

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، همیشه در خاطرم مقاومتها را به یاد میآورند مردمی شجاع و دلاور که از زمان جنگ تحمیلی در معرض این امتحان بسیار دشوار قرار داشتند؛ جنگی که بر خوزستانیها تحمیل نشد، بر ایران تحمیل شده بود و همه ایران مقابل آن قیام کردند تا از کشور دفاع کنند، اما خوزستان و خوزستانیها در معرض سختترین و شدیدترین ضربات دشمن قرار گرفتند و بیشترین فجایع در این استان واقع شد و مردم غیور این استان، از زنان و مردان تا پیر و جوان در مواجهه با امتحانى سخت واقع شدند تا جنگ تمام شد. این مردم مقاوم و دلیر، بارها در طول تاریخ در دهها سال توانستهاند از خود چهره درخشانى را به یادگار بگذارند. جنگ تحمیلی از خوزستان جدا نیست، از خرمشهر، آبادان، اهواز، دزفول، شوش و... تا جایجای این استان زیبا با این مردم مومن و غیور که در سرتاسر این استان از شهری و روستایی گرفته تا عشایر و عرب و لر در کنار هم مقابل متجاوز ایستادند و مقاومت کردند و دستدردست هم مقابل متجاوزان ایستادند. البته در آن دوران هم ملت ایران به کمک استانهاى مرزى آمدند، در این شکى نیست و آزمایش بزرگ، آزمایش ملت ایران بود. ایرانی بارها در طول تاریخ ثابت کرده «خصوصیت این مردم، مسلمان بودن، ایرانى بودن، ایستادگى مقابل متجاوز و در کنار هم بودن» است.
بارها در سفرهایم در سالهای اخیر به خوزستان این حس ایثار و یکدلی و یکرنگی را دیده بودم اما اینبار شرایط بحرانی و خاص بود. بعد از جاریشدن سیل در خوزستان بیقرار بودم فرصتی پیش بیاید و به کمک این مردم بروم تا نقش کوچکی در کمکرسانی به این عزیزان داشته باشم. مطلع شدم تیم رسانهای دانشگاه آزاد اسلامی جهت پوشش اقدامات و کمکرسانی به مردم سیلزده به منطقه رفته است؛ از مدیران خواستم اجازه دهند من هم عازم خوزستان شوم که به لطف خدا و حمایت مدیران محقق شد. پس از رسیدن به اهواز مستقیم عازم قرارگاه سازندگی دانشگاه شدیم و در جلسهای که با حضور رئیس دانشگاه و فرماندهی قرارگاه گزارشی از عملکرد تیمهای مستقر در هر منطقه برای کمک و یاری رساندن به مردم سیلزده بود، شرکت کردیم و هماهنگ شدیم.
اینجا خوزستان بود، ناخودآگاه شباهتهای زیاد آن با دوران جنگ تحمیلی توجهم را جلب کرد. درست که آن دوران دشمن و حمله همجنس الان نبود ولی این بلای طبیعی و سیل را اگر دشمن فرض میکردی، سنگرها جای خودشان را به سیلبندها داده بودند، اسلحهها جای خودشان را به بیل و کلنگ و خودروها و تانکها جای خودشان را به قایقها داده بودند. همه بودند تا بهجای دشمن واقعی پشت سیل را به خاک بمالند و از خانه و کاشانه و باغشان محافظت کنند. ساعتها همراهیشان کردیم و بعد عازم روستای چمبلاوید از توابع باوی شدیم؛ روستایی که به جهت سیل، هلالاحمر کمپی را خارج از منطقه مسکونیشان برپا کرده بود. تعداد اندک چادرها باعث شده بود چندین خانوار در یک چادر در کنار هم و البته با دامهایی که از سیل نجات داده بودند، روزگار را بهسختی سپری کنند. داخل روستا مردم و بچههای جهادی بیریا و خالصانه مشغول پاکسازی خانه مدفونشده در گل پیرزنی بودند که با تکپسرش نظارهگر آنها بود، کمی آنطرفتر صدای صلوات میآمد، دورتر خبرنگاران مشغول به تصویر کشیدن این شکوه و همدلی بودند، مهندسان دانشگاه آزاد اسلامی مشغول تهیه گزارش درستی از میزان خسارات بودند.
به همت تمامی این مردم زندگی آرامآرام داشت رنگ و بوی تازهای به خود میگرفت، هرکس کاری از دستش برمیآمد انجام میداد؛ از رسیدگی به دامهای سیلزدگان و تولد گوسالهای جدید تا پاکسازی راهها، پختوپز چندهزار غذا در روز و... اینها یک پیام و درس بزرگ برای من داشت که مردم این استان در درجه اول مقابل دشمن ایستادگى را معنا کردند. بعد از دوران جنگ تحمیلى بازهم در این استان، تلاش و کار سازندگى، جزء بهترین نمونهها در سرتاسر کشور بود و هنوز هم هست و «خصوصیت این مردم، مسلمانبودن، ایرانىبودن، ایستادگى مقابل متجاوز و در کنار هم بودن» است.
