
شواهد تاریخی نشان میدهد که میرزا با روسهای بلشویک به لحاظ فکری همراه نبود. یعنی برخلاف برخی مدعیات او مارکسیست نبود. چه اگر بود، مورد هجمه قرار نمیگرفت و کودتای حزب عدالت انجام نمیشد و بعد هم واقعه ملاسرا پیش نمیآمد.
جنبش جنگل، اولین شکست چپگرایی اسلامی

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، یک سده از سرکوب جنبش جنگل میگذرد، اما هنوز قضاوتها درباره این نهضت و رهبر آن متفاوت و حتی متناقض است. برخی آثار، جنبش جنگل را تجزیهطلبانه و خائنانه خوانده، برخی دیگر آن را یک جریان ملی میدانند که به دنبال قطع دست استعمار بود. بهخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی اظهارنظرها و تحلیلها درباره این موضوع اوج گرفت و به اقتضای موضعگیریها میرزا کوچکخان چهره یک قهرمان یا ضدقهرمان بهخود گرفت. یکی از دلایل این تناقضات در قضاوت یک واقعه تاریخی مشخص، این است که بیش از نیمقرن حرفی از آن به میان نیامد و واقعیتها زیر غبار زمان مخفی ماند. «نهضت میرزا کوچکخان جنگلی سال ۱۳۰۰ سرکوب و او نیز به دست قزاقها کشته شد. چهار سال بعد رضاخان میرپنج؛ عامل سرکوب نهضت به سلطنت رسید و ۵۷ سال سلطنت این دودمان طول کشید. طی این مدت امکان اینکه کار آکادمیک و تحقیقی درخصوص نهضت جنگل انجام شود، وجود نداشت؛ به جز کتاب «سردارجنگل» ابراهیم فخرایی که پاسخ به برخی شبهات واردشده به بنیان نهضت است، کار دیگری انجام نشد و همه وقایعنگاریها یا خاطرات درباره این موضوع مربوط به بعد از انقلاب است.
درحالی که صحبت کردن از جنگل و جنگلی تا قبل از انقلاب ممنوع بود. پرویز ناتل خانلری در کتاب خاطراتش نوشته است که در دوره حکومت رضاشاه کسی نمیتوانست نوشتهای درخصوص جنگل چاپ و منتشر کند و دستگاه سانسور رضاشاه از چاپ هر نوشتهای در این خصوص جلوگیری میکرد. بعد از انقلاب وقایعنگاریها مطرح و همایشهای مختلفی برگزار شد و بسیاری از اسناد متعلق به روسها، آلمانیها، فرانسویها، انگلیسیها و عثمانیها که در رشت کنسولگری داشتند، به فارسی برگردانده شد و حتی ایرج افشار بسیاری از خاطرات اعضای بلندپایه کنسولهای سفارتخانههای خارجی را در کتابی به نام «برگهای جنگل» منتشر کرد. یک مساله مهم درخصوص نهضت جنگل این است که بهراحتی از سوی دستهها و گروههای مختلف سیاسی در ایران مصادره شد؛ یعنی سوسیالیستها و حتی ناسیونالیستها. آن زمان و حتی بعدها بهطور مشخص دو گروه عمده مخالف نهضت جنگل بودند؛ یک گروه سلطنتطلبها و حامیان رژیم بودند و به علت اینکه پرداخت درست به نهضت میتوانست مبانی مشروطیت سلطنت را زیر سوال ببرد جزء مخالفانش بودند، چون نهضت برآمده از خواستهها و آمال و اهداف مشروطهخواهان بود با هدف طرد اجانب و تشکیل یک حکومت ملی که بتواند تضمینکننده منافع ملی باشد. اگر نهضت جنگل درست تبیین میشد، حکومت رضاخان مشروعیتش زیر سوال میرفت. از اینرو مانع پرداختن به این موضوع میشدند یا دست به تحریف آن میزدند. گروه دوم هم مارکسیستها بودند، چون «نخستین کنگره ملتهای ستمدیده مشرقزمین» ۱۹۲۰ در باکو هدفشان این بود که از طریق نفوذ در نهضتهای آزادیبخش بتوانند انقلاب جهانی کمونیستی را صادر کنند.» (۱)
علل گرایش جنگلیها به بلشویسم
آنطور که گفتیم علاوهبر رژیم پهلوی، مارکسیستها هم تلاش کردند از پرداختن به ابعاد نهضت جنگل جلوگیری کنند. دوره دوم فعالیت جنبش جنگل همزمان با انقلاب اکتبر روسیه و پیروزی بلشویکها آغاز شد. تا پیش از ورود بلشویکها به انزلی در 28 اردیبهشت 1299، روابط و همکاریهای پنهانی میان آنان با جنبش جنگل وجود داشته است. یکی از نخستین گزارشهای روشنی که از چنین روابطی حکایت میکند، سندی مربوط به اسفند سال 1296 (مارس1918) است. این سند که تاریخ آن مربوط به حـدود پنج ماه پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه است، نشان میدهد پیش از آن نیز- یعنی از همان روزهای آغازین حکومت نوین روسیه- روابطی بین جنبش و بلشـویکهـا وجـود داشـته است. این گزارش گفتوگویی است بین مهدی فرخ، کارگزار دولت در گیلان با «اتحاد اسلام» (رهبری جنبش)، پیرامون مساله نفوذ و گسترش بلشویسم در گیلان. در همین گزارش، نظر کارگزار دولت، اتخاذ سیاست بیطرفی است نسبت به نمایندگان دولتهای جدید و قـدیم روسیه؛ یعنی نمایندگان تزارها و بلشویکها. اما اتحاد اسلام به کارگزار گوشزد کرد که «باید به ماموران دولت جدید بلشویکها در کمال فوریـت رسـمیت داد» و اینکـه بلشـویکهـا معاهداتی را با هیات اتحاد اسلام انجام دادهاند، مبنیبر آنکـه اقـدامات سـختی بر ضـد ماموران سابق روس که تغییر مسلک ندادهاند، انجام دهند و نیز کمکهای جدیدی- نظیـر تحویل سلاح و... - به ایرانیان (اتحاد اسلام) کنند (سادات عظیمی، 1377: 4-43، سند ش16). این سند، نشاندهنده عمق و میزان روابط همکاری جنبش جنگل و بلشویکها تا تاریخ یادشده است و اینکه اتحاد اسلام بهشدت خواهان نفوذ و رسمیت یافتن بلشویکها در ایران بود.
اما از سال 1297 روابط جنگل با بلشویکها- بهویژه به دلایل رویدادهای داخلی - رو به افزایش نهاد. بنا بـه نوشـته یقیکیـان، میـرزا کوچکخان در اواخر جنگجهانی اول، چون موقعیت خود را در برابر دولت مرکزی ناتوان میدید، از بیم حمله مرکز، به بلشویکهای قفقاز روی آورد و از آنان درخواست اسلحه و کمک کـرد. از اینرو، در مـاه مـی 1918 (اردیبهشـت 1297) هیاتی را بـه ریاسـت یکـی از نزدیکـان و محرمانش، به نام میرزا ابوطالب آموزگار، به بادکوبه فرستاد. یقیکیان که خود نیـز بهعنوان مترجم این هیات را همراهی میکرد، چگونگی سفر را توضیح داده اسـت. ایـن هیات، در بادکوبه با «استپان شاهومیان» رئیس کمیسـرهای ملـی آذربایجـان، دوبـار ملاقـات و درخواستهای میرزا را مطرح کرد، اما نتیجهای نگرفت (یقیکیان، 1363: 18-415).
پس از آن، جدیترین کوشش میرزا در برقراری ارتباط بـا بلشـویکهـا، همـان سـفر معروف و پرخطر وی به لنکران بود. پس از این سفر نافرجام بود کـه میـرزا خـواهرزاده خـود، میـرزا اسماعیل جنگلی را در مرداد همان سال، برای مذاکره با بلشـویکها و دریافـت اسـلحه و مهمات به باکو اعزام کرده بود. اما او نیز نتوانست رهبران انقلاب را دیدار کند و نظر آنان را درباره جنبش جنگل و ایران دریابد و تنها توانست به اندازه یک بـار قـاطر، تفنـگ تهیـه کند.
اما از آنسو، بلشویکها نیز میکوشیدند با جنبش جنگل ارتبـاط برقـرار کـرده و بـا آن همکاری کنند. کوششهای آنان برای نزدیکی به جنبش جنگل و نفوذ در آن، در راسـتای سیاستها و راهبردهای شرقی آنان انجام میشد. از همان آغاز و زمانی که هنوز انقلابیـون روس درگیر جنگهای داخلی بودند، کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه امیدوار بود که قوای خود را به ایران رسانده و از طریق ایران به هندوستان و شـرق دسـت یابـد (گنـیس، 1385: 9-8). این سیاست، درست منطبق با همان سیاسـت تزارهـا در گذشـته بـود، یعنـی دستیافتن به هندوستان و فشار بر انگلستان. از اینرو، حمله به غازیان در انزلـی نیـز در راستای چنین راهبردی انجام شده بود.
از آن پـس، کوششهایی برای این نزدیکی و همکاری صورت گرفت. بنا به نوشته یحیی دولتآبادی، پس از سقوط بادکوبه به دست بلشویکها، نشستی در آنجا تشـکیل شـد تـا نقشـه انقـلاب بلشویکی در ایران و بینالنهرین و دیگر ممالک اسلامی بررسـی شـود. بنـا بـه درخواسـت بلشویکها، رهبر جنگل نیز چند نفر نماینده به آن نشست فرستاد. در آنجا مقرر شد عدهای از قشون سرخ قفقاز و مجاهدان ایرانی آن مناطق، وارد گیلان شده و تحـت فرمـان میرزا کوچکخان، قشون انگلیس را از گیلان اخراج و تشکیلات تازهای بر پا کنند (دولتآبادی، 1371: 138). اما دولتآبادی، تاریخ ایـن نشسـت را به دست نمیدهـد و نـامی از نمایندگان جنگل نیز نمیبرد. گذشته از اینها، از اواخر سـال 1918 (1297)، نشـانههایی از فعالیتها و درگیـری بلشویکها در گیلان دیده میشود. در اواخر اکتبر این سال، شخصـی بـه نـام «زامـولنکـو» همراه با یک تن دیگر به نام«حسین بالافتحعلـیاف» در گـیلان دسـتگیر و تحویـل بیچراخف، ژنرال تزاری شدند. کمی بعد، در اوایل سال 1919 (1298) نیـز چنـد تـن از بلشویکها که به همراهی جنگلیان مبارزه میکردند، دستگیر شدند که ازجملـه آنـان یکـی «ارسطو اسماعیلویچ» و دیگری «فئودور» بود. گفته شد که اسماعیلویچ از افراد مـورداعتماد کوچـکخـان و مشـاور وی در امــور اداری جنگـل بـود. از اوایل سال1919 (1298) که جنبش جنگل دوباره اوج گرفت، بلشویکهای بیشتری به آن پیوستند. ماه آوریل این سال، درواقع نقطه عطفی در تـاریخ روابـط بلشـویکهـا بـا جنبش جنگل بهشمار میرفت. در روزهای پایـانی آوریـل بـود کـه نامـهای از لنکـران بـه کوچکخان رسید. در این نامه آمده بود که زمان آزادی شرق توسط نیروی بلشـویکی فـرارسیده است و تمام ممالک شرقی باید بر ضدبریتانیا متحد شـوند. در تابستان 1919 (1298) نیز یک بلشویک ارمنی به نام «استپان آفریتان» وارد گیلان شـده و دو نامـه از لنکران آورده بود، یکی از آن دو نامه، از انقلابیـون لنکـران بـود. درپـی دریافت همین نامه بود که میرزا آن سفر پرخطر را- که پـیشتر اشـاره شـد- بـرای دیـدار انقلابیون لنکران در پیش گرفته بود ولی موفق به دیدار آنان نشده بود، زیرا بلشـویکها از لنکران رانده شده بودند. اما با بازگشت از این سفر، کمی بعد وی توسط بلشـویکهـا ملاقات شد.
در ژانویه 1919 (اواخرتیرمـاه1298)، هیاتی از سـوی بلشـویکهـا میـرزا را ملاقات کرده و پیشنهاد کرد 300 مرد مسلح را در اختیـار وی بگـذارد. امـا چـون میـرزا نمیخواست در آن شرایط خاص «به خطر ورود انگلستان به ماجرا تن دهد» و مخالفان نیز از این موضوع بهرهبرداری کنند، آن پیشنهاد را نپذیرفت.
دادههای تاریخی فوق، گوشههایی از تلاشهای بلشویکها را برای نزدیکی بـه جنـبش جنگل- البته با اهداف خاصی که داشتند- نشان میدهـد. بـرایـن اسـاس، از همـان آغـاز حکومت بلشویکها در روسیه، کوششهای دوسـویهای بـرای ارتبـاط و همکـاری میـان دوطرف وجود داشت. اما گرایش رهبری جنگل به همکاری با بلشویکها زمانی جـدیتر شده بود که جنبش پس از جنگ با انگلیسیها و قوای دولتـی، خـود را در موضـع ضـعیفی یافته بود.
با توجه به نتایج حاصل از این همکاریها به نظر میرسد اتحاد و همکاری جنبش با آنان یک خطای راهبردی بوده است، زیرا این همکاری نهتنها سودی برای جنبش در پی نداشت بلکه درنهایت نیز به زیان آن تمام شد. از اسناد و مدارک چنین برمیآید که رهبران بلشویکی مسکو برای نجات مردم تن به همکاری با جنبش جنگل ندادند. آنها در راستای اهداف خاص خود مبنیبر مبارزه با انگلستان و پیشبرد سیاستهای شرقی انقلاب بلشویکی کوشش در نزدیکی به جنبش داشته و یک نگاه ابزاری به آن داشتند. از اینرو، از همان آغاز ورود به انزلی آنان به صورت سازمانیافتهای درصدد نفوذ در جنبش و به دست گرفتن رهبری آن برآمدند. پس از این به اختلافات سیاسی- ایدئولوژیک نهضت دامن زدند، کودتای سرخ را در 9 مرداد 1299 بر ضدجنبش به راه انداختند، سبب جنگهای بینتیجه شده و زیانهای بسیاری به مردم منطقه وارد کردند. چنین کارکردهایی منجر به تضعیف پایگاه اجتماعی جنبش شده و سرانجام نیز جنبش را قربانی معامله خود با انگلستان و دولت مرکزی کردند.
مصائب میرزا
درباره اینکه چرا میرزا به بلشویکها تمایل پیدا کرد - کـه بـا یـک چـرخش ایدئولوژیک نیز همراه بود- چند رویداد مهم و تاثیرگذار را بایـد مـوردبررسـی قرار داد. روند این رویدادها، بهویژه از زمان روی کار آمدن دولت وثوقالدوله در 13 مـرداد 1297 آغاز شد و پس از آن همچنان استمرار یافت. این رویـدادها، یکـی پس از دیگری ضربههای سختی به جنبش وارد کرده و تعادل آن را به هم ریختند، بهگونهای که آن را تا مرز فروپاشی کامل پیش راندند. یکی از مهمترین این حوادث، جنگهای مـنظم و نامنظمی بود که جنبش جنگل با نیروهای انگلیسی، در مسیر منجیل تا رشت انجـام داده بود. در این جنگها- که از 24 خرداد 1297 آغاز شده بود- هرچند جنگلیـان ضـرباتی به ارتش مجهز انگلیس وارد کرده بودند، اما رفتهرفته قوای نظـامی و تسـلیحاتی آنـان تحلیل رفت. ایـن زدوخوردهـا، سرانجام منجر به صلح با انگلیسیها در 22 مرداد 1297 شد کـه آن هم چنـدان به سود جنبش نبود.
رویداد دیگری که چندان هم بیتاثیر از حادثه پیشین نبود، تسلیم شـدن حـاجیاحمـد کسمایی، از رهبران پرنفوذ و قدرتمند جنبش، با نیروهـایش بـه دولـت وثـوقالدولـه بـود. تسلیم شدن، پنهانی و بـه روایتـی در 6 اسـفند 1297 صورت گرفت و ضربه سنگین دیگری بود بر پیکر جنـبش. زیرا در پی تسلیم شدن وی، نیروی جنگل دیگر در فومنات در امان نبود و از سـویی تـوان مقاومت در برابر قوای مشـترک دولتـی- انگلیسـی را نیـز نداشـت. در چنین شرایطی، جنبش نـاگزیر دسـت بـه یـک عقـبنشینی طولانی بدون استراتژی، به سوی کوههای تنکابن زد که بسیار سخت و طاقتفرسا بود و سبب تحلیل رفتن بیشتر قوای آن شد. این دشـواریها نیـز بـهنوعی بر رویداد بعد، یعنی تسلیم شدن دکتر حشمت، یکی دیگر از رهبران برجسته جنبش تاثیر گذاشت. خستگی و فرسودگی ناشی از این عقـبنشینی از یکسـو، و از سـوی دیگـر اعتماد دکتر حشمت به وعدهها و سوگند مقامات دولتی، مبنیبر امان دادن بـه وی، سـبب شدند که او نیز با حدود 270 تن از همراهانش تسـلیم شـود. امـا مقامـات دولتـی، بـا زیـر پا گذاشتن سوگند خود، وی را به جرم مخالفت و مبارزه مسلحانه بر ضدنظـام سـلطنت و دولت، در 22 اردیبهشت 1298 در رشت اعدام کردنـد. بدینسان، جنبش دو تن از رهبران برجسته خود را همراه با شمار زیادی از مبارزان از دست داد. مجموعه این رویدادها سبب شدند که جنـبش از یکسـو اعتمـاد خود را نسبت به قول و قرارهای مقامات دولتی و اصـلاحپذیری حکومـت کـه یکـی از اهداف نخستین آن را تشکیل میداد (روزنامـه جنگـل، س1، ش28، 15جمـادیالاخـر1366)، از دست بدهد. از سوی دیگر، جنبش چنان در موضع ضعیفی قرار گرفته بود کـه تـا مرز فروپاشی پیش رفته بود. درچنین شرایطی بود که جنبش بیش از پیش نیازمند کمک و همکاری با بلشویکها شد.
نسبت میرزا کوچکخان با انقلاب اکتبر
برخی منابع میرزا کوچکخان را مخالف همکاری با بلشویکها و مارکسیستهای روسیه میدانند. برخی نیز بر این باورند که میرزا با تردیـد بـه ایـن همکـاری مینگریست و با کراهت آن را پذیرفت. اما دیدگاه سوم این است که بنابر روابطی که از پیش میان جنبش و بلشویکها وجود داشـت و بنا به شرایط دشواری که جنبش در پی رویدادهای یادشده در آن قرار گرفته بود، پس از بازگشت از تنکابن، به صورت جدی علاقهمند به چنین همکاریای شد. البته باید در نظر داشت که برخی اختلافات موجود پیرامون این همکاری، تنها مربوط به کم وکیف آن بـود، نه بر سر اصل آن. از اینرو، ادعای برخی منـابع، مبنیبر مخالفـت یـا تردیـد میـرزا در همکاری با بلشویکها- بهویژه تا زمان اعلان جمهوری شوروی- درست به نظر نمیرسـد. اینگونه ادعاها به زمانی صدق میکند که کودتای سرخ بلشـویکهـا بـر ضـدجنگـل رخ داده بود.
اما اینکه برخی منابع، به تردید میرزا در همکاری با بلشویکها اشاره کردهاند، باید گفت که این ادعا با مدارک و پژوهشهای جدیدتر در تضـاد اسـت. از مـدارک و شـواهد چنین برمیآید که اگر تردیدی هم وجود داشت، پیرامون چگونگی و میـزان همکـاری بـا بلشویکها بوده است و نه در اصل همکاری با آنان. بهعنوان مثال، مسافرت پرخطـر میـرزا به لنکران، بیانگر آن است که وی به اصل همکاری با بلشویکها علاقهمند بود ولی بـرای روشن شدن کم و کیف آن، چنان سفر دشوار و پرخطری را تحمل کرد. میرزا در نامـه 15 شهریور 1299 خود به دوستش یوسف ضیابیک، درباره اهمیـت و هدف این سفر نوشت: «سال گذشته برای دو سه کاغـذی کـه از طـرف فرقـه بلشـویک رسیده بود، دلگرم شده، پیاده از بیراهه با وجود همه نوع مخاطرات و با یک مشقت غیرقابل تصور به لنکران رفتم تا آنان را ملاقات کرده، از عقاید و نیات و طـرز مسـاعدت و دوسـتی همدیگر مستحضر شویم.»
گذشته از اینها، میرزا خود نیز بارها به قلم خود، علاقهمندیاش را به روابط با بلشویکها و چگونگی آن بیان کرده است. وی در نامهای، به تاریخ 29 اردیبهشت 1299، از میرزا حبیباله مدنی خواست که به انزلی برود و ضمن استقبال از بلشـویکها- که در 28 اردیبهشت در انزلی پیاده شده بودند- به آنان تبریک بگوید. همچنین، میرزا در نامه 10مرداد 1299 خود بـه مـدیوانی نوشت: «... تمام استظهار ما این بود که احرار دنیا به ما کمک خواهند کرد. به این جهت ورود شما را به ایران توجه غیبی فرض و با آغوش باز شما را پـذیرفتیم.» همچنین در نامه دیگری به روتشتین نوشت: «دو سال قبل، قشون سرخ سوویت روسـیه را که به ایران آمدند، با یک عالم شفقت و امید پذیرفتم.»
تمام این مثالها و مدارک تایید میکنند که رهبری جنگل علاقهمند به اصل همکاری بـا بلشویکها بود تا به کمک آنان بتواند با انگلیسیها و قوای دولتی مبارزه کنـد. تنهـا مساله، درک بیشتر یکدیگر و «طرز مساعدت» بود که باید بیشتر روشن میشد.
جنبش جنگل و بلشویکها از زمان اوجگیری انقلاب روسیه بـا هم در ارتبـاط بودنـد. ایـن روابط نظامی- سیاسی که به صورت پنهانی و دوسویه از آنزمان وجود داشت، زمینهسـاز همکاری و اتحاد رسمی آنان پس از ورود بلشویکها به انزلی شد. اما از همـان آغـاز و حتی پیش از آن، نگاه بلشویکها به جنبش یک نگاه ابزاری بود. از اینرو، بلافاصله پـس از اتحاد، تفاوتهای تاکتیکی بههمراه تضادهای ایدئولوژیک ظاهر شدند. این وضـع منجـر به اختلافات و کودتای سرخ در تاریخ 9 مرداد 1299 بـر ضـدجنـبش و نیـز درگیریهای بسیاری شد که درنهایت به زیان جنبش تمـام شـد و آن را از حرکـت و پویایی خود بازداشت. میرزا کوچکخان در آن شرایط بحرانی به این نتیجه رسیده بود که دیگر بهتنهایی توان تحقق اهدافش را ندارد. از سوی دیگر، تشویق و ترغیب دلدادگان به انقلاب بلشویکی 1917 روسیه و نیز رشـد بلشویسـم در ایـران- کـه جنـبش را بـه همکـاری بـا بلشویکها تشویق میکرد- در مجموع سبب رویآوری جنبش به آنان شد. (۲)
میرزا شیعه عدالتطلب و آزادیخواه بود
مصائبی که گفتیم از یکسو و اشتراک میرزا و بلشویکها در ضدیت با روسیه تزاری و انگلستان و بهطور کلی امپریالیسم باعث شد که او با انقلابیهای روس دست دوستی دهد. مبارزه بلشویکها علیه روسیه تزاری این تمایل را در روسها به وجود آورده بود که از کمک آنها بهرهمند شوند. در تعاملات سیاسی این یک موضوع عاقلانه است، اما تا جایی که از چارچوب خارج نشود.
شواهد تاریخی نشان میدهد که میرزا با روسهای بلشویک به لحاظ فکری همراه نبود. یعنی برخلاف برخی مدعیات او مارکسیست نبود. چه اگر بود، مورد هجمه قرار نمیگرفت و کودتای حزب عدالت انجام نمیشد و بعد هم واقعه ملاسرا پیش نمیآمد. نیروهای چپ ابتدا قرار بود حامی نهضت شوند اما بعد آمدند و سعی در نفاق و جدایی داشتند و میرزا را هم کنار زدند. میرزا را به لحاظ اعتقادی میتوان چپ مذهبی لقب داد، در قبال راست مذهبی.
درواقع میرزا به لحاظ فکری چپ اسلامی بود؛ یعنی در رده افرادی که در اسلام سیاسی بیشتر بحث عدالت اجتماعی را پی گرفتهاند. درواقع ما در نگاه او هم بحث عدالت اجتماعی را که محور تفکر چپ است پررنگتر از بحثهای دیگر میبینیم. برداشت میرزا از نظام سوویتی بهنوعی با مفهوم مشورت گره خورده که در اسلام آمده است. اینطور به نظر میرسد که میرزا به کارکردهای حکومت شوروی نگاه کرده است، این نگاه کارکردی و فاصله گرفتن از تعالیم ناب دینی و اعتماد به شرق در برابر غرب شکست یک نهضت ملی را در پی داشت؛ شکستی که حاصل نوعی چپگرایی دینی بود که به نظر میرسد براساس تجربههای تاریخی محکوم به شکست است.
منابع:
۱. مصاحبه فریدون شایسته با سایت تاریخ ایرانی
۲. جستارهای تاریخی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال هشتم، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۶، ص۱۲۱-۱۰۵
