

از روز پنجشنبه روند انتخابات پارلمان اروپا آغاز شد. در چند روز اخیر در تجمعات راستهای جدید (افراطی) بحث حمایت روسیه خیلی داغ بوده است و آنها از بیان این حمایت هیچ ابایی نداشتند. چه اتفاقی افتاده و روسیه تحت چه مکانیسمی به جایگاهی رسیده است که در اروپا از او دفاع میشود؟ آیا این به خاطر کارکرد رسانههای روسی است یا اروپا تغییر کرده است؟
این موضوع از دو جنبه قابلبحث و بررسی است: یک جنبه به سیاستهای روسیه در اتحادیه اروپا مرتبط میشود و یک جنبه هم سیاستها و نگرشهایی است که احزاب دستراستی دارند. روسیه بهویژه پس از روی کار آمدن آقای پوتین، دو رویکرد را به صورت جدی در قبال کشورهای اروپایی دنبال کرد؛ رویکرد اول ایجاد اختلاف و فاصله بین کشورهای اروپایی بود، رویکرد دوم مبتنیبر تلاش روسها برای ارتباط با کشورهای اتحادیه به صورت منفرد بود. یعنی به جای اینکه بخواهند به صورت کلان با اتحادیه اروپا وارد رابطه شوند، به صورت منفرد با کشورهای عضو اتحادیه وارد تعامل و گفتوگو شدند. هر دو رویکرد نشان میدهد آنها تمایلی به وجود موجودیتی به نام اتحادیه اروپا نداشتند و هرچه اتحادیه تضعیف شود و به سمت اضمحلال پیش رود، به نفع روسهاست. به همین دلیل روسها در طی سالهای اخیر به شکل پررنگی سعی کردند از دو گونه احزاب در کشورهای اروپایی حمایت کنند: دسته اول احزاب با گرایشات چپ که عمدتا سابقه ضدآمریکایی دارند و دسته دوم که امروز بحثشان خیلی پررنگتر شده، احزاب دستراستی هستند. این احزاب بهویژه به دلیل گرایشهای سیاست خارجیشان، مورد حمایت روسیه هستند. در سالهای گذشته این احزاب مشکل خیلی زیادی با سیاستهای روسیه نداشتند و بعضا از این سیاستها حمایت میکردند. بهعنوان مثال حضور روسها در سوریه، مورد حمایت اکثر احزاب دستراستی بود یا حتی اقدام روسیه در اوکراین و الحاق شبهجزیره کریمه به مسکو، با موافقت این احزاب مواجه شد. این احزاب به دلیل گرایشهای ملیگرایانه، عمدتا در پی ایدههای استقلالطلبانه پیش میروند و خواهان فروپاشی اتحادیه اروپا یا دستکم کاهش نقش کشورشان در اتحادیه اروپا هستند. این مساله با سیاستهای روسیه درخصوص اروپا بهنوعی همخوانی دارد. به همین دلیل، ما شاهد همکاری و حمایت روسیه از این احزاب تقریبا به شکل آشکار و بعضا با کمک مالی و رسانهای هستیم، همان اتفاقی که روسها در انتخابات 2016 آمریکا رقم زدند و در فضای مجازی اثرگذار بودند، در اروپا هم انجام میدهند. روسیه با سرمایهگذاری روی این احزاب، اتحادیه اروپا را بیاعتبار میکند.
بنابراین میتوانیم چنین بگوییم که آنچه امروز ترامپ به دنبال آن است، سالها قبل از جانب پوتین دنبال شده است؟
بله. این روند روسیه از گذشته آغاز شده و بهمرور زمان شدت بیشتری گرفته و ما نقطه اوجش را در شرایط فعلی مشاهده میکنیم.
حمایت روسیه از راستها خیلی واضح است؟
البته در رسانههای اروپایی اخباری از سفرهای متعدد این احزاب به روسیه و دیدار با مقامات این کشور وجود دارد.
بله، رفتند و دیدارهایی داشتند؛ بهعنوان مثال در انتخابات ریاستجمهوری فرانسه بحث حمایت مالی روسیه از حزب خانم «مارین لوپن» مطرح شد. همین حزب راستگرای افراطی در اتریش که رسوایی برایش پیش آمده، دارای تفاهمنامه با حزب «روسیه متحد» آقای پوتین است. حمایتهای مالی هم صورت گرفته، البته ممکن است خیلی آشکار نباشد. حمایت در فضای رسانهای و مجازی نیز وجود دارد. قطعا به دلیل اینکه چنین امری به معنای مداخله در امور داخلی بقیه کشورهاست، مسکو به صورت آشکار حمایت نمیکند ولی نزدیکی مواضع طرفین و حمایتهایی که از یکدیگر دارند، نشان میدهد ارتباطات قوی و منسجمی بین دو طرف شکل گرفته است.
دلایل اصلی گرایش راستها به روسیه چیست؟
آنها میدانند اگر اتحادیه فروبپاشد، روسها بر اروپا مسلط میشوند. به هر حال کشورهایی که سالها قبل تحتاشغال روسها بودند، از این اتفاق نگرانی دارند.
نگاه ترسآمیز در بین احزاب راستافراطی آلمان، فرانسه، ایتالیا، یونان و حتی در انگلیس درباره روسیه وجود ندارد. در بخشی از احزاب راستافراطی مثل اوکراین، لهستان و کشورهای حوزه دریای بالتیک- که دارای سابقه تاریخی منفی با روسها هستند- این نگاه وجود دارد. روسها در این کشورها سعی میکنند گروههای میانهروتر یا جریانهای چپ و نزدیک به روسیه بر سر کار بیایند تا از شدت ضدیت با روسیه کاسته شود. اگر چه بیگانهستیزی یکی از مسائل مهم جریانهای افراطی است اما اساسا دیدگاهشان در این حوزه نسبت به روسیه منفی نیست.
روسها و آمریکا یک هدف را درباره اتحادیه اروپا دنبال میکنند. راستها چطور میخواهند روابطشان را بین این دو تنظیم کنند؟ این نگرانی وجود ندارد که اروپا محل نزاع دو بلوک شود؟
در شرایط فعلی، خیر. حمایت آمریکا از افتراق در اتحادیه اروپا، سیاست مقطعی و گذراست. احزاب دست راستی تصور میکنند تا زمانی که ترامپ در آمریکا بر سر کار است، حمایت میشوند و ممکن است در دور آتی ریاستجمهوری فرد دیگری جایگزین ترامپ شود و سیاست آمریکا در این خصوص کاملا دچار چرخش و دگرگونی شود. در نتیجه آنها روی سیاستهای آمریکا دستکم در شرایط فعلی خیلی حساب نمیکنند. ولی باید توجه داشته باشیم که برخی از این احزاب به دلیل اینکه دارای ایدههای ملیگرایانه هستند، تمایل زیادی ندارند زیر چتر آمریکا قرار بگیرند.
آمریکا با رویکرد اقتصادی به این شکاف دل بسته است، رویکرد روسیه در واگرایی از اتحادیه اروپا چیست؟
دلایل مختلف سیاسی، اقتصادی و امنیتی است. روسیه تمایل ندارد با یک واحد اقتصادی کاملا منسجم در اروپا مواجه باشد و تلاشش بر تعامل به صورت منفرد با کشورهای اروپایی بوده است. در حوزه سیاسی و امنیتی این موضوع پررنگ است چراکه اکثر احزاب دست راستی همانقدر که با اتحادیه اروپا مشکل دارند، با عضویت کشورهایشان در ناتو هم مشکل دارند و مخالف این روند هستند و حتی برخی خواهان فروپاشی ناتو هستند. در حوزه سیاسی موضع واحد کشورهای اروپایی علیه روسیه، در برخی مواقع برای مسکو گران تمام شده است یا در حوزه اقتصادی تحریمهایی که به صورت یکپارچه علیه روسیه، اعمال شده ضربات سنگینی به اقتصاد روسیه زده است.
بخشی از راستها پارلمان اروپا را قطعا تسخیر خواهند کرد. احتمال دارد اروپا به سمتی برود که تحریمهای روسیه را لغو کند یا این ظرفیت را به این زودی نخواهند داشت؟
اگر بخواهیم بهطور کلی تقسیمبندی کنیم، در اروپا دو دسته اختلافنظر جدی در برابر روسیه وجود دارد؛ یک دسته اختلافنظر بین کشورهای اروپایی و آمریکاست. کشورهای اروپایی معتقدند آمریکا از لحاظ جغرافیایی فاصله زیادی با روسیه دارد و این در حالی است که اروپا در جوار روسیه است بنابراین هر تنش و درگیریای بین روسیه و غرب درنهایت میتواند بهضرر کشورهای اروپایی تمام شود. این اختلاف دیدگاه در حوزه تحریمها هم نمود پیدا کرده است. یک اختلافنظر هم در داخل خود کشورهای اروپایی است. کشورهای اروپایی دیدگاههای مختلفی نسبت به روسیه دارند. انگلیس، لهستان و کشورهای حوزه دریای بالتیک خواهان اعمال سختگیری بیشتر علیه روسیه هستند و از اعمال تحریمهای بیشتر هم حمایت میکنند اما کشورهایی مثل ایتالیا یا یونان خواهان توسعه همهجانبه با روسیه هستند و خیلی تهدید روسیه نسبت به اروپا را جدی نمیگیرند. در طیف میانه این دو دیدگاه آلمان و فرانسه حضور دارند، اگرچه معتقدند روسیه میتواند تهدید باشد ولی در کنارش اعتقاد دارند همکاری بیشتر با روسیه میتواند تهدیدها را از بین ببرد. در نتیجه آنها هم به روسیه به شکل یک فرصت نگاه میکنند و اعتقاد دارند اگر همکاریها با روسیه افزایش پیدا کند، مخاطرات امنیتی از ناحیه روسیه کاهش پیدا خواهد کرد. اگر احزاب دست راستی بتوانند نقشی هرچند اندک در پارلمان اروپا به دست بیاورند، در آینده بهعنوان لابی نفوذ روسیه در اروپا عمل خواهند کرد. البته با توجه به اینکه به احتمال زیاد اقلیت خواهند بود و نمیتوانند نقشی در از بین بردن تحریمهای گذشته داشته باشند ولی دستکم میتوانند در روند اجرای تحریمهای جدید علیه روسیه خلل ایجاد کنند یا این روند را کند کنند.
این وضعیت قطعا به نفع روسها خواهد بود و احزاب دین خودشان را در پارلمان آتی اروپا به روسیه ادا خواهند کرد.
روسیه بهدنبال تقویت قدرت و نفوذش در اروپا و همچنین افزایش وابستگی اروپا در زمینه انرژی به این کشور است. از آن سمت نیز آمریکا در حال افزایش فشار بر اروپا بهخصوص بر آلمان درباره خط لوله انتقال گاز «نورد استریم2» است و حتی پیشنهاد کرده که کشورهای اروپایی گاز مایع را از دیگر منابع غیر از روسیه وارد کنند. در این منازعه روسها چه خواهند کرد؟ آیا اروپا تسلیم آمریکا میشود و وابستگی انرژیاش به روسیه را کمتر میکند؟
نزاع درخصوص مسائل ژئوپلیتیک بینالمللی بهویژه انرژی در اروپا ادامه پیدا خواهد کرد. آنطور نیست که بگوییم در یک نقطه به پایان میرسد. از یک طرف روسها به دنبال حفظ سهم صادرات بیش از 40 درصد انرژی خودشان به کشورهای اروپایی هستند و از سوی دیگر کشورهای اروپایی خواهان متنوعتر کردن مسیرها و منابع وارداتی انرژی هستند، اما در عین حال با محدودیتهای مختلفی در این زمینه مواجه هستند. برخی مسیرها شاید ناامن باشند، برخی منابع نیز دستنیافتنی هستند؛ مانند منابع ایران که به دلیل مسائل و مباحثی که بین ایران و غرب وجود دارد، عملا استفاده از آن برای کشورهای اروپایی در شرایط فعلی ناممکن است، ولی در روابط مابین روسیه و اروپا، آمریکاییها وارد نزاع شدهاند و اعلام کردهاند گاز مایع خودمان را میتوانیم با کشتی به قاره اروپا منتقل کنیم. این ایده مورد استقبال کشورهایی قرار گرفته که بیشترین ضدیت را با روسیه دارند. حتی انگلیس از این ایده استقبال کرده است، ولی واقعیت آن است که برای اجرایی شدن چنین طرحی در ابعاد گسترده هنوز تردیدهای جدی وجود دارد، زیرا زیرساختهای موردنیاز آماده نیستند و هنوز مشخص نیست آمریکا با چه نوع کشتی حمل و در کدام بندر منتقل خواهد شد. به احتمال زیاد این طرح با چالشهایی مواجه خواهد بود یا دستکم اجرایش سالها طول خواهد کشید. تا آن زمان روسیه تلاش میکند همچنان موقعیت انحصاریاش را در اروپا حفظ کند و کشورهای اروپایی را در حوزه انرژی به خودش وابسته نگه دارد. معادلات مرتبط با انرژی در اروپا مسالهای نیست که بگوییم در یک نقطه متوقف میشود. این معادلات دائم در حال تغییر و دگرگونی هستند.
جریانهای راست افراطی خواهان واگرایی در اتحادیه اروپا و ناتو هستند، اما همزمان خواستار همگرایی با روسیه هستند. همزمان با انتشار فیلم رسوایی آقای اشتراخه، معاون صداعظم اتریش درباره رایزنی با یک خانم روستبار برای حمایت از راستها، در گردهمایی راستهای افراطی در میلان ایتالیا، آقای متئو سالوینی و خانم مارین لوپن بهعنوان دو راستگرای افراطی شاخص در اروپا از روسیه تعریف و تمجید کردند. بعد از حوادث اوکراین و تحرکات وسیع روسیه در این کشور به هر صورت راستهای افراطی نیز باید ترسی از روسیه داشته باشند. به نظر نمیآید که یک مساله بالاتر از اشتراک در ملیگرایی باعث شده این نزدیکی میان روسها و راستهای افراطی به وجود بیاید. میشود گفت این جریانات یک علقه ذهنی نیز به روسها دارند؛ مثل همان تفکرات مسیحی اتحاد مقدس که زمانی در اروپا تشکیل شد. شاید بشود گفت روسیه را همانند یک روم مقدس میبینند؟!
یکسری از مسائل اروپا، مربوط به بحثهای داخلی و انتقادهایی است که به شیوه حکمرانی دارند. بعضا این شیوههای حکمرانی به حضور این کشورها در اتحادیه اروپا گره خورده است. این احزاب دستراستی برخی از مشکلات کشورهایشان را ناشی از عضویت در اتحادیه اروپا میدانند. این موضوع جدی است و آنها را به سمت واگرایی از اتحادیه سوق داده است. موضوع دیگری هم اینها با روسیه دارند و آن شخصیت جذاب آقای پوتین است. برای ترامپ نیز پوتین الگوی جذابی است.
از منظر اقتدارگرایی؟
از منظر مقتدر بودن و اینکه توانسته است پهناورترین کشور جهان را با آن ازهمگسیختگی و مشکلاتی که در دهه ۹۰ داشت، به یک کشور قدرتمند تبدیل کند و حوزههای بازیگری روسیه را افزایش دهد. پوتین موفق شد بار دیگر روسیه را به سطح همان منازعات و اختلافات ژئوپلتیک سنتی با آمریکا برگرداند. این مسائل برای خیلی از رهبران جهان و برای خیلی از جریانات و احزاب در جهان جذاب است. همانطور که برای ترامپ در آمریکا جذاب است. برای بسیاری از رهبران اروپایی نیز شخصیت پوتین جذابیت دارد. پوتین توانسته است عظمت گذشته روسیه را احیا کند، بنابراین برای احزاب راست که دارای افکار ملیگرایی هستند، بسیار جذاب است. راستها میگویند چرا ما باید بخشی از درآمد و امکانات خودمان را وقف کشورهای دیگر کنیم؟ این امکانات را میتوانیم وقف کشور خودمان کرده و خود را قدرتمندتر کنیم. در نتیجه ایده پوتین و شخصیت او برای راستهای افراطی جذابتر است تا اینکه بگوییم اتحاد مقدس بین کشورها در حال شکلگیری است. در عین حال توجه داشته باشید واگرایی از اتحادیه اروپا به معنای ایجاد همگرایی با روسیه نخواهد بود. اینها به دنبال واگرایی از اتحادیه اروپا هستند، ولی در عین حال میخواهند روابط خودشان را با روسیه گسترش بدهند و این به معنای اتحاد با روسیه نیست.
اشاره کردید به آقای پوتین و ظرفیتهایی که در روسیه به وجود آمده است. بعد از فروپاشی شوروی چه شد که روسیه توانست خود را بازتولید کند؟ آقای پوتین چه اقداماتی انجام داد که روسیه هماکنون در عرصه رسانهای، نظامی، اقتصادی و نیز در عرصه سیاسی تاثیرگذار شده است؟
بعد از فروپاشی شوروی، روسیه با مشکلات متعددی مواجه شد. اوکراین یکی از مهمترین مناطق صنعتی و همچنین منابع کشاورزی خود را در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز از دست داد و در حوزه اقتصادی به مشکل خورد. علاوهبر آن، مسائل مختلفی نیز برای روسها به وجود آمد که مهمترین آن همان تجزیهطلبی در قفقاز شمالی بود. این مسائل تا پایان دهه 90 میلادی ادامه داشت، اما پوتین با اصلاحاتی که در سیستم اقتصادی و امنیتی صورت داد، معضلات را حل کرد. البته برخی اتفاقات همچون افزایش قیمت نفت، به پوتین و دولت روسیه برای حل مشکلات اقتصادیاش کمک جدی کرد. شخص پوتین و تیمش نقش قابلملاحظهای در ظهور و بروز روسیه جدید داشتند. از روسیه دهه 90 تا روسیه امروز را اگر بخواهیم بررسی کنیم، یک عامل بیش از همه عوامل برجسته است و آن شخص پوتین و نگرشهای او است. پوتین در عرصه سیاست داخلی روسیه را به هفت منطقه و بعد هشت منطقه بزرگ تقسیم کرد و برای هرکدام طرحهای توسعه اقتصادی ریخت. متناسب با استانها و شهرها طرحها ریزتر شدند. بهرغم آنکه روسیه یک کشور فدرال است و از آن بهعنوان روسیه فدراتیو نام برده میشود، ولی پوتین عملا تمرکز قدرت را به دست گرفت.
پوتین متوجه رمز و راز موفقیت روسیه در ادوار گذشته شد و همان اقدامات را انجام داد. او سعی کرد حکومت مرکزی مقتدر به وجود بیاورد و از این طریق هم نابسامانیهای اقتصادی را رفع کند، هم مشکلات و معضلات امنیتی و جداییطلبی را حلوفصل کند و هم اینکه موقعیت روسیه را در نظام بینالملل ارتقا ببخشد. امروز روسیه از کشوری که غرب در انتخابات آن دخالت میکرد به کشوری مبدل شده است که در انتخابات کشورهای اروپایی و آمریکا دخالت میکند. روسیه از کشوری که آمریکا در حوزه پیرامونیاش انقلابهای رنگی صورت میدادند و پایگاههای نظامی مستقر میکردند، به کشوری مبدل شده است که سنگر دفاعی خودش را به پیش میبرد. حضور نظامی روسیه در سوریه یا امروز حضورش در ونزوئلا نشان میدهد روسها سنگر خودشان را به پیش میبرند و امروز نقطه و کانون درگیری ژئوپلیتیک و استراتژیک روسیه با آمریکاییها دیگر منطقه اوراسیا نیست بلکه به شرق مدیترانه و حیاط خلوت آمریکا در ونزوئلا کشیده شده است.
برخلاف اروپا که در آن نگاه راستهای افراطی به روسیه مثبت میشود در ایران هیچ موقع نگاه به روسیه مثبت نبوده است. حتی در حال حاضر با خروج آمریکا از برجام و با وجود حمایتهای روسیه از برجام، برخی همچنان میگویند روسها بدتر از آمریکاییها هستند. حتی این اعتقاد وجود دارد که آمریکا در برههای نگاهش به ایران خصمانه بوده است و بعدا دوباره اوضاع برخواهد گشت. این نگاه از کجا به وجود آمده و چگونه قابل اصلاح است؟
این نگاه به وقایع سیاسی مرتبط میشود. آنچه در تاریخ روابط ایران و روسیه اتفاق افتاده و در خاطره جمعی نخبگان فکری و سیاسی و تودههای مردم مانده، قراردادهای ترکمانچای و گلستان است. حتی اگر کسی امتیازی به فرد دیگری بدهد، میگویند «رفتی قرارداد ترکمانچای بستهای.» این دو قرارداد در خاطره جمعی مردم ایران حک شده که البته خود این مساله دلایل متعددی دارد. بخش دیگر اما غربگرایی در ایران است. در سالیان گذشته چه در دوره پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب بهشدتی که غربگرایی در ایران ترویج شده، رابطه با سایر کشورها مورد توجه قرار نگرفته است. به همین دلیل ما میبینیم که اساسا غربگرایان چه در سطح نخبگان فکری و چه نخبگان سیاسی اعتباری برای رابطه با روسیه قائل نیستند و دائما نگاهشان به غرب است. به محض اینکه گشایشی در روابط خارجی ایران ایجاد میشود آنها غرب را انتخاب میکنند و حاضر نیستند به سمت کشورهای دیگر بروند. حال اینکه چرا این اتفاق افتاده است دلایل متعددی دارد. از نظام آموزشی ایران گرفته که آمریکاییها و انگلیسیها آن را پایهگذاری کردند و بعد از انقلاب هم به شکل درست تصحیح نشده است تا فضایی که در دوره پیش از انقلاب و جنگ سرد حاکم بود. تبلیغات دائما منفی علیه شوروی و روسها تاثیرگذار بوده است. همین امروز در کتابهای درسی ما دائما از گلستان و ترکمانچای بهعنوان قراردادهای ننگین نام برده میشود در حالی که از جدایی هرات از ایران با دخالت انگلیسی یا حتی جدایی بحرین از ایران با فشار غربیها که متاخرتر بودهاند، نامی برده نمیشود یا حداقل بهعنوان اقدامات ننگین از آنها یاد نمیشود. این نشان میدهد آموزش و پرورش هنوز دارای نگاه غربی است. چگونه تاریخی که غربیها نوشتهاند هنوز در مدارس و دانشگاهها در حال تدریس است. این نگاه در بقیه رسانههای ما نیز دائم باز تولید شده است. از صداوسیما گرفته تا نشریات و رسانههای مختلف، فیلمهای تاریخی که حتی در دوره بعد از انقلاب ساخته شده دائم به این بازتولید نگاه منفی تاریخی به روسیه کمک کرده است، درحالی که در مورد غرب یا چنین اتفاقی نیفتاده است یا خیلی جدی گرفته نشده است. اینها دلایل مهمی هستند و در کنارش دلیل مهم دیگر آن است که ما روسها را به درستی نمیشناسیم. متاسفانه در ایران فضای فکری و آکادمیک ما فضای جهتگیریشدهای نسبت به روسیه است. بخش عمدهای از آن بهخاطر کتب و منابع آموزشی است که در ایران مورد استفاده است زیرا بخشی از آنها کتابهای غربی هستند و به شکل مستقیم از منابع انگلیسی، فرانسوی و دیگر زبانهای اروپایی ترجمه شدهاند. بخش دیگری کتابهایی هستند که با واسطه از زبان روسی ترجمه شدهاند. این کتابها ابتدا از روسی به انگلیسی یا فرانسوی و بعد به فارسی ترجمه شدهاند. این مساله باعث شده است در این میان دیدگاههای مترجم اول و مترجم دوم در متن تاثیر بگذارد به همین دلیل ما هیچوقت شناخت بدونواسطهای از روسها نداشتهایم و همیشه این شناخت به واسطه غربیها به دست آمده است. همین الان نیز اگر خبری از روسیه در رسانهها منتشر میشود منبع خبر عمدتا انگلیسیزبان است و ما خیلی کم سراغ منابع روسی میرویم. این موضوعات باعث بازتولید فضای ضدروسی شدهاند. بهعنوان نمونه چندی پیش روسها اعلام کردند تمامی کشورها و بازیگرانی که به شکل غیرقانونی در سوریه حضور دارند باید از این کشور خارج شوند. خبرگزاریهای ما اصل این خبر را در منابع روسی ندیدند، بلکه از منابع غربی ترجمه کردند. در آنجا اولا «تمام کشورهایی که غیرقانونی به سوریه آمدهاند» حذف شده بود و در کنار آن این جمله اضافه شد که «از جمله ایران هم باید از سوریه خارج شود»، در حالی که من همان روز وقتی به منبع اصلی خبر و خبرگزاری روسی رجوع کردم دیدم نامی از ایران برده نشده است. در همان دوره یک موج عجیب در شبکههای اجتماعی به راه افتاد که روسها دارند به ما خیانت میکنند و گفتهاند ایران باید از سوریه خارج شود و فقط روسیه در این کشور بماند. این موارد دست به دست هم داده و باعث شده است نگاه منفی به روسیه بازتولید شود. فضای آکادمیک ما هم بهشدت ضدروسی است؛ اکثر اساتیدی که در دانشگاههای ما کرسیهای روسیهشناسی و دروس مرتبط با روسیه را تدریس میکنند بهشدت ضدروسها هستند. اکثر کارشناسان این حوزه ضدروس هستند و به جای آنکه تحلیل واقعبینانه و بدون پیشداوری داشته باشند سعی میکنند با پیشداوری و پیشفرض وارد تحلیل مسائل روسیه بشوند.
فکر میکنم روسیه نیز این مساله را فهمیده و برای همین اسپوتنیک فارسی را راهاندازی کرده است!
بله، ولی اسپوتنیک خیلی قوی نیست.
ولی تقریبا در بین تمام رسانههای خارجی که بخش فارسی دارند مواضعش به ایران نزدیکتر است و ضدیتی با ایران در آن دیده نمیشود، حالا شاید بهطور هوشمندانه این کار را انجام میدهند.
نه، ضدیت که نیست و بهطور هوشمندانه این اقدام صورت گرفته است ولی رسانهای قوی که ایرانیها بتوانند در مورد روسیه بدون واسطه از آن اخبار کسب کنند وجود ندارد و اسپوتنیک نیز نتوانسته است این کار را درست انجام دهد. ایرانیها باید این کار را انجام دهند و نه روسها. به دلیل سختی و دشواری زبان روسی، دانشجویان و کارشناسان این حوزه به سمتش نمیروند یا اگر میروند بهسرعت دچار سرخوردگی میشوند و رهایش میکنند، درحالی که ما اگر واقعا میخواهیم با روسها کار کنیم در وهله اول باید آنها را بهدرستی بشناسیم و شناخت نیز بدون واسطه اتفاق میافتد. باید زبان را بلد باشیم تا بتوانیم ارتباط برقرار کنیم ولی چون زبان انگلیسی راحتتر است همه به سمت منابع انگلیسیزبان و غربی رفتهاند و میروند و به تبع آن هم فضای فکری پس از مدتی به همان واسطه شکل میگیرد. به همین دلیل است که اکثرا تحلیلها در ایران ضدروسی و غربگرایانه میشود.
برخی رسانههای غربی اظهارنظر پوتین را که گفت ما آتشنشان نیستیم به بحث جنگ ربط دادند و گفتند منظور روسها این بوده است که اگر جنگی رخ داد ما آتشنشان نیستیم که بخواهیم جنگ را خاموش کنیم. در توافق هستهای روسیه مواضع نسبتا مثبتی داشت و حتی در دولت اوباما و زمانی که وزیر امور خارجه ایران میگفت تحریمهای آمریکا نقض برجام نیست، آقای لاوروف تاکید داشت این تحریمها نقض برجام است. مسکو در روزهای اخیر و بحث افزایش حجم مواد غنیشده موضع خیلی خوبی گرفت و اعلام کرد در چارچوب توافق هستهای بوده است. روسیه در توافق هستهای در چه مسیری گام برمیدارد؟ آیا روسیه به سمت غرب حرکت میکند یا موضع مستقلانهترش را به همراه چین حفظ خواهد کرد؟
در دوره برجام اگر بخواهیم در یکی دو جمله نقش روسیه را خلاصه کنیم باید بگوییم نقشی سازنده داشت و کاملا از شکلگیری برجام و حصول توافق طرفین حمایت کرد. مسکو هیچگاه نقش مخربی ایفا نکرد و مانند برخی کشورهای اروپایی که سعی میکردند نقش پلیس بد را بازی کنند و بهنوعی توافق را دچار چالش کنند و به تعویق بیندازند، عمل نکرد. در وهله دوم روسها نقش تسهیلگر را ایفا کردند. بسیاری از پیچیدگیهایی را که در طول مذاکرات به وجود آمد روسها با مذاکراتی که با طرفین داشتند، تسهیل کردند. خیلی از گرههای مذاکرات با میانجیگری روسها باز شد. در حال حاضر هم برخلاف چیزی که در رسانههای ایرانی عمدتا مطرح میشود روسها همچنان نگاه مثبتی به برجام و اقدامات ایران دارند. درواقع پیام پوتین به کشورهای غربی بهویژه آمریکا بود که توافق بینالمللی را نقض کردهاند. در کنار این مساله هم کشورهای اروپایی هستند که نمیتوانند پایبندی خودشان را به توافق حفظ کنند. بنابراین این موضوع هم موضوعی جدی بود که روسها بر آن تاکید داشتند و در کنار آن میبینیم که از مواضع ایران نیز حمایت میکنند. پیشبینی بنده این است که بهرغم آنکه روسها تمایل دارند برجام بهعنوان یک سازوکار جدی پابرجا باقی بماند و از بین نرود، درک کاملا منطقی از اوضاع و شرایط به وجود آمده نیز دارند و ایران را در اینکه تعهدات خودش را کاهش بدهد، محق میدانند. پوتین بهصراحت ذکر کرد اگر ایران از برجام خارج شود از فردایش همه فراموش میکنند این آمریکا بوده که برجام را نقض کرده و تمام تبلیغات رسانهای به سمت ایران میآید که این کشور باعث و بانی به ثمر نرسیدن برجام بوده است. بنابراین روسها کاملا مساله را درک میکنند و میدانند کدام طرف، توافق را نقض کرده است و کدام طرف حق دارد و به همین دلیل هم تصور این است که در آینده نیز روسها نزدیکترین موضع نسبت به ایران را در میان طرفهای حاضر در برجام خواهند داشت.
ضمن اینکه این موضوع باید از سمت ایران هم مدیریت شود و ما دائما مذاکره و تعامل دوجانبه با داشته باشیم هم در مورد برجام و هم در مورد سایر موضوعات ولی بهطور خاص درباره موضوع برجام ما نیازمند مذاکرات و رایزنیهای جدی با روسیه هستیم تا بتوانیم همچنان با هماهنگی مساله را پیش ببریم و در آینده مشکل خاصی به وجود نیاید. بهویژه در مورد کشورهای اروپایی که دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد و آنها به سمت آمریکا متمایل خواهند شد و دست به اعمال تحریم علیه ایران خواهند زد و حتی ممکن است پرونده را مجددا در شورای امنیت مطرح کنند. ما در چنین مواردی به همکاری با روسیه نیاز داریم. در نتیجه مساله را باید درست مدیریت کرد ضمن اینکه به هرحال روسها گفتهاند ما آتشنشان نیستیم به این معنا که در چنین شرایطی نمیتوانیم عملا هیچنقشی ایفا کنیم؛ نه میتوانیم آمریکا را به توا فق برگردانیم، نه میتوانیم کشورهای اروپایی را مجاب کنیم و فشار بیاوریم که پایبندی خود را حفظ کنند و نه میتوانیم ایران را از حق خودش محروم کنیم که تعهدات خودش را کم نکند. اگر شرایط در آینده به شیوه دیگری پیش برود روسها قطعا نقش خودشان را ایفا خواهند کرد و اگر قرار باشد مساله به سمت درگیری نظامی پیش برود در آن صورت روسها قطعا سعی میکنند دستکم در شورای امنیت از چنین موضوعی جلوگیری کنند.
دیدگاهی در ایران وجود دارد که میگوید غرب تکنولوژی، صنعت و هرچه را لازم باشد دارد، ولی این ظرفیت در روسیه وجود ندارد. ما با روسها نه تعاملات اقتصادی خاصی داریم و نه روسها در ظاهر صنایعی دارند که به درد ایران بخورد که بخواهیم به غرب بهای زیادی ندهیم و با روسها همکاری کنیم. آیا این دیدگاه درست است و روسیه ظرفیت همکاری با ایران را ندارد؟
این تحلیلی است که آقایان [غربگرا] مطرح میکنند تا با روسیه همکاری نکنند. این موضعگیری چند دلیل دارد؛ یکی نگرش غربگرایانه حاکم بر مدیران ما که دائم نیز همین نگاه را ترویج میکنند و میگویند روسیه تکنولوژی و فناوری ندارد و فناوری در غرب و کشورهای اروپایی و آمریکایی است و ما برای به دست آوردن تکنولوژی باید با آنها همکاری کنیم. بخش دیگر نیز این است که ما روسیه را بهدرستی نمیشناسیم، بهصراحت میگویم نه نخبگان فکری ما روسیه را میشناسند و نه نخبگان سیاسی ما ظرفیتها و فرصتهایی را که در روسیه وجود دارد بهدرستی میشناسند. تمام تجار و بازرگانانی که از ایران به روسیه میروند، مستقیم به دو شهر مسکو و سنپترزبورگ میروند، درحالی که روسیه کشوری با ظرفیتها و فرصتهای متنوع و گوناگون است.
ولی به دلیل عدم شناخت صحیح از روسیه و غالب بودن نگرش غربگرایانه در میان مدیران حاکم ما عمدتا سعی میکنیم رابطه با روسیه را کنار بگذاریم و به سمت کشورهای غربی برویم، در حالی که اگر روسیه را بهطور صحیح بشناسیم متوجه میشویم که در بسیاری از حوزهها در صنایع و تکنولوژی اگر نگوییم از غربیها جلو هستند، دستکم همپای غربیها در حال پیش رفتن هستند. برای مثال در بحث صنایع نفت و گاز در حوزههای حفاری در مناطق و منابعی که خیلی سخت و دشوار است روسها پیشرو هستند به این دلیل که در حال کار در مناطق قطبی هستند، در مناطقی که عمق زیادی دارد. روسها در خیلی از فناوریها واقعا پیشرفته هستند ولی یا واقعا ما نمیخواهیم ببینیم یا ندیدهایم تا الان و تمایلی به دیدنشان هم نداریم. این نگاه باید تصحیح شود. ما اگر بخواهیم با روسیه همکاری داشته باشیم باید این نگاه را تصحیح کنیم باید روسیه و ظرفیتهایش را بهدرستی بشناسیم و مدیران غربگرا را نیز کنار بگذاریم، اینطور هم نیست که بگوییم هیچاتفاقی نیفتاده است. در سالهای گذشته یادداشت تفاهمهای متعدد و قراردادهای زیادی امضا شدهاند که اکثرشان به دلیل غربگرایی مدیران ما عملا به مرحله اجرا نرسیده است.
اما ما در برخی همکاریها با روسها، به مشکلات زیادی برخورد کردهایم. نمونهاش تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر است که چندین سال به درازا کشید.
نیروگاه بوشهر دو مساله دارد؛ یکی پایه نیروگاه غربی بوده است و آلمانیها و فرانسویها آن را طراحی کرده بودند. از همان آغاز روسها اعلام کردند ما روی این پایه به دلیل تفاوتهایی که فناوری روسیه با کشورهای غربی دارد نمیتوانیم کار کنیم. متاسفانه در داخل کشور کار کارشناسی انجام نشده بود و بر همین اساس با درخواست روسها مخالفت شد. همین موضوع باعث زمانبر شدن احداث و راهاندازی نیروگاه شد. مساله دوم که در ایران زیاد به آن پرداخته نشده تعهدات مالیای بوده که ما به طرف مقابل داشتهایم و این تعهدات مالی را یا بعضا انجام ندادهایم یا دیر پرداخت کردهایم و این باعث زمین ماندن کار شده است.
با فرض صحت این موضوع، مساله تحویل سامانه پدافندی اس300 هم برای ایران پرچالش بود و روسها سالها تحویل آن را به تعویق انداختهاند.
مساله اس-300 چیز دیگری است. اس-300 هم یک توافق کاملا محرمانه بین ایران و روسیه بود و قرار هم بود که کاملا محرمانه باقی بماند اما متاسفانه در ایران این قرارداد ناخواسته به وسیله یک فرد در یک مصاحبهای افشا شد. این موضوع باعث شد که روسها از طرف آمریکاییها تحت فشار قرار بگیرند. بعدا هم تحریمهای شورای امنیت اعمال و باعث شد تحویل این سامانه بهتاخیر بیفتد ولی به محض اینکه تحریمها برداشته شد روسها این سامانه را به ایران دادند. مساله اینجاست که درباره خیلی از مباحث مهم در همکاری ایران و روسیه، این موارد به صورت وارونه نمایش داده شدهاند. وقتی چنین مباحثی در کشور ما نادیده گرفته میشود و موارد محرمانه افشا میشود یا کسی از سر ذوقزدگی میآید موضوع محرمانهای را در رسانهها مطرح میکند، باید تبعاتش را نیز بپذیریم ولی این مسائل دیده نمیشود و دائم گفته میشود روسها بدعهدی کردهاند و به تعهدات خودشان در قبال ایران پایبند نیستند، درحالی که واقعیت مساله چیز دیگری است.
در ایران تحلیلهای سیاست خارجی بسیار جناحی شده است. در همکاری با روسیه و حتی پروندههایی مثل کمک نیروهای حشدالشعبی برای کمک به سیلزدگان خوزستان این نگاهها را میتوان دید. به دلیل اینکه حاکمیت در یک موضوع مشخص با روسیه همکاری میکند، یک جناح دائما در حال اثبات گزاره خیانت روسها به ایران است، اما در مقابل، اروپا و آمریکا هرکاری انجام دهند، سکوت میکنند. پس از خروج شرکتهای فرانسوی از ایران، این جریان نگفت فرانسویها خیانت کردهاند. جناحیشدن سیاست خارجی آسیب به سیاست خارجی ما نمیزند؟
جناحیبودن خیر؛ زیرا در تمام کشورها جناحهای مختلفی وجود دارند که نگرشهای متفاوتی به سیاست خارجی دارند. چیزی که اهمیت دارد جناحیبودن سیاست خارجی نیست، «جناحیشدن منافع ملی» است و اینکه برخی از جناحها و جریانات سیاسی نمیتوانند بهدرستی منافع ملی را تشخیص دهند. برخی اساسا یا از درک منافع ملی عاجز میمانند یا بهدلیل مصالح حزبی و جناحی سیاسی خودشان تمایل دارند جور دیگری منافع ملی را جلوه دهند. اینجا کار به مشکل میخورد. ما نمونههای مختلفش را در ارتباط با روسیه و حشدالشعبی دیدهایم. اینکه در سیاست خارجی دیدگاههای متفاوتی وجود داشته باشد، هیچ ایرادی ندارد ولی آن دیدگاه تا جایی اهمیت دارد که در راستای تامین منافع ملی باشد. اگر قرار باشد منافع ملی بهخاطر منافع جناحی نادیده گرفته شود، کشور دچار مشکل میشود. متاسفانه این اتفاق در داخل ایران درحال رخ دادن است. در بسیاری از موارد مانند حضور ایران در سوریه، عراق و... منافع ملی، جناحی شده است. استدلالهای واضح و روشنی وجود دارد که چرا ایران در منطقه حضور دارد و چرا با روسیه همکاری میکند و چرا درحال حمایت از حشدالشعبی است، ولی متاسفانه برخی نمیخواهند درست نگاه کنند و بهدلیل ضدیتی که با جناح مقابل یا حاکمیت دارند، میخواهند مسائل را وارونه جلوه دهند.
در چند ماه اخیر آقای روحانی و ظریف نگاهشان به کشورهای منطقه معطوف شده است. این فعال شدن بهخاطر بحث تغییر نگرش یا همان نگاه به شرق است یا یک موضوع مقطعی است؟ روسیه و چین به ایران انتقاد دارند تا زمانی که طرف غربی به شما چراغ سبز نشان میدهد به سمت غرب میروید و با بروز مشکل، به سمت شرق میآیید. این توجه به کشورهای همسایه و شرق راهبرد جمهوری اسلامی است یا یک موضوع مقطعی است؟
راهبرد «نگاه به شرق» موضوع مهمی در سیاست خارجی ایران است و در سطح حاکمیتی درحال دنبالشدن است. با توجه به سابقه منفی که کشورهای غربی در ایران داشتهاند و با توجه به عدم پایبندیشان به تعهدات و فضاسازی علیه ایران، اصرار زیادی هم وجود دارد که ایران نگاهش را صرفا به کشورهای غربی ندوزد. این نگاه جدی است، اما نمیتوانیم بگوییم این نگاه در دولت هم وجود دارد. نگاه دولت و وزارت خارجه همچنان به سمت غرب است و تصور میکنند در انتخابات بعدی آمریکا، ترامپ رای نخواهد آورد و فرد دیگری جایگزین او میشود و مجددا برجام احیا خواهد شد یا کشورهای اروپایی سرانجام موفق میشوند سازوکار اینستکس را اجرایی کنند و ایران میتواند به مبادلات تجاریاش با این کشورها ادامه دهد. چنین دیدگاهی در دولت غالب است. آن چیزی که امروز در سطح منطقه دنبال میشود، بیش از آنکه ناشی از نگاه اکثریت دولت باشد، ایده مجموعه نظام است و کاملا هم منطقی است. کشوری که 15 همسایه دارد، قابل تحریم نیست و اگر ایران بتواند از میان 15 کشور همسایه با پنج کشور همکاری درست و جدی انجام دهد، بهراحتی میتواند تحریمها را دور بزند و کم اثر کند. کشوری که دسترسی به آبهای آزاد و همسایگان گوناگون دارد، قابل تحریم نیست. کشورهای روسیه و چین موضع مستقلی نسبت به غرب دارند و مثل کشورهای غربی خواستار تغییر نظام و براندازی در داخل ایران نیستند. این دو خواهان همکاری با ایران هستند و در حوزه اقتصادی نیز ظرفیتهای مختلفی دارند. ما باید هم از ظرفیتهایی که در این کشورها وجود دارد استفاده کنیم هم اینکه توسعه روابط اقتصادیمان را با همسایگان بهطور جدیتری پیگیری کنیم. ما در دور پیشین تحریمها از طریق ترکیه توانستیم بخش مهمی از تحریمها را کم اثر کنیم. در این دوره عراق، درحال بازیکردن این نقش برای ایران است. البته درنهایت این مسائل ایده دولت نیست و به محض اینکه گشایشی در روابط با غرب ایجاد شود، مجددا نگاهها به همان سمت معطوف خواهد شد. دولت تلاش خواهد کرد روابط را با غرب گسترش دهد.
دلیل حمایتهای روسیه از ایران در برخی از حوزهها مانند برجام چیست؟ مسکو میخواهد با قدرتمندماندن ایران، این کشور منافع آمریکا را همچنان تضعیف کند یا ایران را یک تسهیلگر برای حضور خود در منطقه میبیند؟
دلایل مختلفی وجود دارد. یک دلیلش، مستقل بودن ایران است. ایران در سالهای بعد از انقلاب نشان داده مستقل است و توانایی این را داشته که آمریکاییها را به چالش بکشد. در دوران هژمون مسلط نظام بینالملل، ایران یکی از معدود کشورهایی بوده که منافع آمریکا را در کشورهای مختلف مانند عراق، افغانستان، یمن و سوریه به چالش بکشد. ایران موفق شده است در محیط پیرامونی خودش و در بحرانهایی که آمریکاییها ایجاد کردهاند، دست برتر را پیدا کند. مستقلبودن ایران و تواناییاش در ایستادگی مقابل یکجانبهگرایی آمریکاییها، برای روسها اهمیت دارد. در وهله بعدی قدرت و نفوذ منطقهای ایران برای روسها مهم است. آنها میبینند که ایران امروز توانسته است محوری را تحتعنوان «محور مقاومت» در سطح منطقه شکل بدهد که اتفاقا این محور، نقاط استراتژیک را در دست دارد و میتواند روی بسیاری از تحولات تاثیرگذار باشد. ضمن اینکه روسها برآورد میکنند حدود 70 درصد منابع نفتی در حاشیه جنوبی خلیجفارس (عربستان، امارات و قطر) در مکانهایی است که شیعیان در آن ساکن هستند. بنابراین اگر قرار باشد این حکومتها به سمت دموکراتیزهشدن حرکت کنند یا شیعیان قدرت بیشتری پیدا کنند، منتفع بزرگ این تحولات ایران خواهد بود. بنابراین برای روسها ژئوپلیتیک شیعه که در منطقه شکل گرفته است، اهمیت بسیار زیادی دارد. نکته سوم، برداشتی است که ایرانیها از اسلام دارند. برخلاف سعودیها و تفکرات تکفیری و وهابی، ایران چنین دیدگاهی ندارد و در نقطه مقابل این دیدگاه ایستاده است. با توجه به خطراتی که روسیه در داخل کشورش و محیط پیرامونی از بروز و ظهور جریانهای تندرو احساس میکند، مهم است در جهان اسلام، متحدی مثل ایران داشته باشد.
با این تعاریف ایران قدرتمند، در سیاستهای روسیه چالش بهشمار نمیرود؟
نه، بههیچوجه. نکته چهارم این است که روسها نمیخواهند توازن قوا را در منطقه خاورمیانه -یا آنطور که میگویند در «خاور نزدیک»- به هم بزنند و کشورهایی مثل عربستان با حمایت آمریکا یکهتاز شوند. به همین دلیل برایشان اهمیت دارد که ایران همچنان یک کشور قدرتمند در منطقه باقی بماند تا توازن قوا در منطقه حفظ شود یا لااقل یکجانبه بهنفع آمریکاییها تغییر نکند. به همین دلیل روسها در سوریه، ایران را بهعنوان شریک انتخاب کردند. در همان دوران، بندر بنسلطان به روسیه چندین سفر داشت و پیشنهادهای گسترده از امتیازهای مالی گرفته تا اینکه ما جلوی تهدیدات تروریستی را در المپیک سوچی میگیریم، ارائه دادند، ولی روسها برای همکاری ایران را انتخاب کردند.
بهنظر میرسد روسها به ایران اعتماد دارند.
بله، این اعتماد به دلیل مواضع مستقلی است که ایران داشته است. روسها معتقدند این موضع مستقل ایران در آینده حفظ میشود. شما به سایر بازیگران منطقه نگاه کنید، میبینید همه متحد آمریکا یا دستکم پیرو آمریکا هستند و طبعا نمیتوانند متحد بالقوهای برای روسیه باشند. تنها ایران است که این ظرفیت را دارد. بنابراین همکاری با ایران برای روسها بسیار مهم است. تجربه ایران و روسیه در سوریه بسیار مهم و موفق بود و میتواند در افغانستان، منطقه قفقاز، آسیای مرکزی و حتی در پروندههایی مثل یمن تکرار شود.
روسیه با رژیم صهیونیستی هم روابط دارد. قضیه رژیم صهیونیستی در روابط ایران و روسیه سایه نخواهد انداخت؟ دلیل حمایت خاص روسها از این رژیم چیست؟
رابطه روسیه با رژیم صهیونیستی و تاثیری که میتواند این رابطه در روابط تهران و مسکو داشته باشد، خیلی مهم است. دیدگاه روسها به ایران با صهیونیستها کاملا متفاوت است. رژیم صهیونیستی در سالهای گذشته نفوذ قابل توجهی در روسیه بهدست آورد. در طرف مقابل یکپنجم از ساکنان اراضی اشغالی روستبار هستند و زبان روسی دارند و در ساختارهای مهم سیاسی مثل وزارت دفاع و وزارت خارجه حضور دارند. اینها نشان میدهد پیوندهای عمیقی بین طرفین است ولی وجود این پیوندها بهمعنای عدم وجود اختلاف نیست. ما در بسیاری از موارد میبینیم که بین دو طرف اختلافنظر وجود دارد. در اوراسیا، روسیه با همکاریهای نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی با آذربایجان، گرجستان و اوکراین موافق نبوده است. بنابراین تلاش صهیونیستها برای نفوذ در اوراسیا بهویژه در بعد نظامی و امنیتی با مخالفت روسیه مواجه شده و انتقادهای آشکاری هم کردهاند. در پرونده سوریه هم حضور روسیه محل اختلاف دو طرف بوده است. رایزنیهای دائم نتانیاهو در مسکو نشان از آن دارد که آنها تلاش میکنند نظر روسها را به سمت خود جلب کنند. درمورد ایران دو طرف اختلافنظر جدی دارند.
صهیونیستها به هیچ وجه خواهان تحویل اس300 به ایران نبود اما روسها این کار را کردند. همکاری روسیه با حزبالله و حماس هم همیشه مورد نارضایتی رژیم صهیونیستی بوده است. بنابراین اختلافنظر هست ولی در ایران دائم اینطور ترویج میشود که درنهایت اسرائیل نقش مخربی در روابط ایران و روسیه دارد یا روسها جانب رژیم صهیونیستی را خواهند گرفت. این تحلیل درستی نیست. ما در سوریه دیدیم همکاری ایران و روسیه خیلی عمیقتر از روسیه و رژیم صهیونیستی بوده است. بهجای اینکه این را ترویج کنیم که صهیونیستها در روابط ایران و روسیه تاثیرگذار هستند، بگوییم که ایران میتواند در روابط روسیه و اسرائیل اثرگذار باشد. اگر از این جنبه نگاه کنیم، میتوانیم وارد مدیریت رابطه مسکو و تلآویو شویم. ولی اگر بخواهیم عکسش را در نظر بگیریم و بگوییم صهیونیستها نقش مخرب دارند، عملا دست و پای خودمان را میبندیم. متاسفانه این نگاه در ایران حاکم نیست.
* نویسنده : سیدمهدی طالبی
