حسن روحانی با مواضعی رادیکال چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

روحانی می‌گوید: «اگر برجام می‌بود جنگ ۱۲ روزه نداشتیم» شاید همین موضوع بزرگ‌ترین اشتباه دولت روحانی بود. پافشاری بر یک راه‌حل (مذاکره با غرب) و نادیده گرفتن گزینه‌های آلترناتیو، همان ایده رادیکالی است که در طول «دهه ۹۰» کشور را به بن‌بست کشاند و زهرش را هم با فعال‌شدن ماشه، بر روان جامعه چکاند.

  • ۱۴۰۴-۰۹-۰۹ - ۰۹:۴۴
  • 00
حسن روحانی با مواضعی رادیکال چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

دوقطبی می‌سازم پس هستم

دوقطبی می‌سازم پس هستم
علی ملکیعلی ملکیخبرنگار

حتی در دوران بازنشستگی‌ هم همان عادت دوران ریاست‌جمهوری‌اش را ترک نکرده است. او هنوز از  ساخت دوقطبی‌ها و نزاع‌های ساختگی لذت می‌برد. در تازه‌ترین دیداری هم که با جمعی از وزرا و معاونین دولت داشته است، عادت همیشگی‌اش را تکرار و تلاش کرده تا در روزهایی که دلسوزان بر حفظ و تقویت وحدت اجتماعی تاکید دارند، سخنانی بگوید که در تعارض با این رویکرد است. روز گذشته متن سخنرانی حسن روحانی، در دیدار با جمعی از وزرا و معاونان دولت‌های یازدهم و دوازدهم در رسانه‌ها منتشر شد؛ سخنانی که نشان می‌دهد تجربه «جنگ ۱۲ روزه» و بحران‌های اقتصادی اخیر، صرفاً فرصتی برای بازتولید نزاع‌های بی‌پایان است. گویی هر سخن و تحرکی که با جریان غالب مخالف باشد، می‌تواند سوخت لازم برای بقای سیاسی‌ او را فراهم کند.
روحانی هرازچندگاهی به این بحث‌ها بازمی‌گردد و نه‌تنها به طرح یک راه‌حل عملی یا ترسیم افق روشن نمی‌پردازد، بلکه با تأکید بر بحران و دوگانه‌های نخ‌نما‌شده‌ای مانند «میدان در مقابل دیپلماسی» یا «برجام در مقابل امنیتی شدن» فضا را به سمت بازتولید شکاف‌های کهنه سوق می‌دهد. این فرم از سیاست‌ورزی او در ظاهر با شعار «برگرداندن آرامش و امنیت به مردم» همراه است اما عملاً در خدمت بازتولید همان دوقطبی‌ها و تنش‌هایی است که سیا و موساد و ناتو در بهره‌برداری‌اش ناکام ماندند.
روحانی در این دیدار که ادعا شده روز چهارشنبه (5 آذر) انجام گرفته است، در حوزه‌های مختلف سخنانی گفته و در خلال آن، گریزی به مسئله اتباع افغانستانی و وضعیت امنیت کشور هم زده است. 
او تأکید کرده که پس از ۵ ماه از جنگ ۱۲ روزه، کار چندانی برای خروج از وضعیت «نه جنگ، نه صلح» صورت نگرفته و این وضعیت، به احساس ناامنی روحی، فکری و ذهنی منجر شده که خود، مانع جدی در مسیر رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری است. زمان‌بندی و محتوای این سخنان نشان می‌دهد که هدف، صرفاً ارائه یک راه‌حل راهبردی نیست بلکه استفاده از بستر فضای موجود برای پررنگ کردن گفتمان گذشته است. طرح دوباره دوگانه‌هایی چون «میدان» در مقابل «دیپلماسی»، یا «برجام» در مقابل «امنیتی شدن»، تلاش برای بازگرداندن سیاست به لایه رادیکال و دامن‌زدن به همان شکاف‌هایی است که جامعه را در طول یک دهه به سمت فرسودگی سوق داد؛ اما روحانی حالا با طرح موضوعاتی تحت عنوان بازگرداندن «آرامش» به «مردم»، در حال فاصله‌گذاری میان این دو مولفه است.
مسئله دیگر این است که عبور از شرایط تعلیقی جنگ و صلح، بیش از هر چیز نیاز به افق روشن و اطمینان‌بخش دارد و اظهارات او به جای ترسیم افق، بر تکرار ایده‌های سلبی «نه این و نه آن» و تأکید بر «بحران» بنا شده است. اگر قرار است بخشی از ترسیم افق آینده از دل همین جدال‌ها درآید، تجربه نشان داده که خروجی نهایی چنین کشمکش‌هایی، صرفاً به یک‌سری ایده‌های سلبی محدود می‌شود و این حتی اطرافیان خود روحانی از جمله جهانگیری و ولی‌الله سیف، رئیس وقت بانک مرکزی را هم به موضع‌گیری علیه او وامی‌دارد.

جمعه‌هایی که روحانی فراموش کرد

بخشی از سخنان روحانی به لزوم «قدم اول» مسئولان، ایجاد رضایت مردم و پرهیز از «امنیتی کردن» فضای جامعه اختصاص دارد. او با افتخار آماری از اقدامات عمرانی و اقتصادی دولت خود ارائه می‌دهد اما همه این موارد علی‌رغم همراهی همه‌جانبه رسانه‌های اصلاح‌طلب و تأکید دولتی‌ها در سایه سبک حکمرانی شخص او به محاق رفت.
تنها یک مقایسه کلی و گذرا کافی است تا ثابت کند دولت روحانی مستحق نام «دولت بحران‌های بی‌پایان» است؛ اما نه فقط به دلیل بحران‌های بیرونی مثل تحریم‌ها یا کرونا، بلکه به سبب بحران‌های درونی و روانی که خود او مسبب اصلی آن بود. فراخوان‌های روحانی به انسجام در دیدار با وزرایش در حالی صورت می‌گیرد که در طول زمامداری، با خلق‌وخوی شخصی خاص خود، همکاری با وزرا را دشوار می‌کرد و وزرا برای دیدار او ناچار به گرفتن وقت ملاقات بودند.
گزارش‌های معاون اول وقت دولت (جهانگیری) نشان می‌دهد که تنش‌های میان روحانی و بخشی از حاکمیت، عکس خواست اولیه اصلاح‌طلبان (ترمیم شکاف) را رقم زد و حتی گویا برخی نهادها صراحتاً اعلام کردند که حاضرند با دولت کار کنند، «اما با حسن روحانی نه». این منازعات از درون دولت نیز آغاز شد و به مواردی چون بی‌خبری جهانگیری از چینش کابینه یا برخورد «تند و عصبانی» رئیس‌جمهور با او در جلسه سران قوا (ماجرای بنزین)، انجامید. 
در نتیجه فردی که از لزوم «امنیت» سخن می‌گوید، خود در رأس قوه مجریه، با نپذیرفتن مشورت و گسست از تیم اجرایی خود، عامل اصلی آشفتگی درونی در ساختار حکمرانی بود و فاجعه بنزینی آبان 98 را رقم زد. چگونه می‌توان از تقویت قدرت اطلاعاتی و «محبوب بودن» دستگاه‌های اطلاعاتی در میان مردم سخن گفت، درحالی‌که شیوه مدیریت دستگاه اجرایی کشور، با انبوهی از حس بی‌اعتمادی و تنش داخلی عجین شده بود. 
سوای از این، بازخوانی وقایع دو جمعه ناگوار دی‌ 96 و آبان 98 و نسبتشان با روحانی، صلاحیت اظهار نظر درباره کلیدواژه‌هایی همچون «آرامش»، «اعتماد»، «محبوبیت»، «امید» و امثالهم را از او سلب می‌کند.

اگر برجام می‌بود جنگ ۱۲ روزه نداشتیم؟

روحانی در بخش دیگری از صحبت‌هایش می‌گوید: «اگر برجام می‌بود جنگ ۱۲ روزه نداشتیم» شاید همین موضوع بزرگ‌ترین اشتباه دولت روحانی بود. پافشاری بر یک راه‌حل (مذاکره با غرب) و نادیده گرفتن گزینه‌های آلترناتیو، همان ایده رادیکالی است که در طول «دهه ۹۰» کشور را به بن‌بست کشاند و زهرش را هم با فعال‌شدن ماشه، بر روان جامعه چکاند.
روحانی با سخنانش به دنبال القای این است که «رادیکالیسم» عامل وضعیت موجود است؛ اما تجربه دهه ۹۰ با هدایت امور کشور توسط روحانی، نشان داد که رادیکالیسم خود روحانی در نادیده گرفتن ظرفیت‌های داخلی و گره زدن تمام امور به یک توافق خارجی، کشور را به شرایطی رساند که امروز، احیای امید و زندگی با تکرار این روش‌ها مثل گذشته نخواهد بود. آنچه ۱۰ سال پیش رخ داده برای عبرت و ثبت در تاریخ مهم است، اما ربطی به مسائل امروز جامعه ندارد. روحانی در طول چند سخنرانی اخیرش نشان داده که دوست ندارد توجهی به این موضوع داشته باشد.

خیانت به رهبران از نظر روحانی

روحانی در سخنان خود تأکید می‌کند که «بزرگ‌ترین خیانت به رهبران این است که واقعیت‌ها را کم یا زیاد جلوه بدهیم» و «محاسبه نادرست» را در اختیار آن‌ها بگذاریم. او همچنین از لزوم تقویت قدرت اطلاعاتی برای مقابله با نفوذ و جاسوسی سخن می‌گوید. اما روایت‌های مربوط به مدیریت بحران‌های کلیدی دوران او، اعتبار این اصول را زیر سؤال می‌برد.
ماجرای افزایش قیمت بنزین در جمعه ۲۴ آبان ۹۸ و ادعای روحانی مبنی بر بی‌خبری از زمان اجرای طرح و مطلع شدن از طریق «زیرنویس شبکه خبر»، مصداق مسئله‌ای است که خود روحانی طرح می‌کند و همان زمان با شعله‌ورتر کردن آتش خشم معترضان، جامعه را از حالت «امن» دور کرد.
دو سال بعد ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی در جمعه ۲۰ دی ۹۸، رخ داد. آن زمان روایت‌های دولتی از «بی‌خبری» روحانی تا روز جمعه سخن می‌گفتند و حتی وزیر امور خارجه به دلیل عدم اطلاع، از مصاحبه امتناع می‌کرد. با این‌حال علی شمخانی، دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی در این باره اذعان کرده که بعد از وقوع حادثه هواپیمای اوکراینی، سردار باقری با او تماس گرفته و بلافاصله موضوع را به رئیس‌جمهور وقت، آقای روحانی، اطلاع داده است.
 این تناقض فاحش، در عمل، تضعیف‌کننده همان قدرت اطلاعاتی و اعتمادی است که او بر تقویت آن تأکید دارد. وقتی رئیس‌جمهور از یک فاجعه ملی، یا «ژست بی‌خبری» می‌گیرد یا اطلاعات آن را به‌درستی به تیم خود منتقل نمی‌کند، عملاً بزرگ‌ترین ضربه را به اعتماد عمومی و ساختار حکمرانی می‌زند. این اغتشاش در روایت اسمش هر چیزی باشد، اطمینان‌بخشی به افکار عمومی نیست.

گزارش کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.

نظرات کاربران