
در مکتب تهران مناقشهای وجود دارد؛ عدهای معتقدند این مکتب چیزی غیر از شرح و تقریر حکمت متعالیه نیست. عدهای دیگر اعتقاد دارند شاید بتوان گفت که مکتب تهران بهخصوص با آقامحمدرضا قمشهای و استاد برجستهاش یعنی آقاسیدرضی لاریجانیمازندرانی، حکمت، فلسفه و عرفان در مکتب تهران بسیار برجستهتر از مکتب اصفهان شکل گرفته است.
حکمای اربعه مکتب تهران
یکی از مهمترین خصلتهایی که باید در امری بهخصوص در حوزه حکمت وجود داشته باشد تا به آن عنوان مکتب اطلاق کرد، اجتماع فیلسوفان و شاگردان آنها و آثارشان در یک دوره خاص است، البته مکتب بهطور دقیق، خاصتر از «سنت» است.
ویژگی اول مکتب این است که باید استادی، شاگردانی، آثاری، ابداعات و ابتکاراتی گردهم آیند تا اصطلاح مکتب به آن اطلاق شود. نکته دوم درباره مکتب، گسست معرفتی نسبت به دورههای پیشین است، این ویژگی سبب میشود تا بهرغم اینکه ممکن است تداوم یک فکر را شاهد باشیم، اما دخل و تصرف و ابتکارات و گسستهایی را نسبت به دورههای پیشتر مورد ملاحظه قرار دهیم. نکته سوم اینکه، بهلحاظ دستاوردهایی که تفکری میتواند از خود بر جای بگذارد به آن مکتب اطلاق میکنیم و این مکتب میتواند در دورههای بعد صاحب نوپیروانی باشد که واکاوی و بازسازی آن را صورت دهند.
ویژگیهای خاص مکتب تهران
آیا مکتب تهران ادامه و تداوم مکتب اصفهان یا بهطور خاص حکمت متعالیه است یا خیر؟ در مکتب تهران مناقشهای وجود دارد؛ عدهای معتقدند این مکتب چیزی غیر از شرح و تقریر حکمت متعالیه نیست. عدهای دیگر اعتقاد دارند شاید بتوان گفت که مکتب تهران بهخصوص با آقامحمدرضا قمشهای و استاد برجستهاش یعنی آقاسیدرضی لاریجانیمازندرانی، حکمت، فلسفه و عرفان در مکتب تهران بسیار برجستهتر از مکتب اصفهان شکل گرفته است. حقیقت این است که در مکتب تهران بینشی کاملا مشائی، یعنی ابوالحسن میرزایجلوه وجود دارد که انتقادهای بنیادینی را به ملاصدرا بیان میکند. در رسالات و تصحیحات مرحوم جلوه، کاملا این مساله نمایان است. نباید تصور کنیم مکتب تهران، بهمثابه تکرار مکتب اصفهان است، چون حقیقت این است که در مکتب تهران، تمهیدالقواعد بهعنوان یکی از رکنهای رکین و مهمترین بنیاد تلقی عرفانی میان حکما جریان دارد. مطالعه آثار ابنعربی و صدرالدین قونوی و سیدحیدر آملی بهعنوان یکی از پایههای مهم در مکتب تهران تلقی میشود. نکته دیگری که در مکتب تهران اتفاق میافتد، مواجهه اساسی با مغربزمین است که با آقاعلی مدرسزنوزی اتفاق میافتد، لذا یکی از ویژگیهای مکتب تهران توجه به فلسفه غرب است که تاکنون هم ادامه دارد و ثمراتی که اکنون در نقد و بررسی و فهم فلسفه غرب وجود دارد از نتایج دوره دوم مکتب تهران است که با آثار و تفکر آقاعلی مدرسزنوزی شکل گرفته است.
سرانجام مکتب تهران
مکتب تهران تا علامه طباطبایی، بهدرستی انتقال پیدا میکند و با تعداد بسیاری از متفکران برجسته و حکیمان بزرگ در دوره مکتب تهران بهخصوص در دوره میانه مواجه هستیم. ثمره همه اینها در مرحوم عصار و علامه طباطبایی و دیگران تجلی پیدا میکند و امروز هم که ادامه مکتب تهران را داریم از باقیماندگان و شاگردان علامه طباطبایی و مکتب تهران هستند. در دوره اول و پایانی مکتب تهران تعداد اندکی حکیم حضور داشتند، اما زمانی که مکتب تهران رشد کرد طبیعتا شاگردان بسیاری را پرورش دادند. بهنظر میآید وضع کنونی فلسفی و حکمی ما نسبت به دوره میانه مکتب تهران بسیار غنیتر است، یعنی اکنون در فلسفه اسلامی نهتنها اساتید و محققان برجستهای داریم، بلکه این محققان توجه جدی به سایر مکاتب فلسفی پیدا کردند. لذا مکتب تهران ادامه دارد بهانضمام اینکه مکتب تهران سبب شد که مکتب قم در دوره حاضر شکل بگیرد و ثانیا غنای بحث و عمق مطالبی که اکنون در حکمت الهی و فلسفه اسلامی داریم نهتنها کمتر نیست، بلکه به همان تراز و میزانی است که ما در مکتب تهران شاهد آن بودیم.
مکاتب و جریانات فلسفی حال حاضر در ایران
در دوره حاضر، ادامه مکتب تهران را شاهدیم، یعنی اکنون هم شرح اندیشههای فلسفی ملاصدرا، ابنسینا و سهروردی را داریم و هم بهوفور و بهلحاظ کیفی و کمی خوانده میشود.
در دوره مکتب تهران، آثار فارابی خوانده نمیشد، اما اکنون حجم زیادی از آثار فارابی مطالعه میشود. در دوره مکتب اصفهان و تهران بسیاری از مکاتب غربی که اکنون مورد بحث قرار میگیرد، خوانده نمیشد اما امروزه حتی کارهای تطبیقی انجام میشود. نکته مهم این است که اولا اکنون واجد حیات فلسفی در ایران هستیم. ثانیا این حیات فلسفی لزوما پیشینه اسلامی دارد. صبغه فلسفه قارهای یا تحلیلی غربی ندارد، اما از آنها کمک میگیرد و ثالثا در دوره حاضر فلسفه دارای رشد و گسترش است و متفکران بسیاری بهشرح، تعلیم، پژوهش و نگارش مشغول هستند.
رابطه علامه طباطبایی با مکتب تهران
شاید مکتب قم را باید مربوط به دهه ۲۰ تلقی کنیم که درحال شکلگیری بود و ادامه هم پیدا کرد. زمانی که علامه طباطبایی از تبریز به قم آمدند را باید آغاز مکتب قم تلقی کنیم و حقیقت هم همین است. با وضعیتی که در قم بهلحاظ تفکر فلسفی و بهخصوص اقبالی که نسبت به اندیشههای فلسفی در دوره جدیدتر در غرب و مطالعات تطبیقی بهوجودآمده، مکتب قم یکی از مکاتب مهم و برجسته در حکمت اسلامی است، اما در باب مکتب تهران حقیقت این است که گرچه علامه طباطبایی در نجف، تبریز و قم بودند، ولی ادامه دوره دوم مکتب تهران محسوب میشود؛ در فلسفه علامه طباطبایی هم ردپای ابوالحسن میرزایجلوه و هم آقامحمدرضا قمشهای و هم آقاسیدرضی لاریجانی دیده میشود. بهنظر میرسد همچنان که مکتب تهران را از شاگردان و ثمره و ذخیره ملاعلی نوری میدانیم، علامه طباطبایی را باید باقیمانده و ذخیره مکتب تهران تلقی کنیم، البته تنها علامه طباطبایی نیست و مرحوم عصار را هم باید درنظر گرفت، ولی علامه طباطبایی در تداوم این مکتب بیش از دیگران سهم داشت.
حقیقت این است که تفکرات علامه طباطبایی به تفکرات مکتب تهران نزدیک است، گرچه علامه طباطبایی میتواند آغاز شکلگیری مکتب قم هم تلقی شود.
* نویسنده : قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
مطالب پیشنهادی







