فیلم آلمانی «هفت روز» با بازی ویشکا آسایش خودش را نمایندۀ جنبشهای مدنی در ایران میداند؛ اما یک کمدی دسته چندم استعلی صمدی احدی با آنکه یک فیلم ضعیف را روانه اکران آلمان کرده اما بهمراتب، هم از فیلم متأخر رسولاف کار بهتری ساخته است و هم از فیلم کن گرفته جعفر پناهی. با آنکه صمدی تلاش کرده ایرادات فیلمنامه را در تصویر و اجرا بگیرد؛ اما بهقدری فیلمنامه ضعیف، دمدستی و شعاری است که دست رسولاف در اواسط قصه میزند بیرون و تلاشهای صمدی ناکام میماند.
نوک جنبش مدنی شکسته!

کارگردان فیلم «هفت روز»، همین دیروز گفتوگویی کرده با رادیو فردا و این جملات را درباره فیلمش به زبان آورده: «درست است فیلمنامه، فیلمنامه محمد رسولاف است ولی اجرایش با اجرای محمد رسولاف متفاوت است. طبیعی هم است. کارگردان نگاه خودش را دارد.» این چند جمله را میتوان بهترین تصمیم یک کارگردان خارجنشین در تاریخ سینمای زیرزمینی و مهاجران دانست. علی صمدی احدی با آنکه یک فیلم ضعیف را روانه اکران آلمان کرده اما بهمراتب، هم از فیلم متأخر رسولاف کار بهتری ساخته است و هم از فیلم کن گرفته جعفر پناهی. با آنکه صمدی تلاش کرده ایرادات فیلمنامه را در تصویر و اجرا بگیرد؛ اما بهقدری فیلمنامه ضعیف، دمدستی و شعاری است که دست رسولاف در اواسط قصه میزند بیرون و تلاشهای صمدی ناکام میماند. تلاشهایی که قرار است با یک فیلمنامه ترنسلیتی، پرتره قهرمانی سیاسی را به تصویر بکشد. آنطور که صمدی در مصاحبهاش با رادیو زمانه گفته، میخواسته در فیلمش یک کلاژ از زنان نوک جنبش مدنی- اجتماعی(!) ایران را به تصویر بکشد و برای این مهم، کاراکتر اصلی قصه، یعنی مریم پرتو، ترکیبی از نرگس محمدی، نسرین ستوده و مهوش ثابت به تصویر کشیده شده. مریم بهنوعی نماینده تمام زنان کنشگر زن، زندگی، آزادی ترسیم میشود. کاراکتری که عمداً یا سهواً نابالغ است.
و اما دوربین صادق است!
نقلقولی از رسول صدرعاملی وجود دارد که گفته آخرت یک فیلمساز روی پرده است. آنجایی که سره از ناسره جدا میشود و نیتهای کارگردانان پیش چشمان مخاطبانشان به تصویر میآید، حال هر چقدر که بخواهند با موسیقی متن و دیگر تصاویر اصل قصه پنهان شود. کارگردان هفت روز از اساس، به نفس آنچه بهعنوان جنبش مدنی - اجتماعی(!) طرحش میکند بیاعتقاد است و این موضوع را به دو طریق میتوان فهمید. یک، به دلیل دوربین و مکثهایش. دو، به دلیل پنهانکاریهای فیلمنامه. فیلم صمدی از اساس دوپاره است. در بخش اول فیلم ما با زنی مبارز طرف هستیم که از زندان به مدت محدود بیرون میآید و قرار است در آنطرف مرزها درمان شود. زن مریض است، همسر و فرزندانش بیرون از ایران هستند و مادر و برادرش به دنبال آن هستند که در همین هفت روز، کاراکتر اصلی (مریم پرتو) به خارج از ایران مهاجرت کند. زن با سفر بیبازگشت مخالفت میکند و بهجای آن ترجیح میدهد که به میهنش بازگردد و پی اعتراضاتش و کنش اعتراضی را بگیرد. حالا سؤال اینجاست، ما از کجا بفهمیم این شخصیت اعتراض دارد و کنش اعتراضی برایش مسئله است؟ از لابهلای خاطراتی که از مصائب زنان در فیلم شخصیت مریم مطرح میکند. خاطراتی درباره اینکه فلان فرد چون حجاب نداشت، بهداری زندان ویزیتش نکرد یا اینکه پدر شخصیت اصلی داستان ریق رحمت را سرکشیده و نگذاشتند به مراسم پدر بیاید. مجموعه این خاطرات پراکنده که در لابهلای فیلم گنجانده شده قرار است ما را به این نتیجه برساند که حکومت بد است و مریم پرتو یک قهرمان بوده که خانوادهاش را رها کرده و پی مبارزه با آن را گرفته است. موقعیت ترسیمی فیلم تا اینجایش مطلوب اپوزیسیون است؛ اما بحران اثر آنجایی آغاز میشود که وصال اتفاق میافتد و شخصیت اصلی داستان با خانوادهاش در مرزهای ترکیه دیدار میکند. وقتی فیلم به میانهها میرسد ناگهان جدالها از بیرون گفتمان به درون گفتمان میرود. بحثها که به درون گفتمان و به خانواده کشیده میشود، صمدی برای اولینبار در تاریخ فیلمهای زیرزمینی دوربین را میبرد به سمت درون جامعه اپوزیسیون. ویشکا آسایش که تا میانه اثر هیچ شباهتی به کنشگر سیاسی ندارد، هر جا بحث از آرمانهایش میشود چند گزاره اینستاگرامی را به دهان او میاندازد و او هم طوطیوار آنها را تکرار میکند. آسایش از اساس بیش از آنکه یک قهرمان یا کنشگر سیاسی باشد، یک دختربچه ۱۶ساله است که کمی پس از بلوغ، «جنس دوم» سیمون دوبووار را از کانالهای تلگرامی پیدا کرده و گوشههایی که برایش جذاب بوده را در دفترچه خاطراتش با خودکار رنگی نوشته. آسایش از اساس یک کنشگری که به زندان رفته نیست، چون کنشهایش هیجانیتر از یک زندانی است (مثالش واکنش او پس از ماندن در اتاق قاچاقچیان انسان) و از اساس یک مادر هم نیست چون تصویری که او از مواجهه با فرزندانش دارد کلیشهایتر از اینهاست. از اساس نه آسایش موقعیت یک کنشگر سیاسی در زندان را بهدرستی میشناسد و نه کارگردان فهمی از آن دارد. البته ما در این متن شخصیت ویشکا آسایش را با یک کنشگر واقعی حوزه زنان قیاس کردیم و بر همین مبنا اگر ویشکا آسایش را بخواهیم با یک زندانی زن و کنشگر واقعی مثل مرضیه حدیدچیدباغ قیاس کنیم از اساس بازی آسایش در این نقش یک طنز ناخواسته است، اما یک احتمال دیگر نیز وجود دارد که کارگردانش را تبرئه میکند.
آسایش خیلی هم از نرگس محمدیها دور نیست
و کارگردان فیلم از زنان کنشگر و نرگس محمدی و سایرین دارند، لو میدهد. زنانی که صرفاً بیانیه میخوانند، روی عقایدشان پافشاری میکنند و درنهایت هم وقتی دیگران آنها را به چالش میکشانند، شروع به فریادزدن کرده و به مقام شانتاژ میرسند. اگر بنا بر گفته کارگردان، مریم پرتو و نرگس محمدیها یکی هستند پس میتوان نتیجه گرفت که چرا این مجموعه از جنبشهای زنانه به چنین وضع مبتذلی رسیده و یک سلبریتی بدل به قهرمانش شده است. سهواً یا عمداً فیلم صمدی شرح نسبتاً دقیقی است از نگاه کنشگران زن و همین شرح دقیق باعث شده که فیلم او در هیچکدام از جشنوارههای سطح یک جهان دیده نشود و در تورنتو هم دستانش خالی بماند. فیلم صمدی مشکلش صداقتی است که از روی خامدستی برای خود ایجاد میکند و دستش از جایزه دور میماند. فیلم صمدی بهمراتب از آثار زیرزمینی چند وقت اخیر بهتر است، اما دچار سانسور توسط خود جریان اپوزیسیون میشود. فیلم در جایی حوالی پایان قصه یک چالش را طرح میکند بین پرتو و دخترش که از تصمیمات سیاسی او ناراحت است. ناخواسته در همین صحبتها اپوزیسیون خارجنشین مورد هدف قرار میگیرد و حتی کارگردانان خارجنشینی مثل رسولاف هم ناخواسته در دیس و دیسبک بین مادر و دختر قرار میگیرد. دختر از مادر میپرسد: «چرا مثل این همه آدم که خارج از کشور با جمهوری اسلامی جدال میکنند تو هم این کار را نمیکنی؟!» آسایش هم جواب میدهد: «من نمیخواهم فرار کنم چون اشتباهی مرتکب نشدهام.» خب این دیالوگ جماعت بسیاری از اپوزیسیون خارجنشین را مورد هدف و حمله قرار میدهد و این یعنی فیلم «هفت روز» خواسته یا ناخواسته در برابر تمام جامعه سلطنتطلب قرار میگیرد.
قربانی باز هم یک بازیگر است!
فیلم صمدی اصولاً قربانی میشود و عمده جوکها و طعنههای سیاسیاش به حکومت نیز به کارش نمیآید. دراینبین قربانی اصلی فیلم صمدی، ویشکا آسایش است. بازیگری که در جریان سینمای کمدی ایران میدرخشید، اما با یک انتخاب سیاستزده و اشتباه، در یک فیلم ضعیف و بیجایزه شرکت میکند و تمام کارنامه کاری خود را دچار چالش جدی میکند. آسایش حالا به عمده بازیگرانی که به خارج رفتهاند و دستاوردی نداشتهاند، میپیوندد. بازیگری که از اساس شخصیتی سیاسی نداشت و حالا در یک مسیر اشتباه میافتد و حتی در روزهایی که ساخت کاراکتر سیاسی از خود روی بورس است، او همچنان در نزاعهای سیاسی نیست و اظهارنظر نمیکند. درحقیقت نسبت آسایش با امر سیاسی همان نسبت مریم پرتو با امر سیاسی در فیلم «هفت روز» است. شخصیتی که جملاتی را به زبان میآورد که پس و پیشش معلوم نیست. گزارههای کلی میگوید و کلیشهپرانی میکند. بازیگری که روزگاری بهعنوان معدود چهرههای حاضر در کمدی شناخته میشد حالا در روایتهای کودکانه کنشگرانی پوشالی افتاده است، روایتی که درنهایت به یک کمدی شبیهتر است تا درامی سیاسی.
مطالب پیشنهادی










