

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، در نقد مستند «آسوده بخواب کوروش» باید از عنوان و نام این مستند شروع کرد. این نام بهصورت بسیار صریحی قصد دارد متلکی به شاه بگوید و مشخصا به سخنرانی شاه در جشنهای 2500 ساله که به جمله «آسوده بخواب کوروش که ما بیداریم» مشهور است، اشاره دارد. این سخنرانی توسط شجاعالدین شفا نوشته شده است. باید این را در نظر بگیریم که همین عنوان به تعبیر و زعم من نادرست یا کمتوجهی بهعنوان یک مستند میتواند بخش قابلتوجهی از مخاطبان بالقوه مستند را بگریزاند. به جهت اینکه آن مخاطبان بلافاصله مطمئن میشوند بیشتر با یک اثری که در حوزه تبلیغات سیاسی است مواجه هستند تا یک اثر تاریخی. ضمن اینکه اگر این مستند را در فهرست فیلمها بگذارید و شخصی توضیح آن را نخواند، از عنوان «آسوده بخواب کوروش» به احتمال خیلی زیاد مخاطب نمیتواند حدس بزند که در رابطه با موضوع خاصی به اسم بحرین قصد صحبت دارد. این درواقع عبرت بزرگی برای همه جوانان مستندساز است که بدانند ویترین و عنوان فیلم تا چه اندازه میتواند مخاطبان یک مستند را در همان گام نخست کم یا زیاد کند. اگر به فرض بهجای این عنوان، نام «استان چهاردهم» در نظر گرفته میشد بهنظر میتوانست کنجکاوی بیشتری در ذهن مخاطب ایجاد کند و برای کسی که مایل به موضوع بحرین و در برنامه سینماها یا سایتهای ویدئویی و دانشگاهها در حال جستوجو است، اشاره صریحتری بود. درواقع عنوان آسوده بخواب کوروش بهصراحت -به تعبیر شعارهای امروزی- به مخاطب میگوید بحرین بهانه و اصل رژیم شاه است. نکته دوم که کاملا مشهود است، اینکه کارگردان با دوپاره کردن اثرش و تقسیم آن به دو روایت؛ یکی از منظر روایت رسمی و یک روایت از منظری که به تصور سازندگان فیلم روایت منصفانهتر و به حقیقت نزدیکتری است، ریسک بزرگی کرده است. اگرچه شاید کنار هم قرار دادن دو روایت رسمی و غیررسمی یا یک روایت رسمی و مشهور، روایت به تعبیر سازندگان منصفانه و عادلانهتر، علمیتر و احیانا متفاوتتر یا هر عنوان دیگری که روی آن میخواهیم بگذاریم، ایده خوبی بود؛ اما به تعبیر آن منتقد مشهور، این دوپارگی درنیامده و آسیب زیادی به مستند زده است.نکته قابل ذکر دیگر اینکه مستند آسوده بخواب کوروش با مجموعه زیادی از اطلاعات همراه است؛ اعم از اطلاعات تاریخی، سیاست خارجی شاه در آذربایجان، ویتنام، عمان و... که در گام نخست این اطلاعات هیچ کمکی به بحث بحرین که موضوع و سوژه اصلی مستند است، نمیکند. خیلی خلاصه شاید در حدود پنجدقیقه کل ماجرا میتوانست جمعبندی شود و به آن نیتی که کارگردان در تعریف جایگاه بحرین در کلیت سیاسی خارجی و منطقهای رژیم پهلوی دارد، میشد پرداخت. اما با اضافهشدن این بخشها، اثر جذابتر نشده و اتفاقا پراکندهتر شده است تا آنجاکه تا حدود زیادی قبل از اینکه کار به بحث اصلی که بحرین است برسد، مخاطب خسته میشود. به قول سینماییها، داستان اصلی فیلم بسیار دیر شروع میشود. داستان بحرین پس از دقایق بسیاری شروع میشود و تا آنموقع ممکن است مخاطب کشش تماشای آن را نداشته باشد.
از آن مهمتر روایتی است که از این دوره تاریخی شده؛ اطلاعات بسیار مهمی که اثر را غیرمنصفانه میکند. من هم متوجه این هستم که این مستند توسط مجموعهای ساخته شده که یک هدف سیاسی را در قالب عملیات روانی دنبال کرده است. باید توجه داشت چنین هدفی اصلا نقطه ضعف نیست. بسیاری از آثار مستندی که در دنیا بهخصوص در حوزه تاریخ یا سیاست ساخته میشوند، همین ویژگی عملیات روانی برای رساندن ذهن مخاطب از نقطه الف به نقطه ب را دارند. اما در نظر بگیریم شما زمانی که اثر را چه از طریق آپلود در اینترنت یا نمایش در دانشگاه و... عرضه کردید، بلافاصله اگر حفرههایی در اثر وجود داشته باشد که منتقد یا مخاطبی روی آن دست بگذارد، تمامی اثر حتی قسمتهای ارزشمند آن نیز زیر سوال میرود. این نقص مانند یک حفره در یک کشتی بزرگ است که بهوسیله همان حفره کوچک آنقدر آب وارد کشتی شده که منجر به غرق کشتی میشود.
در همین راستا بهعنوان مثال اشاره مستند در بحث ارسال جنگندههای ایرانی در قالب پیمان مشترک با آمریکا در خلال جنگ ویتنام، فاقد این عنصر است که ایران اساسا در آن چه جایگاهی داشته. خصوصا اینکه گفتار متن با صحنههایی از بمباران مردم ویتنام و حتی صحنههایی بهعنوان مثال از یک عروسک و کفش کودکانه همراه شده است و مخاطب یا تماشاگر یک لحظه احساس میکند احتمالا این هواپیماهای نظامی که از ایران به ویتنام رفتهاند در بمباران مردم و کودکان مظلوم ویتنام نقش داشتهاند. گویی مردم ایران باید از بابت اینکه ارتش کشورمان به ویتنام رفته و آنجا را بمباران کرده است، عذاب وجدان داشته باشند! درحالیکه واقعیت تاریخی این است که کل آن ماجرا صرفا یک نمایش سیاسی بوده است، از باب اینکه جنگ آمریکا با ویتنامشمالی از قالب جنگ دو کشور تبدیل به جنگ ائتلاف با یک کشور شود. از اینرو هواپیماهای ایرانی حتی یک سورتی پرواز جنگی روی ویتنامشمالی نداشتهاند. نهفقط حتی یک بمب از هواپیماهای نظامی ارسالی ایران به ویتنام به سمت مردم مظلوم آن کشور رها نشده که حتی یک پرواز شناسایی در حد عکسبرداری هوایی هم اتفاق نیفتاده است. از اینرو باید توجه داشت بهخاطر اینکه مثلا با حکومت پهلوی مشکل داریم -که البته مشکل داریم- یک عذاب وجدان به مردم و ارتش بدهیم، از بابت اینکه زمانی در کشتار بیرحمانه مردم ویتنام توسط آمریکاییها نقش داشتهایم!
ماجرای مشابه دیگری که مستند به آن اشاره دارد درخصوص حضور تکاوران و نیروهای ویژه ایران در منطقه ظفار عمان است. این ماجرا نیز بهگونهای نمایش داده میشود که گویی ارتش ایران بهنمایندگی از سوی انگلیس یا آمریکا و بلوک غرب موجب کشتار مردم بیدفاع در آن منطقه میشود و ظالمانه با مردم یک کشور برخورد میکند. بهعبارت دیگر، این واقعه بهگونهای نمایش داده میشود که گویی یک عذاب وجدان مضاعف به مخاطب القا میشود. در نظر داشته باشید اگر روی نقشه نگاه کوتاهی داشته باشیم مشخص است که تنگه هرمز دو وجه دارد؛ یک وجه آن ایران است و وجه دیگر کشور عمان. گمان میکنیم اگر کشور عزیزمان ایران در ادوار مختلف این تهدید را کرده که درصورت خصومت دشمنان میتواند با بستن تنگه هرمز جریان حیاتی صدور نفت را روی دنیا قطع کند اگر دولت و حکومتی در عمان چنین سودایی داشته باشد، آنها نمیتوانند تنگه هرمز را ببندند؟ درواقع حضور ایران در عمان به درخواست دولت قانونی آن کشور بوده که از قضا جمهوری اسلامی هم با آن دولت بهترین رابطه را دارد.
شورشیان ظفار یک گروه مارکسیستی بودند که خیلی از آنها عمانی نبودند و مزدورانی بودند که توسط بلوک شرق و اتحاد شوروی حمایت میشدند و فجایع و جنایات زیادی در منطقه خود انجام داده بودند. از آن گذشته اگر آنها میتوانستند از کوهستانهای ظفار پایین بیایند و قدرت را در کل کشور عمان در دست بگیرند چه خطر بزرگی تنگه هرمز را تهدید میکرد و حالا از منافع غرب و کشورهای منطقه گذشته، احتمال داشت خود کشور ایران صادرات نفت را در اوج جنگ سرد از دست بدهد.
مثال دیگری که ای کاش دوستان اصلا سراغش نمیرفتند بحث آزادسازی جزایر سهگانه ایران (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) است. از آنجاکه طبیعتا سازندگان فیلم از حکومت پهلوی بدشان میآمده این واقعه بهگونهای روایت شده که کشور ایران -که از قضا خوشبختانه امروز هیچ اثری از سلطنتطلبها در آن نیست- آسیب میبیند نه حکومت پهلوی. این روایت بهگونهای نمایش داده میشود که گویی همهچیز در عملیات بازپسگیری جزایر ایران صحنهسازی بوده نه یک عملیات دلاورانه و میهندوستانه از سوی نیروی دریایی ایران. فارغ از اینکه حکومت چه کسی بوده و متعلق به چه رژیمی بوده است، میتوان از این عملیات بهعنوان یک اتفاق خوشایند نام برده شود. چرا در این مستند مطرح نمیشود که پیادهشدن نیروهای ایرانی همراه با کشتهشدن سه نفر و سه مجروح از نیروهای ایران بوده است و اگر صحنهسازی بود چرا نیروهای ایرانی شهید یا به تعبیر دوستان باید کشته میدادند؟ پس صحنهسازی نبوده است. سخن گفتن در رابطه با تاریخ ایران، توابعی دارد که بیش از حکومتها و رژیمها روی ذهن مخاطب تاثیر میگذارد.
از سویی دیگر کاملا مشخص است که این فیلم پاسخی است به آثار مستندی که فرضا در شبکههای ماهوارهای پخش شده و در آن سعی دارند حکومت شاه را یک حکومت مقتدر نشان دهند؛ حالا دوستان میخواهند بگویند آنچنان هم مقتدر نبوده است. البته من اشکالی به این هدف نمیگیرم، ولی این هدف باید هنرمندانهتر و نه از موضع منفعلانه انجام شود. درنظر داشته باشید که باید واقعیت را بدانیم و در قالب آن واقعیت، ذهن مخاطب را عملیات روانی کنیم.
واقعیت این است که شاه ایران در آن زمان یک لاف اشتباهی میزند که ناشی از سرمستی او در ماجرای محبوبیتش در قصههایی مثل بازپسگیری آذربایجان و امثالهم است. علاوهبر این باید به این نکته هم اشاره کنم در فیلم دروغی آشکار هم گفته میشود؛ گفته میشود بازپسگیری آذربایجان بهخاطر تهدید دولت آمریکاست. من تعجب میکنم این دوستان مستندساز برای اینکه مثلا به قوامالسلطنه -که امروز هیچ نقشی از اسمش و خاندانش در ایران باقی نمانده- هیچگونه اعتباری نرسد، حاضرند اعتبار مساله خروج اتحادیه شوروی از آذربایجان و قطع حمایت از دولت تجزیهطلب پیشهوری را به آمریکاییها که درحالحاضر نیز همچنان نقدا دشمن ما هستند، بدهند! درواقع به اشتباه و دروغ عنوان میشود که آمریکاییها باعث شدند، قسمتی از ایران برگردد و ما را بیجهت مدیون آنها میکند! خب شما اگر میخواهید اعتباری به اینها ندهید، اصلا ماجرای آذربایجان را مطرح نکنید، چرا اعتبار به آمریکا میدهید!
در ماجرای بحرین، شاه درواقع یک زیادهگویی میکند و میگوید بحرین متعلق به ایران است، البته بحرین همیشه متعلق به ایران بوده و هیچ حرفی درباره آن نیست، اما سخن شاه در آن روزگار از نظر سیاسی این اشکال را داشت که تو وقتی نمیتوانی کاری را انجام دهی، برای چه افکار عمومی را متوقع میکنی تا در آن بمانی و کار به آن فضاحت برسد.
150 سال بود که ایران حضوری در بحرین نداشته و حالا کاملا مشخص است بلافاصله بعد از برآمدن امواج عظیم حمایت از بحث بازپسگیری بحرین، انگلیسیها و آمریکاییها به روشنی به شاه نشان میدهند اصلا شوخی ندارند و حاضر نیستند، زیربار چنین مسالهای بروند، شاه در اینجا اشتباه بزرگتری میکند و بهجای اینکه قضیه را مسکوت بگذارد و در ادعا بحرین برای ایران باقی بماند، در اشتباه اول کار را به همهپرسی میگذارد و در اشتباه بزرگتر، این همهپرسی را به شورای سازمان ملل متحد واگذار میکند و شورا هم همهپرسی نمیکند و از چند سازمان در کشور بحرین که صددرصد وابسته به خاندان آلخلیفه بودند، پرسوجو میکند. در یک فاجعه، شاه استقلال بحرین را نهتنها میپذیرد، بلکه به مردم بحرین تبریک میگوید، مردمی که ایرانیتبار هستند و قطعا اگر همهپرسی میشد به پیوستگی به ایران رای میدادند. این خطاها با یک رسوایی و فضاحت تاریخی تکمیل میشود و آن هم اعلام بحث مشروعیت جدایی بحرین بهعنوان پارهای از خاک ایران در خلال پذیرایی رسمی از حاکم بحرین در جشنهای2500 ساله است. از این جهت بله ما میتوانیم بگوییم شاه اشتباه کرد و این اشتباهات آنقدر حجمش زیاد بود که خیانت شد.
اما بیاییم منصف باشیم، درنظر دارید که همان زمان که این اتفاق افتاد، در همان فیلم هم نشان داده شده و اگرچه روی آن تاکید نمیشود که مقامات وقت ایران از جمله اردشیر زاهدی، اشک در چشمهایش حلقه زده بود، زاهدی پسر کسی است که برای شاه کودتا کرده و داماد شاه است و در اعتراض به اعطای استقلال به بحرین، یک سال بعد استعفا میدهد. به این موضوع خیلی گذرا و سریع اشاره شده است.
یکی از نقاط عجیب کار این است که در طول مستند شاهد هستیم با تعدادی از افراد گفتوگو و مصاحبه شده است. بخشی از این افراد صاحبنظرترین افرادی هستند که درحالحاضر در قید حیاتند و در آن زمان هم از نزدیک شاهد ماجرا بودند. مانند اردشیر زاهدی یا فریدون زند و در کنار این افراد استاد دانشگاهی مانند دکتر پیروز مجتهدزاده نیز صحبت میکنند. نکته عجیب و بامزه اثر این است که هرچقدر اهمیت مصاحبهشوندگان و نظرات کارشناسیشان در آن واقعه تاریخی کماهمیتتر است، حجم بیشتری از مصاحبهها به آنها اختصاص پیدا کرده است. بهصورتیکه فریدون زند یا اردشیر زاهدی که بهصورت مفصل در این واقعه نقش تاریخی داشتند، حجم صحبتشان درمجموع یکسوم صحبت پیروز مجتهدزاده که درواقع یک کارشناس هستند و در آن زمان هیچ سمت اجرایی نداشتند و درواقع مانند یک مخاطب از کتابها مطالبی را خواندهاند، نمیرسد. این عدم توازن به مستند آسیب جدی میزند.
با همه این اوصاف باید به این نکته نیز توجه کرد که به قول حافظ، عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو. از این رو بحث دیگری که باید به آن توجه داشت، شروع به نسبت خوب این اثر و مهمتر از آن درواقع استفاده از تصاویر آرشیوی است که کاملا مشخص است بیشترین زحمات تیم سازنده و کارگردان محترم به یافتن تصاویر آرشیوی مناسب متمرکز شده است. انصافا در بخشی از لحظات، این تصاویر کاملا درخشان است. بهعنوان مثال آن لحظهای که شاهد هستیم مدرسهای با عنوان «بحرین» نامگذاری شده و چند پلان بعد میبینیم که مدرسه بحرین به مدرسه ایران تبدیل شده، بهنوعی عقبنشینی از مواضع قبلی را نشان میدهد و از صحنههایی است که مخاطب فراموش نمیکند. یا آن دو پلانی که مربوط به حضور حاکم بحرین در جشنهای 2500 ساله، چه هنگام پیادهشدن از ماشین و در لحظه استقبال اولیه است و چه در محل جشن که با شاه و فرح مواجه میشود و با آنها دست میدهد از دیگر صحنههای فراموشنشدنی است که مشخص است زحمات زیادی برای آن کشیده شده. همه میدانیم دسترسی به تصاویر و راهیابی به آرشیوهای معمول چه آرشیو وزارتخارجه و چه صداوسیما در کشور ما دستنیافتنی است. تازه وقتی به آرشیوها دسترسی هم پیدا کنیم همه میدانیم که چقدر آرشیوها نامنظمند و چقدر کارکردن با این آرشیوها سخت است. از این رو تصاویر آرشیوی استفادهشده در این مستند واقعا جای تبریک دارد و نشاندهنده تلاشی طاقتفرسا توسط گروه سازنده این اثر است.
