عملیات نه به فراموشی۴۵ سال از لرزیدن سینما دیانا زیر پای تماشاگرانش میگذرد ولی هنوز صدای باز و بسته کردن خشاب در سینما قطع نشده. در بعضی سالها صدای خشاب برای سالنهای خالی و برخی روزها برای سینماهای پر باز و بسته میشوند.
سینمای دفاع مقدس هنوز زنده است

فارغ از اینکه جنگ چهره زنانه یا مردانه، زشت یا زیبا، دوستداشتنی و خنثی دارد یا نه، احتمالاً سر یک موضوع اتفاق نظر داریم؛ جنگ چهره دارد. حالا میشود دربارهاش حسن و سوءتعبیر به خرج داد و از اینکه جور دیگر باید یا نباید دید، بحث کرد و بر سر و کله همدیگر زد. همه این بحثها و دعواها سر ارزشگذاری را کنار بگذاریم و مستقیم برویم سر اصل مطلب. سراغ 12 و 50 دقیقه 31 شهریور 59. 192بمبافکن از خطوط مرزی ایران عبور میکنند و قصه آغاز میشود. حدود یک ساعت بعد تماشاگران سینما دیانا صدایی نسبتاً واضح به گوششان میرسد. حدود 9 کیلومتر آنطرفتر، اولین بمبافکن از بالای مهرآباد محموله خود را تخلیه میکند. اهالی سینما دیانا خبر ندارند که فیلمی تکاندهندهتر از آنچه روی پرده است، بیرون سالن واقع شده. جنگ رسماً آغاز میشود و همپای با آن آنچه در آپاراتها پخش میشود هم تغییر میکند.
سال بعد و در شهریور 60 دیگر مخاطبان سینما دیانا به دنبال فیلمی عاشقانه یا ملودرام روی پرده نیستند. همه میدانند شرایط تغییر کرده و صدای عوض کردن خشاب و افکت صدای کلاش و ژ3 رو و بیرون از پرده شنیده میشد. مردم لابهلای گرمای هوا و سیاست در تابستان 60 هنوز سینما میروند.
45 سال از لرزیدن سینما دیانا زیر پای تماشاگرانش میگذرد ولی هنوز صدای باز و بسته کردن خشاب در سینما قطع نشده. در بعضی سالها صدای خشاب برای سالنهای خالی و برخی روزها برای سینماهای پر باز و بسته میشوند. در این 45 سال حدود 250 اثر با نگاه به روزها و آدمهای آن هشت سال ساخته شدهاست. حالا یک سؤال به میان میآید؛ آیا همیشه خشابها یکجور باز و بسته شدهاند؟
خشاب را با نام خدا در اسلحه بگذار
کشور تا خرداد 60 در شوک جنگ فرو رفته. دولت دقیقاً نمیداند چگونه باید جبههها را سامان بدهد و تئوریهای بنیصدر یکییکی شکست میخورد. از طرفی استراتژی فرهنگی در قبال جنگ معلوم نیست چون کسی نمیداند کی و چطور قرار است همهچیز تمام شود. از طرفی تکلیف سینما هم معلوم نیست، کسی دقیقاً نمیداند نظام جدید دقیقاً از هنر و سینما چه میخواهد. هنوز لفظ دفاع مقدس در زبان مردم نیامده بود و سیاست همه را معطل خود گذاشته بود. با اینحال «مرز» و «برزخیها» در همان دوران ساخته میشود و لقب فیلمهای جنگی سالهای حیرت را با خود به دوش میکشند. تا سال 63 «مرز» و «برزخیها» تنها فیلمهای قابلتوجهی جنگی هستند که از پیاووی سینمای قبل از انقلاب به سراغ جبههها میروند. همین اتفاق اهالی سینما را دچار یک پرسش جدی میکند؛ آیا با پیاووی سینمای قبل انقلاب (یا حتی در عبارت تندتر، سینمای طاغوت) میشود به سراغ مسئله اصلی دفاع مقدس مردم ایران رفت؟ با همین سؤال فیلمهایی مثل «مرز» زیر سؤال رفت. فیلمی که قهرمانش شبیه به آدمهای جبههها نبود و شکاف بین واقعیت و سینما، باعث شد ساختن فیلم درباره روزهای جنگ چند سالی به تأخیر بیفتد.

بوی اصلاحات یا چرخش استراتژیک؟
با تمام شدن جنگ احساس میشد که سینمای دفاع مقدس هم به مرور زمان از بین برود و منطق دولتهای پس از جنگ هم بر اولویت ندادن به این دسته از آثار بود. با این حال، جریان فیلمسازان جوان دفاع مقدس حالا بالغ شده بودند و به تعدادشان اضافه شد. از طرفی تا اوایل دهه هفتاد هم سازندگان ابرپروژههای دفاع مقدس سعی میکردند با الگوبرداری از عقابها و کانیمانگا آثاری را همچون حمله به اچ3 و جنگ نفتکشها بسازند اما با تغییرات سیاسی اواسط دهه هفتاد، ساخت دفاع مقدسیهای پرهزینه یا متوقف شد و یا به چند اثر محدود شدند. متأثر از این تغییرات فیلمسازان دفاع مقدسی هم با تمرکز روی همین تغییرات فیلمهایی را در نقد جریانهای اجتماعی ساختند که جدیترینشان «آژانس شیشهای» بود. البته میتوان گفت از آنجایی که تمرکز اصلی کشور روی جریانات سینمایی دیگر بود، منطقاً هر فیلم دفاع مقدسیای نقدی فرامتنی به وضع موجود به حساب میآمد.

دفاع مقدس روی دور کمدی
کمال تبریزی در دهه هفتاد با «لیلی با من است»، دست به کاریزده بود که کمتر کسی جرئتش را داشت. او بدون توهین کردن به ارزشهای دفاع مقدس، کمدی و جنگ را کنار هم قرار داد و نبوغی جالب را به خرج داد. در دهه هشتاد هم با اوج گرفتن کمدی در رتبهبندیهای فروش رفتن به سمت کمدی و دفاع مقدس در دستور کار قرار گرفت و «اخراجیها» وارد میدان شد. فیلم مسعود دهنمکی با فروشی چشمگیر، نگاهها را به سینمای دفاع مقدس تغییر داد و جریانی دیگر از تولیدکنندگان آثار دفاع مقدسی را به سینمای ایران اضافه کرد.

تزریق خون تازه به سینمای جنگ
اواخر دهه هشتاد روزهای تکرار در سینمای دفاع مقدس بود و عملاً عمده تولیدات به ورطه تکرار افتاد و همه منتظر بودند سینمای تازهای را روی پرده ببینند. از اوایل دهه نود با آمدن آبیار و مهدویان و جعفری، خون تازهای به سینمای دفاع مقدس اضافه شد.
مهدویان با رویکردی مستندگونه و با تمرکز با قهرمانان جنگ وارد جریان شد و آبیار و قیدی هم با مدنظر قرار دادن زنان و جنگ اتفاقی متفاوت را در سینمای دفاع مقدس به روی پرده آورد. از بازماندگان جریان اول سینمای دفاع مقدس هم حاتمیکیا کماکان فیلم ساخت اما عملاً دیگر صدای دیگری از جریان اول شنیده نشد. از طرفی سینمای دولتی و سازمانها هم در اواسط دهه نود شروع به ساخت آثار متعدد درباره قهرمانان جنگ کرد که در میان تولیداتشان تلاش شد، با تمرکز روی قهرمانها سینما دفاع مقدس زنده نگه داشته شود. البته ورود جدی دولت به ساخت آثار دفاع مقدسی از دهه هشتاد آغاز شد اما موضوع اینجاست که هنوز وابستگی سینمای دفاع مقدس و سازمانها تا این حد افزایش پیدا نکرده بود.

ماجرای تولیدات ضعیف این سالها
در دهه جاری همچنان سینمای سازمانی پشت دفاع مقدسیها ایستادهاند و این لزوماً بد نیست، در میان دفاع مقدسیهای سازمانی نوسان کیفیت بسیار زیاد شده است و به همین دلیل اقبال مخاطبان هم به این آثار وضعیت ثابتی نداشته است. آثاری مانند «موقعیت مهدی»، «سرهنگ ثریا»، «اسفند» و «بچه مردم» از اتفاقات نادر سینمای دفاع مقدس در این سالها بودند و برخی از تولیدات مانند دست ناپیدا و 2888 از تولیدات ضعیف این جریان بودند. به مانند سالهای پایانی دهه هشتاد باز هم حضور سینمایی که جنگ هشتساله را مقدس بداند ادامه پیدا نکرد و میتوان گفت این جریان با کمکار شدن امثال مخملباف به فراموشی سپرده شد.

مطالب پیشنهادی











