نقدی بر مستند «متولد اورشلیم» با موضوع اتباع رژیم صهیونیستی ساکن در آلماننریشنهای دلاوری چنین توضیح میدهند که قضیه درخواست پلیس برای ارائه مدارک شناسایی واقعا خوفناک بود و ما خیلی ترسیدیم. از همین اوایل کار معلوم میشود چیزی که در سازندگان مستند نمیشود پیدا کرد، ذرهای دلاوری و تهور و جسارت برای پیگیری سوژه و شکافتن آن است.
بازی سطحی با خط قرمزها
«متولد اورشلیم» ماجرای سفر امیر رضا دلاوری به آلمان برای گفتوگو با چند نفر از متولدین رژیم صهیونیستی است. دلاوری جوری جلوی دوربین میگردد و اتفاقات را روایت میکند که انگار سازنده مستند خود اوست. او بهکرات از واژه من و فیلم من استفاده میکند و در آخر هم کسی که در فیلم ادعا میشود عوامل مستند را نسبت به ادامه پروژهشان تهدید کرده است، دلاوری را صاحب فیلم خطاب میکند، این در حالی است که کارگردان کار، لااقل چنانکه تیتراژ میگوید، حسین شمقدری است. قضیه این است که دلاوری با چندین نفر از اتباع رژیم صهیونیستی در آلمان دیدار میکند و از آنها سوالاتی درباره اشغال فلسطین توسط صهیونیستها میپرسد. این پرسشها به شکلی بسیار محافظهکارانه طرح میشود و هیچکدام به مشاجره ختم نمیشود. چهار شهروند رژیمصهیونیستی که دلاوری با آنها صحبت کرده، در پاسخ به این سوال که آیا «حق داشتن یک سرزمین برای یهودیها» به آنها این حق را هم میدهد که سرزمینی دیگر توسطشان اشغال شود، کاملا درمیمانند، اما محافظهکاری پرسشگر اجازه نمیدهد که از آنها بپرسد اگر قلع و قمع و تارومار یهودیها چنانکه ادعا میشود، در جریان جنگ جهانی دوم توسط اروپاییها انجام گرفته بود، چرا باید مردم خاورمیانه تقاص آن را پس بدهند. این سوالی است که با تماشای فیلم بهطور طبیعی در ذهن مخاطبی که حتی با موضوع نزاع اعراب و رژیم صهیونیستی آشنا نباشد، ایجاد خواهد شد، اما فیلم آن را جلو نمیبرد و به جایی نمیرساند. دلاوری وسط این گفتوگوها سری به جشن پوریم هم میزند که یهودیها با پلیس تماس میگیرند و اجازه ادامه فیلمبرداری را نمیدهند. چند سوال متفرقه دیگر هم درباره ویژگیهای قوم یهود و صهیونیستهای اسرائیل مطرح میشود که هیچکدام پیگرفته نمیشود و درنهایت میتوان جزء پراکندهگوییهای فیلم به حسابشان آورد. نمایی از کودکان آلمانی که برای بازدید از اردوگاه آشویتس آورده شدهاند هم نمایش داده میشود و سپس کات میخورد به اردوگاه آوارگان فلسطینی؛ یعنی به فیلمی که سه سال پیش ضبط شده بود و در آن هم دلاوری وسط قاب ایستاده است. آخر سر دلاوری عنوان میکند که با یک ایمیل برای گفتوگو به کافهای دعوت شده است. او در اثنای فیلم یک بار دیگر هم در پی همین دعوت به کافهای در برلین رفته بود، اما طرف قرارش به ملاقات او نیامد. در ایمیل دوم به دلاوری گفته میشود بدون دوربین بیا و در آخر، صدایی از داخل کافه پخش میشود که میگوید بهتر است ساخت این فیلم را ادامه ندهی و برای خودت دردسر درست نکنی. شمقدری یا دلاوری با این تکنیک فیلم را تمام میکنند. به عبارتی این موضوع که با حرارت تمام طرح شده بود، روی هوا رها میشود. واقعا روی هوا چون نریشنهای انتهایی در هنگام پخش تصاویری از پنجره هواپیما قرائت میشوند.
دلاوری در این پایانبندی نتیجهگیری میکند که متاسفانه دنیا دنیای زور است و این یعنی اتفاقی که برای فلسطینیها افتاد، اگرچه ناحق باشد. طبق منطق «الحقُ لِـمَن غَلَب» یعنی حق با هر آن کسی است که غلبه دارد، در حال حاضر همهجا پذیرفته شده است؛ یک نتیجهگیری جبری و غیرخلاقانه که از پس الصاق درست و درمان به سوژه ملتهب و کنجکاویبرانگیز ابتدایی برنمیآید. صرفنظر از اینکه آیا این ایمیل و این گفتوگو حقیقت داشت یا توسط عوامل فیلم برای جمع کردن موضوع ساخته شد، این نوع پایانبندی غیرشجاعانه و رها کردن موضوعی که برای جذب مخاطب، وعده پیگیریاش داده شده بود، مخاطبان را در مصمم بودن عوامل کار نسبت به بیان ایدههایشان به شکل جدی به تردید میاندازد.
بهطور کل مستندهایی در این تیپ، معمولا دو فاکتور برای جذب مخاطب دارند؛ یکی از آنها اطلاعات جدیدی است که درباره یک موضوع به مخاطب میدهند و باعث میشوند احساس کند با دیدن این کار چقدر خوب توانسته از یک قضیه سر دربیاورد و چیزهای جدیدی یاد گرفته و دیگری جرأت و شهامت سازندگان کار در پیگیری سوژههایشان است. وقتی مخاطب همراه با دوربین یک مستندساز جنگی، سنگر به سنگر میرود و صفیر خمپارهها و صدای گلولهها را میشنود، حس تحسین در او برانگیخته خواهد شد. وقتی یک مستندساز، بیپروا و کنجکاوانه به چالش با شخصیتهای سیاسی و امنیتی میرود، وقتی او بدون ترس با دوربینش به دل خلافکاران میرود تا تکلیف سوژهاش مشخص شود و در تمام موارد اینچنینی دیگر، مستندساز کاری کرده که مخاطب حس نکند اگر خودم جای او بودم، بهتر میشد از قضیه سر درآورد. «متولد اورشلیم» اطلاعات جدیدی به مخاطب نمیدهد و با دیدن آن نمیشود چیزی یاد گرفت. این فیلم اصلا پشتوانه تحقیقاتی ندارد و صرفا دوربین بهدست به چند کافه و داخل یک کنیسه و یکی، دو خانه میرود. بهلحاظ جرأت در پیگیری موضوع هم میشود گفت عوامل کار حتی از یک جستوجوگر غیرحرفهای که سابقه خبرنگاری و مستندسازی ندارد، محافظهکارانهتر برخورد میکنند. فیلم بهرغم ظاهر فریبندهای که در ابتدا دارد و باوجود تبلیغاتی که بهنظر میرسد در آن بسیار جسورانه به یک موضوع پرداخته شده، بیش از آنکه از سطح پایینترین گزارشهای سفارشی اخبار انتظار میرود، ترسو است. تمام مخاطبان ایرانی فیلمهای فراوانی از جشن پوریم دیدهاند.
عوامل «متولد اورشلیم» اما نهایتا با یک دوربین موبایل به یک پوریم در شهر دوسلدورف آلمان میروند و تصاویر موبایلیشان هم بنابر آنچه طبق زیرنویس فیلم «موانع حقوقی» عنوان میشود، تار شده و چند دقیقه بیشتر نیستند. بلافاصله کسی با آنها صحبت میکند و وقتی میفهمند چه کسانی هستند، طی تماسی با پلیس بیرونشان میکنند. نریشنهای دلاوری در اینجا چنین توضیح میدهند که قضیه درخواست پلیس برای ارائه مدارک شناسایی واقعا خوفناک بود و ما خیلی ترسیدیم. از همین اوایل کار معلوم میشود چیزی که در سازندگان مستند نمیشود پیدا کرد، ذرهای دلاوری و تهور و جسارت برای پیگیری سوژه و شکافتن آن است.
راوی در بخشی از کار که مشغول صحبت با یکی از متولدین اورشلیم است، میگوید: «من سه سال در بروکسل ساکن بودم و...»، و همین مقداری از دلایل ترس او و عوامل فیلم را توضیح میدهد. این ترسها و این ملاحظات نهفقط در مورد شمقدری و دلاوری، بلکه در مورد بسیاری از عوامل سینمای ایران و حتی افراد بسیاری خارج از سینمای ایران، جلوی حرکتهایی را که در خیلی مواقع باید جرأتمندانهتر پیش بروند، میگیرد.
گزیده نقدهایی بر مستند متولد اورشلیم
محمد عنبرسوز: در سینما مارکت یک کارگردان جوان و برومند (که دست بر قضا نسبت فامیلی نزدیکی هم با عالیترین مسئول سینمایی دولت دهم دارد) به شکلی بیسابقه که شگفتی مخاطب عام را نیز به همراه دارد، روی موضوعاتی دست میگذارد که کمتر کسی در این کشور اجازه پرداختن به آنها را دارد. عجیبتر اینکه چنین محصولاتی در اجرا هم از تیغ ممیزیها کاملا در امان میمانند. اگر هیچیک از این مستندها را ندیده باشید و کسی ادعا کند اثری امروز در ایران مجوز فروش دارد که تصاویر درآغوشکشیدن دختران و پسران را بهوضوح نشان میدهد، یا از حاشیه صوتی موسیقیهای رسما غربی باکلام و معروف استفاده کرده یا از مصاحبهشونده خود که خوانندهای اسرائیلی است میخواهد که یک قطعه را بهصورت تکخوانی و تکنوازی اجرا کند، آیا این سخن را باور میکنید؟
امیرحسین خیراندیش: سازندگان مستند بر مفاهیم اولیه مطالعات ادیان و تاریخ اسرائیل، تسلط کافی ندارند. در رفت و برگشتهایی که بین دلاوری و بهاصطلاح متولدین اورشلیم شکل میگیرد، مکررا میبینیم که عدم آشنایی او با زمینه بحث، باعث رهاشدن و بینتیجه ماندن آن میشود. به زبان دیگر هرگاه مستند بهسمتی میرود که یک مساله جدی موشکافی شود، با سکوت فیلمسازان مواجهیم... هیاهوی زیادی که بهدلیل ردشدن از برخی ممیزیهای رایج به پا میشود، تیم آرمان مدیا را راضی کرده است. شمقدری در سالهای اخیر از یک موضوع به موضوع جدیدی میپرد، اما بهجای پرداختن به عمق ماجرای سابق، دوباره سوژهای جدید و عجیب رو میکند.
محمدصادق علیزاده: در جامجم «متولد اورشلیم»، قرار بود یک روایت نرم از اسرائیلیها باشد اما بهدلیل نداشتن منطق و نقشه روایی مشخص، استفادهای از واقعیتهایی که در برخورد با اسرائیلیها صید کرده؛ نمیکند. مستند انگار که صرفا مجموعهای بصری از قطعات پراکنده زندگی یکسری انسان باشد که بدون منطق کنار یکدیگر چسبیده و میتوانند مربوط به هر انسانی در هر نقطهای از کره زمین باشند. مجموعهای از گفتوگو و رفت و آمد با چند اسرائیلی و میهمانشدن در منزل آنها اتفاقی که گویا عوامل تولید هم متوجه آن شدهاند. فقدان منطق روایی مشخص منجر بهنوعی بازنمایی مثبت یا حداقل خنثی از حاکمیت صهیونیستها شده. گریزهای سخت سیاسی که راوی گهگاه در گفتوگوهایش با بعضی اسرائیلیهای ساکن آلمان میزند دقیقا به دلیل همین موضوع است.
حمید رسایی: چهار نفری که در این مستند رو در روی راوی قرار گرفتهاند، در یک موضوع اشتراک نظر دارند: «یهودیها حق داشتن سرزمین دارند.» هرکدام برای خودشان استدلاهایی دارند و در برابر این سوال راوی مستند که میپرسد آیا این حق به شما اجازه میدهد که سرزمینی را با زور اشغال کنید، درماندهاند. از این جهت مستند موفق بوده، ولی نمیدانم چرا راوی این مستند از هیچکدام نمیپرسد که اگر مطابق افسانه هولوکاست، اروپاییها اجداد شما را سوزاندهاند، چرا فلسطینیها باید تاوان آن را پس بدهند. در لایههایی از این مستند، تفکیک مردم اسرائیل از حاکمیت اسرائیل دیده میشود که بهنوعی تقویت و تایید ایده غلط و انحرافی «دوستی با مردم اسرائیل» در ذهن تداعی میشود.
توحید عزیزی: این مستند در خارج از ایران کارکردی ندارد و مخاطب اصلیاش ایرانیان هستند. بهنظر من آقای شمقدری در جمعآوری اطلاعات برای مستندهایش دقت لازم را ندارد و همیشه در پایان این مستندها با مشکلاتی روبهرو هستیم. ایشان نمیخواهد برای بیننده نتیجهگیری کند که خوب است اما اطلاعات کافی را هم در اختیار بیننده نمیگذارد. پیشنهاد میکنم فیلم را دوباره مونتاژ کنید.پایگاه خبری تحلیلی 598 بارزترین ضعف عمومی مستند، فرار بیمورد به فلسطین است. هیچ نیازی به فلاشبک اردوگاه صبرا و شتیلا یا اینسرت تصاویر کودکان گریان و زخمی فلسطین نبود. سوالات راوی درمورد فلسطینیها و آوارگان بهقدر کافی تداعیکننده تصاویر مذکور برای مخاطب است و این صحنهها در روایت مستند چون وصلهای ناجور است و فضای کلیپی را بر مستند حاکم میکند.
شیما صداقت: «متولد اورشلیم» هرچند ایده جالبی دارد، اما از طرح کلی چندان قویای برخوردار نیست. نتیجهگیری قطعی ندارد و هر دقیقه فکر مخاطب را بهسمت و سویی میکشد. چه موافق صهیونیسم باشید و چه مخالف آن، یهودی باشید یا ضد یهودی، (یا حتی اگر مثل من مطالعه چندانی در این باره نداشته باشید) متولد اورشلیم هیچ اثری برشما نخواهد گذاشت. البته نباید از محدودیتهای پیش روی تیم مستندسازی هم غافل شد. اولین محدودیتشان این بود که نمیتوانستند به منطقهای وارد شوند که سوژه اصلی مستندشان بود. محدودیتهای ارشاد و... هم بماند... حتی نتوانستند وارد مراسم خاص یهودیان شوند. با این حال این مستند هر چند مستندی هیجانانگیز بود، اما محتوایی نداشت...
* نویسنده : میلاد جلیلزاده روزنامهنگار
مطالب پیشنهادی










