شروع ساده از موضوعی پیچیدهیهودی اشکنازی متولد ۱۶ آبان ۱۳۳۳ شمسی از پدر و مادری آلمانی که از چنگ انگولک نازیها به ارض موعود گریخته است. سرزمین موعودشان ۶ ساله بوده که ایلان در حیفا پا به گیتی گذاشته، مثل همه دیگر ابنای اسرائیلی در ۱۸ سالگی رخت ارتش به تن کرده. محل خدمتش؟! بلندیهای جولان!
نئومورخانی که پایه صهیونیسم را لق میکنند

پیچیده است آقا؛ پیچیده است! یک واقعیت... نه اجازه بدهید از واژه واقعیت استفاده نکنم وگرنه دوباره متهم میشوم به اینکه به اسرائیل رسمیت بخشیدم. چنانکه در این دو سال اخیر شدهام. اسرائیل پیچیده است؛ مفهومی پیچخورده در چند گره و کلاف. مثلاً همین فقره که ایدهای - که هسته اصلی بنیانگذارانش جملگی سر در آخور سوسیالیسم چپ دارند - در کمتر از دو دهه حکم دگنک پاسگاه مرزی راست دنیا را پیدا میکند، آنهم بیخ گوش عربهای چپ؛ از عبدالناصر گرفته تا حافظ اسد. حرامزاده حاصل لقاح یهودیت مدرن با استعمار کلاسیک قرن بیستمی با اسطورههایی برخاسته نه از دل سنت، بلکه از عمق تاریخ باستان بشر است که ردشان را میشود تا حدود چهارهزار سال قبلِ ابراهیم خلیل و یوسف نبی(ع) دنبال کرد؛ زمانی که سکه عبرانیان سکه توحید بود و سکه توحید سکه عبرانیان! حالا این وضعیت گرهخورده قمردرعقرب را در نظر بیاورید که با عصر ما همپوشان شده؛ عصر فستفود و فستمتن و پستهای تلگرامی و متنها و حوصلهها و حتی فهم و ادراکهایی که لزوماً باید در 100 کلمه یا نهایتاً 420 کلمه کپشن اینستاگرام سر و تهشان به هم بیاید. در چنین وضعیت غامضی، سختی کار مضاعف هم میشود؛ نه سوژه تو در این قوالب فستفودی میگنجد و نه اقتضائات مخاطب کمحوصلهای که از توهم دانایی بادکرده! میبینید قصه چقدر پیچیده شده؟! این پیچیدگی فقط ناظر به سوژه و مخاطب نیست، حتی نویسنده همین «صبح شبات» که این قلم مشغول نگارش این سطور است هم از همین سنخ محسوب میشود. التفات بفرمایید؛ یهودی اشکنازی متولد 16 آبان 1333 شمسی از پدر و مادری آلمانی که از چنگ انگولک نازیها به ارض موعود گریخته است. سرزمین موعودشان 6 ساله بوده که ایلان در حیفا پا به گیتی گذاشته، مثل همه دیگر ابنای اسرائیلی در 18 سالگی رخت ارتش به تن کرده. محل خدمتش؟! بلندیهای جولان!
شناسنامه پاپه
بلندیهای جولان یعنی همانجایی که ارتش عبری در جنگ سال 1346 شمسی که در متون فرنگی به جنگ 1967 مشهور است، آن را از سوریها قاپزده و تا امروز لنگر انداخته و کنگرش را خورده. فریتز کارل و کلارا پاپه که در دهه 30 میلادی از نازیسم آلمانی - که به تعبیر جلال زاییده بورژوازی غربی بود - راهی فلسطین شده بودند تا بخشی از جورچین وطن ملی یهود باشند. آنها احتمالاً ساز ناکوک فرزند ناخلفشان را از اوایل دهه 70 شمسی شنیده بودند. ایلان که دکترایش را از انگلستان گرفته و استاد دانشگاه حیفا شده بود، در تیم مورخان جدید اسرائیلی رفته بود که به تعبیر خودشان تهاجم سال 1361 به لبنان چشمشان را حسابی باز کرده بود. آنقدر باز که موریانه تردید به جان اصولشان بیفتد و حاصلش تجدیدنظرطلبانی در تاریخ و جامعهشناسی و علوم اجتماعی و دیگر شقوق علومانسانی زیر علم روایت متفاوتی از فلسطینیات و اسرائیلیات بشوند. مسیری که نهایتالامر شاخش در شاخ روایت دولتی و حکومتی برآمده از هسته سخت نظامیگری اسرائیلی میرفت. این دسته از بدنه آکادمی اسرائیل از اوایل دهه 90 میلادی که به تاریخ خودمان 70 شمسی میشود آرام آرام سپر تعصب ایدئولوژیک صهیونیستی را زمین انداخت و راه افتاد و راوی روایتی از تاریخ شد که بدجور سنگ زیرین آسیاب دولت موعود را در ارض اسرائیل لق میکرد. خودش در صفحات ابتدایی کتاب ایده اسرائیل یکی از همین جلسات را که در تیرماه 1373 در دانشگاه تلآویو برگزار شده اینگونه روایت میکند: «انبوه مشتاقانِ چپیده در تالار، برگزارکنندگان مناظره را به تعجب آورده بود. آنها مناظرهای کوچک و صرفاً روشنفکرانه را برنامهریزی کرده بودند. عالما و عامداً زمانش را هم با بازی نیمهنهایی جام جهانی فوتبال 1994 که در ایالات متحده برگزار میشد همزمان کرده بودند. انتظارشان این بود که جمع محدود و معدودی از مشتاقانِ مناظره هستند که شبی فوتبالی را با بحثی محققانه و عالمانه عوض کنند. اما انبوه دانشجویان در تالاری که برای آن جمعیت کوچک بود اجتماع کردند و مجلس مناظره آن شب را به جلسه دادرسی بزرگی تبدیل کردند. حدود 700 نفر در آن جلسه مناظره شرکت کردند. مناظره میان دو گروه قدیم و جدید از مورخان اسرائیلی برگزار میشد؛ اولی گروه جامعهشناس رسمی دولتی و دومی گروه جامعهشناس تجدیدنظرطلب بود. من از گروه دوم و نئومورخ این مناظره بودم. سؤالی که مطرح شد مهم بود؛ آیا نظام دانشگاهی اسرائیل ابزاری عقیدتی در دست صهیونیسم است یا قلعهای برای نگاهبانی از اندیشه و سخن آزاد؟ اگر بتوان کفزدن و تمجید و تشویق دانشجویان را بهمنزله تأیید گرفت، در این صورت آنها داوری مثبتشان را نسبت به من و همکارم اعلام کردند. بااینوصف بیشترشان حاضر نبودند بیش از این پیش بروند و فقط برخی این کار را کردند. یکی از آن برخیها من بودم.»
نئومورخانی که پایه صهیونیسم را لق میکنند
پاپه خودش را در زمره آنهایی میداند که در نقد صهیونیسم و سیاستهایی که به تعبیر خودش باعث انزجار او از دولت اسرائیل شده فقط به کفزدن نقدهای منتقدان بسنده نکند. بسنده نکند و تا جایی پیش رود که یک دهه بعد روزانه پشت تلفن تهدید جانی شود. قضیه بهقدری بیخ پیدا کند که در نهایت در سال 1384 چمدانش را ببندد، خانهاش را در حیفا اجاره دهد، دست زن و دو فرزندش را بگیرد و سرزمین موعود را بهقصد اقامت در انگلستان ترک کند! چشم فریتز کارل و کلارا پاپه و دیوید بنگورین و تئودور هرتزل همگی با هم روشن! پاپه اسرائیلی متولد حیفا حالا دیگر عنصری مخل روایت صهیونیستها بود که حتی در کنست پارلمان اسرائیل هم علیهش شمشیر تیز میکردند.
برگردیم به روضه ابتدای این سیاهه. اسرائیل و هر آنچه بهنوعی به آن مربوط میشود همینقدر پیچیده است. مخاطبت هم کمحوصله! در این وضعیت است که در چندسال اخیر هر وقت از من سراغ یک نقطه شروع میگیرند برای وررفتن با این موجودی که حالا بعد از حمله به ایران هم برای خیلی از هموطنانم مسئله شده، گیج میشوم که چه پیشنهاد بدهم؟ که از کجا شروع کند؟! که چه بخواند؟! وررفتن با این کلاف درهمتنیده را از کجا باید بیاغازد که ترکیبی است از اسطورههای یهود و دست پلشت استعمار و ذکاوت و هفتجانی رهبران صهیون که شیطان پیششان باید دوره کارورزی بگذراند و بیحالی اعراب و خمودگی مسلمانان و پوکی و پوچی جهان اسلام اوایل قرن بیستم را؟!
چه پیشنهادی بدهم که سالک ابتدای فلسطینیات و اسرائیلولوژی، گیجومنگ از زیرش بیرون نیاید و حکایتش حکایت آن نصرانی نشود که روز بعد از اسلامآوردن، همکیشانم چنان تا خرتلاق، مستحبات را حقنهاش کردند که وقتی از مسجد بیرون آمد ریاستارت شد به سِلک پیشین که حداقل با آن میتوانست زندگی نرمالش را داشته باشد. به جز مؤلفی که حرف حساب میزند اهمیت دیگر «صبح شبات» دقیقاً همینجاست! «صبح شبات» پاسخ همین سؤال غامض است. سخنگفتن از امری پیچیده در عصر فستفودی برای مخاطبی کمحوصله و یحتمل فراری یا نامأنوس با کتاب و بادکرده از توهم دانایی! جناب پاپه که حالا میشود گفت از چهرههای مهم تجدیدنظرطلبان اسرائیلی است، بعد از 7 اکتبر که هجوم ناجوانمردانه هژمونی رسانهای اروپا و آمریکا و برابر دانستن حماس با داعش را دیده بود، نشست و یک هندبوک ساده و جمعوجور طراحی کرد که بگوید 7 اکتبر را نباید از وسط داستان خواند که نادیدن و فراموشکردن تاریخ بهترین لطف به اسرائیل است. خواست بگوید که 7 اکتبر نیمه داستان است و این قصه غمانگیز اما اولی دارد که باید از آنجا شروع کرد. «صبح شبات» نقطه شروع مناسب، ساده، چابک و عملیاتی است که سعی دارد خلاصه و مجمل، این داستان پیچیده را زیپ کند و از اولش بگوید. مخاطب را بمباران اطلاعاتی نمیکند که منگوگیج از زیر خروارها داده بیرون بیاید و بعدش هم عطای این حوزه را به لقای غرقشدن در دنیای دیجیتال ببخشاید. انصافاً شهریار شفیعی خوب ترجمهاش کرده؛ برای خودش ترجمه روان و هلو برو توی گلویی است. قطع و اندازه کتابسازی انتشارات امیرکبیر هم خوب است، انصافاً هرچند به نظرم جلد جذابی ندارد. سخن را از پیچیده بودن واقعیت آغاز کردم و اجازه دهید آن را در همین موقف هم به پایان ببرم. پیچیده بودن واقعیت همانقدر که کار را سخت میکند، گردنه مطلوب راهزنان هم است. پیچیده بودن مسیر، مطلوب قطاعالطریقهایی است که سعی دارند با نسخههای تکخطی و تلگرافی و سرراست، تکلیف بشر بیحوصله امروز را با موضوعات پیچیده یکسره کنند. نمونههایشان را امروز در روانشناسی، جامعهشناسی، سیاست، تاریخ، اقتصاد و حتی حکمرانی و رقابتهای انتخاباتی هم کم نمیبینیم. در چنین بازار مکارهای که متاع کفر و دینش قطعاً بیمشتری نیست، قدر امتعهای مانند «صبح شبات» باید بیشتر دانسته شود.
مطالب پیشنهادی













