دیپلماسی در سایه بمب

مشکل واشنگتن با تهران، صنعا، بیروت و غزه در این است که این کشور‌ها نظامی را که اقتصاد، قدرت، سیاست و فرهنگ را به هدف تضعیف دیگران احتکار می‌کند، نمی‌پذیرند. در چهارچوب تحولات سیاسی و نظامی، تلاش‌های واشنگتن بر نابود کردن کشور‌ها و موجودیت‌های یاغی قبل از رویارویی با اژد‌های چینی متمرکز است. 

  • ۲ ساعت قبل
  • 00
دیپلماسی در سایه بمب

تجربه‌های مذاکرۀ آمریکا با ایران، لبنان و یمن چه چیزی را نشان می‌دهد؟

تجربه‌های مذاکرۀ آمریکا با ایران، لبنان و یمن چه چیزی را نشان می‌دهد؟

زینب فرحات،فعال حوزه مقاومت: مذاکره مسیری مسالمت‌آمیز برای جلوگیری از تشدید تنش بین دو یا چند طرف است، اما ممکن است به بحرانی تبدیل شود که در آینده پیامد‌هایی داشته باشد. گفته می‌شود که مذاکره یک هنر است و در واقع، ایالات متحده به‌عنوان یک قدرت هژمون و همچنین کشور‌های وابسته به آن در مواجهه با دیگر ملت‌های جهان، بر مذاکره تسلط دارند. هنر آمریکایی، در عمل، در کشور‌های ما به معنای تحت‌اللفظی آن نیست، بلکه بیشتر به معنای جنگ، کشتار، گرسنگی و فقر بیشتر است. این‌ها پیامد‌های سیاست‌هایی است که واشنگتن از طریق آن‌ها در کشور‌های منطقه تحت پوشش صلح مداخله می‌کند. 

قبل از پرداختن به مفهوم مذاکره و کاربرد آن در غرب آسیا، باید منشأ این اقدام را بررسی کنیم. سؤالی مطرح می‌شود: ایالات متحده از منطقه چه می‌خواهد؟ پاسخ ساده است: هژمونی. هژمونی در چهارچوب ژئوپلیتیکی آن، جایی که نظم جهانی حتی در دورافتاده‌ترین نقطه جهان، از هیچ گروهی که تلاش می‌کند سر خود را بلند کند، چشم‌پوشی نمی‌کند و تحریم‌ها به سرعت اعمال می‌شوند. مشکل واشنگتن با تهران، صنعا، بیروت و غزه در این است که این کشور‌ها نظامی را که اقتصاد، قدرت، سیاست و فرهنگ را به هدف تضعیف دیگران احتکار می‌کند، نمی‌پذیرند. در چهارچوب تحولات سیاسی و نظامی، تلاش‌های واشنگتن بر نابود کردن کشور‌ها و موجودیت‌های یاغی قبل از رویارویی با اژد‌های چینی متمرکز است. 

این تحقیق به مذاکره به عنوان یک مفهوم دیپلماتیک در روابط بین‌الملل و چگونگی استفاده ایالات متحده از مذاکرات به عنوان ابزاری برای کنترل کشور‌های غرب آسیا و تضعیف هرگونه تلاش برای ایجاد قدرت و بازدارندگی می‌پردازد. 

ایران و پرونده هسته‌ای

تجربه مذاکرات هسته‌ای بین ایران و ایالات متحده یکی از تجربیات قابل توجه این قرن است، زیرا نیت‌های دولت آمریکا را که پشت عناوین پر زرق و برق و زبان دیپلماتیک پنهان شده است، به ویژه پس از آنکه به تجاوز منجر شد، آشکار کرد.

اهداف مذاکره

تهدید ایالات متحده به جنگ، بستن هر گونه راه پیش‌روی ایران با ردّ تمام شروط آن و نقض حاکمیت آن و به‌کارگیری فریب راهبردی و آغاز تجاوز آمریکایی - اسرائیلی علیه جمهوری اسلامی، نشان داد که دولت آمریکا در واقع به‌دنبال یک راه‌حل دیپلماتیک با ایران نبود، بلکه می‌خواست نظام را سرنگون کند و برنامه هسته‌ای و قابلیت‌های دفاعی ایران را از بین ببرد، زیرا تجاوز آمریکایی - اسرائیلی در زمانی رخ داد که جمهوری اسلامی در حال آماده شدن برای شروع دور جدیدی از مذاکرات بود، علاوه بر اظهارات آمریکایی که همچنان در چرخه رکود گیر کرده و حتی پس از جنگ نیز ماهیتی تشدیدکننده داشت. 

ابزار‌های فشار 

ایالات متحده طی مراحل مذاکرات با ایران از ابزار‌های فشار متعددی استفاده کرد، از جمله تهدید به جنگ از ابتدای مذاکرات پس از دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ و فریب استراتژیک با نشان دادن تمایل ظاهری به یافتن راه‌حل مسالمت‌آمیز و اینکه گویا ایران مانع آن است. این امر با وعده‌های جعلی لغو تحریم‌های اقتصادی همراه بود، در حالی که تحریم‌های بیشتری علیه جمهوری اسلامی اعمال می‌شد. واشنگتن همچنین سیاست «فشار حداکثری» را دنبال کرد از طریق فعال‌سازی مکانیزم ماشه، هماهنگی نقش‌ها میان آمریکا و اسرائیل در طول مذاکرات و اعمال جنگ روانی از طریق تهدید به بمباران و القای اینکه ایران تسلیم شروط آمریکا شده است؛ تا جایی که این روند به جنگ غافلگیرانه انجامید منجر شد.

نتایج مرحله‌ای

دشمن موفق شد با وجود اظهارات مداوم خود درباره استفاده از نیرو‌های نظامی، حمله‌ای غافلگیرانه انجام دهد، چرا که تجاوز در زمانی کاملاً غیرمنتظره صورت گرفت و همزمان با برگزاری دور ششم مذاکرات بود. همچنین توانست توانایی‌های دفاعی ایران را برای مدتی مختل کند و در یک عملیات امنیتی پیچیده، تعدادی از فرماندهان نظامی و اطلاعاتی را ترور کند. با این حال، ایران نیز به نوبه خود موفق شد با سرعتی بی‌سابقه، بازدارندگی را احیا کند. در چنین شرایطی، زمان برای جلوگیری از دستیابی دشمن اسرائیلی - آمریکایی به اهداف بیشتر در نتیجه این نقض امنیتی، بسیار مهم بود. در کمتر از 24 ساعت، موشک‌های ایرانی تأسیسات نظامی، اطلاعاتی و حیاتی را در سراسر سرزمین‌های اشغالی هدف قرار دادند. تصمیم‌گیری یکپارچه سیاسی و نظامی، همراه با حمایت بی‌نظیر مردمی و آغاز عملیات امنیتی برای دستگیری و انهدام شبکه‌های جاسوسی و موساد، تهران را قادر ساخت تا ابتکار عمل را به دست گیرد و وارد مرحله‌ای از اعمال فشار بر دشمن شود. پس از آن، حمله تلافی‌جویانه به پایگاه هوایی العدید در قطر انجام شد و در نتیجه به تعادل بازدارندگی و ایجاد قوانین جدید درگیری دست یافت. 

لبنان و سلاح مقاومت

از زمان آتش‌بس بین لبنان و رژیم صهیونیستی، فشار آمریکا بر دولت لبنان برای قرار دادن ارتش در رویارویی با مقاومت با هدف خلع سلاح آن، قرار گرفته است، همانطور که در سفر‌های متوالی تام باراک و مورگان اورتگاس، فرستادگان آمریکا به لبنان آشکار بود.

اهداف مذاکره

ایالات متحده طرحی ارائه داد که بر اساس آن، دولت لبنان به شاخه‌ای امنیتی در مرتبه دوم تبدیل شود که مستقیماً از سوی واشنگتن مدیریت شود تا برتری رژیم صهیونیستی تضمین شود. در ازای امتیازات مطلق در مورد مسئله خلع سلاح، هیچ تضمینی از سوی آمریکا وجود ندارد که از تجاوز مجدد علیه لبنان جلوگیری کند یا صرفاً به خلع سلاح محدود شود، بدون دخالت مستقیم در بخش‌های مختلف دولت لبنان، از جمله امنیت بنادر، فرودگاه‌ها، وزارتخانه‌ها، نهاد‌های رسمی و حتی پرونده‌های شخصی شهروندان. 

ابزار‌های فشار

ایالات متحده از طریق باراک فشار نرم اعمال کرد؛ او رضایت خود را از روند مذاکرات اعلام کرد اما طبق دیدگاه آمریکایی. نکته قابل توجه این است که باراک لبنان را تهدید کرد و گفت اگر به خواسته‌های آمریکا برای خلع سلاح مقاومت عمل نکند، از تاریخ و جغرافیا حذف خواهد شد. واشنگتن همچنین تا حدی مانور سیاسی به کار گرفت و گاهی اشاره کرد که مسئله سلاح یک مسئله داخلی است، امری که با روند رایج متفاوت بود. مهم‌تر از همه اینکه ایالات متحده قصد دارد مذاکره‌ای بر پایه اصل «امتیاز دادن در برابر هیچ‌چیز» انجام دهد، یعنی تسلیم سلاح، در حالی که هیچ دخالتی برای فشار بر رژیم اسرائیل جهت توقف عملیات خصمانه یا خروج از پنج نقطه اشغالی در جنوب انجام نخواهد داد و در این معادله، اشغالگر دست بالاتر را دارد. همچنین نکته قابل توجه این است که باراک اذعان کرد که هرگونه تلاشی برای خلع سلاح کامل مقاومت می‌تواند منجر به جنگ داخلی شود. با این حال، او مجدداً پیشنهاد داد که سلاح‌های سنگین حزب‌الله از جمله موشک‌ها و پهپاد‌ها خلع شود. آمریکا به همین اکتفا نکرد، بلکه دولت لبنان را تحت فشار زمانی قرار داد تا آن را مجبور به تصمیم‌گیری سریع در مورد طرح آمریکایی کند و در ازای سلب هرگونه قدرت از لبنان، کمک‌های مالی فراوانی به آن ارائه داد.

نتایج مرحله‌ای 

دولت لبنان موفق شد بدون رویارویی مستقیم و گسترش دامنه تجاوز علیه کل کشور لبنان و بدون درگیری با مقاومت اسلامی، از بن‌بست آمریکایی خارج شود. این امر در مواضع متعادل رئیس جمهور جوزف عون مشهود بود. همچنین فرمانده ارتش رودولف هیکل که از درگیر کردن ارتش لبنان در جنگ داخلی خودداری کرد، مواضع میهن‌پرستانه‌ای داشت، چرا که تعرض به سلاح مقاومت طبیعتاً به معنای حذف کامل شیعیان است و این امر باعث می‌شود که این مذهب با تمام توان برای دفاع از موجودیت خود تلاش کند. 

یمن و توقف حملات علیه ناو‌های آمریکایی

ایالات متحده شروط بسیار سختی را برای تعامل با انصارالله در یمن تعیین کرد، اما ثبات موضع و اصرار بر رویارویی، معادله را تغییر داد و دولت صنعا با دستاوردی مرحله‌ای موفق شد بازدارندگی خود را حفظ کند. 

اهداف مذاکره 

با افزایش حملات یمنی‌ها به کشتی‌ها و ناو‌های هواپیمابر آمریکایی در دریای سرخ، ترامپ رویکردی سختگیرانه نسبت به انصارالله اتخاذ کرد و تشدید نظامی را به عنوان کلید دستیابی به سود مورد نظر برگزید، چرا که معادله سود و زیان همچنان بر سیاست مردی که از دنیای تجارت آمده بود، حاکم است.

ابزار‌های فشار 

رئیس‌جمهور آمریکا سقفی بسیار بلند تعیین کرده بود که هدف نهایی آن نابودی کامل انصارالله بود. تهدید‌های آمریکا با اعلام آغاز عملیات نظامی علیه یمن که با نام «عملیات راف رایدر» شناخته شد، به اوج خود رسید. با این حال، در حالی که ترامپ حداکثر فشار نظامی و سیاسی را اعمال می‌کرد، در را برای مذاکره باز نگه داشت و از تلاش‌های میانجیگری بین‌المللی حمایت کرد. شایان ذکر است که او بنادر و زیرساخت‌های حیاتی یمن، از جمله بندر حدیده و فرودگاه صنعا را هدف قرار داد. علاوه بر این، ترامپ از همه برگ‌های قدرت برای مجبور کردن انصارالله به پذیرش شروط مذاکره استفاده کرد: تشدید نظامی، تحریم‌های اقتصادی، کشاندن متحدان منطقه‌ای (عربستان سعودی و امارات متحده عربی) به درگیری و منزوی کردن یمن در سطح بین‌المللی.

نتایج مرحله‌ای 

در مقابل، انصارالله حملات آمریکا را «تجاوز آشکار» توصیف کرد و قول داد که تلافی کند و حملات را تشدید کند. طبق بیانیه‌ای که توسط دفتر سیاسی انصارالله منتشر شد، آن‌ها «آمادگی کامل خود را برای مقابله با تشدید حملات با تشدید مشابه» تأیید کردند. تنها دو روز پس از آغاز عملیات که صنعا، پایتخت یمن و استان‌های صعده، ذمار، مأرب و تعز را هدف قرار داد و منجر به کشته شدن ده‌ها یمنی شد، این جنبش اعلام کرد که ناو هواپیمابر آمریکایی یو اس اس هری ترومن را با هجده موشک و پهپاد هدف قرار داده است و تهدید کرد که به هدف قرار دادن کشتی‌های اسرائیلی ادامه خواهد داد. 

در مهم‌ترین نشانه شکست استراتژی تشدید تنش آمریکا، ادمیرال جیمز کیلبی، فرمانده عملیات نیروی دریایی، در برابر کمیته تخصیص بودجه مجلس نمایندگان اعتراف کرد که حملات یمن چالش‌هایی را در تأمین مهمات نیروی دریایی ایالات متحده آشکار کرده است و بر لزوم افزایش تولید سلاح‌های دوربرد و هدایت‌شونده دقیق تأکید کرد. علاوه بر این، به نظر می‌رسد عربستان سعودی و امارات متحده عربی تا حد زیادی از تحولات جبهه یمن بی‌اطلاع بوده‌اند. همه این‌ها باعث شد ایالات متحده با میانجیگری عمان وارد گفتگو با یمن شود و در 6 مه 2025 توقف حملات هوایی علیه یمن را اعلام کند، در حالی که قبلاً به نابودی کامل آن تهدید کرده بود. 

غزه و پایان جنگ و آزادی اسرا 

تجربه مذاکره در غزه میان جنبش حماس، رژیم صهیونیستی و ایالات متحده، یکی از بارزترین نمونه‌های باج‌گیری و رفتار جانبدارانه دولت آمریکا است که از افزایش انگیزه جنگ‌طلبی رژیم اشغالگر پس از ۷ اکتبر و درهم‌تنیدگی منافع اقتصادی آمریکا و اسرائیل در کنترل نوار غزه بهره‌برداری کرد.

اهداف مذاکره 

مواضع دولت ترامپ نسبت به نوار غزه متفاوت بود؛ چنان‌که میان دعوت به صلح و تهدید به تشدید نظامی در نوسان بود و حتی به پیشنهاد کنترل آمریکایی بر این منطقه رسید. این امر در ازسرگیری تجاوز پس از پایان جنگ و در واقعیت نظامی که اشغالگر پس از آتش‌بس تثبیت کرد، آشکار شد.

ابزار‌های فشار 

خواسته‌های ترامپ در غزه به تلاش برای آتش‌بس موقت محدود نشد؛ او همچنین طرحی برای اسکان مجدد جمعیت در یک کشور دیگر برای حل مسئله فلسطین پیشنهاد داد. 
ترامپ با پیش‌بینی مخالفت شدید حماس و متحدانش در منطقه، گامی پیش‌دستانه برداشت و تجاوز به یمن را گسترش داد، تحریم‌ها علیه ایران را تشدید کرد و از طریق فرستاده خود در خاورمیانه، استیو ویتکوف، لبنان را تهدید کرد. همزمان، او به اسرائیل چراغ سبز نشان داد تا جنگ خود علیه غزه را ادامه دهد. 
ترامپ با وجود استفاده از زور و تهدید، در را برای مذاکره باز نگه داشت. او از حماس خواست که در ازای پایان دادن به جنگ، زندانیان اسرائیلی را آزاد کند و از ایده اخراج ساکنان غزه به عنوان گزینه دیگری برای تحت فشار قرار دادن مقاومت فلسطین برای تسلیم سلاح عقب‌نشینی کرد. 

رئیس جمهور آمریکا توانست نقاط قوت و ضعف حماس و همچنین نقاط ضعف اشغالگران اسرائیلی را شناسایی کند. حماس با وجود اختلافات داخلی، از پایگاه مردمی بزرگی برخوردار است. نقاط ضعف آن شامل قرار گرفتن در فهرست گروه‌های «تروریستی» توسط بسیاری از کشور‌های غربی است که شانس حمایت رسمی و دیپلماتیک از آن را کاهش می‌دهد. همچنین در نتیجه محاصره، تخریب گسترده و بحران انسانی ناشی از حمله اسرائیل، با چالش‌های اقتصادی روبه‌رو است. اگرچه او قبل از تصدی ریاست جمهوری قول داده بود که به جنگ غزه پایان دهد، اما سپس به رژیم اشغالگر اجازه داد تا همزمان با مذاکرات برای انتقال به مرحله دوم توافق آتش‌بس بین مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی، حمله‌ای را آغاز کند.

نتایج مرحله‌ای 

پس از از سرگیری تجاوزات علیه غزه، در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۵ توافق آتش‌بس جدیدی در شرم‌الشیخ اعلام شد. اسیران در دست حماس، آزاد شدند و در مقابل، تعدادی از اسیران فلسطینی در زندان‌های اسرائیل آزاد شدند. با این حال، همانند توافق با لبنان، اشغالگر همچنان روزانه به نقض آتش‌بس از طریق بمباران و تخریب ادامه می‌دهد و به‌طور کامل از نوار غزه عقب‌نشینی نکرده است، در حالی که شکل آینده قدرت سیاسی هنوز نامشخص است. علاوه بر این، مردم فلسطین همچنان از بحران انسانی ناشی از محدودیت ورود کمک‌ها و رکود در پرونده بازسازی رنج می‌برند. در مقابل، در حال حاضر، حماس حضور خود در نوار غزه را حفظ کرده و از حمایت گسترده مردمی برخوردار است. طرح آواره کردن فلسطینی‌ها به خارج از کشور نیز خنثی شده است. با این حال، تصویر نهایی غزه هنوز در حال شکل‌گیری است و با گذشت زمان روشن‌تر خواهد شد.

تحلیل نتایج 

ایران، یمن و غزه همگی مذاکرات غیرمستقیم با ایالات متحده انجام دادند. عمان به عنوان میانجی‌گری تعیین‌شده بین تهران و واشنگتن و همچنین بین واشنگتن و صنعا عمل کرد، در حالی که دوحه به عنوان میانجی‌گری بین غزه و ایالات متحده و اسرائیل عمل کرد، نقشی که بعداً به قاهره منتقل شد. اما در مورد لبنان، ایالات متحده واسطه میان این کشور و رژیم صهیونیستی بود. 

طرف‌های مذاکره بین کشور‌ها و سازمان‌ها متفاوت بودند. در جمهوری اسلامی، مذاکرات بین کشور‌ها بود، در حالی که در غزه، بین حماس، ایالات متحده و اسرائیل بود. در لبنان، مذاکرات بین حزب‌الله و دولت لبنان از یک طرف و اسرائیل و ایالات متحده از طرف دیگر انجام شد. اگرچه ایالات متحده نقش میانجی‌گری را ایفا کرد، اما در واقع یکی از طرفین مذاکرات بود، شروط و تحریم‌ها را تحمیل می‌کرد و حزب‌الله و کل دولت لبنان را تهدید می‌کرد. در یمن، دولت صنعا طرف مذاکره با ایالات متحده بود. 

هرچه موضع طرف مذاکره منسجم‌تر و یکپارچه‌تر باشد، این امر بیشتر در جریان مذاکرات و نتایج حاصل از آن منعکس خواهد شد و هر چه طرف دارای قدرت کمتر، در تمام جنبه‌های آن، موفق شود بیشترین حقوق خود را از طرف‌های مقابل به دست آورد، شرایط مذاکره بهتر خواهد شد و دستیابی به بهترین نتایج مورد انتظار تضمین خواهد شد. 

تجربه نشان داده است که انسجام مواضع ایران و یمن و استحکام دو دولت در دفاع از حقوق، حداقل در نتایج مرحله‌ای، منجر به تعهدات جدی از سوی طرف‌های متخاصم شده است. در مورد لبنان و فلسطین، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها موفق شدند از تضاد و نبود اجماع سیاسی در مورد گزینه مقاومت سوءاستفاده کنند. این امر امکان نقض توافق‌های آتش‌بس و تجاوز به اراضی لبنان را فراهم ساخت، زیرا دولت لبنان بر سر مقابله با تجاوز به توافق نرسیده بود. همین امر در مورد غزه نیز صدق می‌کند، جایی که مواضع جریان‌های فلسطینی نسبت به دشمن پس از خسارات انسانی و مادی عظیم در نوار غزه متفاوت بود. 

چه به عنوان طرف مذاکره و چه به عنوان میانجی‌گری، ایالات متحده در استفاده از دیپلماسی به عنوان ابزار جنگ تردیدی نداشت. این امر در تجربه آن با جمهوری اسلامی، جایی که تجاوز همزمان با ششمین دور مذاکرات در مسقط آغاز شد، مشهود بود. لفاظی‌های آمریکا و اسرائیل علیه ایران همچنان تشدید شد و با تهدید به سرنگونی نظام سیاسی، در کنار هدف قرار دادن قابلیت‌های موشکی و دفاعی آن و درخواست برای برچیدن موشک‌های بالستیک قاره‌پیما که گامی فراتر از مذاکره درباره پرونده هسته‌ای بود، همراه بود. واشنگتن همچنین تحریم‌های بیشتری اعمال کرد و پس از پایان تجاوز، مکانیسم ماشه را از طریق تروئیکای اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا) فعال کرد. 

درس‌های به‌دست‌آمده 

جنگ‌های دو سال اخیر در منطقه نشان داد که دولت آمریکا، چه در چهره دموکرات و چه جمهوری‌خواه، تمام توان خود را در حمایت از رژیم اسرائیل به کار می‌گیرد؛ آن را با کمک‌های نظامی و مالی پشتیبانی می‌کند و صدای آن را در جلسات شورای امنیت و سازمان ملل نمایندگی می‌نماید، امری که در میز مذاکره نیز مشهود است، جایی که واشنگتن به‌عنوان مدافع اصلی امنیت و منافع این رژیم در برابر طرف‌های دیگر ظاهر می‌شود. حتی وقتی دیپلماسی برای حل اختلافات مورد استفاده قرار می‌گیرد، در نهایت مشخص می‌شود که این صرفاً جنبه‌ای دیگر از جنگ‌های آمریکایی علیه ملت‌های منطقه است، زیرا مذاکره‌کننده آمریکایی با یک دست مذاکره می‌کند و در دست دیگر بمب دارد؛ او خواهان امتیازات مطلق از طرف مقابل بدون هیچ گونه بازگشتی است و می‌خواهد آن را از تمام عناصر قدرت، از جمله قابلیت‌های موشکی، هوایی و هسته‌ای و حتی حمایت سیاسی و مردمی در زمینه‌های مرتبط، محروم کند. آمریکا قدرت خود را از ساختار نظام جهانی که مؤسسات اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی آن را کنترل می‌کند، می‌گیرد. 

تجربه همچنین نشان داده است که هرچه طرف مقابل در مذاکرات متحدتر و پایدارتر بر مواضع و اصول خود باشد، موفق‌تر در بازگرداندن بازدارندگی و کسب بیشترین حقوق ممکن و تعیین سرنوشت خود خواهد بود. در حالی که مواضع و آرمان‌های پراکنده، شکاف‌هایی را ایجاد می‌کند که توطئه‌های آمریکا می‌تواند از آن‌ها سوءاستفاده کند. همچنین آشکار است که دولت‌های آمریکایی در برخورد با دشمنان بسیار زیرک هستند. آن‌ها در انتخاب لحظه دیپلماتیک مناسب برای مذاکره و همچنین لحظه مناسب برای آغاز جنگ مهارت دارند؛ به این معنا که کارت‌های خود را یک‌باره رو نمی‌کنند بلکه مرحله‌به‌مرحله و متناسب با وضعیت دشمن بازی می‌کنند. به عنوان مثال، ایالات متحده چراغ سبز برای حمله به لبنان پس از هفتم اکتبر را بلافاصله صادر نکرد؛ بلکه یک سال پس از کاهش توان حزب‌الله و تأمین بانک اهداف گسترده‌ای که نتایج حملات متوالی و سریع را تضمین می‌کرد و زمانی که حمله به دلیل موافقت اولیه با توافق آتش‌بس منتفی شده بود، اجازه چنین عملیاتی داده شد.

در اینجا، تقسیم نقش‌ها بین آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها نیز آشکار است. در حالی که اسرائیل برای آغاز تجاوز جلو می‌رود، مدیریت و زمان‌بندی آن توسط آمریکایی‌ها تعیین می‌شود و رئیس‌جمهور آمریکا بعد‌ها مدعی می‌شود که مسئول نبوده و از ماجرا بی‌خبر بوده است. واقعیت این است که رژیم اسرائیل به عنوان یکی از پایگاه‌های آمریکا در منطقه است و تصمیمات کلان درباره جنگ یا صلح ذاتاً آمریکایی است. بنابراین هر طرفی که وارد مذاکرات با واشنگتن می‌شود باید به‌خوبی بداند که پشت کراوات‌ها و لبخند‌های گرم، آخرین جزئیات طرح جنگ در حال انجام است و از همان نقطه مذاکرات آغاز می‌شود. 

نظرات کاربران