دیپلماسی دلاری ترامپ و معامله قرن نمایش به‌هم ریختگی سیاست خارجی اوست
به‌راحتی می‌توان ادعا کرد که همه نابهنجاری‌هایی که ترامپ در عرصه سیاست خارجی به وجود آورده در معامله قرن جمع شده است. یک‌جانبه‌گرایی و نادیده گرفتن حق و نظر مردم فلسطین بارزترین ویژگی معامله قرن محسوب می‌شود و منافع اقتصادی بنیان آن را شکل می‌دهد.
  • ۱۳۹۸-۰۴-۰۳ - ۰۹:۳۰
  • 00
دیپلماسی دلاری ترامپ و معامله قرن نمایش به‌هم ریختگی سیاست خارجی اوست
معامله قرن با دلار
معامله قرن با دلار
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  از فردا (25 و 26 ژوئن) اجلاسی در بحرین با محوریت فلسطین برگزار می‌شود. این اجلاس بخشی از پروژه بزرگی است که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا آن را در قالب «معامله بزرگ قرن» طرح‌ریزی کرده است. از همان زمان که طرح معامله قرن از سوی ترامپ و دامادش کوشنر برای حل بحران فلسطین ارائه شد، برای بسیاری این سوال مطرح شد که چگونه ترامپ یک برنامه عمدتا اقتصادی را برای حل بحرانی چندوجهی و دارای ماهیتی کاملا غیراقتصادی در نظر گرفته است؟ چندی پیش «جان والکات»، تحلیلگر و کارشناس مسائل سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا در مقاله‌ای در نشریه تایم به بررسی و نقد اصول و مبانی حاکم بر تفکرات ترامپ در عرصه بین‌المللی پرداخته است. هرچند والکات در این نوشتار به موضوع فلسطین و سیاست خارجی ترامپ در این زمینه اشاره مستقیمی نداشته است، اما تحلیل‌ها و نقدهای موشکافانه وی به ما کمک می‌کند بدانیم مبنای دیدگاه‌های ترامپ در قبال فلسطین و همچنین راه‌حل ابداعی او و دامادش از چه نوع ذهنیتی سر منشا می‌گیرد.      


فلسطین و ذهن تک‌بعدی ترامپ

هنگامی که گمرک و مقامات مرزی آمریکا اعلام کردند تنها در ماه می‌ امسال 144 هزار نفر از مرزهای جنوبی این کشور به‌طور غیرقانونی عبور کرده‌اند، (بالاترین رقم طی 13 سال اخیر) انتظار داشتید که رئیس‌جمهور ایالات متحده چه عکس‌العملی در برابر این گزارش نشان دهد؟ او باز هم همه را با عکس‌العمل خود شگفت‌زده می‌کند، چراکه دوباره به همان روش سنتی‌اش متوسل می‌شود. اعمال تعرفه بر کالاهای مکزیک؛ ماهانه 5 درصد و تا سقف 25 درصد، آن هم مادامی که مکزیک اقدامی برای توقف هجوم مهاجران انجام دهد. هرچند ماجرا ساده به نظر می‌رسد اما این موضوع تقریبا فرعی، حقیقتی بزرگ را در مورد سیاست خارجی ترامپ روشن می‌کند. او برخلاف روسای جمهور گذشته آمریکا از تفکرات، ابزارها و روش‌های متنوعی در عرصه بین‌الملل استفاده نمی‌کند. ظاهرا او به گفت‌وگوهای مفصل و توام با جزئیات با دیپلمات‌ها، جلب‌نظر رهبران و سیاستمداران و از آن مهم‌تر به همکاری و همفکری با کشورهای متحد هم اعتقاد چندانی ندارد. او حتی به این ظاهر‌سازی هم که نشان دهد آمریکا صرفا به فکر منافع مادی و اقتصادی خودش نیست، هم توجهی ندارد. به این ترتیب ترامپ گسست بزرگی در فرآیند تصمیم‌گیری و مبانی فکری سیاست خارجی ایالات متحده به وجود آورده چراکه وی وقتی با چالشی در عرصه جهانی مواجه می‌شود، عمده‌ترین محور عکس‌العمل خود را روی منافع مالی و متوسل شدن به مشوق‌ها یا تعهدات اقتصادی قرار می‌دهد و آن را راه اصلی پیشبرد منافع آمریکا می‌بیند. بر همین اساس از موضوع تسلیحات اتمی کره شمالی تا مساله مهاجران آمریکای مرکزی، همه و همه برای ترامپ از یک مسیر حل می‌شود؛ «دیپلماسی دلار». اکنون می‌توان درک کرد که چرا ترامپ برای حل بحران فلسطین پیشنهاد معامله قرن را ارائه کرده است. او باز هم همان مسیر همیشگی را انتخاب کرده است: «مشوق‌های اقتصادی و وعده سرمایه‌گذاری‌های کلان پیش‌روی فلسطینی‌ها قرار می‌هد بدون اینکه در مورد خواسته‌های سرزمینی آنها یا در مورد چگونگی دولت فلسطینی پیشنهاد خاصی مطرح کند. در واقع این ذهن تک‌بعدی ترامپ است که به او اجازه تحلیلی فراتر از این را نمی‌دهد که همه‌چیز در پول و راه‌حل مالی خلاصه نمی‌شود.»

دوست و دشمن نمی‌شناسد

دیپلماسی دلاری و برخورداری از ذهن و نگاه تک‌بعدی در عرصه سیاست خارجی پیامد مهم دیگری هم برای ایالات متحده به دنبال داشته است. زمانی که پای دلار و منافع اقتصادی در میان باشد، آن وقت ترامپ نمی‌تواند میان دوست و دشمن یا متحد و غیرمتحد تفاوتی قائل شود. در واقع کسب منفعت اقتصادی از روابط با کشورهایی همچون کانادا یا کره جنوبی می‌تواند به همان اندازه مهم و حیاتی باشد که پیروزی در جنگ تجاری با کشوری مثل چین ارزشمند تلقی می‌شود. دقیقا بر همین اساس است که ترامپ ارزش روابط با متحدانی چون ژاپن، کره جنوبی و اعضای ناتو را هم با دلار می‌سنجد و از آنها می‌خواهد که پرداختی بیشتری در همکاری‌های مشترک داشته باشند، در غیر این صورت مجازات‌های اقتصادی در انتظارشان خواهد بود. در مورد کانادا نیز تهدید به اعمال تعرفه بر صنایع و تولیدات این کشور به این منظور انجام می‌گیرد که اتاوا به بازبینی و اصلاح پیمان نفتا براساس تمایلات و منافع آمریکا وادار شود. در چنین شرایطی به‌طور قطع نمی‌توان از کسی که چنین ذهنیتی دارد انتظار داشت که برای ماهیت اختلافات و دشمنی‌ها میان فلسطینی‌ها و صهیونیست‌ها اهمیتی قائل شود. حتی می‌توان پا را از این فراتر گذاشت و گفت که برای او فلسطینی و اسرائیلی تفاوت چندانی ندارد؛ او همراه با اسرائیل است چون لابی اقتصادی صهیونیسم بسیار قدرتمند است و منافع سرمایه‌داران آمریکایی از جمله خود او به آنها وابسته است.                     

سیاست‌های بدون سرانجام

نتیجه عملکرد ترامپ در کوتاه‌مدت در هم و برهم به نظر می‌رسد. با این وجود، او مدعی شده است که از زمان روی کار آمدنش توانسته با اغواها و تهدیداتی که در گوشه و کنار جهان به راه انداخته، منافع اقتصادی و پیروزی‌های زیادی برای آمریکا به دست آورد. در این مورد شاید او به موفقیت‌های کم‌ارزش و موقتی چون پذیرش پرداخت هزینه بیشتر از سوی ژاپن و کره جنوبی یا تغییرات تجاری محدود ایجادشده در روابط میان کانادا و ایالات متحده استناد می‌کند. اما نباید فراموش کرد که نتیجه بسیاری از اقدامات او همچنان مبهم باقی مانده است. در رابطه با مکزیک و بحث مهاجران ترامپ اخیرا مدعی شده که واشنگتن و مکزیکوسیتی به توافقی در این زمینه دست یافته‌اند. این در حالی است که هیچ اطلاعاتی از این معاهده منتشر نشده و جزئیات آن همچنان نامشخص باقی مانده است. مذاکرات با کره شمالی در حالی نیمه‌تمام رها شده که ترامپ در ملاقات سران در ژوئن 2018، چشم‌اندازی از سرمایه‌گذاری آمریکا در این کشور را پیش روی کیم جونگ اون قرار داد: «روزی صاحب اقتصادی بزرگ و سرمایه هنگفتی خواهید شد.» در جنگ تجاری با چین وضع تعرفه‌ها روی کالاهای چینی هنوز به یک توافق تجاری وسیع منجر نشده است. در مورد اصلاح نفتا هم تاکنون نتیجه مشخصی به دست نیامده است. در کنار اینها بر اساس اخبار آژانس‌های اطلاعاتی آمریکا اعمال فشار بر ایران و کره شمالی نیز نتوانسته خدشه‌ای در اقتدار دولت‌های آنها به وجود آورد. اما سرنوشت سیاست‌های آمریکا در قبال مهم‌ترین بحران خاورمیانه شاید از این هم مبهم‌تر باشد. هیچ‌یک از زوایای معامله قرن به‌روشنی معلوم نشده است. بسیاری از فلسطینی‌ها و مسلمانان- جز چند کشور خاص و کوچک- بنیاد و اساس آن را مردود دانسته‌اند. در کنار همه اینها نکته طنزآمیز دیگری هم وجود دارد؛ آمریکا تامین‌کننده اصلی مالی این طرح نخواهد بود بلکه عمده بار مالی آن بر دوش کشورهایی خواهد بود که نمی‌توان به ثبات و بقای آنها نیز چندان امیدوار بود.

نماد نابهنجاری سیاست خارجی آمریکا

شاید با توجه به برخی شاخصه‌های درونی آمریکا، رای‌دهندگان آمریکایی تصور کنند که بنیاد سیاست دلاری ترامپ خوب کار می‌کند. تردیدی نیست که ترامپ نیز رفتارهای خود را براساس همین برداشت پایه‌ریزی می‌کند. این در حالی است که در رده‌های مختلف دیپلماتیک ایالات متحده نگرانی عمیقی نسبت به آثار و پیامدهای درازمدت این سیاست‌ها و تصمیمات – حتی در دوران پس از خروج ترامپ از کاخ سفید – بر عرصه سیاست خارجی وجود دارد. بر همین اساس بیشترین نگرانی کارشناسان سیاست خارجی در هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات از این بابت است که ترامپ با بی‌ثبات نشان دادن سیاست خارجی آمریکا و توجه صرف به ارزش‌های مادی و اقتصادی، به منافع بلندمدت ایالات متحده صدمه وارد کند: «از آن می‌ترسیم که این اقدامات درنهایت منجر به این برداشت شود که آمریکا دیگر قدرتمند، مبتنی‌بر اصول و قابل پیش‌بینی نیست.» ویلیام برنز، رئیس بنیاد صلح کارنگی و از مقامات پیشین کاخ سفید هم نگران یکجانبه‌گرایی ترامپ و پیامدهای آن برای ایالات متحده است: «آسیب‌ها و گزندهای تاکتیک‌های یکجانبه‌گرایانه و استعمال مفرط از ابزار تعرفه‌ها سرانجام به خودمان باز می‌گردد.»

اگر بخواهیم برای این نگرانی‌ها و تحلیل‌ها مصداق و نمادی پیدا کنیم، به نظر نمی‌رسد که مصداقی واضح‌تر از معامله قرن وجود داشته باشد. به‌راحتی می‌توان ادعا کرد که همه نابهنجاری‌هایی که ترامپ در عرصه سیاست خارجی به وجود آورده در معامله قرن جمع شده است. یک‌جانبه‌گرایی و نادیده گرفتن حق و نظر مردم فلسطین بارزترین ویژگی معامله قرن محسوب می‌شود و منافع اقتصادی بنیان آن را شکل می‌دهد. علاوه‌بر این معامله قرن برنامه‌های چند دهه‌ای آمریکا برای حل بحران خاورمیانه و همچنین ادعای نقش میانجی‌گرانه آمریکا در این بحران را نابود کرد و به عینه نشان داد که سیاست خارجی آمریکا مبتنی‌بر اصول و قابل پیش‌بینی نیست. 

 

* نویسنده : میراحمدرضا مشرف روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰