
میگفت خانهبهخانه به اهل محل رجوع میکردند برای کمک گرفتن. خیران هرساله این بساطشان، مثل هر بار کمک کردند ولی خب این مقدار جمعشده، کفاف ۱۰روز و ۱۰ شب را نمیدهد. کمی ساعت حضورشان را کم کرده بودند تا در مصرف چای و قند قناعت کنند.
کمی حواسمان را جمع کنیم

میگفتند برای تهیه همینها هم مشکل داشتند و هرجایی که میرفتند، بهانهای برای گرانفروشی وجود داشت؛ مثلا برای خرید لیوان یکبار مصرف هم مشکل داشتند. میگفت فروشنده هزار و یک بهانه آورد که فلان جنس نیست، این یکی جنس سرطانزاست، آن یکی گیاهی است و کمیاب، فلان مارک کاغذی است تا درنهایت همانی را که میخواهد با قیمت بالاتر به ما بفروشد. به خنده گفت: وقتی پوشک بچه کمیاب میشود، باید انتظار این را هم داشته باشیم نزدیک محرم لیوان یکبار مصرف هم کمیاب و گران شود.
میگفت خانهبهخانه به اهل محل رجوع میکردند برای کمک گرفتن. خیران هرساله این بساطشان، مثل هر بار کمک کردند ولی خب این مقدار جمعشده، کفاف 10روز و 10 شب را نمیدهد. کمی ساعت حضورشان را کم کرده بودند تا در مصرف چای و قند قناعت کنند.
دو شب پیش که به آنها سر زده بودم، پرسیدم نارضایتیای که به وجود نیاوردید؟ کسی از سر و صدای این ایستگاه و لیوانهایی که مردم روی زمین میریزند، شاکی نشد؟ گفتند نه، حواسشان به همهچیز بوده، قسمتی را برای ریختن زبالهها درنظر گرفته بودند، صدای باندها را تا حدی بلند میکردند و داخل خیابان هم ازدحام نمیکردند که باعث ترافیک باشد.
هوا تاریکتر میشد، هیات نزدیک ایستگاه هم تمام شده بود و مردم برای خوردن چای و کیک صلواتی به سمت ایستگاهشان سرازیر شدند و لابهلای بوی اسپند و صدای ذکر حسین(ع) از بلندگوها، یک پیرمرد و رفتارش جلب توجه میکرد؛ کارهایش مربوط به همان سوالی بود که پرسیدم، مربوط به زبالههایی بود که متاسفانه بعضی مردم رعایت نمیکنند و روی زمین میریزند. تا یکجایی با فاصله دنبال کسانی که لیوان را در دست داشتند، حرکت میکرد و اگر دورتر از ایستگاه و به خاطر نبود سطل زباله آن را روی زمین میانداختند، زبالهها را برمیداشت و داخل کیسهای که همراهش بود، میریخت و بعد داخل سطل زباله میانداخت.
حتی با فاصله 20-10 متری ایستگاه آقایی داخل ماشین خودش چای و کیک را خورد ولی انگار حوصله پیاده شدن نداشت و در را آرام باز کرد و به اینطرف و آنطرف نگاهی انداخت، وقتی به خیال خودش مطمئن شد کسی نگاهش نمیکند، لیوان خالی را آرام روی زمین گذاشت اما این پیرمرد بلافاصله نزدیک و خم شد تا لیوان را بردارد، انگار آن مرد خجالتزده شده بود و نمیگذاشت پیرمرد این کار را بکند، بههرحال با یک عذرخواهی از پیرمرد خودش لیوان خالی را به کیسه آویزان شده به کنار ایستگاه انداخت.
این نوع رفتارها و دغدغهمندیها در بین تمام خیرات و اتفاقات خوبی که این شبها میافتد، میتواند بارقهای از امید و درسهایی باشد که برای همه ما کارساز است؛ کمی دقیقتر ببینیم و کمی بهتر با برخی موضوعات برخورد کنیم.
* نویسنده : ابوالقاسم رحمانی روزنامهنگار
