

او در گفتوگو با «فرهیختگان» درباره علاقه به ماکتسازی میگوید: «تنهایی در بیمارستان باعث شد به سراغ ساخت عروسکهای کاغذی بروم. زمانی که برایم ظرف غذا میآوردند، به این فکر کردم که با همین ظرف غذا هم میتوان کارهایی انجام داد.» همان زمان بود که تاجیک ساخت ماکتهای کاغذی را شروع کرد: «اولین ماکتهایی که درست میکردم خیلی ساده بودند. بعد تجربهام بالا رفت و کارهای قشنگتر و بهتری ساختم.»
حدود دوسالی میشود که این جانباز اعصاب و روان کاردستی درست میکند. حالا بعد از گذشت دو سال، تاجیک میگوید هرچیزی را حتی اگر یک بار هم ببیند، میتواند بسازد. حتی ساختن نادیدهها هم برای او ساده است: «در کارهای من لنج کشتی است که با تمام جزئیات ساخته شده است؛ لنجی که با کارهای واقعی هیچ فرقی نمیکند. تمام خصوصیات لنج را دارد.»
جزئیات در تمام کارهای تاجیک رعایت میشود، اصلا جزئیات مهمترین ویژگی کارهای او هستند؛ جزئیاتی که البته واکنش دیگران را هم به همراه دارد: «بعد از دیدن کارهایم، همه مات میمانند و تعجب میکنند که با یک ظرف غذا مثلا یک برج میسازم. من هواپیماهای ۳۲۳ و هلیکوپتر ساختهام؛ ماکتهایی که درست شبیه به نمونه واقعیشان هستند.» همه این ماکتها بعد از ساختهشدن به پرسنل بیمارستان، پزشکان، دوستان و آشنایان تاجیک هدیه میشوند. او تنها برای آرامشدن در بیمارستان ماکتهای کاغذی میسازد؛ ماکتهایی که از جنس کاغذ، مقوا و چسبند.
نمیدانستم که جانباز شدهام
حدود 30سال پیش بود که تاجیک جانباز شد. داستان جانبازشدنش عجیب است. او توضیح میدهد: «آن زمان من سرباز بودم و 19سال داشتم. در عملیات بدر که در جزیره مجنون بود، جانباز شدم.» چند دقیقه قبل از جانبازشدنش او به همراه همرزمان دیگرش در سنگر نشسته بود، درست زمانی که عملیات تازه به اتمام رسیده بود.
او توضیح میدهد: «ساعت چهار بعدازظهر بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک میکردند. من به همراه چهار نفر دیگ درون سنگر نشسته بودیم. از هواکش سنگر یکی از گلولههای تانک به درون آمد. یادم هست که دیدم یک نور سرخرنگی از جلوی چشم ما رد شد و درست در جلوی سنگر به زمین خورد و منفجر شد.» تاجیک چند ساعت بعد چشمانش را در بیمارستان شهید بابایی اهواز باز میکند. برای درمان او را از اهواز به تهران اعزام و در بیمارستان ۵۰۱ ارتش بستری میکنند. بعد از درمان، او دوباره به منطقه برمیگردد.
تاجیک اما نمیدانسته که موج گلوله پرتابشده از تانک، او را گرفته و به اصطلاح موجی شده است: «آن اوایل، نزدیک به 30 سال پیش، تنها انگشت کوچکم میپرید. من اهمیت ندادم. یکی دو سال که گذشت پرش یک انگشتم به دو انگشت رسید. مدام با خودم میگفتم که مهم نیست. عصبی است. پرش یواشیواش تمام دستانم را درگیر کرد. هفت، هشت سال پیش لرزش تمام دستانم را گرفت و بعد همهگیر شد.»
بعد از آن بود که تاجیک متوجه میشود جانباز شده است؛ جانباز اعصاب و روان.
در یک زمانهایی حتی نمیتوانسته قاشق به دهان ببرد و غذا بخورد: «لرزش دستان و تمام بدنم به حدی بود که همسرم نمیتوانست غذا را در دهانم بگذارد. خودم نمیتوانستم غذا بخورم، دیگران هم نمیتوانستند به من غذا بدهند.»
بعد از درمانها و بستریهای دورهای در بیمارستان حال و روز تاجیک بهتر شد؛ هرچند برای همیشه باید تحتنظر باشد، دارو استفاده کند و در بیمارستان بستری شود.
نتوانستن به خاطر نخواستن است
تاجیک از همان ابتدا هم فنی بوده است. او تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده اما همیشه فنی بوده است. در سربازی و در جبهه هم همیشه دست به آچار بوده است. تاجیک میگوید: «در سربازی یک مرکز تلفن جنگی ساختم. مرکز تلفن ما در جبهه، آمریکایی بود و در حملهها از بین رفت و ما دیگر مرکز تلفن نداشتیم.» همین باعث میشود سرباز جوان هم دست به کار شود و یک مرکز تلفن الکترونیکی با کلید بسازد؛ اقدامی که درنهایت به یک تقدیرنامه از جهاد خودکفایی صیادشیرازی شهر شیراز ختم میشود. بعد از تمامشدن سربازی، تاجیک شغل تعمیرکار برقی را انتخاب میکند: «تعمیرات وسایلبرقی، برقکشی ساختمان، کشیدن برق سهفاز و همهچیز را به صورت تجربی یاد گرفتم. با این دستهایی که لرزان هم هستند، همه این کارها را انجام میدهم.»
این جانباز اعصاب و روان تاکید میکند: «اگر بتوانم با این دستها این کارها را انجام بدهم هنر کردهام. هنرم این است که هر کسی که لرزش دستانم را میبیند، میگوید چطور این کارها را انجام میدهی؟ با همین دستهای لرزانم با تیغ کار میکنم و برقکشیها را انجام میدهم.» همه اینها برای تاجیک خیلی سخت است. روحیه او اما بالاست و با همین روحیه هم با تلاش کار میکند: «همه اینها به این برمیگردد که خداوند انسان را طوری خلق کرده که اگر بخواهد، توانایی انجام هر کاری را داشته باشد. آن کسی که میگوید نمیشود، نمیخواهد. نتوانستن به خاطر نخواستن است وگرنه همه میتوانند هر کاری را انجام دهند. باید به دنبال آن چیزی که میخواهند باشند و به آن کار عشق بورزند.»
دنیای کاغذی که تاجیک ساخته است، کوچک و دقیق است. او با وسایل دورریختنی ساده، مثل ظروف غذا، درقوطیها و مقواهای وسایل پزشکی و با دستانی لرزان که حتی قادر به انجام کارهای شخصی خودش هم نیست، ماکتهای کوچک میسازد؛ ماکتهایی که دقیق و هنرمندانه ساخته میشوند، ماکتهایی که در صلح و به دور از هیاهوی زندگی روزمره، در محیط پردرد بیمارستانی، سعی دارند تا مرهمی روی مشکلاتش باشند.
* نویسنده : لیلا شوقی روزنامهنگار
