
«درخت گلابی وحشی» پلانبهپلان سخنگویی از زیستن، کشمکشهای درونی انسانی و رنج مواجهه با پدیدههای گوناگون زندگی است. «سینان» شخصیت اصلی فیلم بهتازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده و به خانه بازمیگردد. این شروع روایت جیلان از فردی است که میخواهد نویسنده شود، اما در ادامه شاهد مصائب سینان در راه نویسندهشدن هستیم.
درختگلابی وحشی؛ در پی معنا
«درخت گلابی وحشی» پلانبهپلان سخنگویی از زیستن، کشمکشهای درونی انسانی و رنج مواجهه با پدیدههای گوناگون زندگی است. «سینان» شخصیت اصلی فیلم بهتازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده و به خانه بازمیگردد. این شروع روایت جیلان از فردی است که میخواهد نویسنده شود، اما در ادامه شاهد مصائب سینان در راه نویسندهشدن هستیم. سینان با دیدن زندگی پدرش از او و آنچه که او انجام میدهد، میگریزد و میخواهد خودش باشد و راهی برای رسیدن به آنچه که میخواهد بیابد. او در پی تجربه، به رفتوآمد و مصاحبت میپردازد، اما در این بین چیزی که او را میآزارد طرز زندگی پیشپاافتاده دیگران در نظر او و عدم درک آنهاست.
مواجهه او با پدیدهها و افراد گوناگون، جستوجویی در پی معناست که با کشمکشهای درونی بسیاری همراه است. بنا به اظهار سارتر: «زندگی تا وقتی زیسته نشده باشد هیچ است، اما این دراختیار شماست که به آن معنا دهید و ارزش، چیزی نیست مگر معنایی که شما انتخاب میکنید.»(۱) اما آیا همهچیز، حتی حقیقت و ارزشها بالتمام منوط به اراده و خواست انسان است؟
سینان درحال زیستن است، زیستنی از نوع کسب معنا برای استمرار و اشتداد زندگی خودش، گاهی در انزوا و گاه در مصاحبت با دیگران. او قصد دارد که میان زندگی خود و اطرافیانش تمایزی بهوجود آورد چون او نیز یافتن معنا بهدست خودش و انتخاب آن را «ارزش» تلقی میکند. اما ناکامیهای او نیز بیدلیل و بیسبب نیست. وقتی سینان در مقابل خدیجه قرار میگیرد، جیلان دیالوگها را چنان هماهنگ و زیبا خلق میکند که ما با ناکامی او در عشق همراه میشویم.
سینان در مواجهه با دو فرد دیندار، ظاهرا نسبت به مسائل دینی چندان روی خوش نشان نمیدهد و گویا از دین ناامید است، در حین این گفتوگوی سهنفره، سوالاتی مطرح میشود همچون در این دنیای باعظمت پس چرا بشر اینقدر تنهاست؟ آیا ایمان، باور داشتن به مجهولات و ناشناختههاست؟ چرا آمار جرم و جنایت در کشورهای ملحد کمتر است؟ و در آخر که یکی از دینداران حاضر با حالت سوال نقلقولی از ابنعربی بیان میکند، گفتارش با رد شدن یک موتور ناقص میماند. جیلان با ظرافت مخاطبش را تا لب پرتگاه میبرد و او را با همین سوالات بیپاسخ به چالش میکشد. گویی از قول بوردول متابعت میکند که گفته است: «زندگی پیچیدهتر از آن است که هنر بتواند به پای آن برسد و تنها راه احترام به این پیچیدگی این است که علتها را پادرهوا و پرسشها را بیپاسخ رها کنیم. فیلم هنری، با پایانبندی باز و دلخواهانه، بار دیگر بر این مساله تاکید میکند که ابهام، اصل اساسی قابلفهم بودن است، که ما باید بیشتر حواسمان به آن چیزی باشد که فیلم میگوید نه داستانی که تعریف میکند، در زندگی از نظم و ترتیب هنر خبری نیست و این هنر، بهخوبی از این امر آگاه است.»(۲) با توجه به گفته بوردول در نهایت باید گفت جیلان فیلسوفانه برای مخاطبانش سوالاتی اساسی مطرح میکند تا آنان را به چالش و تاملی هرچند کوتاه دعوت کند. سینان از سربازی بازمیگردد، بازگشتی که توام با شکستهایی در رویاهای زندگیاش است. او آنچنان که در سرش میگذشت، نتوانست بر مصائب و زندگیاش غلبه کند. بازمیگردد و متوجه میشود تنها کسی که کتابش را خوانده، پدرش است. تنها او همدرد تمام مشکلات و ملالتهای زندگیاش بوده و فقط او حرفهایش را فهمیده است. سینان تازه به شناختی از پدرش دست مییابد و از آنجاست که با سکانسی بینظیر، جیلان دو راهی پیش روی سینان را به نمایش میگذارد و مرز حقیقت و رویا در فیلم با ظرافت و هنرمندی غیرقابل تشخیص میشود. سینان باید در جدال با حقیقت و رویای زندگی، میان انتخابهایش یکی را برگزیند.
پینوشتها:
1. Jean-paul sartre, Existentialism is a Humanism, in Existentialism from Dostoevsky to sartre, ed. Walter kaufmann, New York: Meridian Books, 1975, pp: 365-368.
2. David Bordwell, The Art Cinema as a Made of Film Practice, in Film Theory and criticism, ed. Leo Braudy and Marshall Cohen, New York: Oxford University press, 1999, p: 722.
* نویسنده : علیرضا خباز دانشجوی فلسفه
مطالب پیشنهادی







