ناخودآگاه استعمار

ناخودآگاه در روان‌کاوی، انبار امیال سرکوب‌شده، ترس‌ها و تناقض‌هایی است که رفتار سوژه را بدون آگاهی کامل او هدایت می‌کند. استعمار، به‌عنوان یک سوژه روان‌کاوانه، از دو نیروی کلیدی حسادت و پرخاشگری تغذیه می‌شود.

  • ۱۴۰۴-۰۹-۰۶ - ۱۶:۵۷
  • 00
ناخودآگاه استعمار

مواجهه استعمار با دیگری و ظهور مقاومت

مواجهه استعمار با دیگری و ظهور مقاومت

عرفان خیرخواه، وقایع اسرائیلیه: استعمار، پدیده‌ای چندوجهی است که فراتر از تاریخ سیاسی و اقتصادی، در لایه‌های عمیق روان جمعی جوامع استعمارگر و استعمارزده نفوذ کرده است. در این نوشتار سعی دارم با بهره‌گیری از مفاهیم روان‌کاوانه، به کاوش در ناخودآگاه استعمار و نوع مواجهه آن با «دیگری» بپردازم. پرسش اصلی این است که چگونه استعمار، به‌عنوان یک پروژه روانی، از حسادت و پرخاشگری تغذیه می‌کند و چگونه از دل این ناخودآگاه استعماری، ناخودآگاه مقاومتی شکل می‌گیرد. این بررسی، نه‌تنها به فهم مکانیسم‌های روانی استعمار کمک می‌کند، بلکه نشان می‌دهد چگونه مقاومت، به‌عنوان پاسخی روان‌کاوانه، از دل این مواجهه سر بر می‌آورد. 

غریزه مرگ

ناخودآگاه در روان‌کاوی، انبار امیال سرکوب‌شده، ترس‌ها و تناقض‌هایی است که رفتار سوژه را بدون آگاهی کامل او هدایت می‌کند. استعمار، به‌عنوان یک سوژه روان‌کاوانه، از دو نیروی کلیدی حسادت و پرخاشگری تغذیه می‌شود. حسادت، به‌عنوان یک میل ناخودآگاه، زمانی بروز می‌کند که سوژه، چیزی را در دیگری می‌بیند که خود فاقد آن است یا احساس می‌کند از آن محروم شده است. در فلسطین اشغالی، رژیم عبری، به‌عنوان نماد استعمار نوین، در مواجهه با «دیگری» یعنی ملت فلسطین، حسادت عمیقی را تجربه می‌کند. این حسادت، نه‌تنها به منابع مادی مانند آب شیرین اردن، زمین‌های حاصل‌خیز غزه یا موقعیت استراتژیک مدیترانه معطوف است، بلکه به اصالت تاریخی، پیوند عمیق با خاک، ایمان راسخ و وحدت خانوادگی فلسطینیان که صهیونیست‌ها در فرهنگ مهاجر و مصنوعی خود ازدست‌رفته می‌بینند. فلسطینی، با ریشه‌های هزاران ساله در سرزمین ابراهیم، نماد اصالتی است که اشغالگر، با مهاجرت اجباری از اروپا و آمریکا، هرگز به آن دست نیافته است.

این حسادت ناخودآگاه، ریشه در ترس از هویت ساختگی رژیم دارد؛ هویتی که بر پایه اسطوره‌های تحریف‌شده و حمایت امپریالیستی بنا شده، نه پیوند واقعی با زمین. این حسادت، به پرخاشگری منجر می‌شود. فروید در مفهوم «غریزه مرگ» از پرخاشگری به‌عنوان نیرویی یاد می‌کند که به تخریب یا تسلط بر دیگری گرایش دارد. رژیم صهیونیستی با فرافکنی ویژگی‌های منفی خود، مانند اشغالگری و نژادپرستی یا غیرانسانی بودن، سعی می‌کند حسادت خود را نسبت به فلسطینیان پنهان کند. در پروپاگاندای صهیونیستی، فلسطینیان اغلب به‌عنوان تروریست، وحشی یا افرادی غیرعقلانی بازنمایی می‌شوند تا اشغالگر بتواند خود را به‌عنوان سوژه‌ای متمدن، دموکراتیک و قربانی تثبیت کند.

این بازنمایی، ریشه در حسادت به‌سادگی زندگی فلسطینی، مقاومت در برابر محاصره یا حتی شادی در میان ویرانه‌ها دارد، برای مثال در متون و رسانه‌های اسرائیلی پس از طوفان الاقصی، عملیات حماس نه به‌عنوان دفاع مشروع، بلکه وحشی‌گری حیوانی توصیف شد تا پرخاشگری بمباران غزه توجیه شود. اما این فرافکنی، نشانه حسادت سرکوب‌شده به شجاعت فلسطینی است که با سنگ و موشک خانگی، ارتش مجهز را به چالش می‌کشد. 

دیگری بزرگ

ژاک لکان، مفهوم «دیگری بزرگ» را مطرح می‌کند که می‌توان آن را به‌عنوان نظم نمادین استعمار صهیونیستی، یعنی ایدئولوژی صهیونیسم، حمایت آمریکا و قوانین آپارتاید، تفسیر کرد؛ اما حسادت و پرخاشگری، این تلاش را به یک‌چرخه پایان‌ناپذیر تبدیل می‌کند. هرچه رژیم بیشتر به فلسطینیان حمله می‌کند، از کشتار دیر یاسین در ۱۹۴۸ تا نسل‌کشی فعلی غزه، بیشتر با ناکامی در تسلط کامل مواجه می‌شود. چرا؟ زیرا «دیگری» بخشی از ناخودآگاه خود اشغالگر است. صهیونیست‌ها، با حسادت به پیوند فلسطینیان با مسجدالاقصی، سعی در یهودی‌سازی آن دارند؛ اما این تلاش، تنها ترس درونی از مشروعیت نداشتن را آشکار می‌کند. عملیات‌های مداوم در کرانه باختری، شهرک‌سازی و دیوار حائل، پرخاشگری‌هایی هستند که از حسادت به زندگی روزمره فلسطینی تغذیه می‌شوند. این مکانیسم‌ها در تاریخ نکبت به‌وفور دیده می‌شود. در دهه ۱۹۳۰، صهیونیست‌های مهاجر به‌سادگی زندگی عرب‌های فلسطین حسادت می‌ورزیدند و آن را عقب‌ماندگی می‌نامیدند تا مهاجرت اجباری خود را توجیه کنند.

ادوارد سعید در کتاب «شرق‌شناسی»، این بازنمایی را تحلیل می‌کند. شرق (و اینجا فلسطین) به‌عنوان مکانی مرموز، غیرعقلانی و نیازمند نجات تصویر می‌شود. اما در واقعیت، حسادت به فرهنگ فلسطینی، به شعر محمود درویش، غذا‌های سنتی یا داستان‌های شفاهی، پرخاشگری را برمی‌انگیزد. لکان می‌گوید سوژه با سرکوب دیگری، خود را کامل می‌پندارد؛ اما در فلسطین، این سرکوب ناکام می‌ماند. طوفان الاقصی، پاسخ ناخودآگاه مقاومتی به این پرخاشگری بود.

فلسطینیان با عملیات غافلگیرانه، حسادت اشغالگر به آزادی را برملا کردند. رسانه‌های صهیونیستی، شادی فلسطینیان پس از عملیات را وحشی‌گری نامیدند؛ اما این فرافکنی، ترس از بیداری ناخودآگاه جمعی است. در نهایت، ناخودآگاه استعمار صهیونیستی، با حسادت به اصالت فلسطینی و پرخاشگری برای پنهان کردن آن، خود را در باتلاقی از تناقض گرفتار کرده. هر بمب، هر شهرک، تلاشی برای ارضای میل دست‌نیافتنی به مشروعیت است؛ اما فلسطین، با ایستادگی‌اش، این ناخودآگاه را به چالش می‌کشد و بذر مقاومت را می‌کارد. حسادت، نقطه‌ضعف اشغالگر است و پرخاشگری‌اش، اعتراف به ناتوانی. 

هویت پَست

برای توجیه حسادت و پرخاشگری، استعمارگر به خلق گفتمانی نیاز دارد که «دیگری» را به‌عنوان موجودی پست‌تر، غیرانسانی یا نیازمند نجات بازنمایی کند. این گفتمان، ریشه در مکانیسم‌های روان‌کاوانه‌ای چون «انکار» و «جابه‌جایی» دارد. همان‌طور که گفتیم ادوارد سعید در کتاب شرق‌شناسی استدلال می‌کند استعمارگر با خلق تصویری کلیشه‌ای از شرق، به‌عنوان مکانی مرموز، غیرعقلانی و عقب‌مانده، خود را به‌عنوان سوژه‌ای عقلانی و پیشرو تعریف می‌کند. این بازنمایی، از حسادت استعمارگر به فرهنگ‌های شرقی سرچشمه می‌گیرد که به‌طور ناخودآگاه، آن‌ها را اصیل‌تر یا معنوی‌تر از فرهنگ خود می‌بیند.

فرانتس فانون در «پوست سیاه، نقاب سفید» به اثرات این بازنمایی بر روان استعمارزده می‌پردازد. او استدلال می‌کند استعمارگر با تحمیل «هویت پست» به استعمارزده، او را ازخودبیگانه می‌کند. استعمارزده در «مرحله آینه‌ای» لکانی، خود را از نگاه استعمارگر می‌بیند؛ موجودی ناقص، نیازمند اصلاح یا نجات. این فرایند، حسادت متقابلی را در استعمارزده برمی‌انگیزد. حسادتی به قدرت، ثروت یا حتی هویت تثبیت‌شده استعمارگر. اما این حسادت، به‌جای پرخاشگری مستقیم، اغلب درونی‌سازی می‌شود و به احساس حقارت یا خودنفرت منجر می‌شود. بااین‌حال، استعمارگر نیز از این فرایند بیگانه‌سازی مصون نیست. حسادت او به «دیگری» که در قالب پرخاشگری بروز می‌یابد، او را از بخشی از روان خود محروم می‌کند. 

بازپس‌گیری خود

ناخودآگاه استعمار، همچون زخمی کهنه در روان جوامع سلطه‌گر، با حسادت و پرخاشگری تغذیه می‌شود و «دیگری» را به‌عنوان تهدیدی وجودی بازنمایی می‌کند. این ناخودآگاه، ریشه در میل سرکوب‌شده به اصالت، آزادی و معنویت دارد؛ چیزی که استعمارگر صهیونیستی در فرهنگ مادی و اشغالگر خود ازدست‌داده و در ملت فلسطین می‌بیند. اما این فرایند، تنها به سرکوب و نسل‌کشی منجر نمی‌شود، بلکه بذر‌های مقاومت را در عمق روان استعمارزده می‌کارد. ناخودآگاه مقاومتی، همچون نهالی که از خاک خونین غزه برمی‌خیزد، از دل زخم‌های استعمار سر بر می‌آورد و با بازسازی هویت، هنر و جهاد، به اشغالگر ثابت می‌کند که «دیگری» هرگز رام کامل نخواهد شد. این مقاومت، نه‌تنها سیاسی، بلکه عمیقاً روان‌کاوانه است. جهادی مقدس برای بازپس‌گیری خود از چنگال حسادت و پرخاشگری استعماری. در فلسطین اشغالی، این گذار از ناخودآگاه استعمار به مقاومت، به اوج خود رسیده است.

رژیم صهیونیستی، با حسادت به ایستادگی و ایمان ملت فلسطین، پرخاشگری خود را در قالب نکبت ۱۹۴۸، کشتار‌های مداوم و آپارتاید نشان می‌دهد. اشغالگر، به‌عنوان نماد استعمارزده درونی‌سازی شده، فلسطینی را از نگاه خود می‌بیند؛ موجودی تروریست و نیازمند امنیت اسرائیلی. اما رهبران مقاومت، با بیدارسازی ناخودآگاه مقاومتی، این چرخه را شکستند. طوفان الاقصی در ۷ اکتبر، والایش امیال سرکوب‌شده بود. میل به آزادی، کرامت و بازگشت به قدس که به اشکال خلاقانه‌ای چون عملیات غافلگیرانه، تونل‌های زیرزمینی و موشک‌های دقیق هدایت شد. این ناخودآگاه مقاومتی، استعمار را نه‌تنها از مرز‌های غزه عقب راند، بلکه الگویی جهانی برای امت اسلامی ساخت. 

دوزخیان روی زمین

فرانتس فانون، در «دوزخیان روی زمین»، این فرایند را پیش‌بینی کرده بود. استعمارزده ابتدا حقارت را درونی می‌کند؛ اما سپس با خشونت انقلابی، هویت خود را بازسازی می‌کند. در فلسطین، این خشونت مقدس، علیه استعمار نوین شکل گرفت. صهیونیست‌ها، با حسادت به وحدت خانوادگی، فرهنگ مقاومت و ایمان فلسطینیان، پرخاشگری خود را در بمباران بیمارستان‌ها، محاصره غزه و شهرک‌سازی ادامه می‌دهند. اما ناخودآگاه مقاومتی ملت، از دل این فشار‌ها، انتفاضه‌های اول و دوم، سنگ‌پرانی کودکان و عملیات استشهادی را زایید. امروز، جبهه مقاومت در غزه، کرانه باختری و حتی اردوگاه‌های آوارگان، ادامه همین ناخودآگاه است. حماس و جهاد اسلامی، حسادت اشغالگر به آزادی قدس را با پرخاشگری مقدس پاسخ می‌دهند.

طوفان الاقصی، نماد والایش حسادت به خاک فلسطین است که به مبارزه‌ای پایان‌ناپذیر تبدیل شده. ژاک لکان می‌گوید میل همیشه به‌سوی دست‌نیافتنی است؛ اشغالگر گمان می‌کند با سرکوب «دیگری»، امنیت خود را تثبیت می‌کند؛ اما این میل، او را به ناکامی ابدی می‌کشاند. ادبیات مقاومت، از شعر‌های محمود درویش تا نقاشی‌های دیواری غزه، این والایش را نشان می‌دهد. موسیقی‌های حماسی، فیلم‌های مستند و حتی اقتصاد تونلی، ابزار‌هایی برای هدایت امیال سرکوب‌شده به‌سوی ساختن آینده‌ای خودبنیادند. در نهایت، ناخودآگاه مقاومتی، پیروزی بر سایه‌های استعمار است.

این ناخودآگاه، به ملت فلسطین یادآوری می‌کند که حسادت اشغالگر، نقطه‌ضعف اوست و پرخاشگری‌اش، نشانه ترس از بیداری «دیگری». طوفان الاقصی، با رهبری مقاومت و وحدت امت، این گذار را به جهانیان نشان داد؛ از زخم نکبت به قدرت جهاد. این مقاومت، نه پایان، بلکه آغاز یک عصر جدید است. عصری که استعمار در آن، تنها خاطره‌ای تلخ خواهد بود. 

نظرات کاربران