
در کنار بیانیه ۷۰۰ نفره تلاشهای رضا پهلوی برای ایجاد آشوب و بیثباتی در ایران نیز نمونه دیگری از کنشهای رادیکال ناکام بود. در جریان حملات اخیر اسرائیل، رضا پهلوی با همکاری رسانه تروریستی اینترنشنال اقدام به انتشار بارکدی برای جذب نیرو در داخل ایران کرد.
از فراخوانهای تکراری شازده پهلوی تا بیانیه میرحسین


درحالیکه نتانیاهو بهتزده از شکست سناریوی تهاجم نظامی و ناتوانی و شکست در برانگیخته کردن هستههای آشوب برای حفظ وجهه پیروز جغرافیا تهاجم خود را از تهران به دمشق تغییر داده است، گروهی متشکل از چند چهره سیاسی بازنشسته و انبوهی از چهرههای ناشناخته در ایران به راه افتادهاند تا به هر طریقی یک صدای دومی علیه انسجام ملی ایران بهطرف غربی ارسال کرده و او را برای تکرار تهاجم امیدوار کنند.
کاری که پیشازاین رضا پهلوی با انتشار بارکد همکاری در اینترنشنال انجام میداد را اکنون این گروه با جلب و جعل امضا برای اموات پای بیانیه میرحسین موسوی انجام میدهند و نرگس محمدی نیز برای این افراد توییت صد آفرین منتشر میکند تا پشت پردههای پروژه ضد انسجام ملی حامیان ایده براندازی سیاسی بهتر مشخص شود. اما همانطور که صدای تهاجمطلبی رضا پهلوی در حد یک بارکد هکشده در اینترنشنال باقی ماند بیانیه این گروه نیز حتی در حد بازنشر خبری به کف جامعه ایران نرسید تا مشخص شود جامعه ایران بهویژه پس از عیان شدن هرچه بیشتر دستهای خارجی پشت هر ایده آشوبی دیگر با کنشهای رادیکال حتی در حد مرور خبر هم ارتباط برقرار نمیکند تا مبادا به انسجام ملیای که تمامیت ارضی ایران را بیمه کرده است، خدشهای وارد شود.
این اتحاد ملی نهتنها نتیجه فشارهای خارجی بود، بلکه نشاندهنده بلوغ سیاسی و اجتماعی مردمی بود که آموختهاند در لحظات حساس اختلافات داخلی را کنار بگذارند و بر منافع ملی تمرکز کنند.
بازی به نفع ایده تهاجم
بیانیهای منتسب به میرحسین موسوی پس از حملات اخیر به ایران عملاً همان اهداف ناکام تهاجم نظامی را در قالب پیشنهادی سیاسی ارائه میداد. این بیانیه با واکنشهای محدود و کمرمق مواجه شد. اما آنچه این ماجرا را عجیبتر کرد، اعلام حمایت ۷۰۰ نفر از افرادی بود که عمدتاً چهرههای ناشناخته یا حاشیهای در فضای سیاسی ایران بودند.
نکته تأملبرانگیز در این ماجرا حضور نام یک فرد متوفی در فهرست امضاکنندگان بود. این اشتباه فاحش نهتنها اعتبار این بیانیه و امضاها را زیر سؤال برد، بلکه شائبه مهندسی رسانهای و دستکاری فهرست امضاکنندگان را تقویت کرد.
این بیانیه و حمایتهای بعدی از آن، بهجای آنکه بتواند حمایت عمومی را جلب کند، در سطح نخبگان سیاسی و رسانهای باقی ماند و هیچگونه بازتابی در کف جامعه نداشت. این ناکامی نشاندهنده هوشیاری اجتماعی و سیاسی مردم ایران بود که آموختهاند در برابر چنین پروژههایی که اغلب با پشتیبانی خارجی طراحی میشوند، مقاومت کنند و به کمپینهای تهاجمی ضریب ندهند.
فراخوانهای تکراری شازده پهلوی
در کنار بیانیه 700 نفره تلاشهای رضا پهلوی برای ایجاد آشوب و بیثباتی در ایران نیز نمونه دیگری از کنشهای رادیکال ناکام بود. در جریان حملات اخیر اسرائیل، رضا پهلوی با همکاری رسانه تروریستی اینترنشنال اقدام به انتشار بارکدی برای جذب نیرو در داخل ایران کرد. این اقدام که بخشی از یک پروژه هماهنگ برای ایجاد ناآرامی بود با بیتوجهی جامعه مواجه شد و در خاموشی فرو رفت. همزمان با انتشار این بیانیه هک شبکه اینترنشنال بهعنوان مبدا منتشرکننده فراخوان توسط گروه هکری حنظله نیز رخ داد تا مشخص شود سردمداران براندازی توانایی حفاظت از اطلاعات عوامل داخلی خود را نیز ندارند.
این اولینبار نبود که رضا پهلوی چنین فراخوانهایی را منتشر میکرد. در سال ۱۴۰۱ نیز پس از ناکامی پروژههای آشوبطلبانهای که با هدف بیثباتسازی ایران طراحی شده بود او بارها فراخوانهایی برای تجمع و اعتصاب منتشر کرد. اما این فراخوانها نیز مانند مورد اخیر با عدم اقبال عمومی مواجه شدند. نکته قابلتوجه این است که پس از هر شکست هیچگونه اطلاعرسانی یا توضیحی درباره نتایج این کمپینها از سوی او یا حامیانش ارائه نمیشود. این سکوت خود نشانهای از ناکامی و فقدان پایگاه اجتماعی این اقدامات بود.
شکست پروژههای رادیکال نشان میدهد جامعه ایران هیچ ارتباطی با این مدل کنشها برقرار نمیکند و این ناکامی نشاندهنده شکاف عمیق بین این جریانها و واقعیتهای اجتماعی ایران است.
دلایل ناکامی کنشهای رادیکال
مردم ایران در سالهای اخیر، بهویژه پس از تجربههای متعدد از پروژههای خارجی برای بیثباتسازی کشور آموختهاند که چگونه میان منافع ملی و تلاشهای تفرقهافکن تمایز قائل شوند. این هوشیاری باعث شد فراخوانهای رادیکال که اغلب با پشتیبانی رسانههای خارجی همراه بودند، نتوانند پایگاه اجتماعی پیدا کنند. همچنین چه در مورد بیانیه موسوی و چه در فراخوانهای رضا پهلوی فقدان اعتبار و پایگاه اجتماعی کنشگران نقش مهمی در ناکامی این اقدامات داشت. حضور نامهای ناشناخته و همچنین سابقه شکستهای مکرر رضا پهلوی نشاندهنده ضعف این جریانها در جلباعتماد عمومی بود.
در زمان حملات خارجی اولویت اصلی جامعه ایران حفظ تمامیت ارضی و عزت ملی بود. در چنین شرایطی فراخوانهایی که به دنبال ایجاد دوگانگی یا آشوب بودند، بهعنوان اقدامات غیرمرتبط و حتی خصمانه تلقی شدند تا چهرههایی مانند رضا پهلوی بدون هیچ عایدی سیاسی و اجتماعی با قرارگرفتن در کنار دشمن متخاصم به وجههای منفور در ایران تبدیل شوند.
رسانههای فارسیزبان وابسته به دولتهای متخاصم مانند اینترنشنال تلاش کردند این فراخوانها را بهعنوان نشانهای از «گسست داخلی» در ایران بازنمایی کنند. اما این تلاشها به دلیل عدم همراهی جامعه بهسرعت رنگ باخت و به حاشیه رفت.
ناکامی این کنشهای رادیکال پیامهای مهمی برای آینده ایران دارد. نخست، این شکستها نشان داد که جامعه ایران به سطحی از بلوغ سیاسی رسیده است که میتواند میان پروژههای داخلی و خارجی تفرقهافکن تمایز قائل شود. دوم، این ناکامیها نقش اتحاد ملی را بهعنوان مهمترین سلاح در برابر تهدیدات خارجی برجسته کرد. سوم، این تجربه نشان داد که تلاشهای خارجی برای ایجاد بیثباتی در ایران بدون همراهی داخلی محکوم به شکست است.
این ناکامیها هشداری به جریانهای سیاسی داخلی است که ممکن است، حتی ناخواسته در دام پروژههای خارجی بیفتند. امضاکنندگان بیانیه موسوی چه از سر سادهلوحی و چه با نیت خاص عملاً به پروژهای کمک کردند که در راستای منافع دشمنان ایران بود. این تجربه باید درس عبرتی باشد برای همه جریانهای سیاسی که حفظ وحدت ملی را در اولویت قرار دهند.
