

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، این ماجرا دو طرف دارد؛ طرف اول فعالان سیاسی موسوم به چپ که بعد از دوم خرداد 76 با تحولات فکری و عملی خود را اصلاحطلب نامیدند. درست است که آنها خود را صاحب ایده و تئوری میدانند، اما بهواقع باید گفت بیشترین محل رجوع و به عبارتی محکمات نظری آنها همان چیزی است که در میدان عمل حدفاصل سال 76 تا 84 در کشور پدید آوردهاند و طبعا بخشی از آن هم برایشان غیرقابل دفاع است و سعی میکنند از آن عبور کنند. به قول احمد زیدآبادی، اصلاحطلبی امروز از معنا و مفهوم واحد و روشنی برخوردار نیست و حتی سیدمحمد خاتمی نیز نمیتواند تعریف منسجم و دقیقی از این واژه ارائه کند. طرف دوم کارگزارانیها هستند. فعالان سیاسی و البته اقتصادی که بیش از هرچیزی خود را عملگرا میدانند و تاریخچه عمل سیاسی آنها نشان میدهد بیش از آنکه به یکسری تئوری معتقد باشند، در عرصه واقعیات به دنبال سود و زیان خود میگردند و ترجیح میدهند برای رسیدن به هدف به سادگی همه اولویتهای خود را جابهجا کنند. این جریان اساسا برای تداوم حضور در قدرت در جریان مجلس پنجم و در جریان هدفگذاریها برای انتخابات ریاستجمهوری هفتم تشکیل شد و تا به امروز نیز با اینکه فاقد بدنه اجتماعی مستحکمی بوده، توانسته در عرصه قدرت در ایران موثر واقع شود و نقشآفرینی کند.
این دو جریان فارغ از اینکه در گذشته چه تعاملاتی با هم داشتند، در جریان انتخابات سال 92 با هم به یک اتحاد تاکتیکی رسیدند، بهگونهای که اصلاحطلبان از گزینه اصلی خود یعنی محمدرضا عارف بالاجبار دست کشیدند و به جمع حامیان روحانی پیوستند و کارگزارانیها هم که بعد از هاشمی حسن روحانی را نزدیکترین گزینه برای تامین اهداف خود میدانستند، پشت سر رئیس وقت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع ایستادند تا جمع حامیان سیاسی و اجتماعی، کاندیدای تنهای آن روز را بدنهدار کند. این اتفاق یعنی همگرایی بر سر روحانی در سال 96 هم تکرار شد، اما پس از مدتی با ناکارآمدیهای دولت روحانی و ریزش بزرگ رای وی، انتقادات شروع شد و اصلاحطلبان تصمیم گرفتند راه خود را بهکلی از دولت جدا کنند. در مقابل اما کارگزارانیها همچنان روزنههای امید را در همراهی با دولت میبینند. طبیعتا در این بین یک مساله دومی هم مطرح میشود تحت این عنوان که با توجه به شرایط کنونی در آینده باید چه تصمیمی گرفت؛ یعنی در انتخابات آتی آیا دوباره باید بر سر یک حسن روحانی دوم به توافق رسید یا نه، گزینههای اصطلاحا اصیل اصلاحطلب را باید برگزید.
موضوع اول: در جریان اختلاف بر سر ادامه همراهی با دولت یا جدا شدن به صورت کاملا واضح و آشکار، آنقدر که بدنه اجتماعی به خوبی آن را ببیند و تشخیص بدهد، کارگزارانیهای عملگرا معتقدند که تا پایان یا حداقل تا یک قدم به پایانمانده میتوان همراه حسن روحانی بود. اصطلاحا آنها که خیلی میانه خوبی با تنش و تغییر فازهای ناگهانی ندارند، معتقدند ماندن در قدرت یا حداقل حاشیه آن و بهره بردن از این فرصت هرچند محدود، بهتر از اپوزیسیون بودن آن هم در فاصله سه سال تا انتخابات 1400 است. در مقابل اما اصلاحطلبان که برخلاف کارگزارانیها دغدغه جدی بدنه اجتماعی دارند، میدانند ریزش رای چه چالش بزرگی است و جمع کردن دوباره بدنه چه زحمت زیادی را میطلبد، لذا از همین امروز ترجیح دادهاند عطای دولت را به لقایش ببخشند و کنار بایستند. البته سوای اینکه این تصمیم چقدر برای بازسازی بدنه اجتماعی اصلاحطلبان راهگشا است، نباید فراموش کرد که تصمیم خروج از مجموعه حامیان دولت معلول همین یک علت نیست، بلکه یک یا چند علت مهم دیگر هم دارد که تنها یکی از آنها به عدد اعضای اصلاحطلب کابینه و مدیران ارشد دولت برمیگردد. درواقع برعکس کارگزاران که معاون اولی رئیسجمهور را از روحانی گرفت، اصلاحطلبان با فاصله عقبتر هستند و نتوانستهاند به اصطلاح سهم خود را از دولت بگیرند، لذا برخلاف کارگزاران که حداقل چند فرد مهم در کابینه دارد، اصلاحطلبان دلیلی نمیبینند که در فقدان نیروهای موثر و اصلی با گرایش اصلاحطلبی در دولت، همراه حسن روحانی بمانند. آنها همان تکمهرههای خود مانند علی ربیعی را کنارگذاشته از دولت میبینند و حلقههای وصل را ازدسترفته.
موضوع دوم: کارگزارانیها به شکل جدی و در چندین و چند اظهارنظر مهم خود گفتهاند که در انتخابات آتی نباید ریسک کرد و میتوان دوباره نسخه 92 را به اجرا گذاشت. آنها در توصیه این مسیر حتی گزینههای خود را هم معرفی کردهاند و هیچ ابایی ندارند که بگویند به جای یک اصلاحطلب اصیل میتوان با فردی مانند علی لاریجانی که شناسنامه مشخصی در میان اصولگرایان دارد، به توافق رسید و برنده انتخابات شد. در مقابل اصلاحطلبان که نسبت کمتری با عملگرایی دارند و تجربه 92 تا 97 هم پیش چشمشان است، میبینند که همراهی با گزینهای مانند حسن روحانی دو زیان بزرگ برای آنها به همراه داشته؛ به این معنی که هم از گزینههای اصلی خود کوتاه آمدهاند و برخلاف ادعای قبلی، به جای یک اصلاحطلب، پشت سر حسن روحانی که جنس کاملا متفاوتی دارد ایستادهاند و هم سود این ریسک را دریافت نکردهاند و در عوض گرفتن سهم اساسی در دولت، با اتمام حجت محمود واعظی مواجه شدهاند که گفته است: «ما با هیچ گروهی ائتلاف نکردیم؛ نه در سال ۹۲ و نه در سال ۹۶.» با همین اوصاف اصلاحطلبان متصورند که با تکرار 92 در 1400 به کلی هویتشان از بین برود و از اصلاحطلبی نه ایده آن بماند و نه بدنه.
محمد قوچانی در گفتوگو با مثلث:
«ما تلاش میکنیم به شکل حداکثری ائتلاف اصلاحات و اعتدالیون ادامه پیدا کند. ما تلاشمان را میکنیم تا آنجایی که امکان دارد، نیروهای معتدلی که به فکر توسعه و آزادی کشور هستند وجود داشته باشند... . اگر دقت کنید، در گذشته حتی بخشی از افراد آقای لاریجانی هم مثل آقای جلالی و آقای نعمتی با حمایت لیست امید وارد فهرست شدند. در انتخابات آینده باید بررسی کنیم که آیا همین شرایط پابرجاست؟ نمایندگان کارگزاران راجع به این موضوع صحبت خواهند کرد و تلاش میکنند که این ایده ادامه پیدا کند، اگر این ایده ادامه پیدا نکرد، یعنی ما در آنجا اکثریت نداریم.»
محسن میردامادی در گفتوگو با اعتماد:
«اصلاحطلبی یک تفکر دائمی است، اما شعار اعتدال روحانی یک روش است برای اصلاح. شعار اعتدال روحانی در برابر تندرویها دوران احمدینژاد معنا پیدا میکند. در نتیجه ائتلاف اصلاحطلبان با اعتدالیون برای انتخاباتهای آتی اصولا معنی و مفهوم ندارد. اگر منظور از ائتلاف اصلاحطلبان با اعتدالیون، ائتلاف با اصولگرایان میانهرو و معتدل است، من آن را بیثمر و حتی منفی میدانم. چنین کاری اثر منفی بر پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان خواهد داشت. اگر اصلاحطلبان در 1400 به سمت یک کاندیدای معتدل اصولگرا حرکت کنند، در داخل جریان خود دچار یک بحران جدی خواهند شد.»
