رسانه؛ از آینه جامعه تا بازوی جنگ روانیآنچه درمجموع در رسانههای اسرائیلی دیده میشود، خیانت آشکار به اصول حرفهای و اخلاقی روزنامهنگاری است؛ خیانتی که عملاً به شریک جرم ساختاری در جنایات غزه بدل شده است.
چرا مردم اسرائیل نسبت به غزه بیتفاوت هستند؟

پوریا سلطانی زاده، وقایع اسرائیلیه: در روزگاری که رسانهها قرار است آینه جامعه و منعکسکننده صدای حقیقت باشند، آنچه در تلویزیون اسرائیل جریان دارد بیش از هر زمان دیگر نشاندهنده یک چشمپوشی عامدانه و سازمانیافته است. رسانهای که باید حقیقت را بازتاب دهد، به ابزاری برای تحریف واقعیت و تقویت روایت رسمی حکومت صهیونیستی تبدیل شده است. برخی خبرنگاران شاید جانبدار باشند، برخی دیگر تحت فشارهای سیاسی و تهدید مستقیم، اما آنچه درمجموع دیده میشود، خیانت آشکار به اصول حرفهای و اخلاقی روزنامهنگاری است؛ خیانتی که عملاً به شریک جرم ساختاری در جنایات غزه بدل شده است.
بیحسی موضعی
چندی پیش، نهادی کارشناسی وابسته به سازمان ملل گزارشی منتشر کرد که بر اساس دادههای علمی و میدانی، نشان میداد غزه به شدیدترین سطح قحطی رسیده است. این خبر میتوانست وجدان عمومی اسرائیل را تکان دهد، اما در پرمخاطبترین بخش خبری کانال ۱۳ حتی یک بار هم مطرح نشد. آنچه دیده شد سکوت بود؛ سکوتی که از نگاه جامعهشناسی، چیزی فراتر از امتناع از خبررسانی است. این سکوت به معنای تولید نوعی «مصونیت اخلاقی جمعی» است؛ فرایندی که طی آن جامعه با حذف مکرر تصویر رنج فلسطینی، به بیتفاوتی و بیحسی اجتماعی کشانده میشود.
از این منظر، تلویزیون اسرائیل تنها یک رسانه نیست، بلکه بازوی یک دستگاه فرهنگی ـ سیاسی است که هدفش نه فقط سانسور واقعیت، بلکه شکل دادن به ادراک جمعی است. وقتی آنتن تلویزیون به جای نشان دادن صفهای طولانی مردم برای تکهای نان، تصاویر فرماندهان ارتش را با لحن قهرمانانه بازتاب میدهد، درحقیقت دارد «نقشهای ذهنی» برای بینندگان ترسیم میکند: فلسطینیها یا اصلاً وجود ندارند یا اگر هم هستند، ارزش دیدن ندارند. نتیجه چنین مهندسی ادراک، همان بیتفاوتی فراگیر امروز است که جنایات غزه را برای اکثریت جامعه اسرائیل به «اخبار غیرمهم» تقلیل داده است.
رسانه؛ از آینه جامعه تا بازوی جنگ روانی
اخبار عصر هنوز در اسرائیل پرمخاطبترین و اثرگذارترین منبع اطلاعرسانی است؛ جایی که هزاران بیننده هر شب در برابر صفحه تلویزیون مینشینند تا تصویری از «جهان پیرامون» دریافت کنند. هر شبکه تلویزیونی پنلهایی ثابت دارد: ژنرالهای بازنشسته، تحلیلگران امنیتی، سیاستمداران و چهرههای رسانهای که ساعتها درباره اوضاع جنگ و سیاست داخلی بحث میکنند. اما در میان این همه گفتوگو و تحلیل، یک موضوع به شکلی نظاممند حذف میشود: جمعیت غیرنظامیان در غزه. این حذف را نمیتوان صرفاً به انتخاب فردی یک مجری یا تصمیم یک سردبیر تقلیل داد. آنچه میبینیم یک «قاعده نانوشته» در رسانههای اسرائیلی است؛ نوعی توافق پنهان که مطابق آن، رنج فلسطینیان یا باید نادیده گرفته شود یا در بهترین حالت، با تردید و تمسخر روایت گردد. درنتیجه، تلویزیون اسرائیل به ابزار بازتولید یک روایت رسمی و نظامی تبدیل شده است.
از منظر جامعهشناسی، چنین روندی پیامدهای عمیقی بر شکلگیری وجدان جمعی دارد. امیل دورکیم یکی از متخصصان جامعهشناسی مدرن بر این باور بود که رسانهها و نهادهای اجتماعی نقش محوری در تولید «آگاهی جمعی» ایفا میکنند. وقتی یک ملت بارها و بارها تصویری یکسویه و ناقص از واقعیت دریافت کند، حساسیت جمعیاش تغییر میکند و مرزهای اخلاقیاش جابهجا میشود. تلویزیون اسرائیل دقیقاً همین کار را انجام میدهد: با تکرار مداوم بیاهمیت بودن جان فلسطینیها، «بیتفاوتی» را به بخشی از فرهنگ عمومی بدل کرده است.
به زبان ساده، وقتی انسانی در قاب تلویزیون دیده نشود، رنجش هم در ادراک عمومی محو میشود. این همان چیزی است که جامعهشناسان آن را «خشونت نمادین» مینامند: حذف نمادین یک گروه از فضای رسانهای، که درنهایت به حذف اخلاقی و انسانی آنها در ذهن مخاطبان منجر میشود. چنین حذف و سکوتی نه فقط بیتفاوتی، بلکه زمینهساز نوعی همدستی ناخودآگاه است؛ چراکه جامعهای که از دیدن رنج دیگری محروم میشود، به مرور زمان خود را در برابر آن رنج مسئول نمیداند.
خبرنگاری یا سربازی؟
تقریباً همه خبرنگاران اسرائیلی، مانند سایر شهروندان، دوره خدمت اجباری در ارتش را گذراندهاند. همین سابقه نظامی موجب شده بسیاری از آنان خود را نه «ناظر بیطرف»، بلکه «سرباز رسانهای» بدانند؛ کسی که وظیفهاش نه اطلاعرسانی شفاف، بلکه پشتیبانی روانی از جامعه و تقویت روایت ارتش است. به همین دلیل در چهارچوب رسانهای اسرائیل، خبری که تصویر ارتش را مخدوش کند یا همدلی با قربانیان فلسطینی برانگیزد، به سادگی سانسور میشود یا اصلاً مجال انتشار نمییابد. اما نکته مهمتر این است که این رویکرد تنها به اتاقهای خبر محدود نمیماند. مردم اسرائیل نیز به عنوان مخاطب، در این فرایند نقشی فعال ایفا میکنند. رسانهها دقیقاً همان چیزی را بازتاب میدهند که جامعه انتظار شنیدن آن را دارد: روایت قهرمانانه ارتش و انکار رنج فلسطینیان. اگر روزی خبرنگاری بخواهد تصویر متفاوتی ارائه دهد، با واکنش تند افکار عمومی روبهرو میشود و حتی ممکن است به «خائن» بودن متهم گردد. به عبارت دیگر، خود جامعه اسرائیل با فشار روانی و سیاسی، خبرنگاران را در مسیر «سربازی رسانهای» نگه میدارد.
از منظر جامعهشناسی ارتباطات، این وضعیتی است که به «چرخه بازتولید» شباهت دارد: رسانهها همان روایت نظامی را به مردم منتقل میکنند، مردم این روایت را درونی کرده و بازتولید میکنند و سپس انتظار دارند رسانهها دوباره همان روایت را عرضه کنند. این چرخه معیوب باعث میشود هر نوع صدای مخالف یا تصویر انسانی از فلسطینیها به سرعت به حاشیه رانده شود. درواقع، وقتی بیشتر شهروندان اسرائیل خود تجربهای مستقیم از ارتش دارند و رسانهها نیز نقش «جبهه داخلی» را بازی میکنند، مرز میان نظامیگری و زندگی روزمره محو میشود. نتیجه این همپوشانی آن است که نه تنها خبرنگاران، بلکه مردم عادی نیز بخشی از ماشین جنگی به شمار میآیند؛ ماشینی که بیرحمانه روایت رسمی را تقویت و هرگونه روایت انسانی را حذف میکند.
ترس، سانسور و خودسانسوری
این فضای یکدست تنها محصول وفاداری نیست؛ ترس هم نقشی کلیدی دارد. خبرنگاران میدانند اگر پا را از خط قرمزها فراتر بگذارند، به سرعت از برنامههای پربیننده حذف خواهند شد. نمونههای متعددی وجود دارد، از سردبیر کانال ۱۲ که پس از درخواست برای پایان جنگ یک سال از آنتن کنار گذاشته شد تا خبرنگارانی که مجبور به عذرخواهی عمومی برای یک جمله انتقادی شدند. افزون بر این، دولت نتانیاهو نیز به طور مستقیم با برچسبزنی، تهدید و تحریم بر رسانهها فشار میآورد. در چنین فضایی، خودسانسوری به عادتی روزمره بدل میشود. نتیجه روشن است: حذف سیستماتیک روایت فلسطینیان و بازتولید تصویری یکجانبه که جامعه اسرائیل را در یک حباب روانی نگاه میدارد.
اثرات جامعهشناسانه؛ از بیتفاوتی تا همدستی
مطالعات اجتماعی نشان میدهد وقتی رسانهها واقعیت را پنهان میکنند، جامعه دچار «عادیسازی خشونت» میشود. بر اساس یک نظرسنجی، ۶۴ درصد اسرائیلیها باور دارند رسانههای محلی تصویری «متوازن» از غزه ارائه میدهند. این آمار به خوبی نشان میدهد چگونه سانسور تلویزیونی درونی شده و به باور عمومی تبدیل شده است. بیتفاوتی امروز مردم اسرائیل نسبت به کشتار و قحطی در غزه تنها نتیجه تبلیغات نیست؛ بلکه پیامد یک فرایند طولانی اجتماعی است: انکار واقعیت، عادیسازی سرکوب و ایجاد نوعی «مصونیت اخلاقی». جامعهای که بارها و بارها تصویر فلسطینی را یا حذفشده یا تحقیرشده دیده، درنهایت نسبت به رنج او بیحس میشود. این همان چیزی است که جامعهشناسان آن را «خشونت نمادین» مینامند؛ خشونتی که نه با گلوله، بلکه با قاب تلویزیون اعمال میشود.
چرا فقط تلویزیون کافی است؟
شاید در ظاهر این یک موضوع رسانهای باشد اما درواقع، ریشهای عمیقتر دارد. تلویزیون در اسرائیل نه تنها منبع خبر، بلکه بخشی از سازوکار اجتماعی برای شکل دادن به ادراک عمومی است. اگر کسی بخواهد بفهمد چرا بسیاری از اسرائیلیها نسبت به جنایات غزه بیتفاوت هستند، نیازی به تحقیقات پیچیده نیست؛ کافی است چند ساعت پای تلویزیون اسرائیل بنشیند. تصویرها، سکوتها و تحریفها خود پاسخ را میدهند: جامعهای که واقعیت را نمیبیند، رنج دیگری را هم احساس نخواهد کرد.















