اپستین؛ آزمون اخلاقی روشنفکران غرب

ماجرا از جایی بحرانی می‌شود که مشخص شد چامسکی در سال‌های پس از محکومیت اپستین (۲۰۱۵ و پس از آن) با او دیدار داشته و این دیدار‌ها در قالب ایمیل‌های منتشرشده تأیید شد.

  • ۵ ساعت قبل
  • 00
اپستین؛ آزمون اخلاقی روشنفکران غرب

لحظهٔ چامسکی

لحظهٔ چامسکی
زهرا شمیرانیزهرا شمیرانیعضو شورای سردبیری

پرونده جفری اپستین فقط رسوایی جنسی یا شکست قضایی نیست؛ این پرونده، در سطحی عمیق‌تر، نقطه آزمایش اخلاقی روشنفکران غرب است؛ آزمونی که نه قدرت سیاسی را مستقیماً هدف می‌گیرد و نه صرفاً سرمایه‌داران را، بلکه دقیقاً سراغ کسانی می‌رود که دهه‌ها درباره «نقد قدرت»، «عدالت» و «استاندارد‌های دوگانه» سخن گفته‌اند. در مرکز این آزمون، نامی قرار دارد که برای هر مخاطب جدی سیاست و فلسفه آشناست؛ نوام چامسکی. وی برای چند نسل، نه فقط یک زبان‌شناس یا متفکر سیاسی، بلکه وجدان بیدار لیبرالیسم انتقادی بوده است؛ کسی که با نظریه «تولید رضایت»، سازوکار دروغ‌پردازی نخبگان، مصونیت قدرت و نقش رسانه‌ها در عادی‌سازی بی‌عدالتی را عریان کرد. دقیقاً به همین دلیل است که پرونده اپستین برای چامسکی صرفاً یک حاشیه نیست؛ یک‌لحظه تعیین‌کننده است. ماجرا از جایی بحرانی می‌شود که مشخص شد چامسکی در سال‌های پس از محکومیت اپستین (۲۰۱۵ و پس از آن) با او دیدار داشته و این دیدار‌ها در قالب ایمیل‌های منتشرشده تأیید شد. وی در پاسخ به پرسش‌ها، نه اصل ملاقات را انکار کرد و نه آن را پنهان؛ بلکه کوشید آن را در چهارچوبی «خنثی» و «غیرسیاسی» توضیح دهد؛ گفت‌وگو با فردی ثروتمند درباره امور عمومی، سفر یا حتی کمک‌های مالی احتمالی به نهاد‌های دانشگاهی. 

اما بحران دقیقاً همین‌جاست. نه در اینکه چامسکی مرتکب جرم یا همدستی شده باشد - که هیچ‌سند معتبری در این باره وجود ندارد - بلکه موضوع، نحوه صورت‌بندی اخلاقی ماجراست. چامسکی که همواره تأکید می‌کرد «مسئله دانستن یا ندانستن نیست، مسئله موقعیت قدرت است»، ناگهان با پرونده‌ای روبه‌رو شد که قدرت در آن نه پنهان، بلکه عریان بود. واکنش‌های بعدی چامسکی؛ چه در قالب مصاحبه‌های کوتاه و چه در توییت‌هایش، بیش از آنکه روشن‌کننده باشند، حالت تدافعی داشتند. او بار‌ها تأکید کرد که «دیدار با افراد مختلف امری رایج است» و اینکه تمرکز بر این مسئله نوعی «انحراف از موضوعات واقعی» است. اما این استدلال، درست همان چیزی است که وی دهه‌ها درباره‌اش هشدار داده بود؛ عادی‌سازی رفتار نخبگان به نام عقلانیت.

نکته کلیدی این است که اپستین یک سرمایه‌دار ناشناس نبود. او در زمان این دیدار‌ها به‌عنوان نماد مصونیت نخبگان شناخته می‌شد. هر ملاقات، هر ایمیل و هر گفت‌وگوی به‌ظاهر بی‌ضرر با چنین شخصی، بار اخلاقی دارد؛ نه چون جرم است، بلکه چون نشانه عضویت در شبکه‌ای است که قانون برایش حالت استثنا دارد. این همان‌جایی است که پرونده اپستین از رسوایی فردی عبور می‌کند و به نقد ساختار روشنفکری می‌رسد. روشنفکری که سال‌ها از بیرون، قدرت را نقد کرده؛ اما وقتی قدرت به شکل چک، پرواز خصوصی یا دسترسی ویژه ظاهر می‌شود، زبانش تغییر می‌کند.

این بحران وقتی عمیق‌تر می‌شود که چامسکی در همان سال‌ها، در کنار اپستین، در محیطی حرکت می‌کرد که چهره‌های سیاسی سطح بالا نیز در آن حضور داشتند؛ از جمله ایهود باراک، نخست‌وزیر سابق اسرائیل. باراک طبق گزارش‌های متعدد، روابط نزدیک‌تری با اپستین داشت؛ دیدار‌های مکرر، همکاری‌های تجاری و حتی سرمایه‌گذاری مالی از سوی اپستین در پروژه‌های مرتبط با باراک. تصاویر و اسناد منتشرشده از رفت‌وآمد باراک به خانه‌های اپستین، او را به یکی از چهره‌های درگیر این پرونده تبدیل کرده است. نقطه کانونی و چالش‌ساز همین لحظه است؛ شبکه‌ای که در آن روشنفکر منتقد امپریالیسم، نخست‌وزیر سابق یک دولت امنیت‌محور و یک سرمایه‌دار متهم به جنایات سنگین، همگی در یک میدان اجتماعی مشترک حرکت می‌کنند.

این دیگر بحث اخلاق شخصی نیست؛ به تعبیر بوردیو بحث میدان قدرت است. سؤال اصلی این نیست که آیا چامسکی مقصر است یا نه. سؤال این است؛ آیا روشنفکر انتقادی می‌تواند بدون‌پرداخت هزینه، وارد فضا‌هایی شود که خود بار‌ها آن‌ها را کانون فساد ساختاری معرفی کرده است؟ سکوت یا تقلیل‌دادن مسئله به «اهمیت نداشتن روابط اجتماعی» دقیقاً همان رفتاری است که چامسکی در نقد نخبگان لیبرال از آن پرده برمی‌داشت. به همین دلیل است که پرونده اپستین، برای چامسکی، نه یک اتهام قضایی، بلکه یک تناقض نظری است. آزمون اخلاقی روشنفکران غرب دقیقاً در همین نقطه معنا می‌یابد: آیا نقد قدرت تنها تا زمانی معتبر است که قدرت به سراغ منتقد نیامده باشد؟ چامسکی همچنان متفکری بزرگ است؛ اما بزرگی فکری، مصونیت اخلاقی نمی‌آورد.

اگر چیزی از خود چامسکی آموخته باشیم، این است که هیچ جایگاهی فراتر از نقد نیست - حتی جایگاه خود او و شاید مهم‌ترین دستاورد پرونده اپستین همین باشد: نه افشای نام‌ها، بلکه افشای مرز‌های واقعی نقد در دنیای غرب. اگر این مرز‌ها، وقتی به روشنفکران می‌رسند، نامرئی می‌شوند، آن‌وقت باید شجاعت داشته باشیم و بپرسیم آیا اساساً روشنفکری بدون پاسخگویی و پرداخت هزینه، به ضدایده خود تبدیل نمی‌شود؟ 

نظرات کاربران