

جلال تا اول دبیرستان بیشتر درس نخوانده است، او در این باره میگوید که در روستای خودمان تا کلاس سوم راهنمایی میتوانستیم درس بخوانیم و برای ادامه تحصیل باید به تفرش میرفتیم. جلال یکسال برای درس به تفرش میرود اما از سال دوم شرایط رفتن برایش سخت میشود و تصمیم میگیرد درس را رها کند. آن زمان برادرش در روستایشان نجاری میکرد، جلال تصمیم میگیرد هم در نجاری برادرش کار کند و هم کمکحال پدرش در پرورش گوسفند باشد. با این کار او توانسته بود تا قبل از 18سالگی و زمانی که به خدمت سربازی برود 40 گوسفند برای خودش داشته باشد. زمان خدمتش که فرامیرسد آنها را میفروشد و پس از دو سال که از خدمت سربازی برمیگردد برای دریافت وام کمیته امداد ثبتنام میکند و 15 میلیون تومان وام میگیرد.
جلال اینبار هم تصمیم میگیرد بختش را در پرورش گوسفند امتحان کند، با وامی که گرفته بود گوسفند میخرد و آنها را پرورش میدهد. با درآمدی که به دست میآورد یکسال بعد ازدواج میکند و حالا علاوهبر خودش، پدرزن و پسرعمویش که از شهر برگشتهاند نیز با او کار میکنند. حالا 1300 راس گوسفند دارند و آنها را جایی خارج از روستا و در مراتع نگهداری میکنند.
جلال میگوید: «دوماه از بهار رفته به مراتع میرویم و تا دو ماه از پاییز رفته آنجا هستیم و بعد به روستا برمیگردیم. در این بین هر دو سه روز یکبار میآییم و به خانواده سر میزنیم.» او در تلاش است تا بتواند باز از حمایتهای کمیته امداد استفاده کرده و کار خود را توسعه دهد. او میگوید که درحال حاضر از لحاظ جا و مکان در مضیقه است و تلاش میکند تا این مشکل خود را برطرف کند.
