

در فوتبال اسپانیا، دموکراسی یعنی انتخاب مدیرعامل باشگاه توسط هواداران رسمی آن باشگاه به شرط داشتن پنج شرط اصلی و مهم؛ یعنی تسلط نسبی به دو زبان زنده دنیا، مدرک مدیریت ورزشی، مدرک اطلاعات عمومی فوتبال درجه A از فیفا، ثروت معادل ضرر محاسبه شده برای یک سال و در نهایت سابقه فعالیت مدیریتی و سرپرستی در سازمانهای معتبر رسمی به مدت حداقل پنج سال. به هر حال کسانی که برای شرکت در انتخابات مدیرعاملی باشگاهی مثل رئال مادرید یا بارسلونا معرفی میشوند، از سوی مردم نمیآیند و بارها ثابت شده که حتی یک حزب سیاسی برای چنین انتخاباتی یک نماینده معرفی کرده است و مردم در نهایت بین معرفی شدهها، دست به انتخاب میزنند. در کل بین مدیرعامل و مالک، برای مردم اسپانیا فرق بسیار زیادی وجود دارد و از اینکه باشگاه آنها مالک ندارد و مدیرعاملی نسبتا مردمی دارد، خوشحال و راضی هستند.
در فوتبال ایتالیا این دموکراسی در لباس داشتن حق رای رخنمایی میکند. درواقع همه چیز با رای هواداران شکل نمیگیرد اما هواداران هم مثل اسپانسر، شهرداری، مافیای پنهان، بازیکنان و کادر فنی حق رای دارند. ارزش حق رای هواداران البته گاهی به پای حق رای مدیرعامل یک کارخانه حامی مالی نمیرسد اما در این حد هم جای شکرش برای مردم ایتالیا باقی است.
در فوتبال انگلیس اوضاع تا حدود زیادی فرق میکند، درواقع این ادعای انگلیسیها که فوتبال همه زندگی آنها محسوب میشود، نزد مردم اسپانیا، پرتغال، برزیل و حتی شاید فرانسه هم دیده میشود و مفهومی نسبی است اما در عمل باشگاههای انگلیسی به یک برگ برنده رنگ و رو باخته مینازند و آن هم ریشهدار بودن فوتبال و مردمی بودن آن است. فوتبالی که همیشه با مردم بهخصوص قشر کارگر تقویت شده و البته تیمهایی نیز از ابتدا مخصوص طبقه اشراف و ثروتمندان بودهاند.
از دید مردم انگلیس باشگاهی که مالک داشته باشد، دیگر مردمی نیست و باید از سوی مردم برای آن مدیرعامل تعریف شود، به همین دلیل است که تیمی مثل نیوکسل با اینکه پشت پرده اسپانسر داشته و مالکش تقریبا مشخص شده، اما چون روی کاغذ مدیرعامل دارد، کاملا مردمی است و تیمی مثل چلسی که یک مالک ثروتمند روس دارد بهطور کلی نه ریشه دارد، نه هویت و نه دلیلی برای هواداری!
هواداران چلسی این را قبول ندارند اما در هر حال قدیمیهای شمال لندن خوب میدانند که این باشگاه هویت تازه احیا شده خود را به مدد پولهای مالک روس خود دارد. مدیرعامل پاسخگو است اما مالک هرگز نگران پاسخگویی نیست مگر آنکه برای او شهرت و محبوبیت و مردمی بودن اهمیت داشته باشد.
چلسی مثال خوبی برای این منظور است، آبراموویچ در چند سال اول مالکیت خود بر این باشگاه فقط به فرار مالیاتی و پنهان کردن ماجرای چاه نفتی خود فکر میکرد اما کمکم متوجه شد که شهرت اهمیت بیشتری نسبت به ثروت دارد و به سمت مردمی شدن پیش رفت. او تا جایی پیش رفت که دیگر شهرت هم توان جلب رضایتش را نداشت و در نهایت تصمیم به واگذاری چلسی گرفت.
روزنامه «گاردین» در متن اول خود نوشت: «پل آلن یکی از بنیانگذاران مایکروسافت و مالک باشگاه فوتبال آمریکایی سیاتل سیهاوکز به خرید باشگاه چلسی ابراز علاقه کرده و گفته میشود رومن آبراموویچ مبلغ لازم برای خرید چلسی را سه میلیارد پوند اعلام کرده است.» روزنامه «دیلی میل» نیز به کنایه نوشت: «شیر که آبی باشد تکلیفش مشخص است، هر روز به یک مالک تازه واگذار میشود، شیری که هویت داشته باشد، مالک ندارد، مردمی است! مالکیت نهتنها در فوتبال بلکه در هر عرصهای که قابلیت مردمی شدن دارد، قابل تحمل نیست، باشگاهی مانند چلسی که با مالیات مردم لندن تقویت شده، همان 15 سال پیش هم نباید به دست مالک روس میافتاد که امروز تا مرز واگذاری به یک آمریکایی ثروتمند پیش برود.»
* مترجم : بابک سرانیآذر
