جامعه‌شناسی و ممیزات «تفکر انتقادی»
نئولیبرالیسم یک «منطق» است و نه‌فقط یک «مکتب». جهت تاریخی جدید در ساحت فرهنگ ایران معاصر، درحال نزاع با چنین منطق و فهمی از هستی است.
  • ۱۳۹۷-۱۰-۱۸ - ۱۲:۳۳
  • 00
جامعه‌شناسی و ممیزات «تفکر انتقادی»
مخالفان اباذری، مدافعان بحران
مخالفان اباذری، مدافعان بحران
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، واکنش‌های مختلف به سیر انتقادی‌ نسبتا منظمی که یوسف اباذری از چندین سال قبل آغاز کرده است، فقط بخشی از نشانه‌های فرارسیدن دورانی جدید در تاریخ تفکر ایران معاصر است. بسیاری از رخدادهای دیگر دهه اخیر در فضاهای علمی و فکری را می‌‌توان در چارچوب «جهت تاریخی جدید» در افق فرهنگ، صورت‌بندی کرد.

اباذری از نخستین و مهم‌ترین افرادی است که از درون «دانشگاه» نئولیبرالیسم ایرانی را به مثابه یک «منطق» به‌چالش کشیده است. او به‌درستی سلسله حلقه‌های جریان نئولیبرال را صورت‌بندی کرده و در گفتارهای جداگانه به نقد هرکدام پرداخته است. در سیر تاریخی بعد از قرن هجدهم، غالبا این اهل فلسفه بودند که «نقد اقتصاد سیاسی» را ممکن کرده‌اند. به نظر می‌رسد این قاعده بر هم خورده است و در بی‌توجهی عمیق اساتید فلسفه معاصر ایران، جامعه‌شناسی و دانشکده علوم‌اجتماعی در‌حال دفاع از «حیث فرهنگی» فرهنگ معاصر است.

جریان مقابله با اباذری نشان داده است که حتی در نازل‌ترین مراتب «واکنش» نیز «ضد فرهنگ» است. داستان جایی خطرناک‌تر می‌شود که این جریان بستری برای «کنش» می‌یابد. سلب امکان گفت‌وگو و دیالوگ، توهین‌های حیرت‌آور، گردش بر مدار یک «باند سیاسی» و «نقد مافیایی» و امثال اینها، نشان از آن دارد که انتظارها برای ختم پروژه‌ای «نظری» به «فاشیسم»، خیلی زود به‌سر رسیده است و اکنون می‌توان رگه‌های برجسته آن را در رگ‌های برجسته «فعالان واکنش‌های تیمی» به «نقد» و «انتقاد» از «منطق نئولیبرالیسم» مشاهده کرد. این پرخاشگری ژورنالیستی، نشان از تزلزل ایدئولوژی است وگرنه پاسخ دادن به «نقد منطق نئولیبرالیسم»، راه‌های طی‌شده‌ای دارد که شاید به نظر این ژورنالیست‌ها، به اندازه کافی، «کارا» و «اثرگذار» نبوده‌اند.

قوچانی در مقاله ششم دی‌ماه خود در روزنامه «سازندگی»، بنا به «خصلت ژورنالیستی» معهودش، اقدام به تقلیل «مساله» می‌کند تا جایی که تحلیلش از تطورات غرب معاصر و سیر اندیشه در آن به تمسخر «اهل فکر و فلسفه» ایران و جهان تبدیل می‌شود چراکه پشتوانه فلسفی-متافیزیکی مکاتبی که از آنها یاد می‌کند ابدا برای او اهمیتی ندارد.

اما اباذری چه گفته که باید مورد هجوم قرار گیرد؟

اباذری «سیاست‌های نئولیبرالی» دولت‌های بعد از جنگ را به باد انتقاد گرفته و از تکوین «سوژه نئولیبرال» در روند اجرای این سیاست‌ها در جهت تحقق «دولت نئولیبرال» سخن می‌گوید. در نشستی که اباذری به طرح این بحث پرداخته، حتی دیگر متعرض جواد طباطبایی هم نشده بلکه با سوژه نئولیبرال مخالفت ورزیده و سیاست‌هایی را که موجب تقویم و تکوین آن است مورد نقد قرار داده است. از آنجا که این نقد باندی به اباذری فقط موافقت‌ها و مخالفت‌های ایدئولوژیک و سیاسی را متوجه است، دفاعش از «سیاست‌های مسبب وضع موجود» است و هجومش به اباذری، از جهت «نقد او به سیاست‌های مسبب وضع موجود»؛ نه از باب بحث نظری. این مطلب را هم در نوشته‌های همراه با متن قوچانی، یعنی مقاله حامد زارع (خصوصا آنجا که می‌گوید چرا اباذری به کار تخصصی خودش و تالیف و تحقیق تخصصی نمی‌پردازد) یا در نوشتار اکبر منتجبی (و دفاعش از «توسعه‌گرایی» قالیباف و نقدش از جای خالی «خصوصی‌سازی» در مدیریت او) نیز می‌توان به وضوح دید. در یک کلام، این سه‌نفر، در «تایید وضع موجود و سیاست‌های مسبب آن» به مقابله با اباذری پرداخته‌اند.

سیاست‌های نئولیبرالی، سیاست‌هایی برای تمامی شئون و ساحات زندگی است و نباید آنها را محدود به «سیاست اقتصادی دولت» کرد. نئولیبرالیسم یک «منطق» است و نه‌فقط یک «مکتب». جهت تاریخی جدید در ساحت فرهنگ ایران معاصر، درحال نزاع با چنین منطق و فهمی از هستی است. فهم «منطق نئولیبرالیسم» نیازمند تاملی عمیق در ساحت «فکر» است و اگر اهتمامی به این نوع تامل باشد، انسان به‌صرافت طبع، از ایدئولوژی فاصله می‌گیرد و قضاوتی متفکرانه خواهد کرد. قوچانی و اطرافیانش متوجه جهش تاریخی معاصر متفکران و اهل علم در مسیر «فهم غرب» نیستند. آنها تصور می‌کنند غرب مجموعه‌ای از «مکاتب» و «الگوهای نظری» است که با هر دولت یا متفکری تغییر می‌یابند و وظیفه‌ ما صرفا برگزیدن آنها در جهت سیاستگذاری‌های دولتی و حزبی است. «اکنون» ایران معاصر دوران «پرسش متفکرانه» از وضعیت بشر و ساحات وجودی آن است. ما شاهد نسلی هستیم که تلاش می‌کند «سیر فلسفی-متافیزیکی غرب» را نه از دریچه ایدئولوژی یا مهندسی جزءبه‌جزء، که از بطن «متون» و مواجهه متفکرانه با اندیشمندان بفهمد و از سویی دیگر اقدام به نسبت‌‌سنجی اساسی بین فرهنگ ایرانی-اسلامی و فرهنگ غرب کند.

 

* نویسنده : امین حیدرلو دانشجوی علوم سیاسی

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران