نگاهی به فیلم «سمفونی نهم»

جهان و منطق درونی جهانی که در «سمفونی نهم» خلق می‌شود، به‌گونه‌ای است که بعد از یک‌سوم ابتدایی اثر، کارگردان در دل آن جهان، هر کاری که بخواهد می‌تواند بکند و عملا هم چنین اتفاقی می‌افتد.

  • ۱۳۹۷-۱۱-۱۴ - ۱۲:۴۱
  • 00
نگاهی به فیلم «سمفونی نهم»

گسستی ساده و اساسی

گسستی ساده و اساسی
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «سمفونی نهم» ساخته محمدرضا هنرمند از جهات مختلفی فیلمی ساختارشکنانه است. فارغ از محتوای این اثر که باعث می‌شود آن را بر مبنای دسته‌بندی‌های تا حدی جعلی این روزهای سینمای ایران، یک «فیلم اجتماعی» بنامیم، «سمفونی نهم» از نظر فرم روایت بسیاری از ساختارهای تثبیت‌شده در این دسته‌بندی؛ یعنی سینمای اجتماعی ایران را می‌شکند و به‌عنوان یک اثر بدیع، لااقل در فرم روایت تعین پیدا می‌کند.

از سوی دیگر فیلم محمدرضا هنرمند از این بابت ساختارگریز است که خود را از قیود سینمای کلاسیک ایرانی رها می‌کند و رئالیسم ساده و سرراست موجود در سینمای پیش و پس از انقلاب را با گسستی هوشمندانه که می‌توان آن را «سوررئالیسم ایرانی» نامید، درمی‌نوردد و آن را برای ساعاتی از ذهن و ذهنیت مخاطب سینمای ایران می‌زداید. این کار بدیع، به‌شدت دشوار و در حکم بار کردن یک راه نو در کنار همه راه‌هایی است که رهروان، سال‌ها خود را از آن کهنه‌راه‌ها به مقصد رسانده‌اند و حالا باید با حضور و تاثیرات یک بدعت و بدعت‌گذار کنار بیایند. مهم‌ترین وجه ساختارشکنی «سمفونی نهم» را باید در اینجا جست‌وجو کرد.

هنرمند از همان ابتدای فیلم تلاشش را برای باز کردن راهی نو به کار می‌گیرد و به همین دلیل مخاطب را با لحظاتی گیج‌کننده - که «راه‌ گم‌کرده‌ها» معمولا تجربه‌اش می‌کنند - مواجه می‌کند. این «گیجی» که خود واجد یک زیبایی‌شناسی تازه است، در لحظات بعدی تبدیل به یک تعلیق ساختاری می‌شود؛ در این لحظات، مخاطب بر مبنای آن تعلیق، در خودِ فیلم انتظار چیزی را می‌کشد که با آن بتواند درخصوص دوراهه‌ «همراه شدن با فیلم» یا «ترک کردن سالن سینما و زدن قید همراهی با فیلم» تصمیم بگیرد. ساختارشکنی «سمفونی نهم» به‌گونه‌ای است که خود این تعلیق را تبدیل به زیبایی‌شناسی تعلیقی در یک اثر می‌کند و بر همین مبنا هر چه پیشتر می‌رود مخاطب را به همراهی با اثر پایبندتر می‌کند.

این ویژگی «سمفونی نهم» که خود می‌تواند تجربه‌ای تازه در فیلمسازی ایرانیان باشد، در عین اینکه فیلم را تبدیل به اثری پیچیده می‌کند، اما رفته‌رفته خودِ فیلم منطق ساده‌اش را بر فضایی که بین خود و مخاطب می‌سازد، حاکم کرده و مانع از کنده شدن ذهن معمولی مخاطب از اثر می‌شود. سادگی مذکور، همان سادگی‌ای است که به قول «روبر برسون»، «پس از عمری تجربه و در انتهای کار به بار می‌نشیند.» از این نظر، به خوبی پیداست که «سمفونی نهم» برآیند سال‌ها تجربه‌ای است که سازنده‌ فیلم اندوخته و با پشتوانه آن می‌تواند اثری ساختارشکنانه، سوررئال و گریزان از روایت تثبیت‌شده در سینمای ایران بیافریند و در عین حال به دام فرمالیسم افراطی و پست‌مدرن‌گرایی‌های آبکی و بی‌منطقی که گاه تلاش می‌شود در قالب نوعی ساختارشکنی مینیمالیستی به مخاطبانِ «از همه جا بی‌خبر» یا منتقدان فرم‌زده «از مخاطبان بی‌خبرتر» قالب شود، نیفتد. قطعا در جای خود می‌توان از عناصر پست‌مدرنیسم هنری در «سمفونی نهم» هم سخن گفت و پای هر عنصر پست‌مدرن آن را بر زمین و زمینه‌ای محکم بند کرد یا به عبارتی برای هر یک از آن عناصر، منطقی فهم‌پذیر جست‌وجو و فراهم آورد که طبق آن بتوان در گرایش فزاینده‌ امروزیان به پست‌مدرنیسم، سره را ناسره تشخیص داد. اما فعلا در اینجا قصد چنین تحلیلی وجود ندارد، جز ذکر این نکته که «سمفونی نهم» خواه فیلمی پست‌مدرن باشد، خواه نباشد، قادر است منطق و جهان درونی خویش را بسازد و آن را به مخاطبش ارائه کند؛ به این وجه، این فیلم نمونه‌ای از آثار ساختارشکن و بدیعی است که می‌تواند خط بطلانی بر این فریب کلیشه‌ای باشد که آوانگاردیسم و پست‌مدرنیسم هنری مساوی با هنری بی‌منطق، بی‌جهان و گریزان از هر نوع روایت ثابت، سرراست و قابل‌فهم است.

جهان و منطق درونی جهانی که در «سمفونی نهم» خلق می‌شود، به‌گونه‌ای است که بعد از یک‌سوم ابتدایی اثر، کارگردان در دل آن جهان، هر کاری که بخواهد می‌تواند بکند و عملا هم چنین اتفاقی می‌افتد؛ کارگردان با فراغ بال گاهی پای ژانرهای مختلفی را به میان می‌کشد، فضای وسترنی می‌سازد، گاهی کمیک می‌شود، مخاطب را همراه با شخصیت‌ها در مواجهه با سرنوشت قرار داده و به‌طور دفعی تراژدی‌پردازی‌ می‌کند، در فضایی ملودراماتیک می‌ماند و نمی‌ماند، جنایی می‌شود و... . در عین حال از یک‌سو او به گذشته سر می‌زند و قصه‌ها و حکایت‌های سنتی می‌گوید و از سوی دیگر آینده را پیش روی مخاطب نهاده و برای لحظاتی امکان پرتاب شدن به آینده را برای او فراهم می‌آورد و جالب آنکه همه اینها را در بستر زمان «حال» به‌عنوان محور انعکاس، داوری و پرتاب‌شدگی به گذشته و آینده پیشکش می‌کند. از این رو کارگردان «سمفونی نهم» می‌داند چه می‌کند و برای چه مخاطبی فیلم می‌سازد و به خوبی، به همین مخاطب این امکان را می‌دهد که «بداند چه می‌بیند»، البته اگر بخواهد بداند.

 

* نویسنده : محدثه علی‌اکبری روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران