از دل آوار تا قاب دوربینمریم مقابل چشمان همه دنیا و در پخش زنده تلویزیون از جنایت صهیونیستها، بر بام ساختمان اورژانس مجتمع پزشکی ناصر در خانیونس، در میانه انفجارها و آوارها، شهید شد. دوربینش همراهش بود، هیچ سلاحی در دست نداشت و تنها حقیقت را ثبت میکرد.
روایتی از شهادت یک مادر زیر آوار بیمارستان ناصر

«غیث، تو قلب و روح مادرت هستی.
از تو میخواهم به من قول بدهی برایم گریه نکنی تا من خوشحال بمانم میخواهم سرافرازم کنی و فرد باهوش و برجسته ای بشوی و به تمام تواناییهایت برسی و تاجر موفقی بشوی. عزیزم مرا فراموش نکن، عزیزم من هرکاری کردم تا تو خوشحال باشی و خوشحال و آسوده بمانی و همه سختیها را به خاطر تو تحمل کردم وقتی بزرگ شدی و ازدواج کردی و صاحب دختری شدی نام او را «مریم» بگذار به اسم من. تو عزیزم قلبم پشتیبانم روحم و پسرم هستی که باعث سرافرازی منی و همیشه از بودنت خوشحال میشوم.
به تو وصیت میکنم نمازت را فراموش نکن، پسرم نمازت نمازت.
مادرت مریم»
این وصیتنامه، آخرین پیام مریم ابودقه به تنها پسرش است. امروز، مریم همان مادری که این کلمات را نوشت، حالا دیگر میان ما نیست. امروز او، مقابل چشمان همه دنیا و در پخش زنده تلویزیون از جنایت صهیونیستها، بر بام ساختمان اورژانس مجتمع پزشکی ناصر در خانیونس، در میانه انفجارها و آوارها، شهید شد. دوربینش همراهش بود، هیچ سلاحی در دست نداشت و تنها حقیقت را ثبت میکرد؛ حقیقتی که جهان نمیخواهد ببیند، اما او نمیتوانست سکوت کند.
زندگی مریم از همان روزی که خبرنگار شد با جنگ و ویرانی گره خورد. از سال ۲۰۲۰، با پیوستن به ایندیپندنت عربی، هر روزش میان خیابانهای ویران و بیمارستانهای پر از زخمی میگذشت. او نه یک خبرنگار پشت میز بود، نه کسی که خبرها را از فاصله ایمن ثبت کند؛ او میان مردم بود، میان دود و آوار، در قلب داستانهایی که شاید هیچ روزنامهای جرات چاپشان را نداشت.
صفحه اینستاگرام مریم پر بود از تصاویری که زندگی و جنگ را همزمان ثبت میکردند؛ کودکی که در میان خرابهها دفتر مشقش را نگه داشته بود، زنی که در صف نان منتظر بود، آمبولانسی که با سرعت میان خیابانهای پر از خاک میتاخت و شهدایی که به آسمانها میرفتند. پستهای او نه فقط تصویر، بلکه سندی از مقاومت و امید در میان ویرانیها بودند. هر نگاه او به دوربین، هر عکس و هر ویدئو، صدای کسانی بود که در آتش فراموشی گرفتار شده بودند.
پسرش غیث را به امارات فرستاد تا در امان باشد، اما خودش تصمیم گرفت در غزه بماند. هر روز با جلیقه ضدگلوله، دوربین به دست، میان انفجارها و دود قدم میزد. میدانست که ممکن است هر لحظه جانش را از دست بدهد، اما همیشه میگفت: «دوربین سلاح من است.» و امروز همان سلاح، آخرین لحظه زندگیاش را ثبت کرد.
در طول این نسل کشی، او به پوشش آوارگی، گرسنگی، داستانهای انسانی، یورشهای زمینی ارتش صهیونیستی و بمبارانهای هوایی پرداخت و همچنین ویدیوهایی از جنگ ضبط میکرد. مریم خانه و تجهیزات حرفهایاش را در جنگ از دست داد، اما هرگز دست از ثبت حوادث و روایتهای انسانی که جنگ بر جای میگذاشت، برنداشت.
او بیوقفه کار میکرد، شب و روز در میدان بود. «من انرژی بیمانند او را در پوشش رسانهای شاهد بودم. در هر گوشه و در هر رویداد خبری حضور داشت.» این را تحسینالاسطل، نایبرئیس سندیکای روزنامهنگاران فلسطین گفت.
در جریان جنگ، مادر مریم به شدت بیمار شد اما نتوانست در غزه درمانی بیابد و در بیمارستان شهید شد. این ضایعه برای مریم بسیار سنگین بود، با این حال به کار خود ادامه داد. یکی از دردناکترین لحظات زندگیاش زمانی بود که مجبور شد از پیکر همکاران خبرنگارش که در جنگ شهید میشدند، عکس بگیرد. با هر همکار از دسترفته، از خود میپرسید: «آیا من هم مانند آنها قربانی خواهم شد یا از این کشتار جان سالم به در میبرم؟»
مریم هرروز صبح که از خواب بیدار میشد، اولین کارش برداشتن دوربین بود. هر لحظه، بین ثبت حقیقت و مراقبت از خودش، میان آوار و صدای انفجار، میگذشت. هر عکس، هر پست و هر ویدئو یادداشتی بود بر زندگی مردمش، یادداشتی که خودش گاهی در کپشن اینستاگرامش نوشت: «امید تنها چیزی است که میتواند ما را زنده نگه دارد»، یا «هر تصویری که میگیرم، شهادتی است بر حقیقتی که جهان نمیخواهد ببیند».
او هر روز شاهد بود که همکارانش یکییکی شهید میشوند، اما دست از کار نکشید. او میدانست که خبرنگار بودن یعنی ایستادن در برابر فراموشی، یعنی ثبت لحظههایی که دیگران نمیتوانند یا نمیخواهند ببینند.
از ابتدای نسل کشی در غزه تاکنون، ۲۴۶ خبرنگار به شهادت رسیدهاند که بخش قابل توجهی از آنها خبرنگار زن هستند، زنانی شجاع مانند شیرین ابوعاقله که پیشتر برای ثبت حقیقت جان دادند. مریم میان این جمع ایستاد و همان راه را ادامه داد، تا زمانی که بر بام اورژانس ناصر، زیر دو انفجار پیاپی، شهید شد.
در غزه، بیمارستانها، جایی که باید پناه باشند، به پایگاه خبرنگاران تبدیل شدند. هند، خبرنگار الجزیره، میگوید: «ما در جنگی دو ساله بدون برق و اینترنت هستیم. خبرنگاران فلسطینی بیمارستانها را پایگاه خود کردهاند تا همچنان گزارش بدهند؛ درباره زخمیها، گرسنگی و اجساد بیجان.» مریم بخشی از این تلاش بیوقفه بود.
رژیم صهیونیستی بارها بیمارستانها و مراکز رسانهای را هدف قرار داده و هیچ مدرکی برای ادعاهایش که براساس آنها خبرنگاران را هدف قرار میدهد، ارائه نکرده است. طبق کنوانسیونهای ژنو، خبرنگاران غیرنظامیاند و هدف قرار دادنشان جنایت جنگی است. بیش از ۶۲ هزار فلسطینی شهید شدهاند، که بیش از نیمیشان زن و کودک هستند.
مریم امروز شهید شد، اما صدایش هنوز باقی است. در تصاویرش، در ویدئوهایش، در پستهای اینستاگرامی که از روزهای جنگ منتشر کرده بود، در هر عکس، لحظهای از شجاعت و ایستادگی، هنوز زنده است. او زندگی را در میان ویرانهها روایت کرد و در آخرین نوشتهاش، هفت روز پیش از شهادت، جملهای برای همه ما به یادگار گذاشت:
«در این زندگی عابریم، مثل ابری که میگذرد عبور میکنیم و مالک چیزی جز اعمالمان نیستیم.»
مطالب پیشنهادی












