نقشی که به او نمیآیدمرتس با دمیدن بر آتش دشمنی علیه شرق، قصد دارد همانند ویلهلم دوم امپراتور آلمان در جنگ جهانی اول و آدولف هیتلر رهبر این کشور در جنگ جهانی دوم تبدیل به حاکمی پیشرو در تاریخ ژرمنها شود.
صدراعظم آلمان؛ هیتلر پلاستیکی

موضعگیریهای ابتدایی فردریش مرتس، صدراعظم آلمان در مخالفت با اقدامات یکجانبه اقتصادی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا این دیدگاه را ایجاد کرد که آلمان بار دیگر زعیمی قدرتمند یافته و در حال بازیابی اقتصاد خود است؛ اما در ادامه عملکرد مرتس نشان داد او بیشتر از یک رهبر، شبیه خدمتکار پررویی است که گاهی با ارباب خود تند صحبت کرده و البته برای جبرانش شیرینکاریهای بیشتری انجام میدهد. شیرینکاریهای صدراعظم آلمان در برابر آمریکا و صهیونیستها، دو ذینفع جنگ جهانی دوم که ۸۰ سال از پایان آن میگذرد، در کمتر دورهای سابقه داشته و از روحیه عمومی ژرمنها دور است. مرتس به سرعت خواست ترامپ برای کسب سود از ناتو را اجابت کرده و قول ارائه میلیاردها دلار پول به او برای تأمین تسلیحات اوکراین را داد. او این کرنش خود را در برابر صهیونیستها نیز تکرار کرده و برای تقلیل جنایتهای آنان، به صراحت تأکید کرد رژیم صهیونی به نیابت از غرب کارهای کثیف را انجام میدهد؛ او این توصیف را درباره حمله صهیونیستها به ایران به کار برد و جالب آنکه اقدام آنها را نیز «کار کثیف» دانست. در شرایطی که در دورانگذار کنونی و شکسته شدن نظم تکقطبی همه انتظار استقلال بیشتری از آلمان داشتند، این کشور در حال فرورفتن در باتلاق است. برای فهم بهتر قضایا باید وضعیت و معادله امنیتی آلمان و ظرفیتهای آن را شناخت. مرتس درحالیکه نظم پیشین تضعیف شده، بیشتر از قبل درحال نشان دادن پایبندی به آن است.
وضعیت آلمان پس از جنگ چگونه شد؟
آلمان پس از جنگ جهانی دوم طبق توافقهای پس از جنگ تحت تسلط دولتها و گروههای پیروز جنگ درآمد.
دولتهای پیروز شامل شوروی، انگلیس، فرانسه و آمریکا بودند. صهیونیستها و یهودیان هم با توجه به نفوذی که در غرب یافته بودند، در این پیروزی سهیم شدند.
اهمیت منافع دولتها و گروههای پیروز به اندازهای بود که آلمان به دو کشور تقسیم شد؛ آلمان شرقی با اندازهای کوچکتر و جمعیت ۱۶ میلیونی که تحت سلطه روسها بود و آلمان غربی بزرگتر با جمعیت ۶۳ میلیونی که تحت نفوذ غرب قرار داشت.
برلین در درون آلمان شرقی واقع شده و توسط شوروی فتح شد؛ اما میان قدرتهای پیروز جنگ تقسیم شد و این شهر نیز به دو نیمه درآمد.
از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۰ که آلمان متحد شد، به مدت ۴۵ سال این کشور وضعیت تقسیم را تجربه کرد. طی ۳۵ سالی که مابین سال ۱۹۹۰ تا به امروز گذشته، این کشور علیرغم بازیابی اتحاد پس از عقبنشینی روسها، تحت سلطه دیگر طرفهای پیروز باقی ماند.
برای مدتها تنها لشکر زرهی انگلیس در آلمان مستقر بود گرچه در طول جنگ سرد توجیه اعلامی آن آمادگی برای مقابله با شوروی بود؛ اما پس از فروپاشی این حکومت نیز وضعیت تا مدتها ثابت ماند. اگر پس از جنگ جهانی دوم انگلیس و فرانسه در مقابل شوروی و آمریکا افول کردند، سلطه بر آلمان را هم باید طبق این دو حکومت سنجید.
با فروپاشی شوروی، بیشتر از انگلیس و فرانسه، نوع سلطه آمریکا اهمیت دارد. آمریکا دارای ۷ بخش در فرماندهی یکپارچه رزمی خود است که یک مورد آن فضایی و ۶ مورد آن جغرافیایی است. از این ۶ فرماندهی، مقر ۴ مورد در آمریکا و ۲ مورد در آلمان قرار دارد.
مقر فرماندهی اروپا (یوروکام) و آفریقا (آفریکام) در اشتوتگارت آلمان قرار دارند. این فرماندهیها برای اداره امور جهانی توسط آمریکا ایجاد شدهاند که مقر یکسوم آنها در خاک آلمان واقع شده و هیچ کشور دیگری میزبان مقر اصلی این فرماندهیها در خارج از آمریکا نیست.
مقر یوروکام در آلمان و پایگاههای تحت مدیریت آن در اروپا که بیشتر در همان آلمان مستقر هستند، وظیفه پشتیبانی از فرماندهی مرکزی آمریکا موسوم به سنتکام را نیز برعهده دارد؛ نیرویی که مسئول فرماندهی فعالیتهای ارتش آمریکا در مناطقی مانند غرب آسیا، آسیای میانه و شمال شبهقاره هند است.
حجم بالای نفوذ نظامی آمریکا که باعث حضور دهها هزار نظامی، ایجاد تأسیسات و پایگاههای عظیم و استقرار انواع تجهیزات مانند دستگاههای شنود و جمعآوری اطلاعات شده، عملاً قدرت امنیتی در این کشور را هم در اختیار آمریکا قرار داده است. آلمان نه تنها تحت سلطه نظامی و امنیتی آمریکاست بلکه خود نیز در این حوزهها پس از جنگ جهانی دوم دچار محدودیت شده و آنچه فراهم کرده، تحت مدیریت آمریکا فعالیت میکند.
با این حال تسلط نظامی-امنیتی آمریکا بر آلمان سه ضلعی است. اگر ضلع اول حضور عظیم قوای آمریکا و ضلع دوم فعالیت قوای محدودشده آلمان تحت نظارت آمریکا باشد، ضلع سوم وابستگی در این حوزهها به توانمندیهای واشنگتن است به گونهای که در فقدان آمریکا، آلمان بدون حفاظ فوری در برابر دشمنان و تهدیدها قرار میگیرد.
آلمان گشوده شده همچنین تا حد زیادی تحت نفوذ صهیونیستهاست. یهودیان اشکنازی به عنوان بدنه اصلی صهیونیستها در آلمان و مناطق مجاور آن زندگی میکردند و با وجود مهاجرت، ریشهها و منافع خود را در این سرزمینها فراموش نکرده و پس از جنگ آنها را اعاده و استمرار بخشیدند که به معنای تقویتشان در این کشور بود.
زاویه دیگر به نفوذ صهیونیستها در آمریکا باز میگردد؛ با توجه به سلطه آمریکا بر آلمان، صهیونیستها از طریق لابی خود در واشنگتن از منافع چنین سلطهای بهرهمند میشوند. رژیم صهیونی هم به عنوان بخشی از محصول صهیونیسم جهانی از آلمان بهره برد. آلمانها سالیانه بخش قابل توجهی از تسلیحات رژیم صهیونی را تأمین میکنند و تاکنون چندین زیردریایی تغییر یافته برای حمل موشکهای کروز اتمی را بدون دریافت هزینه در اختیار تلآویو قرار دادهاند. فراتر از آن، آلمان با قبول مسئولیت نظارت بر سواحل شرقی مدیترانه با کنترل سواحل کشوری مانند لبنان، به طور مستقیم در تأمین امنیت رژیم صهیونی مشارکت دارد.
آیا راهی برای خلاصی آلمان وجود دارد؟
با فاصله گرفتن از جنگ جهانی دوم و بروز تغییرات جهانی، فرصتهایی برای آلمان جهت اصلاح وضعیتش پدیدار شدهاند.
آلمان قدرت اقتصادی مهمی است و تحت فشار، فعالیت مناسبی دارد اما اقتصاد و صنعت آمریکا با وجود دوپینگ مالی دلار و خلق تریلیونها دلار، از مشکلات قابل توجهی رنج میبرد.
مشکلات اقتصادی و ناکامی جنگهای آمریکا در سایه روند فزاینده تکثر قدرت در جهان، فضای مطلوبی برای آلمان جهت افزایش استقلالش از این کشور ایجاد کرده اما اشتباه و گمراهی مقامات در برلین باعث شده نه تنها خبری از بهبود اوضاع نباشد بلکه وضعیت روبه وخامت برود.
آمریکا با تلاش برای توسعه قلمرو ناتو به سمت شرق و بلعیدن اوکراین، روسیه را تحریک به حمله علیه این کشور کرد تا پس از چند دهه، جنگی در اروپا شروع شود.
هنگامی که این جنگ به تحریک آمریکا و بازیگری خود اروپا شعله کشید، آلمان تندتر از دیگر دولتها در آن عمل کرد. درحال حاضر و در شرایطی که آمریکا ارسال سلاح به اوکراین را تعلیق کرده و انگلیس و فرانسه در گوشهای تقریباً سکوت کرده بودند، صدراعظم آلمان لابیگری در آمریکا برای ارسال سلاح را به اوج رسانده و با گفتوگوی مستقیم با رئیسجمهور آمریکا و تقبل همه هزینهها خواهان ارسال سریع ۱۰ واحد سامانه کمیاب دفاع ضدموشکی پاتریوت به اوکراین شد.
آلمان از سه قدرت غربی دیگر توانمندتر نیست. آنها دارای سلاح هستهای بوده و ضمن تجربه جنگ دارای ارتشهای مجهزی هستند، اما آلمان با تجربه و تجهیزات کمتر و موقعیت آسیبپذیرتر در برابر رقبای مهمی مانند چین، روسیه و ایران تهاجمیتر عمل میکند؛ اقدامی که بیهوده و خارج از منافع برلین است.
راه برای خلاصی برلین علیرغم ناهمواری وجود دارد اما این کشور فرورفتن بیشتر در باتلاق را انتخاب کرده است. آلمان با بازی مستقیم توسط صدراعظم خود از حمله رژیم صهیونی و آمریکا به ایران حمایت و ارسال سلاح برای اوکراین جهت مقابله با روسیه را پیش برده و همزمان ارتش آلمان ادعا دارد ناوهای چینی در مسیر پروازی هواپیمای نظارتی این کشور در دریای سرخ با لیزر اختلال ایجاد کردهاند. مواجهه همزمان برلین با تهران، مسکو و پکن هرچه باشد تدبیر نیست.
نکات
درباره عملکرد مرتس و آلمان نکاتی وجود دارد.
1- مرتس با حمایت از تجاوز غیرقانونی رژیم صهیونی و آمریکا به ایران و هدف قرار دادن تأسیسات هستهای، قدرت هنجاری اروپا را هدف گرفت. اروپا تا حد زیادی بر قدرت هنجاریاش با قاعدهسازی و رعایت قوانین متکی است و آلمان به عنوان یکی از ستونهای اروپا در این حوزه پیشتاز بوده است.
2- صدراعظم آلمان در خصوص حمله به ایران ادعا کرده است که پس از وقوع ۷ اکتبر همه باید میدانستند چنین حملاتی بالاخره رخ میدهند. مرتس با این اظهار نظر، عملاً تمامی جنایتهای رژیم را توجیه کرد که کشتار فلسطینیها و حمله به لبنان را هم در بر میگیرد.
3- اظهارات مرتس با تبلیغ و مشروعیتسازی اقدامات رژیم صهیونی، شراکت در جنایتهای آنان است. همانگونه که آلمان مجبور به پرداخت غرامتهای هلوکاست شد، در آینده باید بخشی از هزینههای بازسازی منطقه و غرامت قربانیان را پرداخت کند.
4- مرتس در حمایت از رژیم صهیونی به دنبال جلب توجه لابی آن در آمریکاست. او فکر میکند قادر است با جلب توجه لابی صهیونیستی و جلب نظر ترامپ، آلمان را از زیرفشارهای واشنگتن رها کند. با این حال لابی صهیونی علیرغم اثرگذاری بالا بر تحرکات و تمرکز آمریکا بر غرب آسیا نشان داده یا قادر به تحرک مناسب در دیگر مناطق جهان نیست و یا آنها را به گونهای تنظیم میکند که ضمن کسب سود، فایدهای برای طرفهای دیگر نداشته باشد. لابی صهیونیستی بدون هزینه و غیرمستقیم باعث شد مرتس موضعگیریهای اشتباهی داشته باشد و حداکثر ظرفیت خود برای اقدام ضدایرانی را به کار گیرد و حالا دیگر نیازی به صدراعظم ندارد. با این حال صهیونیستها احتمالاً قصد دارند به مرتس بگویند آنچه باعث جلب همکاریشان میشود همراهی آلمان در فعالسازی مکانیسم موسوم به ماشه است تا تحریمهای بینالمللی علیه ایران احیا شوند. حتی در آن صورت، صهیونیستها مزیتی در اختیار برلین قرار نخواهند داد و فشارهای ناگزیر آمریکا ادامه مییابد.
نتیجهگیری
مرتس با دمیدن بر آتش دشمنی علیه شرق، قصد دارد همانند ویلهلم دوم امپراتور آلمان در جنگ جهانی اول و آدولف هیتلر رهبر این کشور در جنگ جهانی دوم تبدیل به حاکمی پیشرو در تاریخ ژرمنها شود. با این حال اگر هیتلر که خود را رهبر رایش سوم میدانست، جنگی را برافروخت، توانمندیهایی ایجاد کرده بود. مرتس اما میخواهد رایش بیتاج و تخت چهارم را بسازد که فاقد ظرفیت و ابزارهای لازم است. در جنگها و رقابتهای گذشته، آلمان ریاست ائتلاف را برعهده داشت اما مرتس قصد دارد با شیرینکاری در برابر رهبران اصلی ائتلاف، صرفاً توجهات دشمن و ضربات آنها را به سمت برلین جلب کند.
مطالب پیشنهادی













