چالش بیکاریاگر نه بر اساس جوزدگی و نه منفعتطلبی به موضوع نگاه کنیم، هیچکدام از صحبتهای پاوهنژاد غیرمنطقی نیست. در حقیقت کنشی که در حد و اندازههای یک پست یا استوری باشد چیزی بیشتر از یک کنش احساسی نیست.
واکنش تند برخی چهرهها به صحبتهای الهام پاوهنژاد

رسانهها ضریب میدهند. حتی همین مطلب هم مدلی از ضریب دادن به موضوعی است که شاید در حالت عادی لابهلای اخبار چند روز گذشته گم شده باشد. ماجرا مربوط است به یکی از گفتوگوهای انبوه تولیدات تاکشوی چند سال اخیر؛ گفتوگوهایی که بیش از هر دوره دیگری تولید میشوند، بازخورد میگیرند و بر اساس بازخوردها خودشان را اصلاح میکنند و روی مؤلفههای وایرالشدگی متمرکز میشوند و دوباره بازخورد میگیرند.
این جملات را قبول ندارید؟ کافی است سری بزنید به اکسپلور اینستاگرام، تایملاین توئیتر یا ساجستهای یوتیوب و ببینید لشکری پشت میزها نشستهاند، با میکروفنی روبهرویشان و مخاطبی که جذب میکنند. در میان انبوه گفتوگوهای تولیدشده در چند ماه اخیر، یک مورد جالب و تکرارشونده وجود دارد که چند روز قبل هم مجدداً تکرار شد.
برویم سراغ گفتوگوی مدنظر؛ الهام پاوهنژاد چند روز قبل مقابل کیوان کثیریانِ منتقد مینشیند و کثیریان یکی از سؤالاتش را که پیش از این از حامد بهداد هم پرسیده بود، تکرار میکند: «شما پس از ماجرای مهسا دیگر نمیخواستید کار کنید، درست است؟ چرا دوباره کار کردید؟» پاوهنژاد هم جواب داد: «وقتی شما تصمیمی برای یک کنش میگیرید، باید تفکری پشت آن باشد. من با احترام به عزیزان و هموطنانم، به نظرم ما یک مقدار آدمهایی احساساتی و هیجانی هستیم. یعنی هر چیزی اتفاق میافتد، فکر میکنیم باید همان موقع واکنش نشان دهیم تا نشان دهیم نظری داریم. این باعث میشود از تفکر و تعقل دور بمانیم. من بر این باور نیستم که کار نکردن نشان از اعتراض یا مبارزه است. من اعتقاد دارم که آدم باید شریف کار کند. آدم میتواند انتخاب کند که در راستای تفکرش کار کند.»
بعد از پخش این مصاحبه، تعمداً یا سهواً همین بخش در رسانههای مختلف اجتماعی چرخید. به 24 ساعت نکشید که واکنشها آغاز شد و درست مانند ماجرای بهداد و دعوایش با فرخنژاد پس از همین برنامه و بعد از همین سؤال، واکنش از سمت هنرمندانی که خودشان را ذیل «آزادیخواهان» تعریف میکنند، آغاز شد. شقایق دهقان و هنگامه قاضیانی صحبتهای پاوهنژاد را در مقابل خط فکری خود دیدند و پیامهایی در صفحات مجازی خود منتشر کردند و به پاوهنژاد تاختند. اتفاقی که در نگاه اول یک دعوای ساده اینستاگرامی است اما با کمی عمیقتر شدن روی الفاظ، میتوان به نکات قابلتوجهی در این جدال رسانهای پی برد.
در دوره دیس و دیسبکها، پاوهنژاد دیس نداد!
به ترندهای چند وقت اخیر فضای مجازی ایرانی نگاهی بیندازید؛ چه با شوخی و چه بیآن، رفتهایم در عصر لفظبازی. از یک طرف ایرج طهماسب جواب قیاسی را میدهد، جای دیگری ابوطالب و قیاسی دعوای صوری به راه میاندازند، فلان مجری تلویزیون مورد فحاشی عدهای از هواداران قرار میگیرد، فرخنژاد هر از چند گاهی لفظی میگوید تا مواجبش قطع نشود، خطیبی هم دو یا سه ماه یکبار کنایه را در دستور کار قرار میدهد تا از دایره ترندها خارج نشود. در حقیقت، مقیاس زمانی ترندشدگی در شبکههای اجتماعی، دعوا بر ثانیه است. طبیعی است که در چنین شرایطی، برخی علاقه داشته باشند با تفسیر کردن هرگونه کنایهای، خودشان را وارد جریانات ترندشدگی کنند.
بیایید دوباره به پاسخ پاوهنژاد به سؤالات کثیریان نگاهی بیندازیم؛ پاوهنژاد در بخشی از صحبتهایش میگوید:
«من با احترام به عزیزان و هموطنانم، به نظرم ما یک مقدار آدمهایی احساساتی و هیجانی هستیم. یعنی هر چیزی اتفاق میافتد، فکر میکنیم باید همان موقع واکنش نشان دهیم تا نشان دهیم نظری داریم.»
یا در جای دیگری:
«من بر این باور نیستم که کار نکردن نشان از اعتراض یا مبارزه است. من اعتقاد دارم که آدم باید شریف کار کند.»
طبیعی است وقتی شما در میانه صحبتهایتان چند بار با ضمیر تکرار میکنید که این تنها عقیده من است و از کلماتی چون «با احترام» و «یک مقدار» استفاده میکنید، یعنی قرار بر تهاجم و دعوا با کسی ندارید و صرفاً در پاسخ به یک سؤال حاشیهای، اظهارنظر و عقیده شخصیتان را بیان میکنید.
حالا برای آنکه موضوع واضحتر شود، نگاهی به جواب دهقان و قاضیانی بیندازیم؛ دهقان در یادداشتش مینویسد:
«در دو-سه سال اخیر عدهای از هنرمندها به مردمی پیوستن که به شرایط اعتراض داشتن و در کنار مردم ایستادن. عدهای هم به قشر خاکستری جامعه پیوستن که طبق مهمترین ویژگی این قشر، یعنی بیتفاوتی و انفعال، به کوچکترین چیزی که ممکن بود امنیت و آسایششون رو به خطر بندازه عکسالعمل نشون ندادن و در نهایت هم در کنار شرایط امنی که به این ترتیب برای خودشون ساختن از دستاوردهای بقیه استفاده میکنن.»
یا در جای دیگری میگوید: «نمیشه توقع داشت همه به یک اندازه شهامت داشته باشن، همه اینها درست، اما مشکل اینجاست که یه تعدادی از اون قشری که منطبق با غریزهشون، بقای شغل و درآمد و تأمین نیازهاشون رو به مطالبهگری و ایجادِ تغییر و تحول ترجیح دادن، تو این دو-سه سال نشستن فکرهاشون رو کردن و با خودشون به این نتیجه رسیدن که اینجوری نبوده که ما به خاطر منفعت شخصی عکسالعمل نشون ندادیم، ما عاقل بودیم، مثل یه سری جوزده نشدیم! از روی هیجان تصمیم گرفتن کار بدیه که ما انجامش ندادیم!»
و قاضیانی مینویسد: «کسی که هیجانی و احساساتی رفتار کرد شما بودید. پس صفت خودتان را به مردم و به قول خودتان ما عزیزان نسبت ندهید. بقیه پای کاری که کردهاند ایستادهاند. شما هم آزاد میپوشی، رها شدهای، پرکار شدهای. ما به خدا آرامیم و سربلند. نمیدانم تا یک تریبون پیدا میکنید چرا به ما گیر میدهید؟»
حالا دوباره الفاظ را بگذاریم کنار هم و از اول هر سه این اظهارنظرها را بخوانیم.
کلاس کنترل خشم هم گاهی لازم است
یادداشت قاضیانی و دهقان نه درباره اظهارات فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، و نه در واکنش به سخنان حمید رسایی، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس است؛ روی صحبتهای آنها درباره پاوهنژادی است که اصولاً و در اکثر مواقع از مصاحبه کردن پرهیز میکند و همصنفشان هم محسوب میشود. او بهصورت مشخص به قاضیانی و دهقان اشاره نکرده اما چنان الفاظی برایش به کار برده میشود که اگر کسی نداند، گمان میکند پاوهنژاد در گفتوگو با کثیریان به این دو بازیگر فحاشی کرده یا حیثیتی از آنها لکهدار کرده است.
دهقان در پاسخ به پاوهنژاد، صورتبندی جامعهشناختی خودش را از جامعه ایرانی به مخاطب ارائه میدهد و در میانه صحبتهایش، الفاظی چون «جوگیر» را بیآنکه پاوهنژاد گفته باشد، به خود میبندد و قاضیانی هم رسماً فرار رو به جلو میکند و جملاتی را که پاوهنژاد با عباراتی چون «با احترام»، «من فکر میکنم» و «یک مقدار» بیان میکند، با حمله پاسخ میدهد و در پایان میگوید: «نمیدانم تا یک تریبون پیدا میکنید چرا به ما گیر میدهید؟» و نمیگوید دقیقاً منظورش کدام صحبت دیگر او بوده؟ آیا قاضیانی منظورش همان طیفبندی خودی و غیرخودیای است که در هنگامه ۱۴۰۱ انجام دادهاند؟ آیا او گمان میکند هنوز هم آن تقسیمبندیها صادق است؟
مهمترین نکتهای که در قیاس بین صحبتهای قاضیانی، دهقان و پاوهنژاد خودش را نشان میدهد، خشم است که در جملهبهجمله قاضیانی و دهقان نهفته است. دهقان که به قول خودش تا همین دو سه سال قبل پای ثابت برنامههای تلویزیون بود و حالا با آنکه پس از اتفاقات سال ۱۴۰۱ در نمایش خانگی و سینما تولیداتی در بستر انتشار داشته (حضور در مگه تموم عمر چند تا بهاره و فصل ماهی سفید) اما حالا معلوم نیست از کدام مقاومت دفاع میکند. در مورد قاضیانی هم اوضاع بر همین منوال است؛ بازی او در سرزمین مادری از تلویزیون پخش شد و فیلم زعفرانیه ۱۴ تیر هم روی پرده اکران رفت. با این حال، معلوم نیست خشمی که قاضیانی و دهقان به خرج میدهند، عامل اصلیاش پاوهنژاد است یا بیمهری تهیهکنندگان؟
واقعیت این است که خشم از ترس نشأت میگیرد و قاضیانی و دهقان هم شاید ترس از فراموش شدن دارند؛ ترسی که حتی به توهین به بخشی از جامعه منتهی میشود و عده قابلتوجهی از مردم در نظر آنها منفعتطلب و منفعل به چشم میآیند. برخلاف گزارههایی که پاوهنژاد مطرح کرد، این جملات نه در قاب یک نظر فردی غیرمتخصص، بلکه صورتبندی وضعیت فعلی جامعه تلقی میشود و چنان به گزارههای جامعهشناختیشان اطمینان دارند که ذیل همین شمایل کذایی، یک همصنفی را به باد انتقاد میگیرند.
واقعیت این است که اگر نه بر اساس جوزدگی و نه منفعتطلبی به موضوع نگاه کنیم، هیچکدام از صحبتهای پاوهنژاد غیرمنطقی نیست. در حقیقت کنشی که در حد و اندازههای یک پست یا استوری باشد چیزی بیشتر از یک کنش احساسی نیست و واقعیت این است که دوره کنش اعتراضی با کار نکردن تمام شده و آنهایی که این جریان را به راه انداختند خودشان در جایی دیگر از جهان پولهای بهتری درمیآورند. در حالی که عدهای از بازیگران به دلیل بیمهری تهیهکنندگان و یا خواست خودشان معلوم نیست هزینه چه چیزی را دقیقاً برای چه چیزی میپردازند و برای آنکه فراموش نشوند، مجبور میشوند هر چند وقت یکبار با تاختن به این و آن و استفاده از ادبیات اینستاگرامی و ایجاد تقابل بین مردم و فلان بازیگران که نظری به جز نظر آنها دارند به حیاتشان ادامه دهند و سوژه وایرالی به دست خبرگزاریهای زرد و اینستاگرامی بدهند.
راستی چقدر با حرف پاوهنژاد موافقیم!
با همه این احوالات گزارههایی که پاوهنژاد مطرح میکند را خوب است مورد تأمل قرار دهیم. آیا اینستاگرام فضایی جز برای کنشهای احساسی و هیجانی است؟ آیا جامعه جهانی -و نه فقط ایران- در چند سال اخیر دچار بحرانهای ناشی از هیجانزدگی و تغییر سبک زندگی ناشی از رسانههای ارتباط جمعی نشده؟ آیا تغییرات اجتماعی صورتگرفته در ایران هم متأثر از همین اتفاقات نبوده؟ در راستای تفکر کار کردن درستتر است یا اصلاً کار نکردن؟ آیا اینکه یک بازیگر در اثر قابل قبولی چون شکارگاه بازی کند و زن ایرانی را به تصویر بکشد بهتر از این نیست که در خانه بنشیند و برای آرمانهای مبهماش استوری بگذارد؟ مجموعه این پرسشها همچنان باقی است اما در فضای هیجانی کنونی فرصت برای تأمل درباره هیچکدام از آنها پیش نمیآید. حالا چرا؟ چون تا شما بخواهید درباره پاوهنژاد و حرفهایش فکر کنید دیس و دیسبک جدیدی پیش میآید و بایستی که دعوای تازهای را صورتبندی و تحلیل کنید! واقعیت این است که فضای مجازی فعلاً با منطق رپرها جلو میرود!













