روایت بهرام توکلی چقدر در روانشناسی زندگی شخصی تختی و جامعه‌شناسی زمانه او موفق بوده است؟
زندگی شخصی تختی از یک طرف و مواجهه او با فضای سیاسی-اجتماعی دوران پهلوی، دو مسیر موازی هستند که درکنار هم دنبال می‌شوند تا از برآیند این دو پرتره تختی برای مخاطب به تصویر کشیده شود.
  • ۱۳۹۷-۱۱-۱۸ - ۱۵:۳۰
  • 00
روایت بهرام توکلی چقدر در روانشناسی زندگی شخصی تختی و جامعه‌شناسی زمانه او موفق بوده است؟
پرسه در مه
پرسه در مه
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «تختی» بالاخره پس از دوبار ساخته نشدن توسط علی حاتمی و بهروز افخمی، سرانجام با کارگردانی بهرام توکلی ساخته شد و در جشنواره فجر امسال به نمایش درآمد. بین فیلم‌های بخش سودای سیمرغ با استقبال توامان تماشاگران و منتقدان مواجه شده و نظر کلی نگارنده هم درباره فیلم مثبت است. فیلمی خوش‌ساخت، جذاب و تماشاگر‌پسند و البته اثرگذار که در برخی از سکانس‌هایش تداعی‌کننده شاهکارهایی چون «گلادیاتور» ریدلی اسکات و «گاو خشمگین» مارتین اسکورسیزی است. در یادداشت پیش‌رو اما غرض نقد مثبت و برشمردن مزیت‌های این فیلم نیست، بلکه نگارنده خواهد کوشید تا به‌عنوان یکی از علاقه‌مندان سینمای توکلی، «تختی» را با چیزی که می‌شد باشد یا چیزی که باید می‌شد، مقایسه و نکاتی را ارائه دهد. با توجه به نوع پرداخت به فیلم، ناگزیرم که بخش‌هایی از داستان را هم توضیح دهم و بنابراین خطر لو رفتن داستان در ادامه یادداشت وجود دارد.

1 توکلی سرانجام قهرمانی اسطور‌ه‌ای را بستری برای پرداخت به زندگی و زمانه او کرده است. زندگی شخصی تختی از یک طرف و مواجهه او با فضای سیاسی-اجتماعی دوران پهلوی، دو مسیر موازی هستند که درکنار هم دنبال می‌شوند تا از برآیند این دو پرتره تختی برای مخاطب به تصویر کشیده شود. سکانس ابتدایی فیلم با سکانس پایانی زندگی تختی شروع می‌شود و کل فیلم در پرانتزی از لحظات پایانی زندگی او، درقالب یک فلش‌بک به دنبال روایت داستان است. تقابل مرگ و زندگی از همین سکانس آغاز می‌شود و در ادامه با سکانس‌های مربوط به نزاع غلامرضای کوچک با هم‌سن و سالان خودش در بیغوله و حلبی‌آباد ادامه می‌یابد. روایت‌کننده داستان برای مخاطب یک خبرنگار ورزشی است که با تختی در مسابقات بین‌المللی همراه بوده و درواقع با یک روایت سوم شخص، دیدگاه کارگردان درمورد سوژه سینمایی‌اش را برای مخاطب بازگو می‌کند. درواقع بهرام توکلی در نقش یک ژورنالیست روایت خود را از زندگی تختی گزارش می‌کند. حتی می‌شود گفت نه‌تنها راوی توکلی است بلکه حتی خود سوژه روایت‌شونده (تختی) هم تا حدود زیادی متاثر از کاراکتر اوست و از این زاویه سوژه و ابژه در این اثر هنری  به‌نوعی همبستگی و وحدت می‌رسند.

2 چنان‌که گفته شد، مساله فیلم روایت مرگ تختی از لا‌به‌لای زندگی‌ اوست. راوی (خبرنگار ورزشی) در پایان فیلم مدعی است که «تختی را در دوره زندگی‌اش کشتند وکسانی مرگ او را سوژه‌‌ای قرار دادند تا زندگی او را به محاق ببرند» (نقل به مضمون) اما تعیین تکلیف سرنوشت و مرگ مبهم تختی مهم‌ترین و پرسش‌برانگیزترین‌ مساله‌ای است که مخاطب همچنان به دنبال فهم آن است و فیلمساز هم تلاش می‌کند‌ تا‌ از همین پنجره و زاویه به روایت زندگی تختی بپردازد و چگونگی و چرایی مرگ مبهم تختی را روایت کند. طبق همین قول راوی، پرداخت به سوژه چرایی مرگ تختی باید از دو جنبه روایت می‌شد؛ اول شخصیت درونی غلامرضا تختی با تمام ویژگی‌ها‌ی اخلاقی فردی‌اش یعنی سیر و روند حرکت او از یک درون‌گرایی شخصی به انزوا، تنهایی و نهایتا رسیدن به پوچی و خودکشی. دوم؛ ترسیم فضای ساختاری که این شخصیت درون‌گرا و تنها در آن قرار می‌گیرد و به‌واسطه جبر آن به تصمیمی می‌رسد که کل داستان در پی بیان چرایی آن است. اما نقد اصلی اینجاست که کارگردان در ترسیم سینمایی هر دو اینها تا حدودی ناموفق است و نمی‌تواند چرایی تصمیم او را از فضای مه‌آلود و سوال‌برانگیز خارج کند.

3 گزاره «تختی در دوره زندگی‌اش کشته شد» به ساختاری دلالت دارد که یک قهرمان را از قله محبوبیت و افتخار به قعر تنهایی و حضیض می‌کشد. توکلی برای نمایش سینمایی این ایده باید به‌نوعی «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» دست می‌زد و بانگاهی جامعه‌شناسانه ‌به چگونگی ذبح کردن قهرمانان و اسطوره‌های جامعه می‌پرداخت. اینکه چطور رسانه‌هایی که طرفدار تختی هستند روزی پاپاراتزی‌وار علیه او می‌نویسند یا چرا او از جانب حکومت، دوستان و حتی خانواده‌اش طرد می‌شود چندان پرداخت چفت‌وبست داری‌ ندارد. فیلم درمورد اخلاقیات پهلوانی و کنش اجتماعی تختی ازجمله مردمداری و دست‌گیری از نیازمندان و مستمندان چیزی بیش از آنی که مخاطب قبل از دیدن فیلم در ذهن خود دارد، اضافه نمی‌کند و روایتی کلیشه‌ای دارد. کنش‌های سیاسی او ازجمله ارتباط با آیت‌الله طالقانی یا حمایت از مصدق، بدون نشان دادن هیچ پیش‌زمینه فکری‌ای‌ روایت می‌شود و مخاطب به‌انگیزه و علل این کنش‌ها واقف نیست. به همین دلیل حتی عدم‌انفعال تختی درعرصه اجتماع و سیاست هم چندان قوی به تصویر کشیده نمی‌شود و به‌واسطه ضعف پرداخت، این کنش‌های سیاسی شلخته و بی‌رجوع به مبنا درنهایت درحد یک نوع «کنش سیاسی کور» باقی می‌ماند و طرفی نمی‌بندد. هرچند کارگردان، حکومت پهلوی را طوری به تصویر می‌کشد که یکی از عوامل مهم انزوای تختی است.

4 علاوه‌بر نقص در روایت جبر جامعه و نخبه‌کشی ساختار یا همان رویکرد جامعه‌شناسانه به زمانه تختی، کارگردان در روایت بعد شخصی و روحیات فردی و روانشناسی کاراکتر تختی هم چندان موفق نیست. میزانسن‌ها، دوربین، بازی‌ها و کارگردانی کمکی به ترسیم تنهایی تختی نکرده‌اند و به همین دلیل، علل فردی تصمیم پایانی قهرمانِ به پوچی رسیده‌ داستان، برای مخاطب چندان روشن نمی‌شود. کارگردان نتوانسته است تمایزی که میان یک شخصیت درون‌گرا و تنها با یک شخصیت منفعل وجود دارد را نشان دهد و همین باعث شده تا برخی، تختی روایت شده توسط توکلی را محافظه‌کار، بی‌آرمان و بی‌عرضه‌ بدانند. سکانس‌های مربوط به مواجهه تختی با همبازی دوران کودکی‌اش که دختری پرشور و برون‌گراست، بستر و موقعیت مناسبی برای نزدیک‌تر شدن به عمق تنهایی و درون‌گرایی غلامرضاست، اما فیلمساز در پرداخت به این موضوع هم نمره قابل قبولی نمی‌گیرد. رفتار بازیگر نقش تختی در این سکانس‌ها بیش از آنکه متاثر از تنهایی و درون‌گرایی‌اش باشد ناشی از نوعی بلاهت است و بیش از آنکه سادگی غلامرضا روایت شود، ساده‌لوحی نمایش داده می‌شود.

 

* نویسنده : محمد‌محسن راحمی‌ روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران