شیائوپینگ یک چین مقتدر را به نظام بین‌الملل تحمیل کرد

پکن پیش از تنش‌زدایی، پایه‌های قدرت سخت خود را استوار کرده بود؛ در دوران مائو به سلاح هسته‌ای دست یافته و مذاکرات دیپلماتیک را نیز با حفظ استقلال خود پیش می‌برد. دیپلماسی پینگ‌پنگ و دیدار‌های پنهانی بعدی با مقامات آمریکایی نه از موضع ضعف بلکه از جایگاه یک قدرت نوظهور صورت گرفت.

  • ۱ ساعت قبل
  • 00
شیائوپینگ یک چین مقتدر را به نظام بین‌الملل تحمیل کرد

روایت فیک از چین ممنوع

روایت فیک از چین ممنوع

فرهیختگان:برخلاف دیدگاه ساده‌انگارانه‌ای که توسعه چین را صرفاً نتیجه کنار گذاشتن انقلاب مائو و نزدیکی بی‌قیدوشرط به آمریکا می‌داند، واقعیت تصویر پیچیده‌تری از استراتژی چین ارائه می‌دهد. پکن پیش از تنش‌زدایی، پایه‌های قدرت سخت خود را استوار کرده بود؛ در دوران مائو به سلاح هسته‌ای دست یافته و مذاکرات دیپلماتیک را نیز با حفظ استقلال خود پیش می‌برد. دیپلماسی پینگ‌پنگ و دیدار‌های پنهانی بعدی با مقامات آمریکایی نه از موضع ضعف بلکه از جایگاه یک قدرت نوظهور صورت گرفت. جانشینان مائو با هوشمندی از این پایه قدرت استفاده کردند تا فضای تنفس اقتصادی ایجاد کنند، بدون اینکه هویت سیاسی یا اقتدار نظامی‌شان را فدا نمایند. امروز نیز چین قدرت سخت خود را مدام ارتقا می‌دهد و در افق بلندمدت آماده رقابت تمدنی با ایالات متحده است. این رویکرد نشان می‌دهد توسعه پایدار چین نه محصول تسلیم بلکه نتیجه ترکیب هوشمندانه قدرت سخت با فرصت‌های اقتصادی است. 

موقعیتی که چین را از متفقین جدا کرد
پیش از انقلاب کمونیستی چین یعنی در دوره جمهوری علی‌رغم حمایت‌های محدود آمریکا، این کشور با چالش‌های متعددی همراه بود. ورود سرمایه و فناوری از غرب و ژاپن باعث پیشرفت در بخش‌هایی مانند حمل‌ونقل و سیستم بانکی شد؛ اما این پیشرفت‌ها به قیمت تضعیف بخش‌های سنتی اقتصاد چین به‌ویژه کشاورزی تمام شد. بی‌ثباتی سیاسی مداوم همراه با جنگ‌های داخلی طولانی از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۴۹ و درگیری‌های خارجی با ژاپن - که نمونه بارز آن کشتار گسترده غیرنظامیان چینی در سال ۱۹۳۷ بود - شرایط را برای مردم غیرقابل تحمل کرد. این ناکارآمدی‌ها زمینه را برای تقویت نیرو‌های انقلابی فراهم آورد. 
ارتش آزادی‌بخش خلق که ریشه در قیام‌های اولیه دهه ۱۹۲۰ داشت و ابتدا با نامی مرتبط با کارگران و دهقانان شناخته می‌شد به تدریج قدرت گرفت. مبارزات این نیرو‌ها از سال ۱۹۴۶ شدت یافت و در نهایت در سال ۱۹۴۹ به پیروزی رسید و حکومت جمهوری خلق چین را تأسیس کرد. مائو تسه‌تونگ به‌عنوان رهبر اصلی این انقلاب تا سال ۱۹۷۶ در رأس قدرت باقی ماند و سیاست‌های بنیادینی را در کشور اجرا کرد. 

چالش‌های دوران رهبری مائو
پیروزی کمونیست‌ها ضربه‌ای سنگین به موقعیت استراتژیک آمریکا در آسیا وارد کرد. مائو با اتکا به برنامه‌ریزی مرکزی توانست تورم را کنترل کند و با کمک‌های شوروی، صنایعش را احیا و اقتصاد را از رکود بیرون بیاورد. برنامه پنج‌ساله نخست او در اوایل دهه ۱۹۵۰ با رشد قابل توجهی همراه بود و این موفقیت مائو را به طراحی برنامه‌ای جاه‌طلبانه‌تر ترغیب کرد که تمرکز آن بر صنایع سنگین و جمع‌گرایی سریع در کشاورزی بود.  با این حال برنامه دوم با ناکامی مواجه شد و بحران‌های شدیدی مانند قحطی گسترده ایجاد کرد. تلاش‌هایی برای اصلاح مسیر توسط رهبران میانه‌رو صورت گرفت؛ اما مائو با راه‌اندازی انقلاب فرهنگی در اواسط دهه ۱۹۶۰، مخالفان داخلی را سرکوب کرد و کشور را به دوره‌ای از ناآرامی کشاند. یکی از مهم‌ترین تحولات استراتژیک این دوران ایجاد فاصله میان چین و شوروی بود. از همان ابتدا، مائو تمایلی به تبعیت کامل از خطوط ایدئولوژیک مسکو نداشت و شوروی نیز به پکن حمایت‌های محدودی ارائه می‌کرد زیرا نگران ظهور یک رقیب قدرتمند کمونیستی با جمعیت عظیم بود.  به‌هرحال اختلافات علنی شد تا چین به بازیگری مستقل اما منزوی در صحنه بین‌المللی تبدیل شود. پکن حتی در مواردی مانند درگیری مرزی با هند موضعی تهاجمی گرفت و شوروی را به سازش‌کاری با غرب متهم کرد. در نتیجه چین در نگاه دو قدرت اصلی جهان به‌عنوان عاملی اختلال‌آفرین دیده می‌شد. در داخل کشور نیز نارضایتی‌ها افزایش یافته بود و شاخص‌های اقتصادی نشان‌دهنده عقب‌ماندگی شدید نسبت به جهان پیشرفته بودند. 
مقایسه رشد اقتصادی قبل و بعد از سال ۱۹۷۶ حاکی از آن است که جهش واقعی چین پس از تغییرات اساسی در سیاست‌ها رخ داد. در اواخر دهه ۱۹۷۰، چین همچنان کشوری عمدتاً کشاورزی با فناوری عقب‌مانده نظامی بود. این وضعیت رهبران را به این نتیجه رساند که بدون بهبود معیشت مردم، مشروعیت سیاسی حفظ نخواهد شد. بنابراین، پس از مرگ مائو، جریان تجدیدنظر طلبی در حزب کمونیست قدرت را به دست گرفت و مسیر جدیدی را آغاز کرد. 

چین ضمن حفظ استقلال سیاسی به نظم جهانی پیوست
تحولات اقتصادی چین از اواخر دهه ۱۹۷۰ به بعد یکی از چشمگیرترین پدیده‌های تاریخ معاصر است. جایی که دولت با عزمی قوی به دنبال تقویت همه‌جانبه قدرت ملی از طریق ابتکار اقتصادی و هدایت متمرکز است. مدل توسعه چین ویژگی‌های متمایزی از مدل‌های تجویزی غربی دارد. دولتی قدرتمند که در اقتصاد دخالت می‌کند، دموکراسی غربی را نمی‌پذیرد و تغییرات تدریجی به جای تحولات ناگهانی را در دستور کار قرار می‌دهد. چینی‌ها با حرکت آرام از اقتصاد کاملاً برنامه‌ریزی‌شده به سمت مکانیسم‌های بازار، خصوصی‌سازی محدود و کنترل‌شده پیش رفتند. پیوستن به سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ پس از بیش از دو دهه اصلاحات داخلی نشان‌دهنده رویکرد محتاطانه بود. آن‌ها زمانی به نظم جهانی پیوستند که مطمئن بودند این گام به نفعشان خواهد بود.  این مدل بر پایه استقلال سیاسی بنا شد. چین از تقلید مستقیم الگو‌های غربی پرهیز کرد و سیستم تک‌حزبی را حفظ نمود. روشنفکران چینی با نگاهی ناسیونالیستی، بر منحصربه‌فرد بودن مسیر خود تأکید داشتند و نسبت به نفوذ بی‌رویه سرمایه خارجی هشدار می‌دادند. موفقیت اقتصادی چین نتیجه انتخاب گزینشی سیاست‌ها، ادغام بازار با کنترل سیاسی، حفظ هویت مستقل و مدیریت آرام تحولات بود نه تسلیم در برابر قدرت‌های خارجی. 

تنش‌زدایی دیپلماتیک بدون چشم‌پوشی از اصول بنیادین
یکی از تصورات نادرست این است که چین برای شروع مسیر توسعه، از مواضع ایدئولوژیک و سیاسی خود عقب‌نشینی کرد و به آمریکا نزدیک شد. بهبود روابط با سفر مخفیانه هنری کیسینجر در سال ۱۹۷۱ آغاز شد؛ اما این نزدیکی بر پایه پذیرش شروط چین صورت گرفت. به رسمیت شناختن دولت پکن، پذیرش تایوان به عنوان بخش جدایی‌ناپذیر چین، قطع روابط با دولت تایوان و عدم دخالت در امور داخلی نشان می‌داد چین توانسته است مطالبات خود را در برابر آمریکا نقد کند و در مذاکرات از موضع ضعف وارد نشده است.  دیپلماسی پینگ‌پنگ که با تعاملات دوستانه ورزشکاران در سال ۱۹۷۱ آغاز شد و به گفت‌وگو مقامات عالی منتهی شد زمینه را برای مذاکرات جدی فراهم کرد. کیسینجر سفر مخفی خود را انجام داد و مقدمات بازدید نیکسون در سال ۱۹۷۲ را فراهم کرد. روابط رسمی دیپلماتیک اما تا سال ۱۹۷۹ و سفر دنگ شیائوپینگ به آمریکا برقرار نشد. این فرایند نشان‌دهنده استراتژی حساب‌شده چین بود که استفاده از فرصت‌های دیپلماتیک برای خروج از انزوا را بدون کنار گذاشتن اصول خود دنبال می‌کرد. 

پینگ‌پنگ بهانه علنی‌سازی بود نه شروع عادی‌سازی
دیپلماسی پینگ‌پنگی یکی از نقاط عطف تاریخ روابط آمریکا و چین است که در اوایل دهه ۱۹۷۰ رخ داد و زمینه‌ساز تنش‌زدایی و برقراری روابط دیپلماتیک بین دو کشور شد. در مسابقات جهانی تنیس‌روی‌میز در ناگویا ژاپن، بازیکن آمریکایی گلن کاوان به طور اتفاقی سوار اتوبوس تیم چین شد. ژوانگ زدونگ قهرمان چینی با او دوستانه صحبت کرد و به او هدیه‌ای داد. این عکس در رسانه‌ها منتشر شد و توجه مائو را جلب کرد. 
چین تیم ملی پینگ‌پنگ آمریکا را به بازدید از چین دعوت کرد و این دعوت در سال ۱۹۷۱ به حضور هیئتی آمریکایی در چین انجامید. 9 بازیکن آمریکایی همراه با مسئولان و خبرنگاران به عنوان اولین گروه آمریکایی پس از ۱۹۴۹ وارد سرزمین اصلی چین شدند، آن‌ها مسابقات دوستانه برگزار کرده، از دیوار چین بازدید کردند و با نخست‌وزیر چین، دیدار داشتند. در مقابل، تیم چین در سال ۱۹۷۲ به آمریکا سفر کرد. رسانه‌ها این رویداد را «دیپلماسی پینگ‌پنگ» نامیدند. دیپلماسی پینگ‌پنگ سیگنال عمومی برای مذاکرات جدی بود؛ اما کانال‌های مخفی از قبل فعال بودند. 
پس از موفقیت بازدید پینگ‌پنگی، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور ریچارد نیکسون، در ۱۱ ژوئیه ۱۹۷۱ سفری مخفیانه به پکن انجام داد. این سفر با کد «مارکو پولو» شناخته می‌شد و حتی از وزارت خارجه آمریکا پنهان بود. کیسینجر در پاکستان وانمود کرد بیمار است و مخفیانه به چین رفت. 
در دیدار با جئو‌ ئن ‌لای، نخست وزیر چین شرایط عادی‌سازی روابط از جمله مسئله تایوان بحث شد. کیسینجر پس از بازگشت، تلگرافی با کلمه «یافتم!» فرستاد که نشان‌دهنده موفقیت او بود. چند روز بعد نیکسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا نیز اعلام کرد که به چین سفر خواهد کرد. چند ماه بعد در فوریه 1972 نیکسون به چین سفر کرد و با مائو زدونگ و جئو‌ ئن ‌لای دیدار داشت. این رویداد‌ها منجر به تنش‌زدایی شد و در ۱۹۷۹ روابط دیپلماتیک کامل برقرار گردید. این ماجرا نه تنها تصادفی نبود، بلکه بخشی از استراتژی حساب‌شده هر دو طرف بود که ماجرای پینگ‌پنگ صرفاً بهانه‌ای برای علنی‌سازی آن فراهم کرد. 

تقویت قدرت نظامی در کنار رشد اقتصادی
تصور دیگری که نادرست است، این است که چین در مسیر اصلاحات، قدرت نظامی خود را قربانی کرد. در واقع کاهش تعداد نیرو‌ها از بیش از چهار میلیون به حدود سه میلیون با هدف صرفه‌جویی همراه بود؛ اما همزمان کیفیت و فناوری نظامی ارتقا یافت. در دوران مائو هزینه‌های نظامی ناکارآمد بالا بود؛ اما در دوره اصلاحات، این هزینه‌ها هوشمندانه مدیریت شد و کیفیت قدرت سخت افزایش یافت بدون اینکه به تنش‌های غیرضروری منجر شود. آزمایش موشک‌های بالستیک قاره‌پیما، موشک‌های زیر دریایی و پیشرفت در نیروی دریایی همه در این دوره رخ داد. 
چین از پیوستن به پیمان‌های محدودکننده سلاح‌های هسته‌ای خودداری کرد تا دستش باز بماند. دنگ شیائوپینگ پس از کشاورزی، صنعت و علم، دفاع را در اولویت آخر قرار داد؛ اما این به معنای غفلت نبود، بلکه تمرکز بر رشد اقتصادی برای تأمین پایه‌های قدرت نظامی پایدار بود. 

کپی نابرابر با اصل چین
مسیر رشد و توسعه چین به طور واضح رویکردی گزینشی در مواجهه با غرب را ترسیم می‌کند. رویکردی که باعث شده پکن بتواند ضمن حفظ استقلال و تأمین منافع ملی از فرصت همکاری با کشور‌های غربی نیز بهره ببرد. برخی اما در داخل ایران با روایتی تقطیع شده از مدل سیاست خارجی چین الگویی از لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی از چین تراشیده و مسیر توسعه اقتصادی ایران را نیز در همکاری گسترده با غرب دنبال می‌کنند. چین اما اثبات کرده که برای مواجهه با غرب باید ابتدا استقلال و تأمین حداکثری منافع، اصل قرار گیرد در غیر این صورت اولاً اجازه رشد علمی و اقتصادی داده نمی‌شود و یا اگر هم فضایی برای رشد اقتصادی باز شود، این رشد هیچ زمان پایدار نبوده و سقفی بلندتر از راهبرد‌های تدوین شده در کاخ سفید نخواهد داشت. دولت‌های غربی نیز به این جهت از در تقابل حداکثری با چین وارد نمی‌شوند که می‌دانند این کشور مؤلفه‌های قدرت خود را در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، دفاعی و اقتصادی گسترش داده و نمی‌توان به مثابه یک کشور ناتوان با او مواجهه داشت. 

 

نظرات کاربران