یادداشت/ علی رمضانی روزنامه‌نگار

کم‌سلیقگی در انتخاب نام فیلم باعث شد تا نام چاه‌های ابوقریب و منطقه‌ای به همین نام در نزدیکی فکه و شرهانی، با نام زندان بدنام ابوغریب در عراق اشتباه گرفته شود.

  • ۱۳۹۷-۰۶-۱۵ - ۱۷:۳۶
  • 00
یادداشت/ علی رمضانی روزنامه‌نگار

آخرین بازمانده پای درس ابوقریب

آخرین بازمانده پای درس ابوقریب

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، بچه‌های گردان عمار تازه از خط پدافندی برگشته بودند. قرار بود بروند مرخصی. خسته و رنجور ساک‌ها را بستند و بلیت قطارشان را که معمولا عصرها از اندیمشک راه می‌افتاد دریافت کردند که ساعت 11،10 صبح ناگهان اعلام شد؛ عراق به تنگه ابوقریب حمله کرده و بچه‌های گردان عمار را بفرستید آنجا. می‌گویند گردان عمار آماده شده‌اند بروند مرخصی! اعلام می-کنند نیرویی نداریم که جلوی آنها بایستد و دستور می‌دهند آنها را به منطقه برگردانید. بچه‌های گردان عمار را به پادگان دوکوهه برمی‌گردانند. محمدرضا یزدی، فرمانده گردان می‌گوید: «ابتدا خیلی از نیروها باورشان نمی‌شد می-خواهند بروند عملیات. اما بعد از گذشت مدتی و با دیدن رفتار ما و اتفاقات متوجه شدند که بله مثل اینکه قضیه جدی است. یادم هست مهمات و تدارکات نداشتیم. با همان تعداد بچه‌ها با مهمات محدود گردان، راهی شدیم...»آن بچه‌هایی که بلیت به دست قرار بود چند ساعت دیگر از تهران سر درآورند و آغوش خانواده را انتظار می‌کشیدند، در عرض چندساعت با صحنه‌ای مواجه شدند که نمی‌دانستند چه درانتظارشان است. اما با دست خالی و مهمات اندک و لب تشنه دلاورانه جنگیدند و دشمن را عقب راندند. بعضی‌هایشان در آن گرمای تابستان خوزستان، بدون آب از تشنگی به شهادت رسیدند اما تا لحظات آخر «تنگه احد» را رها نکردند. شاید به همین دلیل بود که پیرمردی می‌گفت: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران در عصر حاضر، بهتر از امت پیامبر(ص) در صدر اسلام هستند.»

 ابوقریب، یک عاقلانه، نه یک عاشقانه!

بچه‌های عمار می‌دانستند شاید برگشتی در کار نباشد اما چون‌وچرا نکردند. نگفتند تا آب نباشد و چون مهمات کم است، نمی‌جنگیم. «حسن» که تازه ازدواج کرده و از همه دلبسته‌تر است، به خانه برنمی‌گردد و رفقایش را تنها نمی‌گذارد. آنها «عاقلانه انتخاب کردند و عاشقانه عمل کردند.» مزیت کلی فیلم این است که شخصیت‌های ساخته توکلی، «معمولی»‌اند. نه آنقدر فرازمینی و غیرقابل دسترس هستند و نه آنقدر نازل و بی‌دست‌وپا. یکی از آنها پرسپولیسی است و دیگری استقلالی. همان‌هایی که بی‌شیله پیله نشسته بودند لب کارون و داشتند آب هویج بستنی می‌خوردند و شوخی می‌کردند. گرچه در جاهایی از فیلم، این کنش عقلانی به ورطه شعارزدگی بیفتد. این نکته هم قابل ذکر است که فیلمنامه توکلی از اساس فاقد یک قهرمان واحد و درنتیجه بازیگر نقش اول است؛ البته این بی‌محوری احتمالا با هدف بسط و توزیع عنصر «قهرمانی» بین همه شخصیت‌ها انجام گرفته است.

 ابوقریب یا ابوغریب؟!

کم‌سلیقگی در انتخاب نام فیلم باعث شد تا نام چاه‌های ابوقریب و منطقه‌ای به همین نام در نزدیکی فکه و شرهانی، با نام زندان بدنام ابوغریب در عراق اشتباه گرفته شود. نام انگلیسی فیلم (Lost Straight) «تنگه فراموش شده» نیز موید سعی در جلوگیری از این تبادر ذهنی است. درهر صورت برازنده این اثر بود تا نام ماندگارتری برایش انتخاب شود. اما آنچه که اهمیت این عملیات را فوق‌العاده کرد، نه موقعیت مکانی تنگه، بلکه موقعیت زمانی آن بود. از آنجا که قطعنامه 598 صادر شده بود، پنج روز قبل از موعد پذیرش ایران، ارتش بعثی با هدف تصاحب دست برتر در مذاکرات، دست به این پیشروی زد. بقیه نیروهای ایران نیز در مناطق مختلف از شمال غرب تا جنوب در جزیره مجنون درگیر بودند. از این‌رو دشمن پیش‌بینی می‌کرد ایران توان دفاع نداشته باشد. به بیان دیگر اگر عراق موفق به پیشروی بزرگی می‌شد، جنگ با یک عملیات فاتحانه برای او و شکست برای ما پایان می-یافت. طوری که انگار جنگ هشت ساله‌ای در کار نبوده است.
 
 قوت و ضعف‌های فیلمنامه

بهرام توکلی در نهمین ساخته سینمایی و اولین اثرش در ژانر دفاع مقدس از نشان دادن دشمن اجتناب کرده است. آنچه که از دشمن نمود پیدا کرده در تانک و خمپاره و ترکش خلاصه می‌شود. اما همین تصویر پنهان‌کارانه هم، حکایت از دشمنی قوی و تا دندان مسلح به سلاح‌های مختلف دارد. این نوع بازنمایی صحیح از دشمن آنجا اهمیت می‌یابد که اهمیت کار رزمندگان ایرانی و ارزش کارستان آنها در برابر دشمن قداره‌بند را نشان می‌دهد که اگر دشمن، دشمن ضعیف و احمقی بود، نیازی به آن همه فداکاری و شهامت در برابرش نبود. همان کلیشه‌ای که از دهه 80 در فیلم‌های دفاع مقدسی به وفور دیده شد. دوربین روی دست که نشان از روایت «دانای کل» و از نزدیک دارد گاهی به خطا می‌رود و بین شخصیت و روایت سرگردان می‌شود. اگرچه دوربین توکلی در نشان دادن واقعیات جنگ لرزیده، اما دستش نلرزیده. به اعتقاد نگارنده، شاید عزیزانی همه یا بخشی از انتقادها را بپذیرند اما در پاسخ بگویند همین که یک فیلم جنگی خوب از یک سوژه ناب ساخته شده می‌توان به آن با چشم اغماض نگریست. اما سوالم از این دوستان این است مگر ما چند بار می‌توانستیم و فرصت داشتیم تا با سوژه ابوقریب آزمون و خطا کنیم و فیلم بسازیم؟

 آخرین بازمانده

علی نوجوانی است که برای عکاسی به مناطق جنگی آمده اما در جریان عملیات دست تقدیر باعث می‌شود امدادگری، تدارکات و حتی تیراندازی را تجربه کند. علی هرکدام از رفقایش را به نحوی از دست می‌دهد؛ اما او می‌ماند تا روایتگر قصه دلاوری‌های دوستانش برای نسل‌های آینده باشد. او آخرین بازماندهی است با انبوهی از رنج که آنها را از نزدیک دیده، چشیده و لمس کرده است. داستان «تنگه ابوقریب» برای امروز ما باید یادآوری شود، برای امروزی که نیاز داریم کم نیاوریم و با همدیگر در برابر دشمنان داخلی و خارجی بایستیم و نگذاریم تنگه‌های استراتژیک اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما تسخیر شود. داستان تنگه‌ها کماکان ادامه دارد... .

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران