از مطالعه گمارا تا خواندن هاتیکوا

تغییرات اجتماعی در جامعه حریدی و بخش سکولار اسرائیل در حال وقوع است، اما با سرعتی کُند که با نیاز‌های ارتش و کابینه امنیتی که دستور کار سیاسی را تعیین می‌کند، مطابقت ندارد.

  • ۱۴۰۴-۰۷-۲۳ - ۱۶:۲۰
  • 00
از مطالعه گمارا تا خواندن هاتیکوا

ترس حریدی‌ها از تغییر مذهب جوانان در ارتش

ترس حریدی‌ها از تغییر مذهب جوانان در ارتش

محمد وحیدی، وقایع اسرائیلیه: نتا لوی در مقاله‌ای که 6 آگوست امسال در هاآرتص منتشر کرد گفته که در ستون «از دست حریدی‌ها عصبانی هستید؟»، میراو موران این نگرانی را مطرح می‌کند که یک پسر سکولار که به ارتش می‌پیوندد و در یک پایگاه نظامی بسته خدمت می‌کند، در نهایت خودش مذهبی می‌شود. موران تصویری نسبتاً ناامیدکننده ترسیم می‌کند که در آن همان پسر سکولار نوشته‌های نوام چامسکی را به نفع درس‌های یک خاخام کنار می‌گذارد و از همه بدتر، از مادرش می‌خواهد که برایش غذای کوشر (غذایی که مطابق آیین کوشرت، پاک و حلال تهیه شود) درست کند. دینداری ناشی از جذب حریدی‌ها در ارتش نیست، بلکه دینداری‌ای است که همین امروز و از مدت‌ها قبل در ارتش، به دلیل یشیوا‌ها، وجود داشته است.

نفوذ نرم افکار مذهبی

ترس موران و باقی سکولار‌ها زمانش گذشته است. این ترس قبلاً به واقعیت پیوسته، اما نه به آن شکلی که رسانه‌ها توصیف می‌کنند. بچه‌های سکولار نه با نشانه‌های حریدی از ارتش برمی‌گردند و نه شروع به حفظ ارتباط با جوامع مذهبی می‌کنند، اما به‌مرور رفتار‌های آن‌ها تغییر کرده است. روند‌های اجتماعی در یک دگرگونی رادیکال نمود پیدا نمی‌کنند. پیشنهاد می‌کنم به تغییرات اجتماعی که در اسرائیل در حال رخ‌دادن است، از منظر «قدرت نرم» نگاه کنیم. این اصطلاح عموماً به روابط بین کشور‌ها اشاره دارد و نفوذ یک کشور بر فرهنگ و اقتصاد کشور دیگر را به‌غیراز طریق اشغال توصیف می‌کند. یک مثال خوب از این موضوع، نحوه نفوذ ایالات متحده بر اسرائیل است؛ از گذار از اقتصاد کیبوتص به اقتصاد نئولیبرال، از طریق پخش سریال‌های آمریکایی در تلویزیون گرفته تا شست‌وشوی خیابان‌ها با برند‌های آمریکایی. نفوذی که حریدی‌ها بر عموم سکولار‌ها دارند را می‌توان به‌عنوان قدرت نرم نیز در نظر گرفت. حریدی‌ها به روش‌های آشکار بر زندگی در اسرائیل تأثیر می‌گذارند، مانند برداشت بودجه برای آموزش حریدی‌ها که لزوماً به قیمت کاهش بودجه‌های دیگر تمام می‌شود و بنابراین اعمال‌نفوذ حتی بدون دخالت مستقیم در سایر زمینه‌ها و مجموعه‌ای از قوانین و مقررات رسمی در مورد کشروت، شبات و سایر مواردی که به شریعت یهود اولویت می‌دهد، وجود دارد.

من یک حَشمونی دیوانه هستم

در ادامه این نگرانی‌ها، آهارون رابینوویتز، در گزارش دیگری برای هاآرتص تصویر عجیبی از اعزام اولین تیپ آموزش‌دیده حریدی، در کنار دیوار ندبه به ما می‌دهد. روایتی که انگار نگرانی‌های خانواده‌های سکولار را از مناسک عجیب مذهبی‌های ارتش به تصویر می‌کشد، گویی از واگیر ویروسی مسری نگران‌ هستند. او این‌گونه روایت کرده که سربازان با شنیدن شعار «من یک حشمون (حَشمونیان سلسله و قبیله‌ای یهودی که زمان اسکندر بر فلسطین کنونی حکمران بود) دیوانه هستم، من فقط از یشیوا نیامده‌ام»، یکی از گروه‌های تیپ «هاسمونیان/حَشمونیان یا حَسمونائیم» به مراسم فارغ‌التحصیلی آموزشی در دیوار ندبه رسیدند. در روز‌هایی که خشم عمومی بر سر جذب حریدی‌ها، آن هم نه فقط در بین حریدی‌ها بلکه بین سکولار‌ها نیز بالا گرفته بود، تنش در آماده‌سازی‌ها و در طول مراسم نیز احساس می‌شد. موفقیت یا شکست این تیپ تا حد زیادی تعیین خواهد کرد که آیا جامعه حریدی به سمت ادغام پیش می‌رود یا به سمت همگرایی عقب‌نشینی می‌کند.

دیوار ندبه در طول دو هزار سالی که پابرجاست، شاهد رویداد‌های تاریخی متعددی بوده است. چهارشنبه 6 آگوست بخش کوچک دیگری از تاریخ در این مکان ثبت شد، زمانی که اولین گروهان منظم از تیپ ارتدکس افراطی ارتش اسرائیل، «حسمونائیم»، دوره آموزشی خود را به پایان رساند و سربازانی که حدود هشت ماه پیش ثبت‌نام کرده بودند، رسماً به ارتش اسرائیل پیوستند. میدان دیوار ندبه غرق در خواب بود که کمی بعد از ساعت ۷:۴۰ صبح، پیشاهنگان کلاه بِرِه از دروازه اصلی بیرون آمدند که تعدادشان به چند ده سرباز حریدی می‌رسید. یکی از آن‌ها فریاد زد: «چه کسی حشمون را به من خواهد رساند؟» و بقیه به دنبالش رفتند. سربازان در مرکز میدان بالایی، با عصبانیت، عرق‌ریزان و درحالی‌که برانکارد‌هایی را بر دوش داشتند، توقف کردند.

یکی از آن‌ها از صف خارج شد و جلوی گروه ایستاد. او فریاد زد و آن‌ها به دنبالش رفتند. «من یک حشمون دیوانه هستم، من فقط از یشیوا نیامده‌ام / از هیچ دشمنی نمی‌ترسم، یک حشمون در قلب اینجاست / من یک جنگجو و حریدی هستم، یک حشمون حقیقی / با ایمان و اعتماد‌به‌نفس، همیشه به سوی پیروزی می‌روم / من از یشیوا قدرت گرفتم تا همه چیزم را بدهم، روحم را / تا مژده‌ اورشلیم بازسازی‌شده را اعلام کنم.»

تغییر مکان رژه از ترس سکولار‌ها

در روز‌هایی که طوفان عمومی و سیاسی پیرامون جذب حریدی‌ها به ارتش اسرائیل رکوردشکنی می‌کند، ارتباط بین یشیوا و ارتش و بین حریدی‌ها و شخصیت جنگجوی حشمونایی، آشکار نیست. به قول مقاله‌نویس هاآرتص، این تنش در تمام طول مراسم فارغ‌التحصیلی و حتی در آماده‌سازی‌های آن احساس می‌شد. این مراسم معمولاً در میدان دیوار ندبه و با مشارکت کامل خانواده‌های مبارزان برگزار می‌شود. اما آن روز، نه فقط از ترس اعتراضات حریدی‌های افراطی، بلکه از ترس سکولار‌ها، این مراسم برای اولین‌بار به پشت‌بام ساختمان خانه میراث دیوار ندبه منتقل شد و مشخص بود که همه سربازان با خانواده‌هایشان همراه نبودند. درست قبل از اینکه سربازان به پشت‌بام بروند، سخنگوی ارتش اسرائیل به یکی از سربازان دستور داد که با پرچمی که روی آن نوشته شده بود «و برای من معبدی بساز» مصاحبه نکند. رابینوویتز در این گزارش عنوان می‌کند که با این سرباز گفت‌وگو کرده و او گفته که بیشتر از این ناراحت است که چه کسی از دوستانش یا حتی خانواده‌اش، او را در این رویداد احساسی همراهی خواهد کرد. سرباز حریدی گفته که فقط برادرش در مراسم فارغ‌التحصیلی حاضر شد. او بین یک خانواده‌ٔ حریدی معتقد و دوستانی سکولار گیر کرده است. خانواده دوستانش مخالف آمدن او و امثال او در ارتش‌ هستند و خانواده‌اش هم مخالف اما از منظری دیگر. سکولار‌ها نگران سرایت اعتقادات امثال من (حریدی‌ها) به دیگر سربازان و تغییر در سیاست‌های ارتش‌ هستند. او می‌گوید: «ترجیح می‌دهم کمتر در این مورد صحبت یا حتی فکر کنم.» خط ریش بلند و فر روی صورتش نشان می‌دهد که او از پیشینه حسیدی است که جریان اصلی در نظر گرفته می‌شود. او می‌گوید: «تا یک هفته قبل از اعزام به خدمت، هنوز در یشیوا درس می‌خواندم. من ۲۴ سال دارم و همه دوستانم حتی آن‌ها که حریدی نیستند از قبل ازدواج کرده‌اند و فرزند دارند، بنابراین در سال آخر حضورم در یشیوا، دیدم که چیز‌های در درونشان تغییر کرده است.» برای او، ۷ اکتبر یک نقطه عطف بود. به قول خودش این چیزی بود که او را برخلاف عقایدش به ارتش کشانده است. او کمی با دوستانش که برخی از آن‌ها سربازانی بودند که در جنگ کشته شده بودند، داوطلب شد و همین باعث شد تصمیم بگیرد قدم دشوار ثبت‌نام در ارتش را بردارد. درحالی‌که رسانه‌ها با سربازان صحبت می‌کردند، فرمانده تیپ، سرهنگ آوینوآم امونا، از همه خواست که عجله کنند و به نماز صبح بپیوندند. در آن زمان، سرلشکر دیوید زینی، رئیس منصوب شین بت و فرد پشت تأسیس تیپ حریدی‌ها، به همراه مأموران امنیتی از راه رسید. زینی یک کلاه تلقی و تفیلین پوشید و به نمازگزاران پیوست.

همه ناراضی‌اند

در میان حضار، مدیر سازمانی که به جذب سربازان جوان حریدی برای این تیپ کمک می‌کند، ایستاده بود. او از این وضعیت راضی نیست. او گفت: «آن‌ها با اجازه‌دادن به سربازان مذهبی برای پیوستن به تیپ، اشتباه می‌کنند. بهتر است چند سرباز داشته باشیم، اما همه آن‌ها کاملاً حریدی باشند.» منظور او این است که برخی از سربازان از حاشیه اجتماعی حریدی‌ها می‌آیند؛ پیروان خباد و به‌اصطلاح «بیگانه‌ها»، افرادی از خارج کشور و این‌ها روی تفکرات اصیل حریدی تأثیر گذاشته و بیشتر جوانان مذهبی را از تفکرات و اعتقادات اصیل حریدی دور کرده‌اند. او توضیح داد: «مشکل‌سازترین چیز این است که فرماندهان خبرچین هستند و حریدی نیستند. تصور کنید اگر به شما، به‌عنوان یک حریدی، می‌گفتند که پسرتان را به یک مؤسسه مذهبی بفرستید، این کار جواب نمی‌داد. خیلی از خانواده‌ها با آموزه‌های یشیوا‌های ارتش مخالفند.»

اما با وجود انعطاف‌پذیری، در هویت سربازان این تیپ، تعداد سربازان جدید زیاد هم نیست. سرهنگ دوم عمرام حیون، فرمانده پایگاه آموزشی تیپ، در سخنرانی خود به این موضوع پرداخت. او به سربازان گفت: «ما در مأموریت زندگی خود هستیم تا یک تیپ حریدی ایجاد کنیم که نمادی از جامعه حریدی و جامعه اسرائیل باشد. آن‌ها همیشه از من می‌پرسند، «خب، چند سرباز داری؟» اما من حاضر نیستم در این گفتمان شرکت کنم. مردم اسرائیل اقلیت هستند، اما قدرت در تعداد نیست.» امونا گفت که زینی در طول تأسیس تیپ، هنگامی که برای جلب حمایت از تیپ به خانه‌های خاخام‌های حریدی می‌رفت، به او گفت که در جهان‌بینی خود با آن‌ها و مذهب و تفکراتشان مخالف است، اما ترجیح می‌دهد خود را با آن‌ها وفق دهد تا آن‌ها «احساس کنند در خانه خود هستند.» یهودا، یکی از مبارزان، در مصاحبه با رابینوویتز گفت: «از کودکی رؤیای مبارز شدن را در سر می‌پروراندم. من عاشق هر چیزی هستم که به‌تناسب اندام، پیاده‌روی و طبیعت مربوط می‌شود و اوج آرزو‌هایم سرباز شدن بود. من خیلی شبیه خانواده‌ام و دوستانم نیستم، اما آن‌ها می‌گویند که تو بعد از دوران آموزشی عوض شدی.» او در یکی از محله‌های حریدی در اورشلیم زندگی می‌کند و با لباس فرم و سلاحش به آنجا می‌آید. او گفت: «همسایه‌ها و مردم جامعه به من احترام می‌گذاشتند. اما الان به ما طوری نگاه می‌کنند که انگار بیماری واگیرداری داریم.» به گفته خودش، او حتی با سلاح بلندش به نماز شبات می‌آید. او توضیح داد: «هیچ‌کس دیگر با نگاه مثبت به من نگاه نمی‌کند؛ اما خدمت در ارتش برای من بسیار مهم بود. من ترجیح می‌دادم کمتر به چشم بیایم، اما دوستانم به من گفتند با سلاحت بیا، مهم است.»

متن کامل را در وقایع اسرائیلیه بخوانید.

نظرات کاربران