تیمی که شعبهٔ دومِ احزابِ اصلاحطلب شداستقلال اسیرِ دستِ تفکری شده که محبوبیتِ این تیمِ دوستداشتنی را برای فتحِ صندوقِ رأیِ شورایِ شهرِ سالِ بعد پیشخور کرده. اینهمه ایجادِ حاشیه و ناراحتی برای هوادارانِ این تیم، منصفانه نیست. آنها گناهی نکردهاند که طرفدارِ تیمی شدهاند که جبرِ روزگار، سکانِ ادارهاش را در دستانی ضعیف و لرزان قرار داده.
استقلال در دستِ غریبهها

فرهیختگان: تبدیلکردنِ استقلال به شعبهٔ دومِ احزابِ اصلاحطلب، هنری بود که تاجرنیا داشت و حالا میبینید که تیمِ پرافتخارِ پایتخت، وضعیتی شبیه به همان احزابِ اصلاحطلب دارد؛ متوقع، منتگذار، مسئولیتناپذیر، همیشه مشغولِ متهمکردنِ دیگران و بدونِ هیچ برنامهای برای اتفاقاتِ پیشبینیناپذیر.
این روزها اگر واردِ باشگاهِ استقلال شوید، از دیدنِ حجمِ غریبههایِ پشتِ میز، حیرت میکنید؛ چهرههایی که از صنعت یا تجارت واردِ استقلال شدهاند، فوتبال و ضروریاتش را مطلقاً نمیشناسند و فکر میکنند نسخهٔ موفقیتِ تیم فقط در دستانِ آنهاست، غافل از اینکه حتی بدیهیاتِ فوتبالِ امروز را نمیشناسند.
خوب، نتیجه را هم میبینید گرانترینِ استقلالِ تاریخِ بعد از انقلاب، بهجایِ داشتنِ آرامش و اطمینان و قرارگرفتن در مسیرِ درست، هر روز اسیرِ بحرانیِ خودساخته میشود. روزی یکیدو بازیکن در معرضِ اتهامهایِ کمکاری قرار میگیرند و باشگاه از انجامدادنِ هر حرکتِ مؤثری برای کاهشِ این بحران عاجز است. نه از عهدهٔ کنترلکردنِ یک اردویِ ساده در کیش برمیآیند، نه میتوانند پیجِ اینستاگرامیِ باشگاه را طوری اداره کنند که قفل نشود، نه نسبت به نارضایتیِ افکارِ عمومی از حضورِ بیشازحدِ چهرههایِ ناشناس در رأسِ سکانِ مدیریتیِ باشگاه اهمیتی میدهند و نه زمانِ لازم برای ارسالِ دعوتنامه برای شرکت در جشنِ باشگاه را میشناسند.
استقلال اسیرِ دستِ تفکری شده که محبوبیتِ این تیمِ دوستداشتنی را برای فتحِ صندوقِ رأیِ شورایِ شهرِ سالِ بعد پیشخور کرده. اینهمه ایجادِ حاشیه و ناراحتی برای هوادارانِ این تیم، منصفانه نیست. آنها گناهی نکردهاند که طرفدارِ تیمی شدهاند که جبرِ روزگار، سکانِ ادارهاش را در دستانی ضعیف و لرزان قرار داده.
شاید بهتر باشد مدیرانِ هولدینگِ خلیجِ فارس، بهجایِ پروراندنِ رویایِ ریاستجمهوری و ریاستِ شورایِ شهرِ تهران، کمی به فکرِ بهتر انجامدادنِ وظایفی باشند که از بدِ روزگار به آنها محول شده است. حقِ هوادارِ استقلال، اشکریختن بعد از هر بازی نیست.
شاید هم بهتر باشد از مدیرانِ باشگاه پرسید که اینهمه غریبه را از کجا گردِ هم جمع کردهاید، طوری که آدم اگر پایش را در باشگاه بگذارد، دیدنِ یک چهرهٔ آشنا حسرتش خواهد شد!















