیرش به دنیا آمد و در ششم سپتامبر سال 1983 در شهر فرایبورگ درگذشت. برنهارد ولته در رشته فلسفه و الهیات در دانشگاه فرایبورگ تحصیل کرد و در سال 1929 رسما به سلک کشیشان کاتولیک درآمد و برای مدت 14 سال در سمت منشی مخصوص دکتر کنراد گروبر (Conrad Gröber) اسقف شهر فرایبورگ خدمت کرد. ولته به مدت 21 سال از سال 1952 تا 1973 استاد دانشکده الهیات دانشگاه فرایبورگ بود و برای مدت کوتاهی نیز سمت ریاست دانشگاه فرایبورگ را برعهده داشت. او در سال 1960 به تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین و همچنین به لبنان و بیت‌المقدس سفر کرده و در آنجا سخنرانی‌هایی ایراد کرد. ولته در سال 1973 بازنشسته شد و 10 سال بعد در سال 1983 در فرایبورگ درگذشت. ولته از متکلمان مکتب کلامی نومدرسی اروپاست و آثار بسیار باارزشی در زمینه کلام، فلسفه و عرفان تالیف کرده است که نام بردن از یکایک آنها خارج از حوصله این مقال است. چند جلد از آثار او به آرا و اندیشه‌های هیدگر اختصاص دارد. مجموعه آثار وی در 15 مجلد بزرگ و قطور توسط موسسه انتشاراتی هردر (Theologie Verlag Herder)  به‌چاپ رسیده است. از میان آثار او تنها دو نوشته مختصر از وی به زبان انگلیسی ترجمه شده است. یکی از آنها رساله با ارزشی است به‌نام «خدا در تفکر مارتین هیدگر» و دیگر همین سخنرانی او که در مراسم تدفین هیدگر است که در روز 28 ماه مارس سال 1976 به هنگام خاکسپاری هیدگر ایراد کرده است.
برنهارد ولته در مقدمه رساله خود به‌نام «خدا در تفکر هیدگر» می‌نویسد که پس از بازگشتم از سخنرانی در لیما پایتخت پرو، هیدگر از من خواست که به دیدارش بروم و من در یکی از شب‌های ماه ژانویه 1976 برای ملاقات با او به خانه‌اش در فرایبورگ رفتم. در این دیدار پس از گفت‌وگوهای گوناگون هیدگر به‌طرزی بی‌مقدمه از من درخواست کرد که پس از مرگش در مراسم تدفین او چند کلمه‌ای به‌عنوان یادبود سخن بگویم و من از این درخواست او بسیار تعجب کردم، اما گفتم که در این‌باره فکر خواهم کرد. چندی بعد در بیست‌و‌ششم ماه می‌1976 هیدگر به‌طور غیر‌منتظره‌ای فوت کرد و دو روز بعد، یعنی در بیست‌و‌هشتم ماه می، من این سخنرانی را در مراسم خاکسپاری او ایراد کردم.

راه مارتین هیدگر در اینجا به پایان رسید. در این پایان راه و بر سر تابوت او چه باید گفت؟ روزگاری بود که جهانی به او گوش فرامی‌داد و شاید که با شنیدن خبر مرگ وی باز هم یک‌بار دیگر به او گوش فرا دهد. شاید در برابر مرگ او که اینچنین ما را تکان داده، سکوت‌کردن بایسته‌تر از سخن گفتن باشد. لکن یکی، دو کلمه از سر تامل و تذکر می‌توان گفت و البته باید هم گفت.
روز چهاردهم ژانویه امسال مارتین هیدگر با من گفت‌وگوی طولانی‌ای داشت و از من خواست که در مراسم تدفینش چند کلمه‌ای سخن بگویم و من نیز فقط به همین دلیل است که در این مراسم سخن می‌گویم. در چنین هنگامی چه بهتر از این می‌تواند باشد که یک‌بار دیگر درباره «راه» هیدگر و خصوصا اندیشه‌های او در باب مرگ فکر کنیم؟
یک زمانی او در این سرزمین و در شهر زادگاهش «مسکیرش»، پیدا آمد و از همان هنگام جهان و قرن ما را با تفکر خود تکان داد و نوری تازه بر سراسر تاریخ غرب تاباند و پرسش‌هایی بی‌سابقه و معانی‌ای جدید پیش روی ما نهاد. ما بعد از هیدگر دیگر به گذشته و تاریخ خود به‌گونه‌ای متفاوت از آنچه پیش از او می‌نگریستیم، نگاه خواهیم کرد. و آیا نه ‌این است که به آینده نیز با چشمی دیگر خواهیم نگریست؟
او همواره یک جوینده و همیشه در راه بود و به دفعات گوناگون تفکر خود را مصرانه و با تاکید به‌عنوان «راه» معرفی کرد و در این راه بی‌وقفه سفر کرد. در راه او گردش‌ها و چرخش‌هایی وجود داشت و البته مواقعی هم بود که او راه را گم کرده بود.(1) هیدگر همواره راه خود را راهی می‌دانست که به او حوالت شده و در پیش پایش نهاده بودند. او سخنان و کلمات خود را پاسخ به ندایی می‌دانست که یکسر بدان گوش سپرده بود. برای او تفکر‌کردن شکرگزاردن بود، یعنی پاسخی از روی سپاسداری به ندایی که می‌شنید.
این متفکر بزرگ در باب مرگ، که اکنون بر او چیره آمده، چه می‌اندیشید؟ او در کتاب بزرگ خود «وجود و زمان» استقبال از مرگ را به تفصیل باز گفته است. او از روزگار جوانی‌اش در جهت این استقبال راه پیمود. در هفتم ماه می ‌سال 1960، در یک سخنرانی به مناسبت بزرگداشت یوهان پتر هبل قطعه‌ای از این شاعر آلمانی را نقل کرد که او در آن از «گور خاموش» سخن به میان آورده بود:
«این جایگاه کوچک را دری پنهانی است
و در پس آن چه بسیار چیزهاست.»
مارتین هیدگر اکنون از این در پنهان عبور کرده. این در به کجا راه می‌برد؟


در آن سخنرانی کوتاه هیدگر بار دیگر شعری از هبل را در باره مرگ خوانده بود:
«هیچ کلمه‌ای در زبان نیست که گویای آن باشد
هیچ نقشی در زندگی نیست که آن را نشان دهد.»
آری آنچه که هیچ کلمه آن را بیان نمی‌کند و هیچ نقشی آن را نشان نمی‌دهد، «راز» است. مارتین هیدگر همیشه جوینده این راز بود. او در «راه» خود این «راز» را می‌جست و بیش و پیش از هرچیز آن را در قضای اسرارآمیز مرگ جست‌وجو می‌کرد. این راز چه بود؟ عدم؟ یا وجود؟ یا گشودگی ساحت قدس و مقام الوهیت؟
هیدگر در دو رساله به نام‌های «ساختن، سکونت، تفکر» و «رساله در باب شیئ» درباره آنچه همیشه در جست‌وجوی آن بوده و نیز در باب مرگ سخن گفته. در این دو رساله او از «چهارگانه»: زمین، آسمان، میرندگان و جاودانیان سخن به‌میان آورده. اکنون که ما در این جا پیکر او را به رسم امانت به زمین می‌سپاریم و در این مکان که عرصه آسمان برین بر فراز آن گشوده شده، شایسته آن است که به این چهارگانه بیندیشیم. میرندگان از آن‌رو میرنده‌اند که قادر به مردنند. او در این باره می‌نویسد: «مرگ بارگاه عدم است یعنی مقام آن چیزی که هرگز و به هیچ صورتی «موجود» نیست، اما هست و حاضر است. مرگ از آن حیث که بارگاه عدم است سراپرده «وجود» است و در این سراپرده است که مرگ چیزی را نهان می‌دارد.» عدمی که هیدگر از آن سخن می‌گوید به‌معنای «نیستی صرف» نیست. در این عدم است که غایت و مقصود از راه نهان گردیده و آن همان است که «وجود» نامیده شده.
اما قدسیان چیستند؟ آنان آن‌طور که از این رساله دانسته می‌شود «پیام‌آوران» خدایی هستند که ما را به درگاه خویش می‌خوانند. آنان ما را از قلمرو مرگ و نیستی، و از ملک وجود به پیشگاه خدای متعالی فرا می‌خوانند. راه تفکر هیدگر به‌سوی این دعوت ختم می‌شود.
آنچه برای هیدگر اهمیت داشت شنیدن پیام این پیام‌آوران و قبول دعوت قدسیان و انتظار مرگ‌آگاهانه برای تجلی خدای متعالی بود. تمامی تفکر این آموزگار بزرگ سیر و سفر در راهی بود که به‌سوی این تجلی منتهی می‌شود. در این راه چنین مقدر شده بود که او از سرتفکر به اضطرار و عسرت زمانه بی‌خدایی پی‌ببرد و در‌عین‌حال مصیر تاریخ و جهان آینده را به‌سوی ظهور (خدای پس‌فردا) تفسیر کند. او آثار نیچه را به‌عنوان مفسر عصر حاضر و جهان مدرن به‌خوبی خوانده بود و برآن بود که نیچه شاید تنها متفکر دوره جدید است که «از اعماق» (جان خود) فریاد اضطرار برآورده. «از اعماق» -که عنوان یکی از مزامیر کتاب مقدس است- فریادی است که انسان به‌هنگام غیاب خدا‌(ی پس‌فردا) از سر فروماندگی و عسرت برمی‌کشد. فریادی که هیدگر به نیچه نسبت می‌دهد مسلما فریاد خود او نیز هست.
هیدگر در جشنی که به‌مناسبت هشتادمین سال ولادت او در شهر Amriswil سوئیس برگزار شد، درباره موقف و مسکن انسان در عصر حاضر سخنانی ایراد کرد. در آن سخنرانی او این پرسش را مطرح کرد که «آیا مسکن بشر امروز در روزگار قهر و غیاب خدای متعالی است؟» هیدگر غیاب خدای متعالی (به تعبیر هولدرلین) از زندگی انسان معاصر و وانهاده شدن بشر را به خود، بزرگ‌ترین درد انسان معاصر می‌داند. در این غیاب و قهر است که انسان «از اعماق» جانش فریاد اضطرار برمی‌کشد. از نظر هیدگر غیاب خدا، چنان که در «نامه به یک دانشجوی جوان» نوشته است، هرگز به معنی نیستی و عدم نیست. او می‌نویسد: «در مورد خدا و قدسیان اصل بر خفا و غیاب است، اما خفا و غیاب در اینجا هرگز به معنی عدم نیست، بلکه دقیقا به معنی حضور است منتهی از آنجا که او گنج پنهان و غنی مطلق است ‌باید اول نسبت و رابطه‌ای را مقدر کند، چنان که در عالم یونانیان، موسویان و مسیحیان نسبت خاصی را مقدر کرده است.»
راه هیدگر اکنون به پایان رسیده و مرگ، که منزل و سراپرده حضرت وجود است، او را به بارگاه اسرار آن گنج پنهان برده است. اما در اینجا ما همنوا با انجیل و آرزومندانه می‌گوییم: «آن‌کس که بجوید خواهد یافت، و آنکه بر در بکوبد در به رویش گشوده خواهد شد» (انجیل متی 7:7 ). «آن کس که بجوید» به‌راستی عنوان صحیفه حیات و تفکر هیدگر است، و «آنکه می‌یابد» پیام رازآمیز مرگ اوست. از متن این راز است که مرگ با ما میرندگان سخن می‌گوید.
اینک سوال این است که آیا جایز است مارتین هیدگر به آیین مسیحیان به خاک سپرده شود؟ آیا چنین کاری منطبق با تعالیم مسیحیت و متناسب با راه هیدگر است؟ به هر حال او خود چنین خواسته بود. علاوه‌براین او هرگز پیوند خود را از زمره اهل ایمان نگسسته بود. آنچه مسلم است این است که او راه خویش را به شیوه خود پیمود و از پی ندایی که او را فرا خوانده بود رفت. البته راه او را نمی‌توان بی‌آنکه نشانه‌ها و قرائنی از مسیحیت در آن باشد به معنای متعارف راهی مسیحیانه دانست، اما هرچه بود راه او راه بزرگ‌ترین جوینده قرن ما بود. او با انتظاری آماده‌گر و با گوش‌سپردن به سروشی که می‌شنید به جست‌وجوی خدای متعالی و مقام اجلال او برآمد. علاوه‌براین او خدا را در مواعظ مسیح(ع) نیز می‌جست. بنابراین بر سر تربت این جوینده بزرگ شایسته‌تر آن است که آیات تسلیت‌آمیزی از انجیل و دعایی از مزامیر، خصوصا دعای «از اعماق»، و البته بزرگ‌ترین ادعیه را که عیسی مسیح به ما تعلیم داده، تلاوت کنیم.


پی‌نوشت‌ها
۱. احتمالا اشاره او به عضویت صوری و البته غیرفعالانه هیدگر در حزب ناسیونال‌سوسیالیست آلمان است.

 

* نویسنده : برنهارد ولته ترجمه محمدرضا جوزی

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران