۶ سال پس از دولت نهم و دهم کارنامه سینمایی آن را بررسی کردیم
جریان احمدی‌نژادی در سینمای ایران هر چیز که بود و هر شکلی که داشت و رفتارهایش درست یا غلط بودند‌، یک نکته را نمی‌شود در موردش کتمان کرد؛ گروهی که آن روزها سر کار بودند به غایت در انجام اقدامات‌شان جرات داشتند و این جرات گاهی می‌توانست تهور باشد، بی‌محابا پیش برود، خرابکاری کند و گاهی در جای درستش قرار می‌گرفت.
  • ۱۳۹۸-۰۴-۰۳ - ۰۵:۱۸
  • 00
۶ سال پس از دولت نهم و دهم کارنامه سینمایی آن را بررسی کردیم
در خدمت و خیانت فیلمفارسی
در خدمت و خیانت فیلمفارسی

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، حدودا یک‌و‌نیم دهه است که سینما در ایران خاصیت سوداگرانه پیدا کرده، نه مصرفی. همان‌طور که درمورد بعضی حوزه‌های اقتصادی مثل ملک و خودرو، اخیرا اعلام می‌شود که معاملات به‌شدت سوداگرانه شده و شکل مصرفی‌شان را از دست داده‌اند، سینما هم مدت‌هاست که چنین وضعیتی پیدا کرده؛ اما نه صرفا سوداگری اقتصادی، بلکه یک جنبه نمادین اجتماعی برای بهره‌برداری‌های سیاسی شده است. می‌گویند در دورانی که چندان هم از آن نمی‌گذرد، ۲۸ درصد معاملات مسکن سوداگرانه و باقی‌اش مصرفی بود. اما حالا به شکلی آخرالزمانی همه‌چیز معکوس شده و ۷۸ درصد معاملات این حوزه سوداگرانه‌ هستند. بهای ملک مرتب بالا می‌رود اما کسی نمی‌تواند این خانه‌ها را بخرد و این قیمت‌ها صرفا اسمی هستند و به درد سفته‌بازی می‌خورند. درمورد سینما نمی‌شود با دقت چنین آماری داد و بخش‌های مصرفی و استفاده‌های دیگر را به تفکیک درصد از هم جدا کرد؛ اما وضعیت دقیقا منطبق با همان چیزی است که در حوزه‌هایی مثل ملک، خودرو، ارز، فلزات گرانبها و خیلی چیزهای دیگر وجود دارد.اما سوداگری در سینما به چه معناست و سوداگران آن چه‌کسانی هستند؟ این قابلیت سینما از حدود یک‌و‌نیم دهه پیش توسط دولت محمود احمدی‌نژاد کشف شد و توسط تیم اجرایی بعدی که لااقل تا چهار سال مهم‌ترین و قابل تشخیص‌ترین خصوصیت‌شان ضدیت با دولت قبل بود، همچنان مورد استفاده قرار گرفت. نمی‌شود به‌طور مستقیم و ریاضی‌وار از مردم یک جامعه آمار ثابتی به‌دست آورد که به کدام گرایش فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به‌خصوص تمایل دارند؛ اما آمار فروش فیلم‌ها می‌تواند به‌عنوان مستندی بر ادعا درخصوص این موارد، مستمسک جریان‌های مختلف قرار بگیرد. فروش بالای فیلم‌های ده‌نمکی در دو دولت نهم و دهم و شکست «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» در رقابت با این ژورنالیست سابق، مشخص‌ترین نمونه از این جنبه سینماست که در ایران به آن بیش از اندازه توجه شد.

رقابت «اخراجی‌ها۲» با «درباره الی» و به‌خصوص «اخراجی‌ها۳» با «جدایی نادر از سیمین» که در یک سال اکران شدند، رسما شکل روکم‌کنی بین گروه‌های سیاسی یا بهتر است گفته شود گروه‌های فکری و اجتماعی را پیدا کرده بود. دولت وقت با تمام توانش به یکی از این دو فیلمساز کمک کرد تا آن رقابت را ببرد و سه سال بعد از آن که «رسوایی»، آخرین فیلم ده‌نمکی در دولت دهم، برای چندمین‌بار رکورد فروش در سینمای ایران را شکسته بود، در شرایطی که یک دولت دیگر سکان امور اجرایی را به‌دست داشت، «فروشنده» فیلم دیگری از اصغر فرهادی که بسیار ضعیف‌تر از «درباره الی» و «جدایی...» بود، رکورد گیشه را شکست و عنوان پرفروش‌ترین اثر تاریخ سینمای ایران را بالای سر برد. آیا سلیقه مردم ایران در سه سال از ده‌نمکی به فرهادی گردش کرده بود؟ بین قطب و استوای زمین در دو فصل متفاوت اینقدر تفاوت وجود نداشت که دولت‌ها می‌خواستند باور کنیم بین مردم ایران در سال ۹۲ و مردم ایران در سال ۹۵ وجود داشته است. حقیقت ماجرا این بود که نه فروش فیلم‌های ده‌نمکی طبیعی و خود‌به‌خود بود، نه فیلم‌های فرهادی و همچنین تحلیل‌هایی که براساس آن آمارها شکل گرفت هم همه غلط بود؛ نه لمپنیسم پرطرفدارترین گرایش در ایران است نه بورژوازی غرب‌گرا. احمدی‌نژاد در حالی رئیس‌جمهور ایران شد که قاطبه اهالی سینما در بیانیه‌ای مشترک با کسی که چهار سال بعد در سال ۱۳۸۸ اصلی‌ترین رقیب انتخاباتی او شد، از رقیب انتخاباتی‌اش در سال ۱۳۸۴ حمایت کرده بودند.

او می‌خواست هر طور شده به این رقبا ثابت کند شما یک اقلیت برخوردار هستید که همه‌چیز به دست‌تان افتاده و اگر روزنه‌ای برای دیگرانی که مثل شما فکر نمی‌کنند بازشود، سیل به راه خواهد افتاد. این نگاه و این نقطه عزیمت پر بیراه نبود؛ اما دولت نهم و خصوصا دولت دهم به‌جای قانع‌کردن طبقات میانی اجتماع، دست به کار یک نفرت‌پراکنی بزرگ شد. همه‌چیز سینما شکل یک رو‌کم‌کنی ناعادلانه پیدا کرد و فضا را به سمت یک انتقام‌گیری ناعادلانه‌تر در فردای روزی که دولت عوض شد، برد. این وسط سینمای ایران بود که بزرگ‌ترین ضربه را خورد و هر روز با دورتر شدن از ماهیت اصلی‌اش، شباهت خود به خواهران و برادران تنی و ناتنی در دیگر کشورها را از دست داد. اما تحلیل سینما در دوران احمدی‌نژاد به همین سادگی و کوتاهی نیست. هم خود او و هم همراهانش در این هشت سال بارها تغییر تاکتیک دادند یا حتی کلا نظرشان در مواردی عوض شد. بعد از مرحوم سیف‌الله داد، این محمد‌جواد شمقدری بود که تنها کارگردان سینمای ایران در سمت معاونت سینمایی به‌حساب می‌آمد. در دوران او بود که خانه سینما تعطیل شد و عده‌ای دیگر «خانه سینمای ‌دو» را تاسیس کردند. در دوران شمقدری بود که حوزه هنری در جبهه مقابل دولت قرار گرفت.

در همین چهار سال عجیب بود که فیلمسازی مثل شمقدری با آن عقبه فکری و شمایل فرهنگی، به نمایندگی از دولتی مثل دولت دهم، در مقابل تهیه‌کننده مارمولک که از رواج تم خیانت در سینمای ایران انتقاد می‌کرد، «هملت» شکسپیر را مثال زد و گفت نمایش این چیزها بد نیست. شاید کنار هم گذاشتن این تناقضات، محملی شده بود به‌منظور ایجاد عبارت «شمق در عقرب» برای این دوران. دوران شمقدری که شامل تمام چهار سال دور دوم ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد در ایران می‌شد، قسمت برجسته‌تر و تماشایی‌تر سینمای احمدی‌نژادی در ایران بود. این دوره‌ای بود که ایران اولین اسکار خودش را از آکادمی فیلم آمریکا گرفت، اما همزمان بزرگ‌ترین افول را از لحاظ کیفی در تولیدات سالیانه‌اش پیدا کرد. دورانی که دو سر ماجرا از طرفی انتقادهایی کاملا به‌حق علیه همدیگر می‌کردند، اما از طرف دیگر خودشان هم حق نمی‌گفتند و مصداق عینی نقدهای سوی مقابل بودند. این یک گروتسک بزرگ و عجیب بود که در آن هر‌چند چیزی برای متن باقی نماند، در عوض حاشیه‌هایی جذاب و دنبال‌کردنی پدید آورد.

امروز درحالی سینمای ایران دوران دولت‌های نهم و دهم را به‌عنوان بخشی از تاریخش مورد بررسی قرار می‌دهد که دولت بعد به‌جای جبران مافات و اصلاح اتفاقات بدی که در دوره قبل افتاده بود، با همان دستفرمان مشغول تلافی شد و وضع را بدتر کرد. این اما افتخار شروع‌کننده بودن را از جریانی که سوم تیر ۱۳۸۴ روی کار آمد، سلب نمی‌کند؛ پدیدآورندگان دوران کشف قابلیت سوداگری اجتماعی و نمادین با سینما، دوران علاقه همزمان به اسکار و برلین و سینمای گنج‌قارونی، دوران حضور حمید رسایی در شورای پروانه نمایش و در عین حال دفاع شمقدری از تم خیانت در سینما، دوران دعوا بر سر مجوز ندادن دولت به اکران بعضی فیلم‌ها و از پرده پایین کشیده شدن فیلم‌های مورد حمایت دولت= توسط همان جریاناتی که دعوا داشتند، دوران آدم‌های متناقض خستگی‌ناپذیر و تناقض‌های بی‌انتها، دوران چکاچک خطوط موازی در نقش شمشیرها، دوران حمله «شرق» به جشنواره فجر در یک روز و دفاع «کیهان» از آن در همان روز و حمله کیهان به فجر و دفاع شرق از آن در روز بعد؛ و بالاخره دوران ورود بابک زنجانی به سینما. این دوران تلخ یا شیرین یا بانمک یا ترکیبی از تمام طعم‌ها، دوران پرخاطره‌ای بود که به هر حال سینمای ایران آن را فراموش نخواهد کرد.

جریان احمدی‌نژادی در سینمای ایران هر چیز که بود و هر شکلی که داشت و رفتارهایش درست یا غلط بودند‌، یک نکته را نمی‌شود در موردش کتمان کرد؛ گروهی که آن روزها سر کار بودند به غایت در انجام اقدامات‌شان جرات داشتند و این جرات گاهی می‌توانست تهور باشد، بی‌محابا پیش برود، خرابکاری کند و گاهی در جای درستش قرار می‌گرفت.

 

خانه شماره چند سینما؟

قصه تبدیل‌شدن سینما به یک ابزار نمادین برای اردوکشی اجتماعی، وقتی از رویارویی ده‌نمکی و فرهادی گذشت کم‌کم به بخش‌های بحرانی خودش رسید. عده‌ای از اهالی سینما که اختلافاتی اساسی با جواد شمقدری و تیم او داشتند، سرانجام در نوروز ۱۳۹۱ از این قاعده تازه پدید‌آمده بهره بردند و با تحریک یک‌سری از گروه‌های تندروی خیابانی، فیلم‌های «گشت ارشاد» و «خصوصی» را به بهانه محتوای غلط و حجاب بد بازیگران از پرده پایین کشیدند. در همان نوروز «قلاده‌های طلا» هم در حال اکران بود و اینکه «گشت ارشاد» فروش بیشتری نسبت به چنین فیلمی داشته باشد، در آن شرایط می‌توانست معنا بدهد که شماها کمتر هستید و هیچ گروهی دوست نداشت این را بپذیرد. اساسا باب‌شدن چنین معیاری برای وزن‌کشی‌های اجتماعی و سیاسی کاملا غلط بود، اما دیگر نمی‌شد کاری کرد.

عده‌ای از سینماگران که حامی رقبای احمدی‌نژاد در دو انتخابات ۸۴ و ۸۸ بودند، با تحریک این گروه‌های تندرو، از دریچه‌ای دیگر برای ضربه‌زدن به معاونت سینمایی دولت دهم وارد شدند. خیلی از این افراد جزو قدیمی‌های حوزه هنری بودند و با تحریک بخش‌هایی از این نهاد فرهنگی کاری کردند که سالن‌های حوزه در اختیار بسیاری از فیلم‌های مجوز گرفته از دولت قرار نگیرد. خود شمقدری هم در حوزه هنری سابقه فعالیت داشت اما حالا در این کشاکش تعداد رقبایش را بیشتر می‌دید. مدتی گذشت و وقتی جواد شمقدری نتوانست در خانه قدیمی‌اش یعنی حوزه هنری، با ورود از در مصالحه و دوستی مسائل را حل کند، سراغ خانه سینما رفت و آنجا را تعطیل کرد. حتی خود محمود احمدی‌نژاد در روزی که قرار بود این نهاد صنفی تعطیل شود، به شمقدری نامه‌ای بدون سلام و والسلام نوشت و گفت «به هر دلیلی» نباید خانه سینما تعطیل شود، اما شمقدری کار خودش را کرد.

عده‌ای از تهیه‌کنندگان سینما که با باقی همکاران‌شان اختلافات صنفی عمیق و دیرینه‌ای داشتند، در همین فرصت پشت دولت قرار گرفتند و «خانه سینمای دو» را تاسیس کردند. تعطیلی خانه سینما اما چندان طول نکشید و با عوض‌شدن دولت، همه‌چیز سر جایش برگشت. در این میان ساختمان «خانه سینمای دو» که در مدت تعطیلی واحد صنفی قبل تشکیل شده بود، به بخش قبلی اضافه شد و در حال حاضر بعضی از کارهای اداری اهالی خانه سینما مثل رسیدگی به وضعیت بیمه و عضویت در صندوق‌های مختلف در آن انجام می‌شود.
 

 

سهم تهرانی‌ها و شهرستانی‌ها از سینما در دولت احمدی‌نژاد

نسبت تماشاگران تهرانی به شهرستانی از مهم‌ترین شاخص‌های بررسی ساختاری در سینمای ایران هستند. تعداد مخاطبان سینمای ایران در پایان سال ۱۳۹۶ به یک‌چهارم عددی رسید که آمارها در پایان سال ۱۳۶۸ نشان می‌دادند. در تمام این سال‌ها حجم مخاطبان تهرانی سینما ثابت ماند و به مناطق شمال شهر سوق داده شد و شهرستانی‌ها سهم‌شان را خواسته یا ناخواسته واگذار کردند. این مساله به مقدار قابل‌توجهی می‌تواند شاخصی برای سنجش عدالت اجتماعی در دولت‌ها قرار بگیرد. دولت اصلاحات در حالی سکان امور اجرایی را به دست گرفت که ۲۷ درصد از فروش سینمای ایران متعلق به تهران بود و این نسبت را در عدد ۵۴ درصد، یعنی حدود دو برابر تحویل تیم بعد داد.

در دولت نهم که به دولت مهرورزی هم مشهور بود، روندی که هشت سال پیش از آن به راه افتاد، متوقف شد و حتی مقداری هم پایین آمد. اما تغییرات چنانکه بتوانند چینش صحنه را به قبل از سال ۶۸ برگردانند، نبود. این دولت سهم تهرانی‌ها را ۵۴ درصد تحویل گرفت و ۵۰ درصد تحویل تیم بعدی داد. در ضمن، مخاطبان ســـینما هم در این هشت سال ۴۰ درصد ریزش داشتند.

بعضی از فیلم‌های سخیف و سطح پایین که در این هشت سال ساخته شدند، اگرچه نمونه‌هایی دست‌چندم برای سینمای گنج‌قارونی به‌حساب می‌آمدند، اما فیلمسازی ایران را مجددا به آستانه قیصری شدنش نرساندند.

 

لابی یا تحریم اسکار

سینمای ایران در سال‌های بعد از انقلاب بیش از 20 بار برای دریافت جایزه اسکار بخت خود را آزموده و دو بار هم جایزه به اصغر فرهادی رسیده است. اصغر فرهادی برای اولین‌بار در دوره ریاست شمقدری در سازمان سینمایی و با فیلم «جدایی نادر از سیمین» توانست به جایزه اسکار دست ‌یابد. شمقدری گفته بود این جایزه با لابی‌های او به‌دست آمد و تاکید کرد: «در فرآیند اسکار فیلمی انتخاب شد، رفت و حمایت شد. برنامه‌ریزی شد اما بعضی‌ها منکر هستند و می‌گویند برنامه‌ریزی شده نبود، تصادفی بود. آنها ممکن است خلقت و هستی را هم تصادف بدانند البته آنها در خیالات خودشان سیر می‌کنند. بیایند ببینند در کجا می‌توان در راستای خلقت تصادفی کار کرد و به‌جایی رسید. ممکن است بر حسب تصادف به نتایج اولیه برسید، اما یک قله را هدف‌گرفتن و به آنجا رسیدن هیچ‌وقت بر حسب تصادف اتفاق نمی‌افتد.

http://esfahanemrooz.ir/uploads/posts/2018-11/1542780458_%D8%AC%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%A8-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C.jpg

 ما طراحی و حتی لابی‌گری کردیم تا این اتفاق بیفتد و برای همه ایرانیان مهم بود که یک فیلم ایرانی اسکار بگیرد. فیلمساز برای ما مهم نبود، بلکه مهم این بود که فیلمی از سینمای ایران جایزه بگیرد.»اظهارات شمقدری در‌حالی مطرح شد که سال بعد تصمیم دیگری درمورد معرفی فیلم به اسکار گرفت. تصمیمی که بی‌ارتباط با اختلافات او با میرکریمی و حوزه هنری که تهیه‌کننده فیلم «یه حبه قند» بود، نبود. در سال 91، همان سالی که فیلم ضدایرانی «آرگو» جایزه گرفت، بنابر تصمیم جواد شمقدری، اسکار تحریم شد و فیلم سینمایی «یه حبه قند» به کارگردانی سیدرضا میرکریمی به آکادمی معرفی نشد.

 

توفیق ناخواسته کشف استعداد

بعد از اینکه جواد شمقدری به‌طور اساسی با باقی همکاران سابقش در صنوف تهیه‌کنندگی و کارگردانی سینما به مشکل خورد و دید که نمی‌تواند به‌جز عده‌ای اندک، آنها را برای قرار گرفتن در جبهه حامیانش راضی کند، سراغ کشف استعدادهای نو رفت تا بدنه‌ای جدید برای سینما بسازد. البته برای چنین کاری خیلی دیر به‌نظر می‌رسید و او در یکی، دو سال آخر دولت بود که سراغ این پروژه رفت. شاید اگر این تصمیم از ابتدای روی‌کار‌آمدن دولت نهم جدی گرفته می‌شد، حتی پس از تغییر تیم اجرایی کشور هم شمقدری و یارانش می‌توانستند میان سینماگران ایران، نفوذ داشته باشند. اما کاری که او به ناچار آن را انجام داد، اگرچه برای خودش منفعت خاصی نداشت، باعث کشف چند استعداد جدید در سینمای ایران شد. در همان یکی‌، دو سال که راه به‌طور محدود و با بودجه‌های بسیار پایین برای فیلمسازان جدید باز شد، کارگردان‌هایی مثل احسان عبدی‌پور، برادران جمشیدی، دانش اقباشاوی، مهدی نادری، نیما جاویدی، نرگس آبیار و... به سینمای ایران معرفی شدند. نتیجه قابل توجهی که این گشایش محدود و بسیار کم‌هزینه در یکی، ‌دو سال برای سینمای ایران به‌بار آورد، نشان داد کاری که برای اصلاح وضعیت و خروج از رکود موجود باید صورت بگیرد چیست؛ هرچند تیم بعدی مدیریت در سینمای ایران، به‌رغم ثابت نگه‌داشتن خیلی از قالب‌های ایجاد شده در دولت قبل و صرفا عوض‌کردن محتواها، این قالب را شکست و وضع را به قبل از سال‌های ۹۰ و ۹۱ برگرداند.

 

چهره‌های سوخته

رئیس‌جمهوری که قبل از احمدی‌نژاد روی کار بود، پیش از آن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت داشت و اساسا قاطبه اهالی سینما را همراه خودش کرده بود. دولت اول احمدی‌نژاد که سکانداری وزارت ارشاد آن را صفارهرندی برعهده داشت، مقداری کژ‌دار و مریز با این مساله سر کرد و تلاش داشت با برجسته‌تر‌کردن فعالیت کسانی مثل مسعود ده‌نمکی یک لاین جدید و موازی در کنار بدنه سابق سینما ایجاد کند. اما حاشیه‌ها تمامی نداشتند. «سنتوری» ساخته داریوش مهرجویی در همان دوره توقیف شد و دی‌وی‌دی‌های آن به‌طور قاچاق در بازار پخش شدند تا پس از رفع توقیف هم اکرانش بی‌معنی باشد. از طرفی «به رنگ ارغوان» که در روزهای پایانی دولت قبل و به‌طور داوطلبانه توسط کارگردانش از جشنواره بیرون آمده بود، اکران نشد و در توقیف ماند. این دو مورد جزئی نبودند و روی افکار عمومی تاثیری جدی گذاشتند. وزیر ارشاد که عوض شد، این موارد هم تغییر کرد. داریوش مهرجویی به یکی از همکاران شهرداری تهران در بخش فیلمسازی تبدیل شد.

https://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1394/09/05/13940905080949206_PhotoL.jpg

شهرداری تهران در آن روزها اگرچه به‌طور کامل همسوی دولت نبود، اما با رئیس‌جمهور قبل زاویه‌ای بیشتر داشت. فیلم حاتمی‌کیا هم بعد از پنج سال اکران شد و حتی سیمرغ‌های فجر را درو کرد. از طرفی فیلمسازانی مثل رخشان بنی‌اعتماد و کمال تبریزی عنوان کردند دولت به‌طور کامل مانع فعالیت‌شان شده است. کمال تبریزی دو فیلم توقیف‌شده در آن دوره داشت که یکی از آنها بعدها اکران شد. اما رخشان بنی‌اعتماد آخرین فیلمش را در همان دولت احمدی‌نژاد ساخت و پس از اینکه دولت مورد حمایت او روی کار آمد، بی‌اینکه مانعی سر راهش باشد، دیگر پشت دوربین نرفت. فیلم‌های تبریزی هم در این چند سالی که دیگر احمدی‌نژاد سر کار نبود، بسیار پر تعداد و یکی از دیگری بی‌کیفیت‌تر بودند. بهمن فرمان‌آرا هم گفته بود تا شمقدری بر سر کار است، دیگر فیلم نخواهد ساخت و پس از اینکه شمقدری رفت هم نتوانست فیلم قابل توجهی بسازد. به هرحال جریانی که در سینمای آن روزها با مدیران سینمایی احمدی‌نژاد ستیزه‌ای آشتی‌ناپذیر داشت، پس از رفتن «آن مرد» هم خود‌به‌خود، بو و خاصیت طبیعی‌اش را از دست داد و وقتی گردوغبار معرکه خوابید، چیزی که باقی ماند، یک دوگانه و شکاف سیاسی اجتماعی عمیق بود.

جهانگیر الماسی و احمد نجفی دو هنرپیشه کاربلد سینمای ایران بودند که در همان دوره مقدار قابل توجهی از اعتبارشان را خرج جواد شمقدری و جریان موسوم به احمدی‌نژادی کردند. این اتفاق باعث وداع سینمای ایران با این دو چهره، پس از اتمام دولت دهم شد. چهره‌هایی که ردیف بلندی از بهترین نقش‌های تاریخ سینمای ایران را در کارنامه داشتند. این دو نفر را می‌شود به‌عنوان نمادی از آنچه در آن هشت سال بر سر سینمای ایران آمد درنظر گرفت. البته طیفی که مقابل افرادی از قبیل نجفی و الماسی قرار داشت هم همین هزینه را در مقیاسی بزرگ‌تر برای دولت بعد کرد و تقریبا به همان سرنوشت دچار شد.

 

 

 

 

 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰