قرار ۴۶ ساله نسل «ضد» استکبار

در دیدار دانش‌آموزان با رهبر انقلاب، روایت مادر شهید ۶ ساله طه بهروزی و حضور نسل «زد» با شور انقلابی، نمادی از استمرار مبارزه تاریخی ملت ایران با استکبار جهانی بود.

  • ۱۴۰۴-۰۸-۱۳ - ۰۹:۴۸
  • 00
قرار ۴۶ ساله نسل «ضد» استکبار

روایت خبرنگار «فرهیختگان» از دیدار دانش‌آموزان با رهبر انقلاب

روایت خبرنگار «فرهیختگان» از دیدار دانش‌آموزان با رهبر انقلاب
زهرا طیبیزهرا طیبیخبرنگار

«بچه‌ام 6 سالش تموم شده بود، داشت تو حیاط پشتی خونه بازی می‌کرد که پهپاد اسرائیلی به ساختمون خورد.» عکس پسرش را دستش گرفته بود، شهید طه بهروزی، اهل تبریز بود. اگر هنوز زنده بود امسال کلاس‌اولی بود و شاید به‌جای مادر و مادربزرگش مثل بقیه بچه‌ها با هم‌کلاسی‌هایش برای دیدار با رهبری اشتیاق داشت. هر برگی از تاریخ ایران را که ورق بزنیم، دشمنان قسم‌خورده‌اش، نشانی برای همه نسل‌ها به یادگار گذاشتند تا ریشه این دشمنی عمیق‌تر از گذشته خودنمایی کند. از 13 آبان‌ماه 58 که حافظه تاریخی دانشجویان از کودتای 28 مرداد موجب اقدام اعتراضی‌شان و منجر به کشف لانه جاسوسی آمریکایی‌ها شد تا 13 آبان‌ماه 1404 که خانواده‌ها با تصویر فرزندان دانش‌آموز شهیدشان به حسینیه امام خمینی آمدند، یک واقعیت بدون تغییر باقی مانده است؛ آمریکایی‌ها با همکاری نیرو‌های نیابتی‌شان، همچنان به رویکرد‌های استکباری‌شان اصرار دارند و مردم ایران هم با همان روحیه استقلال‌طلبی و این بار با نسلی که در تعاریف مرسوم علمی، «Z» می‌خواندندش، دشمنی با آمریکا را علناً اعلام می‌کنند. روز دوشنبه حسینیه امام خمینی آیینه تمام‌نمایی از قانون پایستگی این مبارزه قدیمی با استکبار بود که این بار نسل «نو»جوان ایرانی، داعیه‌دار آن است. 

قصه پیرزن نشسته در همهمۀ جوان‌ها

روز دوشنبه از آن روز‌هایی بود که میانگین سن مهمانان حاضر در حسینیه به‌زور به 15، 16 سال می‌رسید. ازآنجایی‌که زیلو‌های آبی‌رنگ دیده می‌شد، همهمه و سروصدای دختر و پسر‌های نوجوانی که هم اضطراب دارند، هم خوشحالند و هم حواسشان به دوستانشان است تا هم را گم نکنند، جزء جدانشدنی از دیدار نوجوانان دانش‌آموز با رهبر انقلاب بود. سروصدا‌ها و شوق و اشتیاق‌ها کافی بود تا حال‌وهوای دختران دانش‌آموز پرتم کند به دوران دانش‌آموزی. در میان جمعیت سرشار از شوقی که هرازگاهی با یک شعار منفجر می‌شد، تصاویر کودکانی به چشم می‌خورد که کنار اسمشان یک شهید هم خورده بود. ازقرارمعلوم یکی از عزیزانشان بود که در جنگ 12روزه اخیر، شهید شده بودند. سمت راست حسینیه امام، پیرزنی تصویری از 5 شهید در دستش گرفته بود. خانمی که کناردستش نشسته بود، می‌گفت ترک‌زبان است و نمی‌تواند خوب فارسی صحبت کند.

اهل تفرش بودند، او حرف می‌زد و همراه کناری‌اش ترجمه می‌کرد. سه نوه‌اش، دامادش و دخترش در حمله صهیونیست‌ها شهید شده بودند. می‌گفت کل خانواده رفتند و حالا او به نمایندگی از خانواده آمده بود. نوه دختری‌اش دکتر بود و نوه پسری کوچکش ۱۵ساله بود که شهید شد. روی شانه‌اش زدم و گفتم خداصبرتان دهد. در صورتش اثری از شکست و ضعف دیده نمی‌شد. بعد از آنکه جمعیت از آمدن رهبر انقلاب به شور افتاد، درحالی‌که یک طرف حسینیه صلوات می‌فرستاد و شعار می‌داد و در سمت دیگر صدای جیغ و خوشحالی دختربچه‌ها بلند بود، پیرزن آرام از روی صندلی‌اش بلند شد که برود آقا را ببیند. مسئولان انتظامات با اصرار و خواهش متوقفش کردند و بین دو میله حسینیه نشاندندش که بعد از پایان مراسم برود و آقا را ببیند. 

کلاس درس استکبارستیزی

در حسینیه امام خمینی حاشیه و متن توأمان پیش ‌می‌روند و هیچ‌کدام بر آن یکی تقدم‌وتأخر ندارد. صحبت‌های رهبر انقلاب هم تکمیل‌کننده شور و شعوری بود که نوجوانان با روحیات و حال‌وهوای خاص خود آن را رقم می‌زدند. تبیین علل مبارزه و دشمنی با آمریکا، نقطه آغازین صحبت‌های رهبر انقلاب بود، با این تفاوت که این بار رهبری ریشه استکبارستیزی مردم ایران را به دو عامل هویتی و تاریخی تقسیم کردند و در ریشه‌های تاریخی آن به ماجرا‌هایی مثل لغو قرار داد تنباکو و وثوق‌الدوله اشاره کردند. این یک واقعیت تاریخی است که هر زمان که پای استقلال‌طلبی و خواست مردم ایران در میان باشد، استعمارگران جهان برای برهم‌زدن این خواست مردمی که منافع مفت و مجانی آن‌ها در ایران را تهدید می‌کرد از هیچ خرابکاری و توطئه‌ای دریغ نکرده بودند. بحث به تبیین واژه استکبار و تبیین ریشه‌های هویتی دشمنی با آمریکا که رسید، حسینیه بیش از آنکه شبیه به سخنرانی یک رهبر جهانی، خطاب به ابرقدرت‌ها، رسانه‌ها و در مواردی دولتمردان باشد، شبیه به کلاس درسی شد که مخاطب اطلاعات و روایت‌های تاریخی آن، جوانان و نوجوانانی بودند که شاید به نسبت نسل‌های دیگر، شناخت و اطلاعات کم‌تری از تاریخ داشتند. این تبیین از دو وجه محل توجه بود؛ 1. درک دشمنی استکبار مدرن با ریشه‌های تاریخی آن در این برهه حساس و مخصوصاً برای جوان و نوجوان ایرانی، آن‌قدر ضروری است که لازم است بخش زیادی از صحبت‌های رهبر انقلاب به رفع ابهامات و نقاط کمتر تبیین‌شده خصومت آمریکا با ایران، اختصاص پیدا کند. 2. در وجه دیگر، اما ارتباط و اطلاع کم جوانان و البته نقصان در روایت رسانه‌ای از رویداد‌های مستند تاریخی آن‌قدر زیاد است که رهبر انقلاب تعمداً زمانی را به تبیین ریشه‌های دشمنی با آمریکا اختصاص دادند تا روشن شود روابط خصمانه آمریکا با ایران، محدود به اتفاقی که در لانه جاسوسی رخ داده و ایضاً شعار مرگ بر آمریکا نبوده، بلکه ریشه‌ای در تاریخ چندین ساله ایران در دوره معاصر داشته و دارد. القصه آنکه «تاریخ»، گمشده این روز‌های نوجوانان و جوانان ایرانی است. 

خیابان کشوردوست در تسخیر نسل ضد! 

هرچند بار هم که به حسینیه امام خمینی رفته باشید، لحظات آغازین و پایانی جلسات، اتفاق‌هایی تازه برای گفتن دارد. بعد از آنکه محافظان جمعیت را کنترل کردند و رهبر انقلاب حسینیه را ترک کردند، یک‌گوشه حسینیه دختر کوچکی که روی مقنعه‌اش تصویر پدر شهیدش بود به پهنای صورتش گریه می‌کرد که نتوانسته آقا را ببیند. آن‌طرف‌تر، دختر نوجوانی چفیه روی صورتش گرفته بود و گریه می‌کرد. هم‌کلاسی‌اش می‌گفت از قم آمدیم، صبح رسیدیم تهران و بلافاصله آمدیم. کلاس هشتمی بود، متولد سال 90. به روایتی 14 ساله و به روایتی دیگر نسل زدی. «کوثر» کلاس هفتمی بود، از یکی از مدارس منطقه چهار تهران آمده بود. در عین آنکه حواسش بود که از بچه‌ها جانماند، از احوالاتش که پرسیدیم، لبخند‌ریزی زد، چادرش را جلوی صورتش گرفت و گفت: «حس عجیبی بود.» بعد هم زود خداحافظی کرد و رفت. شیطنت‌ها و هیجان‌های بچه‌ها آن‌قدر بود که کمتر می‌شد متوقفشان کرد. حسینیه کم‌کم خالی از جمعیت می‌شد. به جایش محوطه بیرونی حسینیه روبه‌روی کفشداری، کنار میز، حسابی شلوغ شده بود. خانم جوانی که دختر بچه‌ای کنارش بود، پرسید: «کاغذ دارید؟» یک‌تکه از کاغذی را که یادداشت‌هایی از دیدار نوشته بودم جدا کردم و به او دادم. گفت: «می‌خواهیم نامه بنویسیم، من معلمم و دخترم کلاس پنجمی است.» کمی آن‌طرف‌تر و لابه‌لای ازدحام جمعیت را که نگاه کردم، دختر‌های نوجوان هرکدام دنبال کاغذ می‌گشتند که نامه بنویسند. روی تکه مقوا یا تکه‌کاغذی که گیرشان می‌آمد، با وسواس و حوصله می‌نوشتند. سرکی روی کاغذ‌ها کشیدم. یکی از دختر‌ها آدرس و شماره تلفنش را هم نوشته بود. یک دفعه یکی از بچه‌ها سرش را بلند کرد و گفت: «حالا اینقدر می‌نویسیم، خونده میشه؟» دوستانش گفتند: «حتماً.» چند ثانیه بعد دوباره پرسید: «واقعاً خونده میشه؟» در این کلنجار رفتن‌ها با خودش البته دست از نوشتن برنمی‌داشت. اگر با این عینک به دهه نودی‌ها و هشتادی‌ها نگاه کنیم که با جوان‌هایی در همین سن و سال در سال‌های قبل، تفاوتی ماهوی دارند، تا حد زیادی این انگاره رد می‌شود. حسینیه امام خمینی روز گذشته میزبان هزاران نفر از جوانانی بود که به تعبیری به نسل «زد» یا «ضد» معروفند، البته از جهاتی ضدیت آن‌ها با رژیم صهیونیستی هم در کلام و رفتار قابل مشاهده بود. شاید گزافه‌گویی نباشد اگر بگوییم دوشنبه، نسل زدی‌ترین روز حسینیه امام خمینی بود. واقعیت آن است که اگرچه در برخی موارد تفاوت نگاه و روحیات این نسل «نو»جوان با نسل‌های پیشین واضح است؛ اما شور و شوق انقلابی‌شان و احساسات عجیبشان برای دیدار با رهبر انقلاب نشان می‌دهد، فاصله چندانی میان نسل ضد و آلفا با نسل اول و دوم انقلاب در مواجهه با ریشه‌های هویتی ایرانی‌ها وجود ندارد. با این تفاوت که باید روی پاسخ به سؤالات و تبیین ابهامات برای این نسل، سرمایه‌گذاری ویژه کرد؛ مشابه آنچه رهبر انقلاب در روز دانش‌آموز برای نوجوانان تفسیر و تبیین کردند. 
بیرون از حسینیه نبش خیابان کشوردوست، مادربزرگ 5 شهید با عصایش ایستاده بود. جلوتر رفتم و گفتم: «حاج خانم، آقا رو دیدید؟» گفت: «آره الحمدلله آقا رو دیدم.» دوباره دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم: «التماس دعا حاج خانم.»

نظرات کاربران