نوعی جدید از استعمار آمریکاحالا و در دنیای امروز، مفهوم توسعه دوباره به امر امنیتی و ابزار جنگی تبدیل شده است. درحالیکه طرف غربی برای چند دهه به دنبال آن بود تا نظامهای سیاسی را در کشورهای مختلف به سمت لیبرال - دموکراسی سوق دهد و هر شکل دیگری از حکومت را نفی کند و زیر ضرب ببرد، حالا با ادعایی جدید به سراغ حکومتهای مخالف خود آمده است.
توسعهٔ ظاهری بهمثابهٔ ابزار جنگی

توسعه یک مفهوم چندبعدی در جهان پساجنگ جهانی دوم است. مفهومی که در برخی اوقات برای زیرضرب بردن بلوک شرق یا کشورهای غیرغربی هم مورد استفاده قرار میگرفت. در آغاز هم توسعه با مدرنیزاسیون تبلیغ میشد که در آن شبیه شدن به شکل جامعه و حکومت آمریکا، اصل بود؛ اما به مرور این مفهوم از ابعاد جدید و عموماً بومی برخوردار شد تا هر کشوری یک شکل خاص خود از توسعه را داشته باشد. حالا و در دنیای امروز، مفهوم توسعه دوباره به امر امنیتی و ابزار جنگی تبدیل شده است. درحالیکه طرف غربی برای چند دهه به دنبال آن بود تا نظامهای سیاسی را در کشورهای مختلف به سمت لیبرال - دموکراسی سوق دهد و هر شکل دیگری از حکومت را نفی کند و زیر ضرب ببرد، حالا با ادعایی جدید به سراغ حکومتهای مخالف خود آمده است. ترامپ به منطقه ما میآید و در عربستان علیه عدمتوسعهیافتگی ایران سخنرانی میکند و در مقابل برخی از کشورهای عربی را به عنوان مثالهای مطلوب نام میبرد. درحالیکه به خوبی میداند آنچه در این کشورها اتفاق افتاده، پوستهای از توسعه است و نه آن توسعهای که کلاسیکهای آمریکایی مانند پارسونز میگفتند. وقتی میخواهد به کشورهای محور مقاومت، یک آینده مطلوب دور از اسلام سیاسی را نشان دهد، بازهم با بهانه توسعه سخن میگوید. اینکه بغداد و دمشق با راهبری جبهه مقاومت به توسعه دست نیافتند؛ اما دبی و دوحه با راهبری آمریکا توسعه یافته هستند. البته او نمیگوید که علت وضعیت جنگزده در سوریه و عراق نه جبهه مقاومت که داعش دستساخته آمریکا و دوستان است و علت ظواهر توسعه در دبی و دوحه نه تبعیت از الگوی آمریکایی که داشتن منابع عظیم نفت و گاز با جمعیت و جغرافیای کم و کوچک است.
البته این تبلیغات صرفاً در سخنرانی ترامپ قابل مشاهده نیست. این یک خط رسانهای مفصل است که در تمام 10 سال گذشته در ابزارهای مختلف رسانهای ترویج میشده است.
این همان خطی است که امروز در لبنان هم پیگیری میشود. آمریکاییها هویج توسعه و مبالغ سرمایهگذاری را روی میز گذاشتند تا با استفاده از چماق اسرائیلی بتوانند سلاح مقاومت را بگیرند و لبنان را به قیمومیت طرف غربی دربیاورند. قرار بود سوریه هم مصداقی برای همین امر باشد که هم وحشیگری اسرائیل در بمباران وقت و بیوقت و اشغال زمینی جلوی آن را گرفت و هم وضعیت اقتصاد داخلی در این کشور، امکان الگوسازی از آن را نمیدهد. همین تبلیغات در عراق هم مؤثر بوده و بخشی از جامعه جوان این کشور را به سمت الگوی غربی سوق داده است. این انگاره که عراق توسعهیافته از فاصله گرفتن از ایران و اسلام سیاسی به دست میآید.
درواقع آمریکاییها بهجای ادامه روند مداخلهگریهای دهه 2000 و کشتار و حمله نظامی پرهزینه، قصد دارند تا با استفاده از الگوهای توسعه ظاهری در برخی کشورهای عربی بگویند که هر کسی با ما باشد به توسعه دست مییابد و هرکسی با اسلام سیاسی باشد، بدبخت خواهد شد. با این راهبرد بهجای حرکت از مسیر قدرت سخت، به اذهان ملتها نفوذ میکنند. نفوذی که به تبعیت بخش بزرگی از جامعه مسلمان منطقه بینجامد. این همان نقصانی است که در تمام 30 سال گذشته طرحهای آنها را در منطقه به شکست رسانده است. آنها هیچ زمان نتوانستند ملتها را پشت ایدههای خود به صف کنند. درواقع ما با نوعی جدید از استعمار مواجهیم که توسعه ظاهری را تبلیغ و جامعه را به سمت خود جذب میکند تا منویاتش درباره نظم منطقهای را به نتیجه برساند. از یک طرف اسلام سیاسی را تضعیف کند و از طرف دیگر شکل مورد نظر خود را پیش میبرد. درواقع توسعه تبلیغاتی در این مدل، یک ابزار قویتر از ابزارهای جنگی سابق است. وضعیت لبنان در این روزها، نمادی است از همین بازی؛ درحالیکه دشمن صهیونی در خاک لبنان حضور دارد و روزانه به کشتار و ترور دست میزند، اینطور تبلیغ میشود که حزبالله مشکل اصلی است و اگر این مشکل حل شود، یک آینده توسعهیافته برای این کشور در پیش خواهد بود.
باید فهم کنیم که سقوط سوریه در سال گذشته نیز دقیقاً از همین مسیر توسعه و توسعهنیافتگی رخ داد. درحالیکه نظام اسد در ابعاد مختلف دچار فرسودگی درونی شده بود، توسعه میتوانست هم سوریه را حفظ کند و هم به تمام محور مقاومت کمک نماید. اساساً فاصله گرفتن اسد از محور مقاومت نیز با همین ابزار توسعه و پیشنهادهای وسوسهانگیز عربی - غربی اتفاق افتاد؛ یعنی توسعهنیافتن موجب فرسودگی درونی شده بود و چشمانداز توسعه موجب شکاف سیاسی درونی شده بود. چشماندازی که ترکیه توانسته بود در ادلب با برق 24 ساعته و حقوق بالا تولید کند. این یعنی همان معنا که توسعه در دنیای امروز و به ویژه منطقه ما، بخشی از ابزارهای جنگی و قدرت سیاسی است.
بعد دیگر ماجرا این است که در وضعیت کنونی، توسعه و امنیت مفاهیمی کاملاً درهمتنیده است. این دو مفهوم در دنیای واقعی به هیچ وجه از هم جدا نیستند. به امارات توجه کنید. امنیت این کشور را هواپیماهای نظامی آمریکایی و خلبانان اجارهای تأمین نمیکنند. بلکه در اتصال راهبردی این کشور با کشورهای قدرتمند آمریکا (به عنوان بخشی از تمدن غربی)، چین (به عنوان هاب منطقهای) و روسیه (به عنوان دور زننده تحریمها) معنا مییابد. یعنی ضامن امنیت این کشور، نیاز متفاوت کشورهای مختلف به امارات است. درواقع ابوظبی توانسته با توسعه در برخی ظرفیتها، امنیت خود را تأمین کند. البته امارات هنوز هم ضعفهای اساسی دارد؛ اما در موضوع ارتباط مفهومی توسعه و امنیت، یک مثال خوب است. درباره سوریه اسد هم همینطور بود. حتی درباره ایران هم تلاش برای ناامنسازی برخی نقاط کشور، دقیقاً برای جلوگیری از توسعه است. درواقع توسعه نیاز به امنیت دارد و امنیت نیز نیاز به توسعه دارد.
تا زمانی که نظام حکمرانی در کشور، این درهمتنیدگی را به درستی درک نکند، ضرباتی مانند آنچه در سوریه به محور مقاومت وارد شد، دوباره نیز محتمل خواهد بود؛ عراق و یمن در معرض این خطر جدی هستند و البته ایران و سطح توسعهیافتگی کشور در صدر همه مسائل است. در این زمینه، برهمزدن تصویر آن توسعه ظاهری هم مهم و قابل توجه است. قبل از همه اینها باید درک کنیم که توسعه و تصویر توسعه، یک ابزار جنگی برای امنیت بالفعل است.
مطالب پیشنهادی










