سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل و یک استعاره معروفنطق نتانیاهو در صحن مجمععمومی سازمان ملل نمیتوانست پرده را از یکی از کهنترین و پایدارترین منطقهای حذف سیاسی کنار بزند. سخنان وی یادآور استعارهای شد برخاسته از نمایشنامه «تاجر ونیزی» شکسپیر؛ «سیاست شایلاکی».
از تاجر ونیزی شکسپیر تا صحن سازمان ملل

شاید هیچچیز مانند نطق چند شب گذشته نتانیاهو در صحن مجمععمومی سازمان ملل نمیتوانست پرده را از یکی از کهنترین و پایدارترین منطقهای حذف سیاسی کنار بزند. سخنان وی یادآور استعارهای شد برخاسته از نمایشنامه «تاجر ونیزی» شکسپیر؛ «سیاست شایلاکی». شاهرخ مسکوب آنگاه که خبر مصادره ۵۳ هکتار زمین در شرق اورشلیم را در میان مذاکرات صلح اسلو ثبت کرد، سراغ شایلاک رفت؛ رباخوار یهودی در نمایشنامه تاجر ونیزی شکسپیر که قراردادش را نه با اعداد و اوراق، بلکه با گوشت بدن بدهکار برابر میکرد.
شایلاک در دادگاه آنتونیوی مسیحی که به دلیل بیماری رفیقش ناچار به گرفتن ربا از شایلاک بوده؛ با بیرحمی حیرتآوری به حضیض رسیدن انسانیت را به نمایش میگذارد و میگوید: «این سند به من اختیار میدهد که یک پوند گوشتِ خوب و سالم از بدنِ بدهکارم ببرم»، «حتی اگر تمام ونیز در برابر من بایستد من (گوشت تن آنتونیو) حقم را خواهم گرفت» و در همین حین اطمینان میبخشد که «این آخرین فشار است»؛ اما تماشاگر میداند پایان این فشار هرگز نمیرسد. نتانیاهو با توجیه امنیت و بقا همین منطق را بازآفرینی کرد.
او در ابتدای سخنانش تصویری از حلقه مرگ پیرامون اسرائیل ترسیم کرد: «ایران حلقه مرگ به دور اسرائیل کشیده است.» سپس اصل راهبردی خود را اعلام نمود: «اسرائیل صلح را دوست دارد؛ اما امنیت را بیشتر.» با این جمله، امنیت را نه بهمثابه یکی از ارکان صلح برای همه، بلکه بهعنوان پیششرط انحصاری برای ساختار بهرهکِشی و نسلکُشی خود معرفی کرد.
در لحظهای دیگر، با لحنی پرخاشگرانه در رد به رسمیتشماری دولت فلسطین گفت: «دولت فلسطین پایگاه ترور خواهد شد و نباید تشکیل شود» و در دفاع از شهرکسازیها افزود: «شهرکها دفاع از خانههای ما هستند؛ این خاک متعلق به ماست.» هر جمله، در قالبی مدرن، حامل همان مفاهیم شایلاک بود؛ حق مالکیت بیبنیاد، نامشروع، غیرانسانی و استعماری، اولویت بقای ظالمانه و رجحان بر عدالت، نفی هر نوع مصالحه با دیگری و وعده توخالی «آخرین فشار».
این گفتمان، ریشه در چرخهای دارد که ماکس شلر آن را «ترس وجودی» مینامد؛ ترسی که ارزشها را جابهجا میکند و بقای فرد یا گروه یا حزب را بر هر اصل دیگر مقدم میشمارد. در این حالت، عدالت و صلح رنگ میبازند و قانون ناعادلانه یا امنیت بیبنیاد، بدل به ستون بقای ساختار ظلم خودی میشود. پل ریکور، فیلسوف فرانسوی، نشان میدهد این ترس وقتی در «حافظه جمعی» تثبیت شود، به «سلاح روایی» بدل میشود؛ روایتی که دشمن را دائمی و خطرناک معرفی میکند و حذف او را ضروری و حتی اخلاقی جلوه میدهد.
نتانیاهو در صحن سازمان ملل دقیقاً بر این بستر سخن گفت. روایتی که از ایران و فلسطینیان، تهدیدی ذاتی و بیپایان ساخت و هر کنش متوحشانهای را اقدام پیشگیرانه و معقول جلوه داد، حتی اگر به حذف کامل یک ملت و تاریخ بینجامد.
زبان بیحافظه
زبان، نهتنها سازهای برای انتقال معنا که ابزار قدرتمند شکلدهی به حافظه جمعی است. هنگامی که زبان از بنمایه حافظه تهی شود، بدل به پوستهای بیروح میشود که وقایع را نه در بستر تاریخی و اخلاقیشان، بلکه در قالب اصطلاحات سرد و مکانیکی بازنمایی میکند. این «زبان بیحافظه»، بسان کاتب مزدور، حقیقت را مطابق میل قدرت بازنویسی میکند و در همین بازنویسی، مسئولیتها را میشوید؛ نسلکشی بدل به «درگیری شدید» میشود. بمباران مدارس و بیمارستانها در گزارشها به «حادثه ناخواسته» تقلیل مییابد. محاصره غذایی و دارویی کودکان و زنان را «کنترل ورودیها» میخوانند، گویی سخن از فهرست موجودی انبار است نه از جانِ انسانها.
آنچنان که آرنت طرح بحث کرده است؛ چنین واژگانِ بیحافظهای، خشونت را از بار عاطفی و اخلاقی خالی میکند و آن را به یک رخداد اداری بدل میسازد. این تکنیک، بهوضوح در رسانهها و بیانیههای دیپلماتیک دیده میشود؛ جایی که کلمات چون لباسهای بیدوش، بر قامت حقیقت شنیع آویخته میشوند تا چشم بیننده از خون و آتش منحرف شود. پل ریکور، در بحث «هرمنوتیک حافظه» هشدار میدهد حافظه اگر در روایت رسمی جای نگیرد، به فراموشی سوق داده میشود. زبان بیحافظه نهتنها وقایع را از این جایگاه بیرون میبرد، بلکه از ابتدا شکلی عقیم و خالیشده از زمینه به آنها میبخشد؛ در نتیجه، امکان پیوند آنها با وجدان جمعی از میان میرود. این بیحافظگی زبانی، نوعی «عفو ضمنی» است که ساختارهای منفعل بینالمللی صادر میکنند؛ جنایتکار آزاد است، زیرا جرمش در واژهها محو شده. هانا آرنت توضیح میدهد چطور زبان بیحافظه، بستر ابتذال شر را عریضوطویل میکند؛ وقتی «کشتار» به «تلفات» و «محاصره» به «ممانعت موقت و کنترل مرزی» ترجمه شود، حساسیت انسانی میمیرد و جنایت در جریان عادی اخبار هر روزی جای میگیرد. این عادیسازی واژگان، عملاً سپر بلای عاملان خشونت است و به تثبیت چرخه «ترس وجودی، تغییر روایت رسمی و حذف فیزیکی و تاریخی مشروعیتیافته» یاری میرساند؛ چرخهای که در آن، حذف فیزیکی پیشاپیش در حذف معنایی و حافظهای مقدماتش فراهم شده است. بدینسان، زبان بیحافظه، ناخودآگاهانه یا آگاهانه، همدست شایلاک مدرن میشود؛ همدستی در مقام منشی خاموشی که صورتجلسه بریدن گوشت را نه در دفتر جنایت که در دفتر «اقدام امنیتی» و در صحن سازمان ملل ثبت میکند. شایلاک مدرن، در هیئت نتانیاهو، نه فقط پوندی از گوشت تن حریف، بلکه شریانهای حیاتی یک ملت را میبُرد و این کار را باتکیهبر منطق قانونِ امنیت و زیرسایه ساختارهای منفعل بینالمللی انجام میدهد. خاموشی و مماشاتِ این ساختارها، همان سکوی پرتابی است که ابتذال شر بر آن میایستد و شرارت مطلق را، از جنون فردی، به سیاستی عمومی و مستمر ارتقا میدهد.
مطالب پیشنهادی













