ابزاری برای قدرت نرمدر خلیج فارس، کشورهایی همچون قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی با درک این ظرفیتها، از فوتبال به مثابه ابزاری برای برندسازی ملی، نفوذ فرهنگی و مشروعیت سیاسی استفاده کردهاند.
فوتبال و الگوی دیپلماسی هوشمند؛ کشورهای حوزه خلیج فارس

امیر مهدی علوی، پژوهشگر سیاست: منطقه خلیج فارس به دلیل موقعیت استراتژیک و منابع عظیم انرژی، با چالشهای ژئوپلیتیکی، هویتی و اقتصادی روبرو است. رقابتهای منطقهای، تضادهای هویتی ایرانی-اسلامی و عربی-اسلامی و مداخلات فرامنطقهای، این منطقه را به سیستمی پیچیده و آشوبناک تبدیل کرده است. دیپلماسی هوشمند با بهرهگیری از قدرت نرم، بهویژه از طریق فوتبال، فرصتی برای مدیریت این چالشها و تقویت همگرایی منطقهای فراهم میکند. این پژوهش جایگاه فوتبال را در دیپلماسی هوشمند کشورهای خلیج فارس، بهویژه قطر و عربستان سعودی، در چارچوب نظریههای پیچیدگی و آشوب بررسی میکند تا چگونگی استفاده از آن برای کاهش تنشها، تقویت نفوذ بینالمللی و ایجاد نظم منطقهای پایدار تبیین شود. پژوهش با گونه توصیفی-تحلیلی و رویکرد کیفی انجام شد و دادهها از اسناد، گزارشهای بینالمللی و تحلیل محتوای رسانهای جمعآوری شدند. چارچوب نظری بر اساس نظریههای پیچیدگی و آشوب تدوین شد و مطالعه موردی کشورهای کلیدی منطقه مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان میدهد که فوتبال به عنوان مجذوب کننده ناآشنا، الگوهای غیرخطی دیپلماسی را تقویت کرده و با میزبانی رویدادهایی مانند جام جهانی 2022، به کاهش تنش و برندسازی ملی کمک کرده است. سرمایهگذاری در باشگاههای بینالمللی، نفوذ فرهنگی و اقتصادی را افزایش داده است. در نهایت، دیپلماسی فوتبال در خلیج فارس، با ایجاد شبکههای چندسطحی و بهرهگیری از پویاییهای آشوبناک، ابزاری انعطافپذیر برای مدیریت بحرانها و تقویت همگرایی منطقهای است.
در دهههای اخیر، روابط بینالملل با تحولات بنیادینی در ساختار و منطق قدرت مواجه شده است؛ تحولاتی که موجب بازتعریف ابزارها و کارکردهای دیپلماسی در نظام جهانی شدهاند. در این میان، مفهوم دیپلماسی هوشمند به عنوان نسل نوینی از تعاملات سیاسی و بینالمللی، جایگاه ویژهای در ادبیات سیاست جهانی یافته است. این نوع از دیپلماسی که بر همافزایی قدرت سخت و نرم استوار است، (قاسمی، 1386). کشورها را قادر میسازد تا از ترکیب منابع نظامی، اقتصادی، فرهنگی و فناورانه در جهت دستیابی به اهداف استراتژیک خود بهره گیرند. منطقه خلیج فارس به عنوان یکی از کانونهای ژئوپلیتیکی حساس جهان، نمونه بارزی از محیطی است که در آن دیپلماسی هوشمند نقشی تعیینکننده ایفا میکند. حضور بازیگران منطقهای قدرتمند، رقابتهای ایدئولوژیک، مداخلات فرامنطقهای و تنشهای تاریخی، سبب شدهاند که دولتهای این حوزه به جستجوی ابزارهای نوین برای تأمین امنیت، نفوذ و مشروعیت بینالمللی بپردازند. (آقابخشی، افشاری راد، 1387)، در چنین بستری، فوتبال به عنوان پدیدهای جهانی و چندبعدی، به ابزاری کارآمد برای دیپلماسی هوشمند در کشورهای خلیج فارس تبدیل شده است.( بیلیس، اسمیت، 1388)
این ورزش با برخورداری از ظرفیت عظیم رسانهای، شبکههای اجتماعی و جذابیت مردمی، بستری گسترده برای اعمال قدرت نرم و تصویرسازی بینالمللی فراهم آورده است. در خلیج فارس، کشورهایی همچون قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی با درک این ظرفیتها، از فوتبال به مثابه ابزاری برای برندسازی ملی، نفوذ فرهنگی و مشروعیت سیاسی استفاده کردهاند. قطر با میزبانی جام جهانی ۲۰۲۲ نه تنها توانست جایگاه خود را در عرصه بینالمللی تثبیت کند،( هادیان، واحدی، 1388) بلکه الگویی نوین از دیپلماسی ورزشی و فرهنگی را ارائه داد که در قالب نظریه «قدرت هوشمند» قابل تحلیل است. به همین ترتیب، عربستان با خرید باشگاه نیوکاسل یونایتد و سرمایهگذاری در لیگ داخلی، درصدد بازتعریف چهره خود به عنوان کشوری مدرن و باز در جهان است. این اقدامات نشان میدهد که فوتبال در خلیج فارس به بخشی از معماری دیپلماسی هوشمند این کشورها تبدیل شده است.از منظر نظری، تحلیل پیوند میان فوتبال و دیپلماسی در خلیج فارس، مستلزم بهکارگیری چارچوبهای مفهومی چندلایهای است. نظریههای پیچیدگی و آشوب ابزارهای تحلیلی مناسبی برای درک این پدیده فراهم میکنند. در چارچوب نظریه پیچیدگی، روابط بینالملل همچون سیستمی غیرخطی و چندسطحی در نظر گرفته میشود که در آن کنشهای خرد میتوانند پیامدهای کلان و غیرقابل پیشبینی ایجاد کنند. بر این اساس، فوتبال به مثابه «مجذوبکننده ناآشنا» در فضای دیپلماتیک خلیج فارس عمل میکند و از طریق ایجاد شبکههای جدید ارتباطی، تعاملات فرهنگی و رقابتهای اقتصادی، موجب پدید آمدن الگوهای غیرخطی همگرایی میشود. نظریه آشوب نیز با تأکید بر «اثر پروانهای»، توضیح میدهد که چگونه یک رویداد کوچک، مانند یک مسابقه یا میزبانی ورزشی، میتواند تحولات سیاسی گستردهای را در پی داشته باشد. نمونههای تاریخی، نظیر بهبود روابط قطر و عربستان پس از میزبانی مشترک رویدادهای فوتبالی، مصداق عینی چنین اثراتی هستند.
در این چارچوب، دیپلماسی فوتبال را میتوان به عنوان بخشی از دیپلماسی عمومی تعریف کرد که از طریق آن دولتها تلاش میکنند پیامها، ارزشها و فرهنگ خود را به ملتهای دیگر منتقل کرده و درک متقابل ایجاد کنند. کشورهای خلیج فارس با بهرهگیری از ظرفیتهای فوتبال، کوشیدهاند تا تصویر خود را در افکار عمومی جهان بازسازی کنند؛ تصویری که پیشتر با مفاهیمی چون نفت، جنگ، و محافظهکاری سیاسی گره خورده بود. در این میان، رسانههای بینالمللی، سرمایهگذاری در باشگاههای اروپایی، و میزبانی رویدادهای جهانی، سه رکن اصلی این راهبرد بهشمار میآیند. فوتبال در این منطقه نه تنها موجب تقویت قدرت نرم شده، بلکه امکان دیپلماسی چندسطحی و شبکهای را نیز فراهم کرده است؛ دیپلماسیای که بازیگران غیردولتی، بخش خصوصی و نهادهای فرهنگی را نیز درگیر میکند.از سوی دیگر، با شکلگیری نهادهای فراملی فوتبالی نظیر فدراسیون فوتبال کشورهای عرب خلیج فارس و اتحادیه باشگاههای خلیجی، نوعی همگرایی ساختاری و کارکردی در حال شکلگیری است که به انسجام منطقهای و کاهش تنشهای سیاسی کمک میکند. این نهادها ضمن ایجاد قواعد و هنجارهای مشترک، بستر تعامل مستمر و مدیریت تعارضات میان کشورها را فراهم آوردهاند. در نتیجه، فوتبال به یکی از مؤثرترین ابزارهای «دیپلماسی شبکهای» در منطقهای تبدیل شده است که پیشتر به واسطه رقابتهای ژئوپلیتیک شناخته میشد.
با توجه به این ملاحظات، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش فوتبال در الگوی دیپلماسی هوشمند کشورهای خلیج فارس، در پی آن است که با استفاده از رویکرد توصیفی–تحلیلی و با تکیه بر نظریههای پیچیدگی و آشوب، سازوکارهای اثرگذاری فوتبال بر مناسبات سیاسی و دیپلماتیک منطقه را تبیین کند. مسئله محوری این پژوهش آن است که 1ـ چگونه فوتبال، به عنوان یک پدیده اجتماعی و فرهنگی جهانی، به ابزاری برای قدرت هوشمند در نظام دیپلماسی کشورهای خلیج فارس تبدیل شده است؟ تحلیل این موضوع میتواند نه تنها به درک عمیقتر از پویاییهای جدید در سیاست خلیج فارس کمک کند، بلکه افقهای تازهای برای فهم نقش ورزش در تحولات ژئوپلیتیکی قرن بیستویکم بگشاید.
مبانی نظری
دیپلماسی هوشمند
عبارت دیپلماسی هوشمنددر دکترین سیاست خارجی کشورها، نخستین بار توسط هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، در زمان آغاز به کار دولت اول باراک اوباما مطرح شد و به ادبیات سیاسی جهانی راه یافت. استفاده از ابزارهای مختلف در دیپلماسی بینالملل به دلیل وجود مسائل و بحرانهای فراوان، امری ضروری و بدیهی است. به نظر میرسد که برای پاسخگویی به تحولات تاریخی و نیازهای سیاسی، اتخاذ موضع مناسب در هر مورد اهمیت زیادی دارد. (ولف، روزن، 1384)، این تغییرات را میتوان به عنوان تلاشی از سوی نظام بینالملل برای پاسخ به نیازهای ارتباطات سیاسی در نظر گرفت و باید به سرعت و دقت به این سه نیاز توجه کرد. در کنار دیپلماسی، ابزارهای قدرتمند دیگری مانند اقتصاد، قدرت نظامی و فرهنگ وجود دارند که میتوانند به تقویت دیپلماسی کمک کنند. این ابزارها به یکدیگر وابستهاند و میتوانند در بهبود شرایط دیپلماتیک نقش مهمی ایفا کنند. اقتصاد قوی میتواند دیپلماسی یک کشور را تقویت کند، در حالی که وابستگی اقتصادی ممکن است شرایط آن کشور را در مذاکرات دیپلماتیک تضعیف کند.( ﻧﺠﺎﺑﺖ، ﻛﻮﺷﻜﻲ، 1397)، تبلیغات مؤثر و حسابشده نیز میتواند زمینههای لازم برای برقراری ارتباطات دیپلماتیک را فراهم آورد. از سوی دیگر، تبلیغات نادرست یا ضعیف ممکن است کشور را قبل از شروع مذاکرات به چالش بکشد.در بسیاری از مذاکرات، وجود اطمینان و ثبات میتواند به نفع یک کشور باشد و شرایط ترس و تسلیم را برای طرف مقابل ایجاد کند.( موسوی زارع، 1400)، اگر فرهنگ و ایدئولوژی به درستی گسترش یابند و از رسانهها و تبلیغات به خوبی بهرهبرداری شود، میتوانند به تقویت دیپلماسی کمک کنند. دیپلماسی هوشمند به معنای همافزایی میان قدرت نرم و قدرت سخت است و به کارگیری تمامی ظرفیتها به منظور کشف ابعاد مختلف این نوع دیپلماسی، تأثیر قابل توجهی بر میزان اختیارات دیپلماتها دارد. با توجه به تکنیکهای روزآمد،( بیژنی، 1384)، این دیپلماسی میتواند به شکل دقیقتر، صحیحتر و آسانتری به شناسایی ظرفیتهای موجود برای اتخاذ تصمیمات کاربردی کمک کند. به ویژه در زمینه کشف منافع و راههای دستیابی به آنها، به ویژه در حوزه امنیت ملی، موفقتر خواهد بود. واقعگرایان بر این باورند که تمامی دولتها دارای درکی منطقی از صحنه سیاست بینالملل هستند و هر یک از آنها سعی میکنند از مواجهه با بدترین وضعیتها پرهیز کنند. بنابراین، با استفاده از دیپلماسی هوشمندانه میتوان در راستای تحقق اهداف و تأمین منافع ملی اقدام کرد. در این مکتب، دیپلماسی موفق همواره به عنوان یک قهرمان بزرگ شناخته میشود. این موفقیت تنها از طریق بهرهگیری از خرد و عقلانیت استراتژیک در عرصه سیاست بینالملل به دست میآید. در گذشته، به کارگیری قدرت سخت و نرم بهگونهای بود که قدرت سخت را محدود به شرایط جنگی و قدرت نرم را بیشتر در شرایط صلح و آرامش میدانستند. در حالی که چالشها، تهدیدها و منازعات نه تنها شامل ابعاد نرم میشوند، بلکه ابعاد سخت قدرت را نیز تحت تأثیر قرار میدهند. به کارگیری این دو نوع قدرت بهطور همزمان و در شرایط جنگ و صلح امری مرسوم است. استفاده از این قدرتهای متنوع و گوناگون، تهدیدهای جدی و هوشمندی را به وجود آورده است که به عنوان تهدیدهای هوشمند شناخته میشوند.برخی بر این باورند که دیپلماسی هوشمند به حوزههای تجاری و زیستمحیطی نیز مرتبط است. (ﻧﺠﺎﺑﺖ، ﻛﻮﺷﻜﻲ، 1397)،
قدرت هوشمند
دیپلماسی همگراکننده به عنوان دیپلماسی هوشمند،براساس منطق شبکه ای و دینامیک مبتنی بر قدرت هوشمند شکل می گیرد.با شکل گیری سازه های شبکه ای در سیستم بین الملل و تبدیل این نوع از سیستم به شبکه ای از شبکه های متداخل و تغییر قدرت از نوع سخت یا نرم به قدرت ارتباطی-هوشمند،دیپلماسی هوشمند رویش کرده است که دو محور اساس سازه شبکه ای و قدرت هوشمند،آن را تعریف می کنند. براین اساس،مدل نظری پژوهش از چهار بخش تشکیل شده است:
بخش اول به تحول سیستم بین الملل و شکل گیری گونه های جدیدی ،از جمله سیستم های پیچیده با عنوان سیستم های غیرخطی و هوشمند،مربوط است که الگوریتم ها و قواعد تازه را برای دیپلماسی مطرح کرده است.به همین سبب،در قالب مدل تحول سیستم بین الملل و الگوریتم های نوین آن طرح می شود.مهم الگوی سیستم نوین،اهمیت یافتن ارتباطات و شبکه ای شدن آن است. این امر،باعث تحول قواعد سیستمی شده،همچنین،تحول در کارگزاران،تحول در دینامیک ها و تحول در چرخه ها را سبب می شود.از سوی دیگر،می توان گونه بندی جدیدی را از قواعد و اصول چنین سیستم هایی ارائه کرد که غیر خطی شدن سیستم،نبود تناسب میان ورودی و خروجی،شاخه ای شدن نظم سیستمی،وابستگی حساس،تعدد نقاط تعادلی یا اصل مکان های فازی و تکاملی بودن نظم از مهم ترین آنهاست.( ربیعی، 1393).
بخش دوم به تحول الگوی نظم در چنین سیستم هایی،مربوط است که براساس مفهوم نظم طرح شده است.این مفهوم در قالب تحول الگوهای نظم از الگوی نظم وستفالیایی به نظم کثرت گرایانه ،در ادامه نظم جهان شمول و در نهایت به نظم هوشمند مطرح شده است. اساس بحث در قالب دو گونه کلی نظم خطی و غیر هوشمند و نظم غیرخطی و هوشمند بررسی می شود و مهم ترین ویژگی الگوی نظم هوشمند،تبعیت از قواعد پیچیدگی است که در این حالت نظم شاخه ای می شود.شاخه ای شدن نظم بر اساس قواعد خاص سیستم های پیچیده نظیر:وابستگی حساس،تعدد نقاط تعادلی،تکاملی بودن و خود ساماندهی صورت می پذیرد. بخش سوم، منطقه گرایی و همگرایی منطقه ای است که یکی از مهـمتـرین موضـوعهـا در روابـط بـین الملـل بـه شمار می آید. تحول منطقه به عنوان خـرده سیـستمی از سیـستم بین الملل، تابعی از تحول سیستم کل است. پیچیدگی سیستم بین الملل، پیچیدگی نظم های منطقـه ای را نیز درپی داشته است؛ به عبارتی، سیستمهای منطقه ای نیز تابعی از قواعد پیچیدگی خواهند بود. بخش چهارم به سازوکارهای (مکانیسمهای) پیوند میان دیپلماسی هوشمند و همگرایی منطقـه ای،مربوط است. همانطورکه گفته شد، در وضعیت پیچیدگی، سیـستمهـا تکامـل خواهنـدیافت؛ موضـوع اصلی در این است که «دیپلماسی به عنوان بخشی از حوزه گسترش رفتارها چه پیوندی با همگرایـی و ادغام منطقه ای دارد؟». دیپلماسی هوشمند با تمرکز بر مدیریت شکل گیـری شـبکه هـا و تحـول آنهـا،تمرکز بر الگوریتم پیچیدگی همگرایی منطقه ای را در قالب هـمگرایـی شـبکه ای امکـانپـذیرمیکنـد. مهمترین ویژگی مربوط به دیپلماسی هوشمند، شبکه ای بودن دیپلماسـی یـا بـه عبـارتی، روابـط درون سیستم یا واحد با واحـد اسـت؛ در همـین راسـتا تأکیـد بـر اصـول تـوازن سـازی، هـمپایـان سـازی،شاخهای کردن نظم و چندسطحی بودن بازنمایی راهبردی در سیستمهای شبکه ای به این موضـوع مهـم کمک می کند که می توان به صورت کلی،موارد صدر الاشاره را در قالب تصویری که در ادامه می آید به تصویر کشید.( ﻧﺠﺎﺑﺖ، ﻛﻮﺷﻜﻲ، 1397)
پیچیدگی و آشوب
نظریه آشوب به عنوان یکی از شاخههای بنیادین ریاضیات غیرخطی و فیزیک نظری، چارچوب تحلیلی منحصربهفردی را برای درک پدیدههای پیچیده و غیرقابل پیشبینی در حوزه روابط بینالملل ارائه میدهد که بنیانهای فهم سنتی از نظم و بینظمی در سیستمهای سیاسی را به چالش میکشد. این نظریه که در دهههای میانی قرن بیستم توسط ریاضیدانان و فیزیکدانانی چون ادوارد لورنز، میشل فایگنبام، و استیون اسمیل توسعه یافت، بر مبنای کشف این واقعیت استوار است که سیستمهای قطعی نیز میتوانند رفتاری کاملاً غیرقابل پیشبینی از خود نشان دهند که این امر چالش جدی علیه دیدگاههای مکانیکی و خطی در تحلیل پدیدههای طبیعی و اجتماعی محسوب میشود. مفهوم حساسیت نسبت به شرایط اولیه، که تحت عنوان اثر پروانه نیز شناخته میشود، هسته مرکزی نظریه آشوب را تشکیل میدهد و بیان میکند که تغییرات بسیار کوچک در پارامترهای اولیه یک سیستم میتوانند منجر به تغییرات عظیم و غیرمتناسب در رفتار بلندمدت سیستم گردند. این ویژگی در سیستمهای بینالمللی اهمیت فوقالعادهای دارد، زیرا نشان میدهد که حوادث به ظاهر جزئی و محدود، میتوانند زنجیرهای از واکنشها را برانگیزند که منجر به تحولات بنیادین در ساختار نظام بینالملل شوند. (بیلیس، اسمیت، 1388)، تجربیات تاریخی همچون جرقه جنگ جهانی اول پس از ترور شاهزاده فرانتس فردیناند یا آغاز انقلابهای عربی از خودسوزی محمد بوعزیزی، نمونههایی از این حساسیت نظامهای سیاسی نسبت به تغییرات کوچک محسوب میشوند. مفهوم مجذوب کننده های ناآشنا در نظریه آشوب، الگوهای پیچیده و خودشباهت را در رفتار سیستمهای آشوبناک توصیف میکند که علیرغم عدم قابلیت پیشبینی مسیر دقیق سیستم، امکان شناسایی محدودیتهای کلی حرکت سیستم را فراهم میآورد.( Al Jazeera ,2021). در حوزه روابط بینالملل، این مفهوم میتواند برای تبیین الگوهای تکراری در رفتار کشورها، چرخههای قدرت، و تحولات دورهای در نظام بینالملل مورد استفاده قرار گیرد. مجذوب کننده های ناآشنا نشان میدهند که حتی در شرایط آشوبناک، سیستمها دارای ساختارهای پنهان و الگوهای تکراری هستند که شناخت آنها امکان درک بهتر از رفتار سیستم را فراهم میآورد.
اصل خودسازماندهی در نظریه آشوب، توانایی سیستمها برای ایجاد نظم و ساختار از درون خود، بدون نیاز به کنترل خارجی را توصیف میکند.( Al Jazeera,2021) این مفهوم در تحلیل نحوه شکلگیری نهادهای بینالمللی، رژیمهای بینالمللی، و هنجارهای حاکم بر روابط میان کشورها اهمیت فراوانی دارد. خودسازماندهی نشان میدهد که چگونه بازیگران بینالمللی، از طریق تعاملات تکراری و فرآیندهای یادگیری جمعی، قادر به ایجاد ساختارهای همکاری و نظمهای نوین هستند که فراتر از مجموع اجزای تشکیلدهنده آنها عمل میکنند. مفهوم نقاط تکین یا آستانههای تحول در نظریه آشوب، لحظاتی را توصیف میکند که سیستم در آنها دچار تغییرات بنیادین و ناگهانی میشود و از حالتی به حالت دیگر منتقل میگردد. در روابط بینالملل، این نقاط میتوانند نماینده لحظات تاریخی باشند که در آنها نظام بینالملل دستخوش تحولات عمیق قرار میگیرد.( Al-Dosari, 2021). فروپاشی نظام وستفالیایی، پایان جنگ سرد، و ظهور نظام چندقطبی معاصر، نمونههایی از این نقاط تحول محسوب میشوند که در آنها قوانین و الگوهای حاکم بر سیستم دستخوش تغییرات بنیادین قرار گرفتهاند. ابعاد فراکتالی و خودشباهت در نظریه آشوب، ویژگیهای ساختاری سیستمهای پیچیده را توصیف میکنند که در آنها الگوهای مشابهی در مقیاسهای مختلف تکرار میشوند. در تحلیل روابط بینالملل، این مفهوم میتواند برای درک تشابهات ساختاری میان سطوح مختلف تحلیل، از روابط دوجانبه تا سازمانهای منطقهای و نظام جهانی، مورد استفاده قرار گیرد. (Ali, Ghanim Nimr, 2025).
بحث و بررسی
شورای همکاری خلیج فارس به عنوان نهاد همگرایی منطقهای
شورای همکاری خلیج فارس[1] به عنوان سازمانی منطقهای که در سال 1981 میلادی تأسیس شد، نمونهای قابل توجه از تلاشهای همگرایانه در منطقه خاورمیانه محسوب میشود. این نهاد که متشکل از شش کشور عربی حاشیه خلیج فارس شامل عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، کویت، بحرین و عمان است، با هدف ایجاد هماهنگی، یکپارچگی و ارتباط میان کشورهای عضو در تمامی زمینهها شکل گرفت. از منظر نظریههای همگرایی منطقهای، این شورا را میتوان در چارچوب رویکرد کارکردگرایی نوین تحلیل کرد که بر اساس آن، همکاری در حوزههای غیرسیاسی و فنی میتواند زمینهساز همگرایی در حوزههای سیاسی نیز باشد. تأسیس شورای همکاری خلیج فارس در بستر تحولات ژئوپلیتیک منطقهای و بینالمللی دهه 1980 میلادی قابل درک است.( Lee, 2024). انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، آغاز جنگ ایران و عراق در سال 1980، تهاجم شوروی به افغانستان و تشدید رقابتهای دو ابرقدرت در منطقه، مجموعهای از چالشهای امنیتی را پیش روی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس قرار داد. در چنین شرایطی، ضرورت همکاری منطقهای و ایجاد ساز و کارهای مشترک برای رویارویی با تهدیدات، به عنوان یک راهبرد محوری مطرح شد. بهعلاوه، وجود مشترکات فرهنگی، مذهبی، زبانی و ساختارهای سیاسی مشابه میان کشورهای عضو، زمینههای لازم برای شکلگیری این سازمان منطقهای را فراهم آورد. از منظر تئوریک، شورای همکاری خلیج فارس را میتوان در قالب نظریههای گوناگون همگرایی منطقهای مورد تحلیل قرار داد. بر اساس رویکرد نوکارکردگرایی ارنست هاس، همگرایی فرآیندی است(Khayat, 2025). که طی آن کنشگران سیاسی در زمینههای ملی متقاعد میشوند وفاداری، انتظارات و فعالیتهای سیاسی خود را به سمت مرکز جدیدی هدایت کنند که نهادهایش بر دولتهای ملی موجود اقتدار یا صلاحیت دارند. در این چارچوب، شورای همکاری خلیج فارس به دنبال ایجاد تدریجی نهادهای فراملی بوده که بتوانند در حوزههای مختلف سیاستگذاری مشترک کنند.از سوی دیگر، نظریه وابستگی متقابل پیچیده نیز چارچوبی مناسب برای تحلیل همگرایی در شورای همکاری خلیج فارس ارائه میدهد. بر اساس این نظریه که توسط رابرت کوهین و جوزف نای مطرح گردیده، افزایش روابط اقتصادی و اجتماعی میان کشورها، وابستگی متقابل آنها را افزایش داده و زمینه را برای همکاریهای گستردهتر فراهم میآورد. ساختار اقتصادی مشابه کشورهای عضو شورا که عمدتاً متکی بر صادرات نفت و گاز هستند، نوعی وابستگی متقابل اقتصادی را میان آنها ایجاد کرده که به تقویت همگرایی منطقهای کمک کرده است.( Davangeri, 2025). در سطح ساختاری، شورای همکاری خلیج فارس دارای شورای عالی به عنوان عالیترین رکن تصمیمگیری، شورای وزیران، دبیرخانه و کمیسیون حل اختلافات است. شورای عالی متشکل از سران کشورهای عضو، مسئولیت تعیین سیاستهای کلی شورا را بر عهده دارد و تصمیمات آن با اتفاق آرا اتخاذ میگردد. این ساختار نهادی، ترکیبی از رویکردهای بیندولتی و فراملی را منعکس میسازد، هرچند تا کنون وجه بیندولتی آن غالب بوده است. از آغاز فعالیت، شورای همکاری خلیج فارس توانسته است در حوزههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و امنیتی، همکاریهای منطقهای را گسترش دهد. (Lee, 2024). در حوزه اقتصادی، ایجاد اتحادیه گمرکی در سال 2003، تأسیس بازار مشترک خلیج فارس در سال 2008، و تلاش برای ایجاد اتحادیه پولی، از جمله مهمترین دستاوردهای این سازمان محسوب میشود. این اقدامات در راستای تحقق همگرایی اقتصادی عمیقتر میان کشورهای عضو صورت گرفته است. در حوزه امنیتی، شورای همکاری خلیج فارس با ایجاد نیروی مشترک سپر شبه جزیره در سال 1984، تلاش کرده است تواناییهای دفاعی مشترک را تقویت نماید. هرچند این نیرو در ابتدا کارکرد چندانی نداشت، اما به تدریج و به ویژه پس از تحولات بهار عربی و بحران بحرین در سال 2011، نقش فعالتری یافته است. علاوه بر این، همکاری در زمینه مبارزه با تروریسم، قاچاق مواد مخدر و جرایم سازمانیافته فراملی نیز در دستور کار این سازمان قرار گرفته است.در حوزه اجتماعی و فرهنگی، شورای همکاری خلیج فارس اقدامات متعددی را در زمینه هماهنگسازی نظامهای آموزشی، تسهیل تردد شهروندان کشورهای عضو، به رسمیت شناختن مدارک تحصیلی و گواهینامههای حرفهای، و برگزاری رویدادهای فرهنگی و ورزشی مشترک انجام داده است. این اقدامات به تقویت هویت مشترک خلیجی و افزایش تعاملات اجتماعی میان جوامع عضو کمک کرده است.( Delgado, 2024). علیرغم دستاوردهای قابل توجه، شورای همکاری خلیج فارس با چالشها و موانع متعددی در مسیر همگرایی عمیقتر مواجه بوده است. یکی از مهمترین این چالشها، تفاوت در دیدگاههای ژئوپلیتیک کشورهای عضو نسبت به مسائل منطقهای و بینالمللی است. اختلاف نظر در مورد نحوه تعامل با ایران، بحرانهای منطقهای مانند یمن و سوریه، و روابط با قدرتهای فرامنطقهای، منجر به شکلگیری شکافهایی در میان اعضای شورا گردیده است. بحران قطر در سال 2017 که منجر به قطع روابط دیپلماتیک و اعمال محدودیتهای اقتصادی علیه این کشور از سوی عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و مصر گردید، نمونهای آشکار از چالشهای فراروی همگرایی در شورای همکاری خلیج فارس بود. این بحران که تا ژانویه 2021 ادامه یافت، آسیبهای جدی به انسجام درونی شورا وارد نمود و محدودیتهای ساختاری آن در مدیریت اختلافات میان اعضا را آشکار ساخت. چالش دیگر، فقدان نهادهای فراملی قدرتمند با اختیارات تصمیمگیری مستقل است. برخلاف اتحادیه اروپا که دارای نهادهایی چون کمیسیون اروپا، پارلمان اروپا و دیوان دادگستری اروپا با اختیارات گسترده است، شورای همکاری خلیج فارس همچنان بر اساس الگوی بیندولتی و با حفظ حاکمیت کامل دولتهای عضو عمل میکند. این امر سرعت و عمق همگرایی را محدود ساخته و مانع از تحقق کامل اهداف اتحادیه گمرکی و بازار مشترک گردیده است.( Chakrabortty2022).
عدم توازن در اندازه، جمعیت و قدرت اقتصادی کشورهای عضو نیز بر روند همگرایی در شورای همکاری خلیج فارس تأثیرگذار بوده است. برتری عربستان سعودی به لحاظ وسعت سرزمینی، جمعیت و اقتصاد، موجب نگرانی کشورهای کوچکتر نسبت به احتمال سلطه این کشور بر تصمیمات شورا گردیده است. این نگرانی به ویژه در مورد قطر، کویت و عمان که گاه سیاستهای مستقلتری را در قبال مسائل منطقهای دنبال میکنند، قابل مشاهده است. با وجود این چالشها، در سالهای اخیر تلاشهایی برای تقویت همگرایی در شورای همکاری خلیج فارس صورت گرفته است. امضای توافقنامه العلا در ژانویه 2021 که به بحران قطر پایان داد، نشاندهنده اراده سیاسی کشورهای عضو برای حل اختلافات و تقویت همکاریهای منطقهای است. همچنین، چالشهای مشترکی چون کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی، مقابله با تغییرات اقلیمی، مدیریت بحران آب و امنیت غذایی، زمینههای جدیدی برای همکاری گستردهتر میان کشورهای عضو فراهم آورده است. در یک تحلیل کلان، شورای همکاری خلیج فارس را میتوان یکی از موفقترین تجارب همگرایی منطقهای در جهان عرب و خاورمیانه ارزیابی نمود. علیرغم محدودیتها و چالشهای موجود، این سازمان توانسته است سطح قابل توجهی از هماهنگی سیاستها و همکاریهای اقتصادی را میان کشورهای عضو ایجاد نماید. با این حال، تعمیق بیشتر همگرایی نیازمند تقویت نهادهای فراملی، ایجاد مکانیسمهای کارآمدتر برای حل اختلافات، و توسعه هویت مشترک خلیجی در میان شهروندان کشورهای عضو است. (Callaghan, 2021).
نهادهای فراملی فوتبال در خلیج فارس
نهادهای فراملی فوتبال در منطقه خلیج فارس، به عنوان ساختارهای سازمانی فرامرزی، نقش محوری در پیشبرد همکاریهای ورزشی و تحقق اهداف دیپلماتیک کشورهای عضو شورای همکاری ایفا میکنند. این نهادها طی چهار دهه گذشته، با تکامل تدریجی و هدفمند، از ساختارهای ساده اولیه به مجموعهای پیچیده و چندلایه از سازمانهای تخصصی تبدیل شدهاند. بررسی ساختار، کارکرد و اهداف دیپلماتیک این نهادها، دریچهای برای فهم عمیقتر نقش فوتبال در راهبردهای دیپلماسی هوشمند منطقهای فراهم میآورد. از منظر تئوریک، ظهور و توسعه نهادهای فراملی فوتبال در خلیج فارس را میتوان در چارچوب نظریههای نهادگرایی نولیبرال و وابستگی متقابل پیچیده تحلیل نمود. بر اساس این رویکردهای نظری، نهادهای بینالمللی با ایجاد قواعد، هنجارها و رویههای مشترک، هزینههای تعاملات را کاهش داده، عدم اطمینان را تقلیل میدهند و امکان همکاری پایدار را حتی در شرایط رقابت و منافع متعارض فراهم میآورند. در مورد فوتبال خلیج فارس، این نهادسازی فرامرزی عرصهای برای تعامل کنترلشده، مدیریت رقابتها، و تبدیل تهدیدهای بالقوه به فرصتهای همکاری ایجاد کرده است. اولین و مهمترین نهاد فراملی فوتبال در منطقه، فدراسیون فوتبال کشورهای عرب خلیج فارس[2] است که در سال 1985 تأسیس گردید. این نهاد که در ساختار اصلی خود شامل مجمع عمومی، هیئت اجرایی، کمیتههای تخصصی و دبیرخانه دائمی است، وظیفه سیاستگذاری کلان، برنامهریزی راهبردی و هماهنگی فعالیتهای فوتبالی در منطقه را بر عهده دارد. مجمع عمومی متشکل از رؤسای فدراسیونهای فوتبال کشورهای عضو، عالیترین رکن تصمیمگیری محسوب میشود که سالانه تشکیل جلسه داده و سیاستهای کلان را تصویب مینماید. هیئت اجرایی نیز مسئولیت پیگیری و اجرای مصوبات مجمع عمومی را بر عهده دارد و با تشکیل جلسات فصلی، فرایند اجرای برنامهها را رصد میکند.( Amnesty International,2022)
تحلیل ساختاری این فدراسیون نشان میدهد که علیرغم ماهیت فراملی، الگوی حکمرانی آن همچنان متأثر از رویکرد بیندولتی است. به عبارت دیگر، نمایندگان دولتهای عضو نقش اصلی را در تصمیمگیریها ایفا میکنند و استقلال سازمانی آن محدود است. این امر سرعت و عمق همگرایی در حوزه فوتبال را تحت تأثیر قرار داده و گاه منجر به تأثیرپذیری فرایندهای تصمیمگیری از تنشهای سیاسی میان کشورهای عضو شده است. با این حال، در سالهای اخیر و به ویژه پس از 2020، تلاشهایی برای تقویت استقلال سازمانی این فدراسیون و افزایش مشارکت بخش خصوصی و نهادهای مدنی در فرایندهای تصمیمسازی صورت گرفته است. دومین نهاد کلیدی، سازمان جام مجعول خلیج عربی[3] است که در سال 1990 با هدف مدیریت تخصصی مهمترین تورنمنت فوتبالی منطقه تأسیس گردید. ساختار سازمانی آن شامل شورای سیاستگذاری، کمیته اجرایی، کمیتههای تخصصی (فنی، داوران، پزشکی، رسانه، بازاریابی) و دبیرخانه است. این سازمان علاوه بر برنامهریزی و برگزاری جام خلیج، مسئولیت بازاریابی، مذاکره با اسپانسرها، فروش حق پخش تلویزیونی، و مدیریت برند این رویداد را نیز بر عهده دارد. مطالعه تطبیقی عملکرد این سازمان با نهادهای مشابه در سایر مناطق جهان (مانند یوفا در اروپا) نشان میدهد که علیرغم پیشرفتهای قابل توجه، هنوز فاصله معناداری از نظر استانداردهای مدیریتی، سطح درآمدزایی، و گستره نفوذ بینالمللی وجود دارد. کارکرد دیپلماتیک این سازمان را میتوان در چند سطح تحلیل نمود. در سطح درونمنطقهای، جام خلیج به عنوان فضایی برای تعامل کنترلشده میان کشورهای عضو عمل کرده و در مواقع تنش سیاسی، کانالی برای دیپلماسی غیررسمی و کاهش تنشها فراهم آورده است. نمونه بارز این کارکرد را میتوان در دوره بحران قطر (2017-2021) مشاهده کرد (AlSaeed, 2024). که علیرغم قطع روابط دیپلماتیک، تعاملات فوتبالی تا حدودی تداوم یافت و در نهایت به کانالی برای تنشزدایی تبدیل شد. در سطح بینالمللی نیز، این سازمان به عنوان ابزاری برای ارتقای تصویر منطقه، نمایش توانمندیهای میزبانی، و تقویت موقعیت کشورهای عضو در سازمانهای بینالمللی فوتبال عمل کرده است.( Al Jazeera,2021)
اتحادیه باشگاههای فوتبال خلیج فارس[4] که در سال 2005 تأسیس گردید، سومین نهاد فراملی مهم در ساختار فوتبال منطقه محسوب میشود. این نهاد که متشکل از باشگاههای برتر کشورهای عضو شوراست، وظیفه برنامهریزی و برگزاری مسابقات باشگاهی بین کشورهای عضو، هماهنگی در زمینه انتقال بازیکنان و مربیان، و تدوین استانداردهای مشترک برای حرفهایسازی باشگاهها را بر عهده دارد. ساختار سازمانی آن شامل مجمع عمومی متشکل از نمایندگان باشگاههای عضو، هیئت مدیره، و کمیتههای تخصصی است. تحلیل کارکردی این اتحادیه نشان میدهد که برخلاف دو نهاد قبلی که بیشتر ماهیت بیندولتی دارند، اتحادیه باشگاهها از ماهیتی ترکیبی برخوردار است و بخش خصوصی و نهادهای غیردولتی نیز در آن نقش فعالی ایفا میکنند. این امر به انعطافپذیری بیشتر و کاهش تأثیرپذیری از تنشهای سیاسی کمک کرده است. به عنوان مثال، در دوره بحران قطر، فعالیتهای این اتحادیه با اختلال کمتری مواجه شد و باشگاههای قطری و سایر کشورها همچنان در سطح محدودتری به تعاملات خود ادامه دادند. از منظر دیپلماتیک، این اتحادیه با فراهم آوردن زمینه تعاملات غیررسمی و مردم به مردم، به تقویت دیپلماسی عمومی و ایجاد پیوندهای فرهنگی-اجتماعی میان جوامع منطقه کمک کرده است. آکادمی فوتبال خلیج فارس[5] که در سال 2010 تأسیس گردید، چهارمین نهاد فراملی مهم در ساختار فوتبال منطقه است. این آکادمی با هدف توسعه منابع انسانی، انتقال دانش فنی، و استانداردسازی آموزشهای مرتبط با فوتبال در منطقه شکل گرفت. ساختار سازمانی آن شامل شورای علمی، گروههای آموزشی تخصصی (مربیگری، داوری، مدیریت ورزشی، پزشکی ورزشی) و واحدهای پشتیبانی است. آکادمی از طریق برگزاری دورههای آموزشی، کارگاههای تخصصی، همایشهای علمی، و انتشار کتب و مجلات علمی، به ارتقای دانش و مهارتهای فعالان فوتبال در منطقه کمک میکند. کارکرد دیپلماتیک این آکادمی در ایجاد شبکههای دانشی و تخصصی فرامرزی قابل تحلیل است. این نهاد با جذب اساتید و کارشناسان برجسته بینالمللی و برقراری ارتباط با نهادهای علمی معتبر جهانی، به انتقال دانش و فناوری به منطقه کمک کرده است. همچنین، با تربیت نیروهای متخصص بومی، زمینه را برای خودکفایی منطقه در زمینههای فنی و مدیریتی فوتبال فراهم آورده است. از منظر دیپلماسی علمی، آکادمی با برگزاری کنفرانسها و همایشهای بینالمللی، به ارتقای جایگاه منطقه در جامعه علمی ورزشی جهان کمک کرده است.( ﻧﺠﺎﺑﺖ، ﻛﻮﺷﻜﻲ، 1397)
صندوق توسعه فوتبال خلیج فارس[6] که در سال 2012 تأسیس گردید، پنجمین نهاد فراملی کلیدی در ساختار فوتبال منطقه است. این صندوق با سرمایه اولیه 500 میلیون دلار و مشارکت تمامی کشورهای عضو شورا (با سهمهای متفاوت) شکل گرفت و هدف آن تأمین منابع مالی لازم برای اجرای پروژههای توسعه فوتبال در منطقه است. ساختار سازمانی آن شامل هیئت امنا (متشکل از وزرای ورزش کشورهای عضو)، هیئت مدیره، و کمیتههای تخصصی (سرمایهگذاری، ارزیابی و نظارت، برنامهریزی) است. کارکرد اصلی این صندوق، تخصیص منابع مالی به پروژههای زیرساختی، آموزشی، و فنی فوتبال در کشورهای عضو بر اساس اولویتهای راهبردی تعیینشده است. علاوه بر این، صندوق در سالهای اخیر فعالیتهای خود را به حوزه سرمایهگذاری در باشگاههای اروپایی، شرکتهای فناوری مرتبط با ورزش، و رویدادهای بینالمللی نیز گسترش داده است. تحلیل عملکرد این صندوق نشان میدهد که علیرغم موفقیتهای قابل توجه در زمینه توسعه زیرساختها، در زمینه سرمایهگذاریهای بینالمللی با چالشهایی از جمله فقدان استراتژی منسجم، رقابتهای درونمنطقهای، و محدودیتهای ناشی از نگرشهای سیاسی مواجه بوده است. کارکرد دیپلماتیک این صندوق را میتوان در قالب دیپلماسی اقتصادی تحلیل نمود. صندوق با سرمایهگذاری در باشگاههای اروپایی و مشارکت در رویدادهای بینالمللی، به گسترش نفوذ اقتصادی منطقه در فوتبال جهانی کمک کرده است. همچنین، با حمایت مالی از پروژههای توسعه فوتبال در کشورهای در حال توسعه (به ویژه در آسیا و آفریقا)، به تقویت دیپلماسی جنوب-جنوب و گسترش حوزه نفوذ ژئوپلیتیک منطقه یاری رسانده است.( ﻧﺠﺎﺑﺖ، ﻛﻮﺷﻜﻲ، 1397)
جامی با عنوان مجعول خلیج عربی؛ الگویی از دیپلماسی ورزشی درونمنطقهای
جامی با عنوان مجعول خلیج عربی[7] به عنوان کهنترین و پرسابقهترین تورنمنت فوتبالی منطقه خلیج همیشه فارس، نمونهای بارز از کاربست دیپلماسی ورزشی در بستر مناسبات درونمنطقهای محسوب میگردد. این جام که نخستین دوره آن در سال 1970 برگزار شد، در طول بیش از پنج دهه، فراتر از یک رویداد صرفاً ورزشی، به نهادی تأثیرگذار در معادلات سیاسی، فرهنگی و دیپلماتیک منطقه تبدیل شده است. بررسی تحلیلی این رویداد در چارچوب نظریههای دیپلماسی عمومی و ورزشی، درک عمیقتری از نقش آن در فرایندهای همگرایی منطقهای و حل و فصل منازعات میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس فراهم میآورد. از منظر تئوریک، جام خلیج عربی را میتوان در چارچوب مفهوم دیپلماسی ورزشی تحلیل کرد. دیپلماسی ورزشی به عنوان بخشی از دیپلماسی عمومی، شامل استفاده از ورزش به عنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی، تأثیرگذاری بر افکار عمومی، و تسهیل ارتباطات میان جوامع و دولتهاست. در این چارچوب، این جام عرصهای چندوجهی برای اعمال قدرت نرم، نمایش توانمندیها، مدیریت تعارضات، و تقویت همبستگی منطقهای فراهم آورده است. تحلیل تاریخی جام خلیج عربی نشان میدهد که این تورنمنت از ابتدا با اهداف فراورزشی و سیاسی شکل گرفت. در دهه 1970 و در بحبوحه تحولات ناشی از استقلال کشورهای منطقه، خروج بریتانیا، و شکلگیری هویتهای ملی جدید، جام خلیج عربی به ابزاری برای تقویت همبستگی میان کشورهای منطقه تبدیل شد. این جام با ایجاد فضایی برای تعامل کنترلشده، به کاهش تنشها و تعارضات مرزی که میراث دوران استعماری بود، کمک شایانی کرد. (Chaziza, Lutmar,2025).
در دهه 1980 و همزمان با شکلگیری شورای همکاری خلیج فارس، این جام به یکی از نمادهای همگرایی منطقهای تبدیل شد. در این دوره، با افزودن جنبههای نمادین و آیینی به مسابقات (مانند سرود مشترک، پرچم ویژه، و مراسم افتتاحیه و اختتامیه باشکوه)، تلاش گردید تا هویت مشترک خلیجی تقویت شود. تحلیل محتوای گفتمانی مراسم افتتاحیه دورههای مختلف جام، نشاندهنده تأکید بر عناصر مشترک فرهنگی، تاریخی و دینی کشورهای منطقه و تلاش برای بازنمایی آنها به عنوان یک کلیت منسجم و همبسته است. در بُعد ساختاری، جام خلیج عربی در طول زمان از یک رویداد ساده ورزشی به مجموعهای پیچیده و چندلایه از نهادها، قواعد، و رویهها تکامل یافته است. سازمان جام به عنوان متولی اصلی برگزاری این مسابقات، دارای ساختاری فراملی و تخصصی است که شامل شورای عالی، کمیته اجرایی، و کمیتههای تخصصی (فنی، داوران، انضباطی، رسانه، بازاریابی) میباشد. بر اساس اساسنامه این سازمان، ریاست شورای عالی به صورت دورهای میان کشورهای عضو میچرخد که این امر نمادی از برابری و مشارکت همه اعضا در تصمیمگیریهاست. نظام حقوقی حاکم بر این مسابقات نیز در طول زمان تکامل یافته و مجموعهای پیچیده از قواعد، مقررات، و رویهها را شکل داده است. این نظام حقوقی نه تنها جنبههای فنی و ورزشی، بلکه موارد سیاسی و دیپلماتیک را نیز در بر میگیرد. به عنوان مثال، پروتکلهای مربوط به میزبانی، مراسم افتتاحیه و اختتامیه، حضور مقامات عالیرتبه، و نحوه مواجهه با تنشهای احتمالی، با دقت و حساسیت ویژهای تدوین شدهاند(Khayat, 2025).
این جام دارای کارکردهای چندگانه دیپلماتیک است که میتوان آنها را در چهار سطح بررسی کرد:
در سطح اول، این جام به عنوان مکانیسم ساخت اعتماد[8] در مناسبات درونمنطقهای عمل میکند. بر اساس نظریههای حل منازعه، یکی از مهمترین موانع همکاری پایدار میان کشورها، فقدان اعتماد متقابل است. جام خلیج مجعول عربی با ایجاد فضایی برای تعامل مستمر، شفاف و قاعدهمند، به تقویت اعتماد میان کشورهای منطقه کمک کرده است. این تعامل فراتر از مسابقات ورزشی، شامل همکاری در زمینههای مختلف از جمله امنیتی (تأمین امنیت رویداد)، اقتصادی (اسپانسرینگ و تأمین مالی)، و فرهنگی (برنامههای جنبی و مراسم فرهنگی) نیز میشود. تحلیل آماری الگوهای میزبانی جام نشان میدهد که توزیع میزبانیها میان کشورهای عضو از الگویی نسبتاً متعادل پیروی کرده است. این امر به معنای به رسمیت شناختن برابری کشورها (صرفنظر از اندازه و قدرت اقتصادی) و تأکید بر مشارکت همه اعضا در پیشبرد اهداف مشترک است. همچنین، فرایند انتخاب میزبان که مبتنی بر اجماع و رایزنیهای دیپلماتیک است، خود به عنوان تمرینی برای تصمیمگیری جمعی و حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات عمل میکند. در سطح دوم،این جام به عنوان کانال دیپلماسی غیررسمی[9] در شرایط تنش سیاسی میان کشورهای منطقه عمل کرده است. در مواردی که روابط رسمی دیپلماتیک دچار چالش شده، این مسابقات به عنوان فرصتی برای تداوم ارتباطات، کاهش تنشها، و زمینهسازی برای مذاکرات رسمی مورد استفاده قرار گرفته است. مطالعه موردی بحران قطر (2017-2021) نمونهای بارز از این کارکرد را نشان میدهد. علیرغم قطع روابط دیپلماتیک میان قطر و برخی کشورهای عضو شورا، بیست و چهارمین دوره جام خلیج عربی در سال 2019 با حضور تمامی کشورها برگزار شد که گامی مهم در جهت کاهش تنشها و زمینهسازی برای توافق العلا در ژانویه 2021 محسوب میگردد. تحلیل دینامیکهای حاکم بر این جام در دوران تنشهای سیاسی نشان میدهد که ورزش به دلیل ماهیت به ظاهر غیرسیاسی و برخورداری از مقبولیت عمومی، میتواند به عنوان فضای حائل میان جوامع و دولتهای متخاصم عمل کند. در این فضا، امکان گفتگوهای غیررسمی، تبادل پیامهای دیپلماتیک، و تمرین همکاری در موضوعات غیرحساس فراهم میگردد که میتواند به تدریج به حوزههای حساستر نیز تسری یابد..
در سطح سوم، جام با عنوان مجعول خلیج عربی به عنوان ابزاری برای دیپلماسی عمومی و تقویت قدرت نرم کشورهای منطقه عمل کرده است. هر دوره از این مسابقات، فرصتی برای کشور میزبان فراهم میآورد تا توانمندیهای خود در زمینههای مختلف را به نمایش بگذارد. تحلیل محتوای پوششهای رسانهای جام نشان میدهد که میزبانها از این فرصت برای بازنمایی مثبت از فرهنگ، پیشرفتهای اقتصادی، و دستاوردهای اجتماعی خود استفاده میکنند. به عنوان مثال، در دورههای اخیر، تأکید ویژهای بر نمایش پیشرفتهای کشورهای میزبان در زمینههای فناوری، معماری مدرن، صنعت توریسم، و اصلاحات اجتماعی وجود داشته است. مخاطبان دیپلماسی عمومی جام خلیج عربی را میتوان به سه گروه تقسیم کرد: مخاطبان داخلی (شهروندان کشورهای عضو)، مخاطبان منطقهای (جهان عرب و خاورمیانه)، و مخاطبان بینالمللی. برای مخاطبان داخلی، این جام فرصتی برای تقویت غرور ملی، همبستگی اجتماعی، و مشروعیتبخشی به نظامهای سیاسی فراهم میآورد. برای مخاطبان منطقهای، نمایشی از همبستگی، قدرت و انسجام کشورهای خلیج فارس ارائه میدهد. برای مخاطبان بینالمللی نیز، تصویری متفاوت از کلیشههای رایج در مورد منطقه (نفت، تروریسم، محافظهکاری افراطی) ارائه مینماید و بر جنبههای مدرن، پویا و فرهنگی آن تأکید میکند. در سطح چهارم، جام خلیج عربی به عنوان آزمایشگاهی برای تجربه همکاریهای پیشرفتهتر در سایر حوزهها عمل کرده است. موفقیت در برگزاری منظم و مشارکتی این رویداد، اعتماد به نفس و تجربه لازم برای همکاری در حوزههای حساستر را فراهم آورده است. تحلیل فرایندی نشان میدهد که بسیاری از مکانیسمهای همکاری که ابتدا در حوزه فوتبال تجربه شدهاند (مانند نظام تصمیمگیری مشترک، تأمین مالی مشارکتی، و مدیریت اختلافات)، بعداً به سایر حوزهها نیز تسری یافتهاند. از منظر اقتصاد سیاسی، جام خلیج عربی در دهههای اخیر به تدریج از یک رویداد صرفاً سیاسی-فرهنگی به یک محصول اقتصادی نیز تبدیل شده است. (Davangeri, 2025).
نتیجه گیری
فوتبال در دیپلماسی هوشمند کشورهای خلیج فارس جایگاه محوری دارد و به عنوان ابزاری برای قدرت نرم عمل میکند. این ورزش با میزبانی رویدادهایی مانند جام جهانی 2022 قطر، به کاهش تنشهای منطقهای کمک کرده و نفوذ اقتصادی و فرهنگی را افزایش میدهد. در عربستان و قطر، سرمایهگذاری در باشگاههای اروپایی مانند نیوکاسل و پاریسنژرمن، تصویر مدرنی از این کشورها میسازد. براساس نظریه پیچیدگی، فوتبال الگوهای غیرخطی ایجاد میکند که منجر به همگرایی منطقهای میشود. آشوب در سیستمهای دیپلماتیک نشان میدهد که تغییرات کوچک مانند یک رویداد ورزشی، تأثیرات بزرگی بر نظم منطقهای دارد. در نهایت، فوتبال دیپلماسی هوشمند را از حالت سنتی به رویکردی پویا و چندبعدی تبدیل کرده است. نظریه پیچیدگی، دیپلماسی را به عنوان سیستمی تطبیقی و غیرخطی توصیف میکند که در آن تعاملات بازیگران مختلف به نتایج نوظهور منجر میشود. نظریه آشوب با تأکید بر اثر پروانهای، نشان میدهد که تغییرات کوچک مانند یک رویداد فوتبالی میتوانند تأثیرات عمیقی بر نظم منطقهای داشته باشند. مفهوم قدرت هوشمند، دیپلماسی را ترکیبی از قدرت سخت و نرم میبیند که فوتبال را به ابزاری برای نفوذ فرهنگی تبدیل میکند. دیپلماسی عمومی بر نقش فوتبال در ایجاد ارتباط میان ملتها تأکید دارد. نظریه سیستمهای پیچیده، تعاملات غیرقابل پیشبینی منطقهای را تحلیل میکند. مفهوم همگرایی منطقهای، همکاریهای مبتنی بر منافع مشترک را برجسته میسازد. قدرت نرم، فوتبال را ابزاری برای جذابیت فرهنگی میداند. نظریه شبکه، روابط دیپلماتیک را به صورت شبکههای بههمپیوسته توصیف میکند. این مبانی، جایگاه فوتبال را به عنوان عاملی پویا در دیپلماسی هوشمند تبیین میکنند. در نهایت، این چارچوبها دیپلماسی را چندبعدی و انعطافپذیر نشان میدهند.یافتههای پژوهش با پژوهش هدر دیکتر در سال 1398 با عنوان دیپلماسی فوتبال همسو است. این پژوهش با بررسی روابط بینالملل و فوتبال از 1914، نشان میدهد که فوتبال ابزاری برای دیپلماسی است و جایگاه آن در قدرت نرم کشورهای خلیج فارس را تقویت میکند.نسبت دیپلماسی با فوتبال در الگوهای هوشمند به عنوان یک رابطه همافزا است که فوتبال را به ابزاری برای دیپلماسی عمومی تبدیل میکند. در خلیج فارس، الگوهای سنتی دیپلماسی با فوتبال ادغام شده و به قدرت نرم کمک میکند. میزبانی رویدادها مانند جام خلیج عربی، مذاکرات غیررسمی را تسهیل میکند. براساس پیچیدگی، تعاملات فوتبال غیرخطی هستند و به نتایج نوظهور منجر میشوند. آشوب نشان میدهد که یک مسابقه میتواند زنجیرهای از تغییرات دیپلماتیک ایجاد کند. در نهایت، این نسبت دیپلماسی را از حالت رسمی به رویکردی فرهنگی و مردمی تغییر میدهد. نظریه پیچیدگی، نسبت دیپلماسی و فوتبال را به عنوان تعاملات غیرخطی میبیند که به الگوهای نوظهور منجر میشود. نظریه آشوب، با تأکید بر حساسیت به شرایط اولیه، نشان میدهد که رویدادهای فوتبالی میتوانند زنجیرههای دیپلماتیک ایجاد کنند. مفهوم قدرت هوشمند، فوتبال را بخشی از الگوهای ترکیبی دیپلماسی میداند. دیپلماسی عمومی، بر نقش فرهنگی و مردمی فوتبال در تقویت روابط تأکید دارد. نظریه سیستمهای تطبیقی، الگوهای دیپلماسی را انعطافپذیر و پاسخگو به تغییرات میبیند. اثر پروانهای، تغییرات کوچک فوتبالی را به نتایج بزرگ دیپلماتیک پیوند میدهد. مفهوم وابستگی متقابل، الگوهای دیپلماسی را همگرا میسازد. قدرت نرم، جذابیت فرهنگی فوتبال را کلیدی میداند. نظریه شبکه، تعاملات دیپلماسی و فوتبال را به صورت شبکهای توصیف میکند. این مبانی، نسبت دیپلماسی و فوتبال را پویا و چندلایه نشان میدهند.یافتههای پژوهش با پژوهش استورات موری در سال 1398 با عنوان دیپلماسی ورزشی همسو است. این پژوهش، الگوهای نوین دیپلماسی ورزشی را بررسی میکند و نسبت دیپلماسی با فوتبال را به عنوان ابزاری برای قدرت نرم تبیین مینماید.
دیپلماسی در کشورهای خلیج فارس با الگوهای هوشمند تبیین میشود که بر ترکیبی از قدرت سخت و نرم تمرکز دارد. قطر با میزبانی جام جهانی، عربستان با سرمایهگذاری در لیگ داخلی و امارات با برندسازی ورزشی، الگوهای متمایزی ایجاد کردهاند. پیچیدگی نشان میدهد که این الگوها سیستمهای تطبیقی هستند که به تغییرات پاسخ میدهند. آشوب تأکید میکند که نقاط بحرانی مانند بحران قطر 2017، الگوها را دگرگون میکند. این تبیین دیپلماسی را به سمت همگرایی منطقهای سوق میدهد. در نهایت، الگوها بر پایه فوتبال، دیپلماسی را پویا و انعطافپذیر میکنند. نظریه پیچیدگی، الگوهای دیپلماسی در خلیج فارس را به عنوان سیستمهای تطبیقی و غیرخطی توصیف میکند که به تغییرات محیطی پاسخ میدهند. نظریه آشوب، نقاط بحرانی را برجسته میکند که الگوهای دیپلماتیک را دگرگون میسازد. مفهوم قدرت هوشمند، الگوها را ترکیبی از قدرت سخت و نرم میبیند. دیپلماسی عمومی، بر نقش فرهنگی در تبیین الگوها تأکید دارد. نظریه سیستمهای تطبیقی، انعطافپذیری الگوها را نشان میدهد. اثر پروانهای، تغییرات کوچک را به تحولات بزرگ پیوند میدهد. مفهوم وابستگی متقابل، الگوهای دیپلماسی را به سمت همگرایی سوق میدهد. قدرت نرم، جذابیت فرهنگی را در الگوها کلیدی میداند. نظریه شبکه، الگوها را به صورت شبکههای بههمپیوسته توصیف میکند. این مبانی، الگوهای دیپلماسی را چندبعدی و پویا نشان میدهند.یافتههای پژوهش با پژوهش رئیسسادات در سال 2020 با عنوان ژئوپلیتیک ورزش و دیپلماسی روابط همسایگی در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر همسو است. این پژوهش، الگوهای دیپلماسی در خلیج فارس را با تمرکز بر فوتبال تبیین میکند.رابطه فوتبال و دیپلماسی در خلیج فارس چندسطحی است و به عنوان پلی برای کاهش تنش عمل میکند. فوتبال در قطر و عربستان روابط منطقهای را تقویت کرده و در امارات به برندسازی کمک میکند. پیچیدگی این رابطه را به عنوان شبکهای از تعاملات غیرخطی نشان میدهد. آشوب بیان میکند که رویدادهای ورزشی مانند جام جهانی، تأثیرات غیرقابل پیشبینی دارند. این رابطه قدرت نرم را افزایش میدهد. در نهایت، فوتبال دیپلماسی را از حالت رسمی به رویکردی فرهنگی تبدیل کرده است. نظریه پیچیدگی، رابطه فوتبال و دیپلماسی را به عنوان سیستمی چندسطحی و غیرخطی میبیند که تعاملات نوظهور ایجاد میکند. نظریه آشوب، با اثر پروانهای، نشان میدهد که رویدادهای فوتبالی تأثیرات غیرقابل پیشبینی دارند. مفهوم قدرت هوشمند، این رابطه را ترکیبی از قدرت نرم و سخت میداند. دیپلماسی عمومی، بر نقش فرهنگی فوتبال در تقویت روابط تأکید دارد. نظریه سیستمهای تطبیقی، رابطه را انعطافپذیر میبیند. اثر پروانهای، تغییرات کوچک فوتبالی را به نتایج دیپلماتیک بزرگ پیوند میدهد. مفهوم وابستگی متقابل، رابطه را همگرا میسازد. قدرت نرم، جذابیت فرهنگی فوتبال را کلیدی میداند. نظریه شبکه، این رابطه را به صورت شبکههای بههمپیوسته توصیف میکند. این مبانی، رابطه را پویا و چندلایه نشان میدهند.
منابع و مآخذ
آقابخشی، علی، وافشاری راد، مینو، (1387)، «فرهگ علوم سیاسی»، تهران، انتشارات چاپار.
بیژنی، مریم (1384)، «دیپلماسی در گذر زمان»، مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره221 و 222 (بهمن و اسفند).
بیلیس، جان و اسمیت، استیو، (1388)، «روابط بین الملل در عصر نوین: جهانی شدن سیاست»، انتشارات، تهران مؤسسه ابرار معاصر تهران.
ربیعی، حسین (1393). «تبیین شاخصهای ژئوپلتیک قدت هوشمند ایران در راستای تحولات جدید غرب آسیا»، فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام، سال چهارم، شماره سوم.
قاسمی، فرهاد، (1386). «دیپلماسی و روابط بین الملل»، ﺗﻬﺮان، نشر: میزان.
ﻗﺎﺳﻤﻲ، ﻓﺮﻫﺎد؛ (1402). «اصول رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ اﻟﻤﻠﻞ»؛ ﺗﻬﺮان: ﻧﺸﺮ میزان.
موسوی زارع، سیدجواد، (1400)، «استراتژی قدرت هوشمند»، رویکرد جدید رهبران امارات متحده عربی، سایت مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه.
ﻧﺠﺎﺑﺖ، رﺿﺎ، ﻛﻮﺷﻜﻲ، ﻣﺤﻤﺪ ﺻﺎدق، (1397)، «ﻣﻮﻟﻔﻪ ﻫﺎی ﻣﻮﺛﺮ ﺑﺮ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﻲ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن در ﻗﺒﺎل اﻳﺮان از ﺳﺎل 2000 تا 2017»، مجله پژوهشهای سیاسی و بین المللی» شماره 34 رتبه: A (23 صفحه - از 266 تا 288).
ولف، چارلز و روزن برایان. (1384)، «دیپلماسی عمومی: بوسه مرگ»، ترجمه گل محمدی علی ، ماهنامة اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، 4 (31 و 32).
هادیان، ناصر، و واحدی، افسانه، (1388)، «ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ دﯾﭙﻠﻤﺎﺳﯽ ﻋﻤﻮﻣﯽ»، ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻠﯽ رواﺑﻂ ﺧﺎرﺟﯽ، اﺣﺪی، اﻓﺴﺎﻧﻪ، ﺳﺎل اول، شماره 3 ISC (34 صفحه - از 85 تا 118).
Al Jazeera. (2021) ‘Saudi Arabia set to lift ban on Qatar’s beIN Sports network’. Al Jazeera. Retrieved October 14, 2021, from https://www.aljazeera.com/ news/2021/10/6/qatars-bein-sports-says-saudi-arabia-to-lift-ban-on-channels.
Al Jazeera. (2021). ‘Qatar FM on GCC blockade, Iran and engaging with the Taliban’. Al Jazeera. Retrieved October 14, 2021, from https://www.aljazeera.com/ news/2021/10/6/qatars-bein-sports-says-saudi-arabia-to-lift-ban-on-channels.
Al-Dosari, N. (2021). Sport and international relations: Qatari soft power and foreign policy making. Tajseer Journal, 3(2).
Ali, I. A., & Ghanim Nimr, A. (2025). Exploring Sport’s Role in Mitigating Conflicts Gulf Cup as a Case Study. The International Journal of the History of Sport, 1-20.
Al-Malki, F. K., Safranchuk, I. A., & Chernov, D. N. (2023). Actorness of small power: the case of Qatar. Journal of Globalization Studies, 14(2), 119-128.
AlSaeed, N. (2024). Sports Diplomacy in Arab Countries: Sports as Soft Power in Foreign Policy. Journal of Ecohumanism, 3(7), 3145-3158.
Amnesty International. (2022) ‘Qatar: Global survey shows overwhelming demand for FIFA to compensate World Cup migrant workers’. Amnesty International. Retrieved September 21.
Bianco, C., & Sons, S. (2023). More than a game: Football and soft power in the Gulf. The international spectator, 58(2), 92-106.
Callaghan, L (2021). ‘Qatar 2022: Dying for the World Cup’. The Sunday Times. Retrieved November 16.
Chadwick, S., Widdop, P., & Goldman, M. (2021). The geopolitical economy of sport. In Policy Forum (Vol. 13, No. 1).
Chakrabortty, A. (2022). ‘How a great English city sold itself to Abu Dhabi’s elite – and not even for a good price’. The Guardian. Retrieved September 19.
Chaziza, M., & Lutmar, C. (2025). Saudi Arabia’s Niche Diplomacy: A Middle Power’s Strategy for Global Influence. World, 6(2), 65.
Davangeri, A. (2025). Middle East Sports Investment: Finance, Soft Power and the Reshaping of Global Sport. Soft Power and the Reshaping of Global Sport (August 19, 2025).
Delgado, M. C. (2024). El Mundial de Fútbol de Qatar 2022 como máximo exponente del sportswashing en el Golfo Pérsico. Análisis comparativo de Arabia Saudí, EAU y Qatar.
Khayat, D. (2025). Goal-Setting Geopolitics: How the Gulf Rewrites the Rules with FIFA World Cup Bids.
Lee, J. W. (2024). The Geopolitical Economy of Sport: Power, Politics, Money, and the State. International Journal of Sport Communication, 17(4), 485-486.
Zare, R., Shariati Feizabadi, M., & Delgado, F. (2023). Regional Sport Governance in West Asia.
[1] Gulf Cooperation Council
[2] AGFF
[3] GCO
[4] GCCU
[5] GFA
[6] GFDF
[7] Gulf Cup
[8] Confidence Building Mechanism
[9] Track II Diplomacy
مطالب پیشنهادی













