
ماه بنیهاشم ۳۴ ساله بود که در کربلا حاضر شد و در همین سن و سال نیز رخت زیبای شهادت را به بَر کرد.
شرح اسم ماه!

«خدا عمویم عباس را رحمت کند. چه ایثاری کرد و چه خوب از عهده امتحان برآمد! [امتحانی از این بالاتر که] خود را فدای برادر کرد و -کار را بدانجا رساند که- دو دست او را از بدن جدا کردند.
خداوند [اما قدردان بندگان شایسته خویش است] در عوض به او دو بال ارزانی کرد که همچون فرشتگان الهی در بهشت بال گسترانده و پرواز کند. چنانکه پیش از آن نیز چنین نعمتی را به جعفربنابیطالب (جعفر طیار) عطا کرده بود.
[در شگفتی و حیرت میمانید اگر بدانید] عباس پیش خداوند جایگاه و مرتبهای دارد که در روز قیامت تمامی شهدا به آن رشک میبرند!»
اگر کسی جز امام معصوم بر بزرگی و عظمت عباس گواهی میداد و اگر این سخنان بر زبان کسی جز امام سجاد، زینالعابدین رفته بود؛ مرا چنین واله و شیدای او نمیکرد؛ اما چه کنم که ماجرا اینگونه رقم خورده است.
بارها دیدهایم که اهل غلو در تمجید و ستایش آدمها چه ید طولایی دارند، اما سخن امام چیز دیگری است. بیگمان تنهبهتنه سخن پیامبر میزند که قرآن درباره او گفته است: «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی.»
بر همین اساس دلم گرم است که او زیباترین زیبارویان، قمرالعشیره عباسبنعلیبنابیطالب، امامزادهای است که رنگ و بوی امام دارد.
با لشکرت چه حاجت، رفتن به جنگ دشمن
تو خود به چشم و ابرو برهم زنی سپاهی
اما از اینها که بگذریم، اینجا عرقریزان قلم است بر صفحه کاغذ؛ قلم عرق شرم میریزد وقتی قرار است کار بزرگی انجام دهد چون شرح اسم ماه.
و خدا کند من اندکی -فقط اندکی- از عهده وصف او برآیم... خدا کند!
مورخان میلاد او را سال 26 هجری دانستهاند. فرزندی که از یکسو به مولای متقیان علی علیهالسلام تعلق دارد و از سوی دیگر به فاطمه دختر حزام فرزند خالد کلابی [هم او که در میان شیعیان و محبان اهل بیت بهنام زیبای امالبنین مشهور است.]
پدر و مادر، نام فرزند ارشد خود را عباس مینهند تا شیر بیشه شجاعت باشد. او بعدها به ابوالفضل [پدر دانش و فضیلت] شهرت یافت تا ما به وقت صدا کردن او، درحقیقت بر فضیلت علم و دانش صحه گذاریم.
وصافان گفتهاند چهرهاش درخششی چون ماه داشت؛ چنان زیبا و دلفریب که لقب قمر بنیهاشم به او دادند. بعضی لقبها به برخی آدمها چه میآید!
عباس 14 سال از عمر خویش را با پدر گذراند، 24 سال با امامحسن همراه بود و 34 سال نیز با حسینبنعلی سپری کرد.
ماه بنیهاشم 34 ساله بود که در کربلا حاضر شد و در همین سن و سال نیز رخت زیبای شهادت را به بَر کرد.
از کمالات مادی و معنوی او هرچه بگویم، کم گفتهام...
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
تنها بسنده کنم به اینکه در سوارکاری شجاع و کارآزموده، در قدرت و زور بازو زبانزد مردم و در زیبایی و خوشاندامی شهره آفاق بود.
نگویید این صفات ممکن است در هرکس دیگری نیز فراهم آید.
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان...
آری؛ اما آنچه او را در زمان خویش و در همه عصرها و زمانها از همگان متمایز میکند، وارستگی فوقالعاده اوست که باعث شد به «عبد صالح خدا» موسوم شود و این درجهای عالی است که به یکی از هزار نمیدهند!
بگذارید به مناسبت بازگردیم، به تشهد نماز و یادی کنیم از پیامبر بزرگی که عالم امکان بر مدار عظمت او میچرخد...
از شما میپرسم؛ ما در نماز بهکدام ویژگی پیامبر گواهی میدهیم؟ به زبان دیگر کدامین خصلت رسول خداست که اهل نماز هر روز و هر ساعت بدان اذعان میکنند و شهادت میدهند؟
جز آنکه میگوییم:
... و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
نخست بندگی او، آنگاه رسالت و نبوتی که تاج شرافت او بهشمار میرود!
به زبان دیگر پیامبر هم با همه عظمت، از دامنه سرسبز عبودیت گذشته تا توانسته است به قله رفیع و والای رسالت پای نهد و آنچه عباس را شبیه پیامبر میکند؛ همین است و بس!
اجازه دهید بار دیگر این پرسش اساسی را تکرار کنم، حرفی که مولانا در هشت قرن پیش مطرح کرده، اما پرسش همه ما تا روز واپسین است:
شیر را بچه همی ماند بدو
تو به پیغمبر چه میمانی، بگو
خدایا؛ چرا چنین میگویم؟ تا شاید رخت عافیت به بَر کرده، نرم و آهسته خود را از دایره ستمگران حسرتزده سرای دیگر بیرون بکشم.
همان کسانی که انگشت حرمان به دندان گزیده، میگویند:
کاش من نیز [در این وادی حیرت] راهی به پیغمبر گشوده بودم!
* نویسنده : حسین سروقامت نویسنده و استاد دانشگاه hsarvghamat @yahoo.com
