نگاهی به حقایق جالب و کمتر شنیدهشدهی زندگی لئو تولستویتولستوی در دوران جوانی یک کنتِ ثروتمند و اشرافزاده بود که زندگیای مجلل، قمار و سفر را تجربه میکرد. اما در میانسالی دچار بحران معنوی عمیقی شد و سبک زندگی خود را به شدت تغییر داد.
نبرد خالق «جنگوصلح» با کلیسا، شکسپیر و قمار

آرتین توکلی، فرهیختگان: امروز، صد و پانزدهمین سالگرد درگذشت لئو تولستوی است؛ یکی از مهمترین نویسندگان تاریخ. بدون شک، هر کسی که با ادبیات داستانی جهان به ویژه ادبیات روسیه مواجه شده باشد، محال است که با نام تولستوی و آثارش آشنا نباشد. با گذشت بیش از یک قرن، هنوز که هنوز است، رمانها و کتابهای تولستوی در سراسر جهان، خوانده میشود و خواهان دارد. «جنگ و صلح»، «آنا کارنینا» و «مرگ ایوان ایلیچ» تنها بخشی از آثار شاهکار او هستند. اما فراتر از شاهکارهای ادبی تولستوی، زندگی این کنتِ اشرافی که به یک آنارشیست تبدیل شد، مملو از حقایق کمتر شنیده شده است. او نه تنها با شاهکارش تاریخ جنگ را نوشت، بلکه در زندگی شخصی و فکری نیز همواره در حال ستیز و نبرد بود؛ ستیز با کلیسای روسیه، حمله به شکسپیر و مبارزه با گذشتهی قمارباز خود. مصادف شدن سالگرد درگذشت این نویسنده و رماننویس با هفتهی کتاب و کتابخوانی در ایران، فرصتی است برای بررسی حقایق و تضادهای باورنکردنی زندگی خالق «مرگ ایوان ایلیچ»
تولستوی؛ از کنت اشرافیِ قمارباز تا دهقانِ کفشدوز
تولستوی در دوران جوانی یک کنتِ ثروتمند و اشرافزاده بود کهزندگیای مجلل، قمار و سفر را تجربه میکرد. اما در میانسالیدچار بحران معنوی عمیقی شد و سبک زندگی خود را به شدتتغییر داد. او لباسهای ساده کشاورزان را پوشید، کار یدی کرد،مالکیت خصوصی را رد کرد و به یک مسیحی غیرمتعارف و طرفدارزندگی ساده تبدیل شد. او کفشهایش را خودش میدوخت وهمیشه لباس دهقانی به تن داشت. لئو قوانینی برای زندگی خودتعیین کرد؛ خوابیدن در رختخواب تا ساعت 10، بیدار شدن در ساعت 5، پرهیز از خوردن شیرینی، یک ساعت پیادهروی روزانه و...
او 13 فرزند داشت و کتابخانهی شخصیاش از حدود 22 هزار جلد کتاب تشکیل شده بود. در حالی که به طرز عجیبی نوبل ادبیات در دورهای به وینستون چرچیل اهدا شد، تولستوی با وجود همهی دستاوردهایش، هرگز این جایزه را بدست نیاورد. همچنین این نویسندهی بزرگ، همانند داستایفسکی، در جوانی اهل قمار بود؛ عادتی که بعدها خودش را به شدت به خاطر آن سرزنش میکرد.
تولستوی چگونه «جنگ و صلح» را نوشت؟
مهمترین اثر تولستوی را میتوان رمان «جنگ و صلح» دانست؛ اثری ادبی که همچنان جزء بهترین رمانهای تاریخ به شمار میرود و به خاطر حجم بیش از 1000 صفحهای خود شهرت دارد. تولستوی، در زمان جوانی، به عنوان افسری جوان در جنگ کریمهحضور داشت. این تجربه، دیدگاه ضدجنگی او را شکل داد وهستهی اصلی «جنگ و صلح» را بنا نهاد. این رمان، نه فقطداستان جنگ، بلکه کندوکاوی در ماهیت انسانی در مواجهه با آناست. خاطرات تولستوی از محاصره سواستوپل، در صحنههاینبرد بورودینو و توصیف شخصیتهایی که با واقعیتهای خشنجنگ دست و پنجه نرم میکنند، بازتاب مییابد. تولستوی با ترکیبتجربهی شخصی و دیدگاه فلسفی خود، تصویری واقعگرایانه ازجنگ ارائه میدهد و در عین حال، روایتهای تاریخی سنتی را بهچالش میکشد.
ترد شده از کلیسا
تولستوی به آرمانهای مسیحیت باور داشت، اما به شدت مخالف دین سازمانیافته و بهویژه کلیسای روسیه بود. این نگرش انتقادی بهطور کامل در رمان «رستاخیز» نمایان شد؛ جایی که او با لحنیگزنده، ریاکاری و فساد مقامات کلیسای ارتدوکس را به تصویر کشید. این نقد تند در سال ۱۹۰۱ منجر به تکفیر رسمی او از سوی کلیسا شد. کلیسا و حکومت تزاری روسیه با این اقدام امید داشتند که محبوبیت این نویسنده کاهش یابد، اما نتیجه برعکس بود؛ این اقدام تنها بر شهرت او افزود. مراسم خاکسپاری تولستوی که به دلیل تکفیر، فاقد هرگونه مراسم مذهبی بود، شاهد حضور حدود 2000 نفر از مردم در خیابانها برای وداع با تابوت او بود.
فراتر از این نبرد مذهبی، تولستوی تأثیر شگرفی بر گاندی و مبارزات صلحآمیز او گذاشت. این دو نامهنگاریهای طولانی با یکدیگر داشتند و گاندی در اواخر عمر، تولستوی را بزرگترین معلم و مبارز صلحطلب عصر حاضر میخواند؛ نکتهی جالب دیگر این است که هر دو پیرو گیاهخواری بودند. تولستوی در حدود پنجاه سالگیاش، دست به تحول شخصی بزرگی زد و مصرف سیگار، مشروبات الکلی، گوشت و حتی حق نشر آثار خود را کاملا رها کرد.
صدای تولستوی را بشنوید
زندگی لئو تولستوی شاهد تحولات اجتماعی، سیاسی و علمی عظیمی بود، تحولاتی که در زندگی خودش نیز رخ داد؛ یعنی تحولش از یک اشرافزاده عیاش به یک مصلح رادیکال، آنارشیستو گیاهخوار صلحطلب. در اواخر عمر، تولستوی سوژهی اولینعکس پرترهی رنگی ثبتشده در روسیه شد. همچنین در سال۱۹۰۸، تولستوی با دستگاهی که شخصاً از سوی توماس ادیسونبرایش ارسال شده بود، چند نوار صوتی از صدای خود ضبط کرد.ادیسون پس از اطلاع از علاقهی تولستوی به این فناوری، دستگاهرا بدون دریافت پول و با پیام حکاکی شده «هدیهای از توماس آلواادیسون به کنت لئو تولستوی» ارسال کرد. تولستوی نیز پیامهاییچندزبانه برای پیشرفت اخلاقی و اجتماعی مردم جهان ضبط کردکه هنوز هم میتوان برخی از آنها را شنید.
شکسپیر مزخرف است!
یکی از جنجالیترین موضعگیریهای تولستوی، نفرت و بیاحترامی آشکار او نسبت به ویلیام شکسپیر بود؛ تقابلی ادبی که برای بسیاری عجیب و خاص است. تولستوی در نوشتههای خود شکسپیر را اینگونه نقد کرد: «شکسپیر را نمیتوان نه به عنوان یک نابغهی بزرگ و نه حتی به عنوان یک نویسندهی معمولی شناخت. هر چه زودتر مردم خود را از ستایش دروغین شکسپیر رها کنند، بهتر خواهد بود»
جورج اورول نیز از هموطن شاعر و نویسندهاش یعنی شکسپیر دفاع کرد. اورول، نویسندهی رمان مزرعه حیوانات و 1984 در مقالهای نوشت: «تولستوی تمام قدرت خود را مانند همهی توپهای یک کشتی جنگی که همزمان غرش میکنند، علیه شکسپیر به کار گرفت. و نتیجه چه بود؟ چهل سال بعد، شکسپیر همچنان دستنخورده سر جایگاه خود ایستاده است و از تلاش برای تخریب او، چیزی جز برگهای زردشدهی یک رساله باقی نمانده است؛ رسالهای که اگر نویسندهاش، خالق «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» نبود، کاملا فراموش میشد» اورول همچنین این نزاع را دعوایی بین نگرشهای مذهبی و انسانگرایانه دانست.
از سوی دیگر، آنتوان چخوف، طبق نقل قول ایوان بونین (برندهی نوبل ادبیات) نگاهی متفاوت داشت: «من او [تولستوی] را تحسین میکنم. چیزی که بیش از همه در او تحسین میکنم، این است که او از همهی ما نویسندگان بیزار است. شکسپیر او را آزار میدهد زیرا او نویسندهای بالغ است و به شیوهی تولستوی نمینویسد»
آخرین پردهی زندگی تولستوی
صفحات پایانی زندگی لئو تولستوی، تحتالشعاع فشارهای متعدد حکومت روسیه، اتهامات مختلف از سوی کلیسا و اختلافات عمیقبا همسرش بود. این شرایط تلخ، او را به تصمیمی نهایی واداشت. در شب ۲۸ اکتبر ۱۹۱۰، تولستوی ملک خانوادگیاش را ترک کرد و در نامهای به همسرش نوشت: «من کاری را میکنم که پیرمردهای همسن و سال خودم معمولا انجام میدهند. زندگی دنیوی را ترک میکنم تا آخرین روزهای زندگیام را در تنهایی و سکوت بگذرانم» او بدین گونه سوار قطاری شد و سفر بیمقصدی را آغاز نمود. لئو کمی پس از ترک خانه بیمار شد و به ایستگاه قطار شهر کوچک آستاپوو منتقل شد. همسرش نیز پس از خبردار شدن، به سرعت خود را به آنجا رساند. در نهایت، تولستوی به شکل تلخی بر اثر بیماری ذاتالریه در همان ایستگاه قطار درگذشت. علیرغم میل تولستوی به مرگ در خلوت، رسانهها سفر نهایی او را رها نکردند. مطبوعات آن زمان سفر او را به دقت گزارش میدادند و برخی او را «دیوانه» میخواندند. خبرنگاران زیادی به ایستگاه هجوم بردند تا لحظات مرگ نویسنده را روایت کنند. حتی روزنامهی وان تایمز به این شکل، درگذشت لئو تولستوی را در آن زمان گزارش داد: «تولستوی زمانی هنرمندی برجسته در عرصهی ادبیات بود؛ نویسندهای روشنفکر، با قدرت مشاهدهی قابلتوجه و سبکی منسجم. اما به تازگی آشکارا دچار اختلال روانی شده بود. او مانند یک حیوان وحشی در بیابان مرده است. این بسیار غمانگیز است»
مطالب پیشنهادی











