

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، سعید روستایی در «متری شیش و نیم» یا همان «ابد و یک روز۲» قاچاقچی را در جایگاه مصلح اجتماعی مینشاند.
معین احمدیان، دبیر سرویس/
مصائب ضدقهرمان دوست
حالا هر چه میخواهند اسمش را بگذارند: «شخصیت بد، منفی، بدمن یا آنتاگونیست.» در «متری شیشونیم»، ناصر خاکزادِ شیشه فروشِ میلیاردر، در جایگاه آنتاگونیست فیلم است. سعید روستایی در دومین فیلم خود و برای تکتک شخصیتهای فیلم، همان رویه پیشین عدم قضاوت نسبت به آدمها را جایگذاری کرده است. فیلمساز، ناصر خاکزاد(با بازی نوید محمدزاده) را به دام پلیس(با بازی پیمان معادی) گرفتار میکند تا لحظهبهلحظه مخاطبان را با این شخصیت همراه کند و بگوید با یک ناصر خاکزاد خبیث، طرف نیستید. واضح است که انتظار داشته باشیم باید از شخصیت منفی فیلم متنفر شویم و حتی آرزوی مرگ و نابودی هرچه زودتر برای ناصر خاکزاد را داشته باشیم؛ اما روستایی نمیخواهد شخصیتهای خوب و بد فیلم سیر طبیعی خودشان را طی کنند و در لحظات مختلف فیلم، دست فیلمساز در تطهیر رفتارهای ناصر خاکزاد دیده میشود. دوربین در «متری شیشونیم» با رفتن سراغ جزئیات مساله اعتیاد، در جایی ایستاده که شکل مستند و اظهار واقعنمایی تقویت شود. زاویه این دوربین هراسان از معتادانی که شبیه زامبیهای بیاختیار شدند در پناه شخصیتپردازی قاچاقچی میلیاردر قصه، گیر میکند. با قفل ماندن دوربین روی کنشهای ناصر خاکزاد، مخاطب تا حدی به درون جریانی از زندگی این فرد میرود که با خانواده و خودش همذاتپنداری میکند و دوستش خواهد داشت. نقطه اوج آن هم در سکانس پایانی فیلم مشهود است که حتی از اینکه قرار است شیشه فروش میلیاردر، اعدام شود ناراحت هستید با وجودی که میدانید پیش از اینکه به دست پلیس بیفتد هم قصد خودکشی داشت. شاید گفته شود که این مدل طراحی شخصیت منفی، نمونههای خارجی سینمایی همچون ویتو کورلئونه «پدرخوانده»، جان دوو در فیلم «هفت» را دیدهایم اما سعید روستایی، حتی کپیبرداری درستی از این شکل طراحی نداشته است.
مرز بین قهرمان و ضدقهرمان در «متری شیشونیم» محو شده و همین منجر به شکلگیری ضدقهرمانی دوستداشتنی و البته ترحمانگیز شده که نتیجه منطقی این حس ترحم، موجه کردن اعمال ناصر خاکزاد و تقویت گزاره عدم قضاوت نسبت به رفتار او است. این مدل پرداخت سینمایی، نشانههای جریان فیلمسازی نهچندان نوظهوری در سینمای ایران است که از خلق درام به معنای واقعی و دقیقش ناتوان شده و تلاش میکند با ایستادن در میانه میدان، یک جذابیت نسبیگرایانه را در فیلم القا کند. میانه ایستادن و بلند فریاد زدن اینکه همه آدمهای قصه من حق دارند و اینکه اگر شما هم جای ناصر خاکزاد بودید، مثل او رفتار میکردید. تقویت گزاره عدم قضاوت نسبت به فساد قاچاقچی میلیاردر در سکانسهای دادگاه و مکالمههایی بین ناصر خاکزاد و قاضی(با بازی فرهاد اصلانی) هم دیده میشود.
فیلمساز با آوردن قصه فرعی جدل پلیس(با بازی پیمان معادی) و همکارش و گیر افتادن او به دلیل نقص احکام قانونی، به نوعی دیگر، سست بودن محکمه قضاوت را تقویت میکند. در این بخش از فیلم هم مرز دقیقی بین احکام ظاهری و اخلاقیات مبنایی شکل نمیگیرد و حتی پا را فراتر گذاشته و جایگاهی نشان میدهد که کنشهای انسانی مجریان قانون هم در دام احکام ظاهری قانون گرفتار و منجر به بداخلاقی میشوند. «متری شیشونیم» با فریب و ادعای بزرگ قضاوت نکردن نسبت به دیگران حرفش را شروع میکند ولی پا را از این هم فراتر گذاشته تا قاچاقچی میلیاردر را در حد یک مصلح اجتماعی بالا میبرد. مصلح اجتماعی که اگرچه زندگی هزاران نفر را به نابودی کشانده ولی برای خانوادهاش، فضای امن و آرامشی را به کمک پولهایش رقم زده است تا دیگر زندگی و آیندهای شبیه خودش نداشته باشند.
میلاد جلیلزاده روزنامهنگار/
ساختن چهره یک فرشته از قاچاقچی
شاید تصور عمده این است که آدمهای شرور در خیلی از فیلمهای سینمای آمریکا و تعدادی از آثار گانگستری فرانسه، بارها با چهرهای همدلیبرانگیز نمایش داده شدهاند و حتی دیده شده که آنها در آخر بعضی قصهها موفق شدهاند کارشان را به سرانجام برسانند؛ اما حقیقت این است که مطابق منافع ملی همان کشورها و قوانین نامحسوس سانسور، آزادی در نمایش چنین چهرههایی بیحد و حصر نیست و چارچوب مخصوصی دارد. نمایش پلیس فاسد یا حتی مجموعهای از پلیسهای فاسد ممنوع نیست، اما نهایتا گره ماجرا باید در دل همان سیستم باز شود.
افراد شرور حق ندارند در قاچاق کالا یا موادمخدر، یک پروژه را با موفقیت به سرانجام برسانند. عمده فعالیتهایی که چنین اشخاصی مجاز هستند در انجامشان موفق باشند، مربوط به سرقت از سرمایهداران یا بانکهاست. بانکها یا جواهرفروشیها و موزههای بزرگ، همگی جزء نمادهای جریان سرمایهداری هستند و کشورهایی که چنین نظامی بر آنها حاکم است، با انگیزه اتمیزه کردن ارادههای ضدسرمایهداری در اجتماع و به عبارتی فردی کردن حس نفرت از سیستم، به چنین فیلمهایی مجال حمله به نمادهای سرمایه را میدهند و این دست حرکتها به شکلی سوپاپ انحرافی و تخیلبرانگیز هستند که انرژی اعتراضی مخاطبان را در سینما و توسط قهرمانهایی که حتی یک درصد از مردم هم نمیتوانند جای آنها باشند، تحقیر میکنند. اما قاچاق موادمخدر یا حتی قاچاق کالا، خطقرمزهایی به حساب میآیند که اگر کسی در فیلم قهرمان باشد، حق ندارد از آنها عبور کند.
در سینمای آمریکا کسر قابل توجهی از فیلمهای گانگستری، با محوریت یک شخص امنیتی ساخته میشوند که خودش حالا با سیستم، تناقضاتی پیدا کرده است. البته آن شخص نهایتا در خدمت منافع ملی کشورش قرار میگیرد اما این سرکشی و شورش میتواند فرصتی بدهد که فیلمسازها از جذابیت قهرمانهای فراری و ضدسیستم هم بهره ببرند و عطش این قضیه کمی فروکش کند. به عبارتی دعوای اصلی سر این است که کدامیک از اینها واقعا در خدمت کشور هستند؛ مدیران سیستم یا بعضی از فرزندان سرکش همین سیستم؟ در سینمای هند نهتنها هیچ شروری حق ندارد در انتهای فیلم پیروز شود، بلکه هجمه به اصلیترین نماد سرمایهداری؛ یعنی بانک هم باید خارج از کشور اتفاق بیفتد و هیچگاه پلیس هند در متوقف کردن یک عده سارق، ناموفق نشان داده نمیشود. در سینمای هندوستان حتی وقتی دوربین به خارج از کشور میرود، فقط بانکها میتوانند مورد تعرض قرار بگیرند و موزهها و جواهرفروشیها امن هستند. در یک کلام فیلمهای گانگستری، اکشن، ابرقهرمانی، پلیسی و انواع و اقسام آثاری که با چنین فضاهایی مرتبط هستند، اگر به آنتاگونیای قصه نزدیکی همدلانه پیدا کنند، آن آنتاگونیا باید «معترض» باشد نه «منفی.» ساختن چهره یک فرشته از قاچاقچیها، بهخصوص قاچاقچیهای موادمخدر، در تمام سینمای جهان ممنوع است.
محمدمحسن راحمی روزنامهنگار/
آنتا گونیستِ پروتاگونیست
«متری شیشونیم» دومین ساخته بلند سعید روستایی و در ادامه مضمون فیلم قبلی او «ابد و یک روز» است؛ سوژهای اجتماعی درمورد مواد مخدر و اعتیاد که در قالبی پلیسی روایت میشود. تقابل دو برادر ابد و یک روز (مرتضی با بازی پیمان معادی و محسن با بازی نوید محمدزاده) در نقش متری شیشونیم هم در جایگاه پلیس (صمد) و توزیعکننده مواد مخدر (ناصر) شکل میگیرد و سمیه (پریناز ایزدیار) هم که در فیلم گذشته روستایی در نقش خواهر این دو برادر بود در «متری شیشونیم» نامزد نوید محمدزاده (ناصر) است و صمد (پیمان معادی) از طریق او به محل اختفای ناصر پی میبرد. با اینکه فیلمنامه و داستان چیز دیگری است، اما تقریبا میتوان گفت بهنوعی شکلی از همان روابط ابد و یک روز در این فیلم هم وجود دارد.
متری شیشونیم براساس قاعده کلاسیک تقابل خیر و شر، درام خود را به جلو میبرد اما شخصیتهای دو طرف این نزاع شبیه کاراکترهای کلاسیک خیر و شر نیستند. نه پروتاگونیست (پلیس) داستان سفید مطلق است و نه آنتاگونیست (توزیعکننده مواد) سیاه مطلق. هر دو خاکستریاند و همین خاکستری بودن شخصیتها به باورپذیری آنها توسط مخاطب هم کمک زیادی کرده است. به هر حال درام بین این دو شکل میگیرد و برخی صحنههای فیلم ازجمله گفتوگوی صمد و ناصر در ون جزء بهترین بازیها و سکانسهای فیلم است.
خاکستری نشان دادن آنتاگونیست درحدی که به جلو بردن درام کمک کند به سینماییتر شدن اثر میانجامد، اما بهنظر میرسد همین نقطهقوت فیلم در ادامه به پاشنهآشیل فیلم تبدیل میشود. کارگردان برای برانگیختن احساسات مخاطب و همذاتپنداری و همراهی او با شخصیت منفی داستان در ورطه افراط میافتد و بهنحو افراطگونهای تلاش میکند تا شخصیت بَدمَن ماجرا را بهخوبی به تصویر بکشد.
ناصر خاکزاد با بازی نوید محمدزاده بهجز توزیع مواد مخدر، عاشقی پاکباخته است که با تمام محبتی که نثار محبوبش کرده، قربانی خیانت او شده و محل اختفای او هم توسط همین دختر لو رفته است. ناصر عاشقی بسیار خوشاخلاق است و تنها نقطه ضعف شخصیتیاش این است که نمیتواند باکلاس صحبت کند و شبها هم با کفش میخوابد. او فرزند، برادر و دایی مهربانی است که در پی نجات خانوادهاش از فقر و فلاکت و رساندن آنها به رفاهی نسبی، منزلی خوب و دیواربهدیوار کاخ سعدآباد برای پدر و مادرش گرفته و فرزندان خواهرش را به کانادا فرستاده تا درس بخوانند و انسانهای فرهیختهای شوند. حتی زمانی که به حکم دادگاه قرار است اموال او مصادره شود از قاضی خواهش میکند تا این دو دختر از کانادا بازگردانده نشوند چراکه اگر برگردند دچار منجلابی میشوند که او در پی نجات آنها از آن بوده است. اما خوبیهای توزیعکننده موادمخدر فیلم به اینجا ختم نمیشود. او ردای یک مصلح اجتماعی به تن میکند و در صحنههای مختلف بازجویی و دادگاه و بازداشتگاه، منطق سیستم و نقاط ضعف و خلل و فرج ساختار را به رخ نمایندگان آن میکشد. از خلأهای قانون میگوید و از حقوق شهروندی متهم و مجرم دفاع میکند.
در مقابل، «صمد» (نقش مثبت فیلم) در زندگی خانوادگی خود دچار مشکل است. از همسرش جدا شده و دوباره به او رجوع کرده است اما مخاطب تا آخر فیلم هم متوجه نمیشود که این بازگشت به خاطر شرط تاهل برای ترفیع درجه او است یا خیر. پلیس بهاصطلاح خوب داستان روستایی با خودخواهی و بهطور ظالمانهای رفیق و همکارش را در موقعیت محکومیت قرار میدهد و با مجرمان هم رفتار انسانی و اخلاقی ندارد و تنها نکته مثبت شخصیتیاش رشوه نگرفتن و ذکاوت او در انجام ماموریتش است.
تلاشهای بیوقفه کارگردان در سلب تقصیر از کاراکتر منفی، تعادل این دو شخصیت در طول فیلم را بههم میزند و به روایت اثر لطمه وارد میکند. نوع روایت فیلمساز بهنحوی است که شخصیت مثبت را به کنج بیتوجهی و انفعال میبرد. اوج این برکنار بودن در سکانس پایانی نمایان میشود. زمانی که تماشاچی با احساسات جریحهدار شده در هول و ولای اعدام «ناصر» و همدلی با او است، «صمد» نظارهگر و فارغ از ماجراست.
در روایت فیلمساز سرنوشت نقش منفی «متری شیشونیم» ارتباطی با اراده و اختیار او ندارد و محصول جامعه و ساختار است. روستایی این پایان محتوم را منحصر به «ناصر خاکزاد» قرار نمیدهد و سرنوشت پسر 12 سالهای که نمادی از نسل آینده این جامعه هست را هم نتیجه شرایط اجتماعی و خانوادگیای میداند که گریزی از آن نیست.
