به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، یعقوب توکلی، استاد و پژوهشگر تاریخ معاصر در سلسله جلساتی با موضوع «بررسی اتفاقات دهههای 50 و60» در حوزه هنری وقایع و ریشههای اتفاقات سالهای ابتدایی انقلاب در این دههها را مورد بررسی قرار داده است. «فرهیختگان» سلسله درسگفتارهای این پژوهشگر تاریخ معاصر را که چندی پیش در حوزه هنری برگزار شده، تدوین و منتشر میکند. متنی که از نظر میگذرد شانزدهمین و آخرین بخش از سلسله مطالب یادشده است.
ماجرای نامه یاسر عرفات به امام خمینی و جواب تند امام خطاب به محمدرضا؛ بهزودی محمدرضا شاه سقوط خواهد کرد.توکلی به ماجرای نامه یاسر عرفات برای تسلیت به امام خمینی و جواب توفانی امام پرداخت و گفت: «مرگ حاجآقا مصطفی در ایران، با استقبال و احترام گسترده روبهرو میشود. این اتفاق از جمله اتفاقاتی است که رژیم نمیتواند مردم را از برگزاری مراسم ختم و... منع کند. برگزاری مراسم ختم توسط شبکههای روحانیت در کشور که پیشتر راجع به آن صحبت کردم، فرصتی را فراهم کرد که نام امام خمینی پس از سالها دوباره به صورت جدی مطرح شود. در جریان این مراسم، علاوهبر تسلیتگویی به دلیل از بین رفتن پسر یکی از مراجع مهم، دوباره کسانی که مخالف رژیم بودند، حول امام خمینی جمع شدند. نامهای را یاسر عرفات در تسلیت به امام مینویسد و ایشان در پاسخ به آن نامه، تعبیری دارد و میفرماید که مردم ایران بهزودی از شر این موجود خبیث، رها خواهند شد. در حقیقت امام این پیشبینی را در نامه خود به یاسر عرفات دارد که بهزودی محمدرضا شاه سقوط خواهد کرد. محمدرضا از این پیشبینی و جواب بهشدت ناراحت میشود و منتظر یک فرصت است تا جواب این نامه را بدهد. علاوهبر این، در داخل کشور، هیچ نیروی سیاسیای باقی نمانده بود که بتواند در برابر محمدرضا ایستادگی کند. او همه را جمع کرده بود و تقریبا از این بخش، خطری او را تهدید نمیکرد. این ماجرا ادامه دارد تا زمانی که در دی ماه 1356، کارتر به ایران سفر میکند. او به نشانه دوستی بین شاه و خود، شب اول ژانویه حکومت خود را در ایران سپری میکند. کارتر هم در سفر شاه به آمریکا و هم در سفر خود به ایران، حمایت فوقالعاده و خارج از عرفی از محمدرضا شاه کرد. او در بخشی از صحبتهای خود میگوید که ما با هیچ کشور دیگری به اندازه ایران، منافع ملی نداریم و وقتی که من وارد ایران شدم، احساس کردم که وارد ایالت 54 کشور خود شدهام. در حقیقت او، حداکثر حمایت را از ایران میکند.»
کارتر: ایران ایالت 54 آمریکاست
محمدرضا شاه در پاسخ به نامه امام، متن تندی مینویسد. توکلی در مورد این نامه گفت: «بعد از این صحبتهای کارتر، شاه دستور میدهد که بیانیهای بسیار تند علیه آیتالله خمینی نوشته و صادر شود. تا سالها گفته میشد که آن بیانیه توسط داریوش همایون نوشته شده است اما بعدا خود او افشا میکند که آن بیانیه توسط یکی از اعضای قدیمی ساواک یعنی پرویز نیکوخواه نوشته شده بود. داریوش همایون میگوید وقتی نامه نوشته و به دست شاه داده شد، او گفت که این نامه تند نیست و من میخواهم از این هم تندتر نوشته شود. محمدرضا در جاهایی از نامه دست میبرد و درخواست میکند که بیانیه بهشدت تند شود. نامه مجددا ویرایش شد و خطاب به امام خمینی بهعنوان سردمدار استعمار سیاه در ایران در روزنامه اطلاعات منتشر شد. روزنامه اطلاعات هم میگوید که ما این بیانیه را بهزور منتشر کردیم، چراکه اعتقاد داشتیم چاپ این متن بهنوعی خودکشی برای خودمان است. مقاله در 17 دی منتشر شد و در عصر 18 دی تظاهراتی در اعتراض به انتشار این مقاله در قم به راه افتاد. طلاب در قم به راه افتادند و اعتراض کردند. در روز اول، هیچ کس کشته نشد و درگیری خاصی پیش نیامد اما در روز دوم یعنی 19 دی، تظاهرات به خاک و خون کشیده شد، 6 نفر کشته شدند و به بسیاری از مراکز حمله شد. این تظاهرات، فضای جدیدی را در کشور فراهم کرد که باعث شد تظاهراتهای دیگری نیز در سایر شهرها به راه بیفتد. این تظاهراتادامه داشت تا زمانی که مقرر شد برای شهدای قم مراسم چهلم برگزار شود. این مراسم در تبریز مطرح شد. همه میدانستند که اگر تبریز به جنبش بپیوندد، تحولات کشور نقش دیگری پیدا خواهد کرد. کشمکش تبریز قدرت رژیم را کاهش داد در حالی که تظاهرات دیگری نیز در شهرستانهای دیگر برگزار میشد. این ماجرا ادامه داشت تا زمانی که مراسم چهلم شهدای تبریز در یزد برگزار شد. بعد از این اتفاق، حکومت دیگر در یزد، قدرتی نداشت و این استان تقریبا جدا شده بود. معروف است که یزد در یک سال منتهی به انقلاب، تبعیتی از دولت پهلوی نداشته است. این ماجراها تا شهریور 1357 ادامه پیدا کرد. جالب اینجاست که تا این زمان هیچدرگیری و تظاهرات جدیای در تهران شکل نمیگیرد. فضا در تهران مسموم و درگیر است و بهنوعی پچپچ زیاد است اما تا 13 شهریور 1357، اتفاق خاصی رخ نداده است. دولت آموزگار در این زمان، وارد فاز جدیدی از خشونت شد. محمدرضا در همین ایام سخنرانی میکند و میگوید که ما به شما تمدن بزرگ را نشان میدهیم و آنان به شما خشونت بزرگ را نشان میدهند. چند روز بعد از این سخنرانی، ماجرای آتشسوزی سینما رکس آبادان اتفاق میافتد و بیش از 400 نفر به طرز فجیعی کشته میشوند. به نظرم در آن زمان رژیم میخواست یک ضربشستی به مردم نشان بدهد تا حواسشان باشد که میخواهند چه راهی را انتخاب کنند اما این موضوع به زیان رژیم تمام شد و نتیجه این شد که آموزگار استعفا داد و بعد از او دولت شریفامامی روی کار آمد. او با شعار مصالحه آمد و اولین اقدام او تغییر تاریخ شاهنشاهی، افزایش حقوق کارمندان و... بود. جالب است که او آمده بود و شعار میداد که ما مسلمان هستیم و با روحانیت رفیقیم و... این صحبت در حالی از سمت او مطرح شد که خودش رئیس بنیاد پهلوی بود و بهنوعی تمام کازینوها زیر دست او اداره میشد.»
در ماجرای 17شهریور چند نفر کشته شدند؟ بختیار: 4هزار نفر را کشتم، مردم: 3هزار نفر کشته شدند
او تاکید کرد: «علاوهبر این، آنان اقدام دیگری کردند و گفتند که باید فضای مجلس کمی آزاد شود. بنابراین عدهای آمدند و علیه شریفامامی صحبت کردند. جالب است که این کار باعث شد حتی بدنه خاکستری جامعه نیز به راه بیفتد و کسانی که از هیچچیز اطلاع نداشتند، از اتفاقات پشتپرده باخبر شدند. ماجرایی که تهران را وارد عرصه مناقشه بسیار تندی کرد ماجرای 13 شهریور و در پس آن ماجرای 17 شهریور بود. دقت کنید که ماه رمضان آن سال در مرداد و شهریور بود، بنابراین مساجد تبدیل به یک پایگاه نقد قوی در قضایای کشور میشوند. در حقیقت در آن زمان اجتماعات جدیدی شکل گرفته، فضا به صورت زیرپوستی سیاسی شده و حواس مردم جمع شده است. مراسم نماز عید فطر به دعوت آقای مفتح در تپههای قیطریه انجام شد و جمعیت بسیار زیادی آمدند. بعد از نماز، شعارها شروع به سر دادن شد و جمعیت در شهر آمدند و بعد از تظاهرات کمکم متفرق شدند. در همان روز قرار گذاشته شد که تظاهرات بعدی در روز 16 شهریور برگزار شود. در گزارش روزنامهها آمده است که ابتدای صف نماز جماعت ظهر روز 16 شهریور، پیچ شمیران و انتهای آن چهارراه قصر بود. بعد از نماز نیز تظاهراتی به راه افتاد و مردم به پیشگامی آقای بهشتی به سمت میدان آزادی رفتند. در روز 17 شهریور یحیی نوری اعلام تجمع کرد و آقای بهشتی چنین تجمعی را اعلام نکرده بودند. صبح 17 شهریور، گردان بهرام که یکی از گردانهای نیروی گارد بود، به منطقه آمدند و جمعیت بسیار زیادی را کشتند. درخصوص شهدای 17 شهریور، اختلاف نظر زیاد است. کمترین عده که توسط خود پهلویها اعلام شده، 420 نفر است. شاپور بختیار تا چهارهزار نفر را گفته است و در بین مردم این عدد به سههزار نفر میرسد. البته عدهای نیز خارج از میدان شهید شدند که آمارشان ثبت نشد و نتوانستند ثابت کنند. به نظرم رژیم پهلوی نتوانست تصمیم درستی در برابر مواجهه با این افراد بگیرد. او بلافاصله سراغ تیربار و تانک رفت. بنابراین محمدرضا شاه بهخوبی نتوانست بهدرستی تصمیم بگیرد. یکی از مقامات آمریکا در خاطرات خود به نقل از محمدرضا میگوید که روزی محمدرضا را دیدم. او به من گفت که در جریان درگیریها هیچ پیام واحدی از سمت کاخ سفید به من نرسید و همین موضوع باعث شد من سردرگم شوم و نتوانم درست عمل کنم.»
بزرگترین اشتباه محمدرضا پهلوی از زبان غربیها
یعقوب توکلی ضمن اشاره به ماجرای 17 شهریور، وقوع آن را نقطه عطفی در تاریخ انقلاب دانست و گفت: «به اعتقاد من، کشتار 17 شهریور، پرونده رژیم پهلوی را بست. این اتفاق مثل ساطوری بود که دست دولت را برای ارتباط با مردم قطع کرد. خون گستردهای که در این ماجرا روی زمین ریخت، هر راهی را برای بازگشت بست. بعد از این اتفاق، اعلام حکومت نظامی صورت گرفت. اما هرقدر که جلوتر آمدند، گسترش خشونت به گسترش اعتراضات منجر شد. کشتارها در مناطق مختلف ادامه پیدا کرد. خود غربیها میگویند که بزرگترین اشتباه ما این بود که ارتش را وارد خیابان کردیم. در اینجا هوشمندی امام و کسانی که با ایشان کار میکردند، نمود پیدا میکند. وقتی که ارتش وارد خیابان شد، امام فرمان مسلحانه نداد. او میگوید که ای کاش خمینی پیش شما بود و در کنار شما کشته میشد. در حقیقت، امام خمینی سیاست گل در برابر گلوله را در پیش گرفت. وقتی شما گل را در تفنگ سرباز میگذارید او از انگیزه خالی میشود. وقتی به او آب و غذا میدهید و نوازشش میکنید، دیگر نمیتواند در برابر شما بجنگد. این اقدام، هوشمندی ضدخشونت امام بود که اجازه نداد اقدامات ساواک و رژیم پهلوی به جنگ داخلی بینجامد. امام حواسش به اینجا بود و میگفت که اگر بخواهیم ما هم وارد جنگ نظامی شویم، کشور به جنگ داخلی عجیبوغریب روبهرو میشود. راه مصالحهجویی حداکثری باعث شد انقلاب با کمترین تلفات به پیروزی برسد.»
خروج امام از عراق، آخرین تیر تفنگ محمدرضا پهلوی
وی به ماجرای اخراج امام از عراق و ورود ناگهانی ایشان به پاریس اشاره کرد و گفت: «بعد از ماجرای 17 شهریور، رژیم پهلوی به مذاکره با دولت عراق پرداخت و قرار شد کاری کنند که امام از منطقه خارج شود. دقت کنید که امام در پنجم فروردین 1357، اولین گفتوگو را با یک خبرنگار خارجی به اسم لوسیون انجام میدهد پس به نظر میرسد که امام در عراق فعال شده، بنابراین رژیم پهلوی تصمیم میگیرد که جای امام را عوض کند. آنان به عراقیها فشار میآورند امام به کشور دیگری برود که دیگر دسترسی نداشته باشد و پیامهایش قابل جابهجایی نباشد. دولت عراق به امام اعلام کرد که ما دیگر نمیتوانیم امنیت شما را تامین کنیم و شما باید عراق را ترک کنید. به کویت رفتند که او هم رضایت نداد و 72 ساعت در مرز ماندند و سپس این نظر مطرح شد که امام به فرانسه برود، چراکه اتباع ایرانی با فرانسه لغو روادید داشتند. به این معنی که شما میتوانستید بلیت بگیرید، به فرانسه بروید و سه ماه درآنجا بمانید و سپس اجازه اقامت را بگیرید. به فرودگاه بغداد آمدند و با نام روحالله مصطفوی برای ایشان بلیت گرفتند.»
ماجرای ورود ناشناس امام به فرانسه
او بیان داشت: «رئیسجمهور آن زمان فرانسه در خاطرات خود میگوید که به صورت ناگهانی، رئیس پلیس فرانسه دستور داد که آیتالله خمینی به فرانسه آمده و از هواپیما پیاده شده است. ماندیم که باید چه کنیم؟ نمیدانستیم که او را باید دستگیر کنیم، زندانی کنیم و... . تصمیم گرفتیم که با محمدرضا صحبت کنیم. به او گفتم که آقای خمینی آمده است؛ هر کار که صلاح بدانید انجام میدهیم. بعد از 48 ساعت ارزیابی دولت، محمدرضا به رئیسجمهور فرانسه گفت که حضور یک پیرمرد روحانی در یک کشور پیشرفته اروپایی نمیتواند خطری برای ما داشته باشد. نتیجه این شد که فضای رسانهای برای امام باز شد، تجار و مردم به دیدار ایشان رفتند و ایشان به جای انزوا، در کانون توجهات قرار گرفت. این وضعیت ثابت کرد که قدرت انقلاب در ایران در دست چه کسی است. دقت کنید که امام آدم بسیار باهوشی بود و از کمترین فرصتها برای پیشبرد انقلاب استفاده میکرد. امام عقلانیت متفاوتی را وارد جامعه ما کرد و البته انفتاح بزرگی را وارد تاریخ سیاسی ما کرد. کار ایشان باعث شد ایرانیان از ترسیدن از نیروهای خارجی، پلیس، ساواک و... بیرون بیایند. اتفاقاتی که امام سامان داد، قدرتی را فراهم کرد که هیچکس آن را متوجه نشد. جریانی که پای فداکاری برای انقلاب آمد، حرف امام را فهمید و به قدرت ایشان متصل شد. اکنون شاهد این هستید که عقلانیت امام در منطقه گسترش پیدا کرده است و موج جدیدی را شاهد هستید. کسانی که میخواهند بفهمند چه تفکر بزرگی بهواسطه انقلاب اسلامی در منطقه ایجاد شد، حتما اربعین امسال بروند و دقیق و ریز وحدت روحیهها را ببینند. آن زمان است که آدم میتواند ردپای این موضوع را ببیند. به نظرم تحول بزرگ آتی جهان اسلام حول این محور خواهد بود. امیدوارم که مخالفان ما این موضوع را نفهمند.»
دندان کرمخورده سلطنت، جز با دیلم مرجعیت قابل کندن نبود
یعقوب توکلی در بخش پایانی صحبتهای خود تصریح کرد: «روندی که امام برای پیشبرد انقلاب در نظر گرفت، روند کمهزینهای بود. علاوهبر این، ایشان میدانست که دندان کرمخورده سلطنت، جز با دیلم مرجعیت قابل کندن نیست، لذا باید این مسیر را طی میکرد. الگو و استراتژی امام، الگوی دیگران نبود، بلکه ایشان به دنبال یک راه پایدار بود. او از آنجا که مرجع تقلید بود، نسبت به خون مسلمانان حساسیت داشت، نسبت به جان مردم حساسیت داشت و حتی نسبت به جان طرف مقابل نیز حساسیت داشت. عقلانیت شیعی به ما اجازه نمیدهد که به آسانی تن به گسترش خونریزی بدهیم و قتلی رخ بدهد. امام به این مساله توجه داشت.»