

۱ در جلد اول این مجموعه که «سینما بهمثابه تمثیل غار افلاطون» نام دارد، تجربه فیلمدیدن با تمثیل غار افلاطون مقایسه میشود. تماشاگران به غارهای سینما میروند تا سایههایی از حقیقت را ببیند. بینندگان فیلمهای سینمایی، برخلاف زندانیان غار افلاطون، خودخواسته به سالن میروند و زنجیر در پای میکنند و اتفاقا از پرده سینما انتظار دارند که آنقدر جلبتوجه کند که از جهان بیرون از سینما غافل شوند. هر چند بیم آن نیز میرود که همین تماشاگران، واقعیت دروغین فیلمها را بهجای واقعیت راستین زندگی درنظر بگیرند. شناخت دروغینی که مد نظر است، ما را به یاد مارکس و آگاهی کاذبش میاندازد. شاید برای همین هم بود که ژان لوک گدار تاکید میکرد که سینما همان سرمایهداری است، نقد سرمایهداری همان نقد سینماست و مبارزه با سرمایهداری یعنی فیلم ساختن.
2 «کازابلانکا» دومین اثری است که در مجموعه فیلم بهمثابه فلسفه بررسی شده است. کازابلانکا فیلمی بود که اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم ساخته شد و روایتی عاشقانه ارائه میکرد. فارغ از نقدهایی از جنس مطالعات پسااستعماری و شرقشناسانه، نویسنده کتاب جهان بیرون و درون فیلم را مورد بررسی قرار میدهد. صالح نجفی در این کتاب سه تناقض کازابلانکا را آشکار میکند. نویسنده با این ادعا که منتقدان مارکسیست معتقد بودند فیلمهایی که در اوج سرمایهداری ساخته میشود، تنشهای آن را نیز بازتولید میکند، فیلم کازابلانکا را فلسفی میخواند. اولین تناقض فیلم این است که انگیزه اصلی فیلم درباره گذشته شخصیتهاست اما در سطح روایی پیوند این شخصیتها با گذشته شخصی و تعلقات طبقاتی بهکلی قطع شده است. شخصیتهای فیلم پس از گذشت سالیان تغییری نکرده و در تنها فلاشبک فیلم نیز تصویری مبهم و کوتاه از آنان ترسیم میشود. تناقض دوم فیلم نیز از این قرار است که روابط خصوصی میان افراد در چارچوب اخلاق بورژوایی رخ میدهد، درصورتی که در آن هنگامه از تاریخ، یعنی جنگ جهانی دوم و نیز در شهر نیمهجنگی کازابلانکا، ارزشهای اخلاقی بورژوایی کاملا پوچ و تهی شدهاند. ایلسا لاند (که نقش آن را اینگرید برگمان ایفا میکند) بهخاطر خبر کذب فوت همسر خود، با ریک بلِین (بازیگر این نقش هامفری بوگارت است) طرح دوستی میریزد، اما پس از آن که از زنده بودن همسرش باخبر میشود، به این رابطه پایان میدهد. حال پس از سالها که آنان یکدیگر را ملاقات کردهاند، این ریک بلین است که با درایتی اخلاقی مساله میانشان را برطرف میکند. درصورتی که جنگجهانی نماد نابودی اخلاقیاتی بود که در فیلم به تصویر کشیده شده است. نجفی تناقض سوم (ناظر به فیلم کازابلانکا) را در قبال سیاستی مبتنیبر مصلحتاندیشی در قبال سیاستی رهاییبخش معرفی میکند. مصالحهای که با دولت ویشی (دولت فرانسه بین 1940 تا1944) میشود، از سوی مارکسیستهای زمانه، نوعی خیانت محسوب میشود و البته میدانیم که توافق میان فرانسه و آمریکا در آن هنگام به 6 ماه نمیانجامد، درحالی که در پایان فیلم پلیس فرانسوی و ریک آمریکایی، دست در دست هم در افق محو میشوند.
3 «پرسونا» که کارگردان آن اینگرید برگمان است، سومین جلد از فیلم به مثابه فلسفه است. درباره پرسونا سه گزاره اغراقآمیز را میتوان مطرح کرد. اول اینکه پرسونا از فلسفیترین فیلمهای تاریخ سینماست. پرسونا، تأمل کارگردان است درباره ماهیت سینما. برگمان پیش از ساخت فیلم خود، میخواست نام آن را سینماتوگراف بگذارد. گزاره اغراقآمیز دوم که از اسلاوی ژیژک است، میگوید که این فیلم حاوی یکی از اروتیکترین صحنههای تاریخ سینماست. آلما (نقش آن را بیبی اندرشون بازی میکند) که پرستار الیزابت فوگلر (لیو اولمان در آن ایفای نقش میکند) نیز هست، داستان رابطه جنسی خود و دوستش با دو پسربچه را تعریف کرده، بیآنکه کارگردان تصویری از آن را به مخاطب نشان دهد. برگمان با این کار سکانسی اروتیک را خلق کرده، بدون آنکه اثر خود را به فیلمهای پورنوگرافیک بدل کند. درنهایت، سومین ادعای اغراقآمیز نیز این است که یکی از سیاسیترین ارجاعات به هولوکاست در این فیلم نهفته است. فوگلر با ورق زدن صفحههای کتابی به تصویری از دستگیری یهودیان مجارستانی میرسد. کارگردان روی صورت تکتک افراد حاضر در عکس سوپرکلوزآپ کرده و چهره هر کدام را دقیق نشان میدهد. البته واکنش فوگلر که به خاطر سکوت اختیار کردنش تحت مراقبت است، جز «سکوت» نیست. بسیاری از منتقدان معتقدند برگمان با این صحنه، در پاسخ به این سوال که چرا به وقایع زمانهاش توجهی نشان نداده و در آثارش به رخدادهای جهان بیرون ارجاعی نمیدهد، پاسخ میدهد. استراتژی سکوت پیشه کردن، حربه برگمان در برابر اخبار روزگارش بود. یکی از مسائل دیگری که نجفی در این کتاب پیرامون پرسونا پیگیری میکند، مساله مشاهده تجربه رنج انسانی است که پیش از این نیز سوزان سونتاگ آن را مطرح کرد. سونتاگ پخش هر روزه جنگ ویتنام در رسانهها را «مرگ قسطی» افراد نامیده بود. تاکتیکی که برگمان در قبال این رنجها در فیلم خود در پیش میگیرد، «سکوت» است. مساله چیستی وظیفه اخلاقی در برابر مشاهده رنج انسانی برای کشور ما نیز در سال گذشته رقم خورد. هنگامی که کاربران رسانههای اجتماعی شاهد سانحه کشتی سانچی، زلزله کرمانشاه، آتشسوزی ساختما پلاسکو و... بودند. رسانهها در قبال بازنمایی این اخبار از مردم، همدردی را طلب میکنند، اما برگمان با فیلم خود میخواهد نشان دهد که همدردی، دردی را دوا نخواهد کرد. برگمان از سکوت بهعنوان سلاحی علیه رسانهها بهره میگیرد.
4 چهارمین جلد از مجموعه فیلم به مثابه فلسفه، «همشهری کین» ساخته اورسن ولز است. به گفته آندره بازن، نظریهپرداز مشهور سینما، همشهری کین، فیلمی درباره تراژدی کودکی است. از دست رفتن کودکی، معمای این فیلم است که جز تا لحظه آخر از آن رازگشایی نمیشود. همشهری کین ردیهای بر تصورات فرویدی عصر خود نیز است که راهحل فهم یک شخص را در مسائل جنسی کودکی او جستوجو میکردند. چارلز فاستر کین (که نقش آن را کارگردان فیلم، اورسن ولز بازی میکند) درکودکی به فردی سرمایهدار سپرده میشود که زیر نظر وی تعلیم یابد و پرورش کند. آقای کین پس از گذراندن دوران آموزشی خود به مدیریت کارخانههایی که به او ارث رسیده تمایلی نشان نمیدهد و ترجیح میدهد روزنامهای دایر کند. تمام فیلم، بررسی زندگی پر فراز و نشیب او از زبان اطرفیانش است. گروهی مستندساز پیگیر آخرین جمله او قبل از مرگ هستند. آقای کین پیش از مرگ فقط گفته بود: «رز باد» به معنی غنچه رز. هر چند درنهایت نیز این گروه تحقیقاتی کار به جایی نمیبرند و مخاطبان فقط در لحظه آخر است که سوختن سورتمه دوران کودکی چارلز کین را میبینند که روی آن نوشته شده است «رز باد». سورتمهای که درآخرین لحظات جدا شدن از خانواده خود با آن بازی میکرد.
5 در پنجمین جلد از مجموعه فیلم به مثابه فلسفه، «آنی هال» وودی آلن مورد بررسی قرار میگیرد. بنا به تز اصلی فیلم، انسان حیوان ناطق نیست، بلکه حیوانی است دچار لکنت. از نظر وودی آلن، انسان ماشینی است که ریپ میزند و پتپت میکند. وودی آلن که در فیلم نیز نامش الوی سینگر (نامخانوادگی او نیز بهمعنای خواننده است) است، در گفتار عادی و روزمره خود دچار پرش و لکنت است. شغل الوی سینگر اجرای طنز است و وی در ارائهاش هم از لکنت رنج میبرد. همچنین ساختار روایی داستان نیز به گونهای است که بسیار به حاشیه میرود و از مسیر اصلیاش منحرف میشود. انسانشناسی فلسفی فیلم آنی هال از این قرار است که حقیقت در شکافهای درون زبان و کلام قرار دارد. با نزدیک شدن به حقیقت، لکنتزدنها نیز بیشتر میشود. از این جهت میتوان سینمای وودی آلن را بوطیقای لکنت نیز نامید.
6 «سال گذشته در مارین باد» ششمین جلد از این مجموعه کتابها محسوب میشود. کارگردان این فیلم آلن رنه است و داستان آن را آلن ربگریه نوشته است. سال گذشته در مارین باد، فیلمی است درباره شکاف بین حافظه و تصورهایی که بر پرده سینما نقش میبندند. زن و مردی که یکدیگر را در هتلی ملاقات میکنند و مرد ادعا میکند که زن را سال گذشته در مارین باد دیده است. زن ملاقات پیشین خود با مرد را انکار میکند. سپس مردی داخل داستان میشود که به نظر میرسد همسر زن باشد. فضا و زمان در داستان بههم میریزد و حوادث و گفتوگوها چندینبار تکرار میشوند. این فیلم براساس رابطهای پیچیده بین زن و مرد، سعی دارد سرنخهای گمراهکننده ارائه کند و از ارائه سرنخ قطعی بپرهیزد.
7 هفتمین جلد این سری کتابها، به فیلم «حرکت اشتباه» اختصاص دارد. ویم وندرز از آلمان غربی کارگردان این فیلم است که براساس داستانی از گوته ساخته شده. فیلم درباره پسری جوان است که بیهدف در آلمان سفر میکند. فضای فیلم بسیار سرد و هراسانگیز است و خاطرات گذشته را بهطور غیرمنتظرهای تداعی میکند. نجفی معتقد است که حرکت اشتباه استعارهای از سینما به مثابه فلسفه است. با بسطدادن منطق فیلم میتوان نتیجه گرفت که سینما بوطیقای ویژهای دارد که ترکیبی است از حرکتهای اشتباه. سینما بهطور ضمنی دلالت بر 6 هنر دیگر دارد و «بهاضافه یک» هنرهاست. درنتیجه حرکت سینما عبارت است از هنرهای دیگر منهای خودشان.
8 «ماگنولیا» ساخته پل تامس اندرسون، هشتمین جلد از این مجموعه را تشکیل میدهد. ماگنولیا دارای ساختاری خرده پی رنگ است و شخصیتهای متعددی با قصههای متفاوتی در آن حضور دارند، اما درنهایت به یکدیگر مرتبط میشوند. ماگنولیا فیلمی در رابطه با کثرت و وحدت است. مانند گلبرگهای گل ماگنولیا که هر کدام شبیه هم و اندازه یکدیگر هستند و درمجموع یک کل را تشکیل میدهند. تز فلسفی فیلم درباره «امکان بازآفریدن یک اجتماع» به کمک روایتی سینمایی است. صالح نجفی ارتباط پدران و پسران را نیز چه از نظر فلسفه و چه ناظر به ارجاعات فیلم به کتاب مقدس مورد بررسی قرار میدهد. بلای آفت قورباغه که نصیب بنیاسرائیل شد و قصهاش در کتاب مقدس روایت شده، یکی از ارجاعات مهم فیلم است.
9 «راشومون» شاهکار آکیرو کوروساوای ژاپنی نیز در نهمین جلد واکاوی میشود. راشمون، فیلمی است درباره نسبیانگاری حقیقت، اما نه بهمعنای معمول آن. در راشومون، حقیقت یعنی «منظرمندی». به این معنا که شناخت انسان از جهان، قائم به یک منظر است که باید کشف و دنبال شود. روایت قتل یک سامورایی و تجاوز به همسر او توسط یک راهزن، زنی که به آن تجاوز شده، فرد مقتول که به وسیله احضار روح سخن میگوید و دهقانی که شاهد ماجرا بوده، بیان میشود. داستانهایی که مطرح میشود، بهشدت با یکدیگر متعارض است و هرکدام حقیقت ماجرا را ناظر به دیدگاه خود میگوید. گفته میشود که راشومون درباره مواجهه با حقیقت است و نه در دفاع از «نسبینگری»، زیرا هیچکس در فیلم وجود سامورایی مقتول یا زنی که به آن تجاوز شده را انکار نمیکند، بلکه چگونگی رخداد این ماجرا، حقیقت است.
10 تنها اثر کارگردان ایرانی که در این مجموعه جای دارد، «کپی برابر اصل» مرحوم عباس کیارستمی است که در جلد دهم به آن پرداخته میشود. نویسندهای به نام جیمز میلر (بازیگر آن ویلیام شیمل است) کتابی درباره هنر و بازتولید آن با عنوان کپی برابر اصل نوشته و مدعی است کپی آثار هنری نیز به اندازه خود اثر ارزش دارد. از طرفی زنی عتیقهفروش (با بازی ژولیت بینوش) در جشن امضای کتاب حاضر است. زن که او را در تمام طول فیلم با «او» میشناسیم، به خاطر پسرش نمیتواند تا پایان مراسم بماند و به ناچار شماره و آدرس خود را برای نویسنده میگذارد. آنان یکدیگر را ملاقات میکنند و به پیشنهاد زن به موزه روستای حومه شهر میروند تا نقاشی زنی را که سالها تصور میشد اصل بوده اما بعدها معلوم شد که بدل است، ببینند. از این جای فیلم، مرد و زن در نقش زن و شوهری که 15 سال است با یکدیگر زندگی کرده و دچار اختلاف هستند، گفتوگو میکنند. نویسنده کتاب درباره تز نهایی فیلم، دو احتمال را مطرح میکند و از سنتز دیالکتیکی میان آن دو، به احتمال سوم میرسد که «فضای زمانآمیزی» نام دارد. امری که به معنای پیچ خوردن زمان است و بیشتر در فیلمهای علمی–تخیلی دیده میشود. کپی برابر اصل از دو قسمت تشکیل شده و قسمت دوم آن، دور تند تجربهکردن گذشتهای است که متعلق به دو شخصیت فیلم نیست و آنها در باتلاق زمانآمیزی افتادهاند.
* نویسنده : داوود طالقانی دانشجوی فرهنگ و ارتباطات
