جهانی که سینما توانست آن را زندگی کندمرادیکرمانی گوش میدهد تا بگوید؛ او خطاب نمیخواند، صدای کودکی را بازمیتاباند که ریشه در کوچهپسکوچهها و خاکِ کرمان دارد.
معمارِ جغرافیای خیال: سرزمینِ کودکیِ مرادیکرمانی

محمدمهدی عبدالهزاده، خبرنگار: بسیاری هوشنگ مرادیکرمانی را نویسندۀ آثار کودکان مینامند؛ اما این برچسب حقِ کار او را ادا نمیکند. مرادیکرمانی بیش از آن که نویسندۀ کودکان باشد، معمارِ جهانی است که کودکی را بهعنوان سرزمینی مستقل با زبان، جغرافیا و منطقِ ویژهاش بازمیسازد. در آثار او کودکان نه بزرگسالانِ کوچکشده، که شهروندانی کاملاند که از منظر خود، جهانِ ما را روایت، نقد و گاه استهزا میکنند.
فقر در قصههایش کلیشهای ترحمبرانگیز نیست؛ بخشی از اقلیمِ این سرزمین است که ساکنانش با طنزی تلخ و ذاتی با آن کنار میآیند؛ و همین صراحت، آثار او را از ادبیات تعلیمیِ کودکانه جدا میسازد. مرادیکرمانی گوش میدهد تا بگوید؛ او خطاب نمیخواند، صدای کودکی را بازمیتاباند که ریشه در کوچهپسکوچهها و خاکِ کرمان دارد. این اصالتِ محلی، قصههایش را همذاتپذیرِ ایرانی کرده و درعینحال به آنها نیروی جهانی میبخشد. میراث او نه مجموعهای کتابِ منفرد، که نقشهای دقیق و پراحساس از جهانی است که اغلب فراموش میشود — جهانی کوچک با انسانهایی بزرگ.
این معماریِ دقیق در ساختارِ نثرِ او نیز خود را نشان میدهد. زبانِ مرادیکرمانی عاری از هرگونه تفاخر و پیچیدگیِ بزرگسالانه است؛ با جملاتی کوتاه، شفاف و بهشدت تصویری، جهانی میسازد که گویی پیش از نگارش دیده شده است. تقدمِ «تصویر» بر «تفسیر» راز پیوندِ ناگسستنیِ آثارِ او با سینماست. اقتباسهای درخشان —از نگاهِ مؤلفانهٔ کیارستمی تا پدیدۀ ملیِ «قصههای مجید»— تنها بازگوییِ قصه نبودند؛ اینها ورود به جغرافیایی از پیشساخته بودند. در این آثار، دوربین نگاهِ کنجکاو و پرسشگرِ کودک را بازسازی میکرد، نه آنکه با نوستالژیِ از بالا به او بنگرد.
موفقیتِ این اقتباسها بزرگترین گواه بر استحکامِ معماریِ مرادیکرمانی است: «سرزمینِ کودکیِ» او خیالِ محض نیست، بلکه با جزئیاتِ حسی و انسانی آنچنان پرداخت شده که میتواند فراتر از کلمات در قابِ تصویر نیز جان بگیرد و حافظۀ جمعی را در بربگیرد. او جهانی نوشت که سینما توانست آن را زندگی کند.












