ربیعی، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

ربیعی با تأکید بر موجه بودن حضور ایران در محور مقاومت و افزایش توانمندی‌های نظامی و عدم واگذاری آن، غفلت از حضور در منطقه آسیای مرکزی که پیوستگی فرهنگی و تمدنی با ایران داشته را به عنوان ضعف در ترسیم استراتژی کلان و چشم‌انداز بلندمدت برمی‌شمارد.

  • ۱۴۰۴-۰۴-۱۷ - ۰۹:۵۸
  • 10
ربیعی، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

دلیلی برای کوتاه شدن برد موشک‌ها وجود ندارد

دلیلی برای کوتاه شدن برد موشک‌ها وجود ندارد

حسین ربیعی، استاد دانشگاه خوارزمی معتقد است مذاکره به عنوان ابزاری رایج برای دستیابی به منافع ملی از سوی همه کنشگران ژئوپلیتیکی صورت می‌گیرد تا هزینه‌ها و آسیب‌ها را به حداقل برسانند. ربیعی با تأکید بر موجه بودن حضور ایران در محور مقاومت و افزایش توانمندی‌های نظامی و عدم واگذاری آن، غفلت از حضور در منطقه آسیای مرکزی که پیوستگی فرهنگی و تمدنی با ایران داشته را به عنوان ضعف در ترسیم استراتژی کلان و چشم‌انداز بلندمدت برمی‌شمارد. متن کامل گفت‌و‌گو با این استاد دانشگاه که پیش از حمله رژیم صهیونیستی به ایران انجام گرفته را در ادامه می‌خوانید. 

اولین پرسش ما ناظر به منطق ژئوپلیتیک است که ما را در وضعیت مذاکره قرار داده است. آیا در وضعیتی که ما در آن قرار داریم مذاکره امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است؟ یا ما می‌توانستیم از حیث ژئوپلیتیک شرایط را به گونه‌ای دیگر تحلیل کنیم که مثلاً مقتضی رویکرد‌های دیگری در سیاست ما غیر از مذاکره باشد؟ 
وقتی از منطق ژئوپلیتیک صحبت می‌کنیم باید به این فکر کنیم که ژئوپلیتیک درواقع یک بازی و روش برای رسیدن به حداکثر منافع ملی است. بازیگران مختلف در سطوح مختلف تلاش می‌کنند تا از مسیر‌های مختلفی منافع ملی خود را تأمین و تضمین کنند. ما برای رسیدن به این هدف بزرگ خود یعنی تأمین منافع ملی از مکانیسم‌ها و تاکتیک‌های مختلفی استفاده می‌کنیم که هم‌بسته به شرایط جهانی است و هم بسته به موضوعاتی که رقبا و طرف مقابل ما در آن ابزار‌ها و امکانات بیشتری دارد.
به عبارت دیگر مذاکره هم یکی از ابزار‌هایی است که بازیگران برای تأمین منافع ملی به کار می‌برند. ما در مقاطع مختلف برای تأمین منافع ملی بسته به شرایطی که خودمان داریم یا رقبایمان بسته به عوامل مختلف دارند، از ابزار‌های گوناگونی مثل مذاکره استفاده می‌کنیم. بنابراین نباید تلقی شود که بازیگری مجبور به مذاکره می‌شود یا مجبور به جنگ کردن است. مذاکره به اقتضای شرایط مختلف است و در دوره‌های زمانی گوناگون این ابزار به کار گرفته می‌شود.
ما در این مقطع زمانی ترجیح دادیم از ابزار مذاکره در این دوره برای تأمین منافع ملی خود استفاده کنیم؛ هرچند مذاکره تنها مربوط به این مقطع زمانی هم نیست. همان طور که گفته شده از اواخر دهه 80 و دولت احمدی‌نژاد ما مذاکره‌هایی را در مورد انرژی هسته‌ای داشته‌ایم و در دوران روحانی و رئیسی هم ادامه پیدا کرد. بنابراین تنها در این مقطع یعنی 2025 نیست که ما مذاکره کرده‌ایم. مذاکره هم مثل ابزار‌های دیگر دیپلماسی اما در این دوره جدی‌تر به کار گرفته شده و یک منطق کاربرد آن همان تأمین منافع ملی است. 

پس ما با منطق تأمین منافع ملی وارد مذاکره شده‌ایم. این منطق برای طرف آمریکایی چگونه است؟ یعنی به ویژه پس از تجربه برجام، حاکمیت آمریکا چرا اصرار دارد به میز مذاکره برگرد؟ از حیث ژئوپلیتیکی مذاکره چه اهمیتی برای آن‌ها دارد؟ 
فرقی نمی‌کند. برای آن‌ها هم به همین گونه است. مذاکره ابزار تأمین منافع ملی است. فرقی نمی‌کند ایران باشد، کشوری ضعیف‌تر از ایران باشد یا هر کشور دیگری که قدرت اول جهانی باشد یا طرف مقابل، مثل چین در برابر آمریکا باشد و بر سر تعرفه‌های تجاری مذاکره کند یا طرفش ایران باشد. مذاکره از سوی همه کنشگران ژئوپلیتیک استفاده می‌شود. ایالات متحده آمریکا هم گزینه‌های مختلفی روی میز دارد و در این دوره سراغ تاکتیک مذاکره رفته است. 

چرا سراغ گزینه جنگ نرفته است؟ 
به خاطر هزینه‌های آن. منطق ژئوپلیتیک اهم و مهم کردن است. یعنی سبک و سنگین کردن یا یک محاسبه ساده است. وقتی گزینه مذاکره نباشد سراغ گزینه بعدی ‌می‌روند و سود و زیان و نتیجه آن شیوه دیگر را ارزیابی می‌کنند.
طبیعتا بازیگران اگر بتوانند در یک روند مسالمت‌آمیز به نتیجه برسند از خشونت پرهیز می‌کنند، زیرا جنگ هزینه‌های بسیار زیادی دارد و تضمین‌کننده هم نیست؛ کما اینکه ایالات متحده آمریکا بعد از میلیارد‌ها دلار هزینه کردن در عراق و افغانستان بدون نتیجه مطلوبش از آنجا خارج شد. پس جنگ تأمین‌کننده و تضمین‌کننده کامل منافع ملی نیست. آن‌ها هم به هر حال محاسبه کرده‌اند و متوجه هستند که جنگ در اولویت نیست و مثلاً تحریم‌های آن‌ها ایران را به تغییر رفتار نکشانده و ترجیح داده‌اند اکنون از مسیر مذاکره اهدافشان را دنبال کنند. 

ایران از این مذاکرات به چه منافعی دست پیدا کند برایش وضعیت قابل قبولی در مذاکرات خواهد بود و از آن‌سو هم منافع مطلوب آمریکا در این مذاکرات چیست؟ از این جهت این پرسش مطرح است که بدانیم چگونه منافع ما و آمریکایی‌ها دچار تصادم نشود و در عین حال به نوعی اشتراک برسد. چنین وضعیتی را می‌شود تصور کرد که این مذاکرات وضعیتی نتیجه‌بخش برای ملت ایران رقم بزند؟ 
بستگی دارد که طرف مقابل یعنی آمریکا دنبال چه خواسته‌هایی است و چه مواردی را بر میز مذاکره مطرح می‌کند. اگر هر دو طرف بخواهند حداکثر خواسته‌هایشان را تأمین کنند، مذاکره نه به نتیجه می‌رسد و نه پایان‌بخش این مرحله است. در این مقطع که مذاکره در مورد هسته‌ای است، ایران از پیش گفته که به دنبال سلاح هسته‌ای نیست و می‌خواهد انرژی لازم برای برق و... را تأمین کند. اگر روی حداقل غنی‌سازی که مدنظر ایران است توافق شود و ایالات متحده هم به دنبال برچیدن کامل هسته‌ای و تعطیل کردن مراکز هسته‌ای ایران نباشد، فکر می‌کنم شدنی است.
نکته مهم این است که از مقامات مختلف آمریکایی صدا‌های مختلفی شنیده می‌شود. یعنی هر گفت‌وگوی آن‌ها باب تازه‌ای را در این خصوص باز می‌کند. اظهارات آن‌ها گاهی متناقض بوده، گاهی مکمل است و گاهی هم ابهام دارد. مشخص نمی‌شود آن‌ها دقیقاً دنبال چه چیزی هستند. گاهی اوقات آن‌ها به دنبال راضی کردن جناح‌های داخلی خودشان هستند و برخی گفت‌وگو‌های دیگر نشان می‌دهد آن‌ها دنبال راضی کردن رژیم صهیونیستی‌اند و گاهی هم دنبال تفاهم با ایران هستند.
ایران سال‌هاست اعلام کرده دنبال سلاح هسته‌ای نیست و درصدد غنی‌سازی برای مصارف انرژی، دارویی و صنعتی است. اگر آمریکا به همین اندازه غنی‌سازی ایران قانع باشد و دنبال تعطیلی کامل برنامه هسته‌ای ما نباشد به هدفمان رسیده‌ایم. 

فرض کنیم چنین توافقی حاصل نشود. در چنین وضعیتی از نظر ژئوپلیتیکی چه شرایطی را برای ایران متصور هستید؟ 
دو گزینه از سوی مقامات آمریکایی تکرار می‌شود. ترامپ دائماً تکرار می‌کند وضعیت بدی در انتظار ایران است. قبلاً صحبت از بمباران مراکز هسته‌ای ما توسط خودش و اسرائیل بود. او اخیراً که به خلیج فارس سفر داشت صحبت از تشدید تحریم‌ها کرد.
هر دو حالت برای ما آسیب‌زننده است. ما از منظر اقتصادی، آسیب‌های زیادی از بابت تحریم دیده‌ایم و هزینه زیادی داده‌ایم و به سختی مراودات تجاریمان انجام شده که به اقتصاد ملی ما آسیب‌ زده است. گزینه نظامی هم اگر مطرح شود به اندازه کافی خطرناک است و ایران و همسایگانش را وارد مناسبات جدیدی می‌کند و ممکن است به رفتار‌ها و واکنش‌هایی از سوی ایران منجر شود که درواقع مسائل جدیدی را در منطقه ایجاد کند، به خاطر اینکه اگر وارد جنگی شویم ناگزیریم منافعی از ایالات متحده را که در همسایگی ماست مورد تهدید قرار دهیم.
چون دسترسی به آمریکا و پایگاه‌های دوردست آن نداریم و در حد پایگاه‌های مستقر در همسایگی دسترسی داریم. اگر وارد فاز جنگی شویم و بخواهیم به حملات احتمالی پاسخ بدهیم باید وارد زمین همسایگانمان شویم که در کوتاه‌مدت و درازمدت خطرات و تهدیدات آن برای ما بیشتر از اقتصادی است. 

همین وضعیت برای آمریکا هم صادق است که در منطقه مجبور است از همسایگان ما استفاده کند و او نیز قطعاً دچار مشکلاتی با همسایگان ما در منطقه خواهد شد؟ از سوی دیگر تخاصم‌های ایالات متحده با چین و روسیه هم هست. قاعدتاً این گونه نیست که فقط ما در این وضعیت بازنده باشیم و خود آمریکا هم بازنده خواهد بود؟ 
بله؛ اگر غیر از این بود و آن‌ها فکر می‌کردند با جنگ به نتیجه می‌رسند اصلاً معطل نمی‌کردند. آن‌ها محاسبه کرده‌اند و متوجه خطرات جنگ با ایران هستند و به این دلیل به مکانیسم مذاکره روی آورده‌اند. در شرایط جنگ، بسیاری از این محاسبات کنار گذاشته می‌شوند.
ایالات متحده وقتی وارد افغانستان شد احتمالاً می‌دانست چه شرایطی در انتظارش است. همین‌طور وقتی که به ویتنام و عراق وارد شد و جرج بوش آغازگر جنگ بود. اما بعد، اوباما مثلاً از این رویکرد پشیمان بود. آمریکایی‌ها در آن مقطع به جای مذاکره با بن‌لادن به آن‌ها حمله نظامی کردند و اینجا هم این گونه است. جنگ همیشه آخرین راه‌حل است. 

پس برای آن‌ها هم جنگ آخرین گزینه است؟ 
بله؛ همین طور است. ما که بسیار از عراق و افغانستان قوی‌تریم. جنگ برای آن‌ها آخرین راه‌حل است و نه گزینه اول و دوم. 

به نظر می‌رسد روسیه و اسرائیل خواهان به نتیجه رسیدن مذاکرات ما با آمریکا نیستند. این را می‌پذیرید؟ از طرف دیگر ما در سیاست خارجی‌مان آیا می‌توانیم به وضعیتی برسیم که در یک تعادل نسبت به غرب و شرق و درواقع یک موازنه باشیم؟ چون این تعادل در رابطه با شرق و غرب همیشه از مسائل سیاست خارجی ما بوده است. 
در بحث اسرائیل و روسیه باید گفت این‌ها دو راه متفاوت دارند. از نظر روسیه عادی‌سازی روابط ما با آمریکا و احتمالاً حضور احتمالی آن در ایران، فاصله گرفتن ما از روسیه را سبب خواهد شد. از این منظر، روسیه خواهان حفظ وضع موجود است که ما وابستگی بیشتری داشته باشیم و پیوند‌هایمان برقرار باشد. به نظرم در رابطه ما و ایالات متحده، روسیه از این منظر به ماجرا می‌نگرد که ما با این کشور دوستی و ارتباط بیشتری داشته باشیم و قطع ارتباط با ایالات متحده باشد. به خاطر اینکه ایران یک کشور بسیار بزرگ در منطقه خاورمیانه است، چرخش ژئوپلیتیکی ایران به سوی هر بازیگری می‌تواند زمینه قدرت‌گیری آن را به شدت فراهم کند. ایران به تنهایی اندازه همه کشور‌های خلیج فارس به اضافه عراق ظرفیت دارد، هم ظرفیت تجاری، اقتصادی و انسانی و هم ظرفیت ژئوپلیتیک. یعنی قرار گرفتن ایران در کنار هر بازیگری وزن آن را افزایش می‌دهد. بنابراین اگر ایران در کنار آمریکا و رودرروی روسیه قرار بگیرد، منافع آن با خطر مواجه می‌شود. از این جهت روسیه ترجیح می‌دهد مناسبات ما با آمریکا کم باشد یا نباشد و اتکای ما به روسیه یا مناسباتمان با او بیشتر باشد که در مواقع لزوم به او کمک کنیم. 
اسرائیل وضعیت متفاوتی در این رابطه دارد. اسرائیل خواهان یک ایران غیردشمن است. اگر از راه برقراری ارتباط ما با ایالات متحده به این امر دست پیدا کند، یعنی اندکی از دشمنی ما و خواست نابودی اسرائیل کاسته شود، او مشکلی با برقراری ارتباط ما و آمریکا ندارد.
فکر می‌کنم اسرائیل به هر شرطی که ایران تهدیدی برای آن نباشد راضی است. چه تهدید نظامی و چه تهدید سیاسی- امنیتی و هر شکل دیگری. او این خواسته را از هر طریقی دنبال کرده است؛ از قلع و قمع دوستان ما از حزب‌الله و حماس و... اکنون راضی به این است که خصومت ما با او کاهش پیدا کند. پس فی‌نفسه دشمنی‌ای برای دوستی ما با آمریکا ندارد و منطق آن با روسیه متفاوت است. 
اما اینکه گفتید شرق و غرب، به نظرم ما باید این اصطلاحات را کنار بگذاریم. چون ما وارد یک جهان شبکه‌ای شده‌ایم و شرق و غرب مربوط به جنگ سرد است. من وقتی این اصطلاح را از سیاستمداران‌مان می‌شنوم فکر می‌کنم هنوز ذهنیتشان در دوره جنگ سرد مانده است.
اکنون حجم تجارت چین با آمریکا در صدر است و شریک اول تجاری چین آمریکاست و با اروپا هم به همین گونه است. اصلاً طرح کمربند جاده چین جهتش به سمت غرب است. یعنی می‌خواهد در‌هایش را باز کند که با همه دنیا رابطه داشته باشد. به آن شکلی که در دوران جنگ سرد بود و دو جهان کاپیتالیستی و سوسیالیستی وجود داشت، دیگر نیست. یعنی شرق و غرب به آن معنا دیگر وجود ندارد. کشور‌ها و شرکت‌های مختلف درهم تنیده‌اند و با هم شراکت می‌کنند.
درست است که با هم در رقابتند و درهم‌تنیدگی به این معنا نیست که دیگر با هم مرزی ندارند و دوست هستند، نه؛ به این معناست که آن دیوار‌های ذهنی فروریخته و در تمام کشور‌های دنیا بزرگ و کوچک به هر شکلی با هم رابطه دارند و منافعشان را پیگیری می‌کنند. عربستان با آمریکا رابطه برقرار می‌کند و قرارداد تجاری می‌بندد و با چین هم قرارداد می‌بندد. خیلی از شرکت‌های آمریکایی در چین حضور دارند و خیلی از کالا‌های چینی در بازار آمریکا به فروش ‌می‌روند. بنابراین، این ذهنیت شرق و غرب را وزارت خارجه و سیاستمداران ما باید کنار بگذارند. 
تنها نکته‌ای که باید توجه کنیم این است که در چه زمانی و در چه زمینه‌ای منافع ملی ما قرار است تأمین شود، خواه شرق باشد و خواه غرب هیچ فرقی نمی‌کند و این‌ها با هم تفاوت هویتی ندارند. همه کشور‌های دنیا دارند منافع خودشان را دنبال می‌کنند و کسی پیگیر منافع ایدئولوژیک خودش نیست. چین نمی‌گوید چون ما کمونیست هستیم دیگر به سرمایه‌داری کاری نداریم و در عین حال آمریکای سرمایه‌دار هم با چین کمونیست و روسیه ارتباط برقرار کرده و تجارت دارد. 

این غرب و شرق که گفته شد، غرب و شرق ایدئولوژیک نبود. از حیث نظریه مکیندر یعنی هارتلند، غرب و شرق جغرافیایی مطرح شد؛ از این جهت که مذاکره ما با آمریکا ممکن است با منافع روسیه در تضارب باشد. آن نقطه‌ای که ما در سیاست خارجی‌مان به تعادل برسیم. وضعیت جغرافیایی ما تا پیش از انقلاب اسلامی منجر به برگزیدن استراتژی دریایی شده بود و بعد از انقلاب این استراتژی به سمت گسترش و توسعه نفوذ ما در محور خشکی پیش رفت و به دنبال آن در بعد منطقه‌ای شکل‌گیری محور مقاومت را داشتیم. چقدر محور مقاومت و گسترش حضور ایران در این فضا ناظر به منطق ژئوپلیتیک است و در جغرافیای سیاسی از حیث داخلی هم می‌توان آن را تحلیل کرد. این نگاه چه دستاوردهایی برای ما داشته است؟ با توجه به از دست رفتن امکانات و فرصت‌ها در این محور، وضعیت کنونی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا در این شرایط منطقی برای احیای محور مقاومت وجود دارد؟ یا نه، معتقدید باید ظرفیت‌های دیگری مورد توجه قرار گیرد؟
قسمت اول سؤال‌تان را طور دیگری تکمیل کنم؛ الان اگر به وضعیت صنعتی آمریکا و اروپا نگاه کنید، نه به این معنا که شرق عالم انسان‌های خوب یا بدی هستند، هیچ کدام به سیاست اخلاقی نگاه نمی‌کنند. ولی در شرق رشد تجاری بیشتری اتفاق می‌افتد.
هم چین و هم هند رشد تجاری بالای پنج درصد دارند. به نظر می‌آید به این شکلی که دارند رشد می‌کنند، آینده تجارت و اقتصاد دنیا اینجاست. یعنی توجه به شرق با این منطق باید باشد؛ با منطق تجاری و اقتصادی و منطق آینده. اگر نگاه کنید، به نظر می‌آید که پیرامون اقیانوس هند و شرق وضعیت بهتری خواهد داشت. در غرب هم اروپا رشد اقتصادی متوسطش دو درصد و در ایالات متحده سه درصد است. در شرق یعنی چین و هند و همچنین کشورهای خلیج فارس رشد بالای پنج درصد را تجربه می‌کنند و به نظر می‌رسد آینده اقتصاد و تجارت دنیا به این سمت شیفت خواهد کرد و از این منظر باید به این توجه کرد که بخشی از منافعمان را هم از این سو تأمین کنیم و نگاهمان تماماً به سوی غرب به‌عنوان همه منبع اقتصادی نباشد. اینجا هم یک بلوک قدرتمند اقتصادی صنعتی در حال شکل‌گیری است. بنابراین منطق حکم می‌کند ما این منطقه را در برابر غرب ر‌ها نکنیم.
درباره محور مقاومت باید بگویم که ما به‌عنوان یک بازیگر مهم منطقه باید در همه پیرامون‌مان حضور داشته باشیم، چه غرب آسیا و منطقه شام و شبه‌جزیره عربستان و چه قفقاز و آسیای مرکزی که همه مناطق ژئوپلیتیک پیرامون ما هستند که هر کدامشان به شکلی می‌توانند منافع ما را تأمین کنند.

چرا این‌ها برای ایران مناطق ژئوپلیتیک هستند؟
ژئوپلیتیک هستند چون در داخل آن‌ها شکلی از رقابت میان بازیگران وجود دارد. مثلاً در قفقاز بین ارمنستان، گرجستان و آذربایجان که بازیگران مستقر در این منطقه هستند، روسیه در ضلع شمالی، ترکیه و ایران بازیگرانی هستند که در این منطقه کنش و واکنش دارند و منافعشان را پیگیری می‌کنند.
آسیای مرکزی هم به همین‌گونه است. از حیث جغرافیایی یک سری همگنی‌های جغرافیایی و فرهنگی در آن وجود دارد با یک تاریخ روابط و مناسبات درهم‌تنیده مشخص که همه این ویژگی‌ها در این مناطق پیرامونی ایران است. هر رخدادی که در این مناطق صورت گیرد، ما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد مثل اتفاقی که در قفقاز افتاده یا فرصتی برای کنشگری ما در آنجا ایجاد می‌کند. بنابراین اینکه ایران تلاش کند که در همه پیرامون خود حضور داشته باشد، به شکلی آشکار و واضح است. غرب آسیا به همین گونه است. یعنی جایی که سوریه، لبنان، عراق، اردن و... هستند، فضا و فرصتی است که ما از طریق برقراری ارتباط بخواهیم نفوذمان را حفظ کنیم. گفته می‌شود مناطقی مثل آسیای مرکزی که پیوستگی و سابقه تمدنی فرهنگی بیشتری دارند، زمینه‌های مستعدتری برای همکاری دارند ولی این نافی آن نیست که ما آنجا نباشیم.
اگر بخواهیم یک قدرت بزرگ باشیم، حداقل در همه مناطق پیرامون خود باید بازیگر تأثیرگذاری باشیم. ولی شاید یکی از خطاهای ما این بود که همه تخم‌مرغ‌ها را در این سبد گذاشتیم. یعنی ما محور مقاومت را آنجا شکل دادیم و در آسیای مرکزی هیچ کاری نکردیم یا در قفقاز و در جنوب آسیا یعنی هند و پاکستان که حوزه تمدنی ما هستند، رابطه تعیین‌کننده‌ای نداشتیم. بنابراین حضور ما در غرب آسیا تحت نام محور مقاومت توجیه‌پذیر است. ما هم مثل هر بازیگری می‌خواهیم حوزه نفوذ خود را داشته باشیم.
اما شکل کار، شکل ایده‌آلی نبود. یعنی ما می‌توانستیم از راه ایجاد پیمان‌های منطقه‌ای با دولت‌های رسمی نفوذمان را گسترش دهیم. مثلا در عراق و یمن اگر حاکمیت کشور یمن و عراق به‌طور کلی همراه ما بود، بسیار بهتر بود تا گروه‌هایی مثل انصارالله به تنهایی. بنابراین اصل اینکه ما در این منطقه نفوذ داشته باشیم و اثرگذار باشیم و تعیین‌کننده پذیرفتنی است و معنای قدرت منطقه‌ای هم همین است که در یک منطقه تعیین‌کننده باشیم. ولی اینکه ما این‌گونه وارد منطقه شدیم در بلندمدت سبب شد تا حاکمیت‌های منطقه با ما رویارویی کنند و همکاری نکنند و بخشی از محور مقاومت نشوند و حتی در برابر این محور مقاومت کنند.

چون بحث همسایگان را مطرح فرمودید و با توجه به سفر ترامپ به عربستان و دیگر کشورهای خلیج فارس، یک سؤال پیش می‌آید: رویکردی که در ایران بر مذاکره تأکید دارد و آن را بسیار پررنگ می‌کند، از حیث ژئوپلیتیک عربستان این ظرفیت را دارد که در بلندمدت یک بازیگر اثرگذار در منطقه باشد؟ آیا این تغییر وزن ژئوپلیتیکی ایران است که به عربستان اجازه می‌دهد این نقش را داشته باشد؟
ایران از لحاظ بسیاری از شاخص‌های قدرت ملی از همه کشورها در منطقه بهتر است. وسعت سرزمینی ایران و جمعیت آن که اندازه کل جمعیت کشورهای حاشیه خلیج فارس است، سرمایه‌های انسانی خیلی خوبی که دارد و ظرفیت‌های زیستی ایران که بسیار بیشتر از عربستان است مثل آب، خاک و... که اخیراً به دلایلی رو به کاهش رفته، بسیار بالاتر از ظرفیت‌های سایر کشورهای منطقه است. ظرفیت‌های تاریخی ایران خیلی بالاست.
حضور هزاران ساله ما در این منطقه خیلی مهم است و یک وزنه است که نسل اندر نسل ساکن اینجا و دارای دولت و حکومت بوده‌ایم. بنابراین از حیث ظرفیت‌ها هیچ‌کدام از کشورهای منطقه به پای ایران نمی‌رسند. از سایر ابعاد مانند صنعتی، تجاری و اقتصادی ما از سایر کشورها عقب‌افتاده‌ایم و در سال‌های آینده تخمین زده می‌شود سرمایه‌گذاری در کشور ما بسیار کمتر از آن‌ها شود. از منظر پویایی‌های ژئوپلیتیک کشورهای منطقه در حال پیشی گرفتن از ما هستند.
عربستان به‌تنهایی در قیاس با ایران قدرت قابل‌توجهی نیست، به خاطر همان ظرفیت‌های ثابتی که گفتم. کشور ما به‌راحتی می‌تواند صد میلیون نفر را تأمین کند اما عربستان به دلیل هزینه‌هایی که برایش دارد نمی‌تواند. همین الان بخش زیادی از آب مصرفی‌اش را از آب شیرین‌کن تأمین می‌کند. اگر ظرفیت زیستی را هم بالا برده‌اند با هزینه‌های زیاد بوده است. در حالی که این ظرفیت‌های طبیعی در ایران وجود دارد. بنابراین، عربستان سعودی به‌تنهایی در افق کنشگری ما نیست.
عربستان سعودی در دهه 1980 با تأسیس شورای خلیج فارس ظرفیتی برای خودش ساخته است. سال 96 که عربستان با ما قطع رابطه کرد، همراه با آن 10 کشور با ما ارتباطشان را قطع کردند؛ در حالی که ما هنگامی که محور مقاومت را شکل داده بودیم، مثلاً نتوانستیم لبنان را همراه خود کنیم و نتوانستیم یمن را هم همراه خود کنیم و این خیلی مهم است.
عربستان از راه ایجاد نهادسازی منطقه‌ای و ائتلاف‌های منطقه‌ای موقت و دائم خودش را به یک بازیگر مهم تبدیل کرده است که در منطقه به ایران تنه می‌زند. یعنی عربستان سعودی را به‌تنهایی نباید حساب کنید. گاهی اوقات آن را باید اتحادیه عرب خلیج فارس حساب کرد، برای اینکه همه این کشورها را علیه ما بسیج می‌کند. هنگامی که می‌خواست به یمن حمله کند، یک ائتلاف نظامی تشکیل داد که پنج کشور در آن عضویت داشتند ولی ما نتوانستیم چنین کاری بکنیم.
ما اگر اراده کنیم که با یک دشمن فرضی اکنون وارد جنگ شویم، هیچ‌کدام از کشورهای پیرامون ارتششان را در اختیار ما قرار نمی‌دهند، در حالی که عربستان سعودی به هر شکلی این کار را کرده و تقریباً بحرین را به یک استان خود تبدیل کرده است. بنابراین عربستان سعودی به‌تنهایی رقیب ما نیست بلکه از راه ائتلاف‌سازی توانسته وزنه قابل‌توجهی ایجاد کند که در مقابل ما ضعیف نیست. یعنی وقتی که قرار است کنش و واکنش داشته باشد مثل همان زمان قطع رابطه می‌تواند علیه ما کارهایی انجام دهد.

به رویکرد شبکه‌ای کشورها در تعاملات بین‌المللی اشاره کردید. ما می‌بینیم به همان نسبت رویکردهای هویتی همچنان در این جهان شبکه‌ای پررنگ هستند، طوری که فارس بودن خلیج فارس محل مناقشه قرار می‌گیرد و ترامپ در سخنرانی خود صرفاً نام خلیج را به‌تنهایی می‌برد. آقای دکتر، رویکردهای هویتی چه تأثیری بر ظرفیت‌های ژئوپلیتیک دارند که کشورهای حاشیه خلیج بر نام «خلیج عربی» تأکید دارند؟
بحث هویت در عصر جهانی شدن به‌ویژه برای ما و کشورمان بسیار مهم است. یادم می‌آید از دهه 60 موضوع شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی و تهاجم فرهنگی برای ما خیلی از سوی مقامات مطرح بود. ما که یک ساختار ژئوپلیتیک ایدئولوژیک را برای خودمان تعریف کرده بودیم، مسائل هویتی برایمان خیلی مهم بوده است. فرهنگ برایمان بسیار اهمیت داشته است و بنابراین اگر همه دنیا هم کاری با ما نداشته باشند، چون خودمان از ابتدا این رویکرد را در پیش گرفتیم، مسئله برایمان مهم است.
یعنی هر ضربه و آسیبی که به هویت فرهنگی تمدنی ما وارد شود، یک جنگ و تهاجم محسوب می‌شود. بنابراین در عصر جهانی شدن، برای کشور و ملت ما به‌خصوص مسائل هویتی مهم هستند، به‌ویژه هنگامی که ما در رقابت‌های دیگرمان به شکلی عقب ‌مانده‌ایم. جوانان ما وقتی می‌بینند تیم‌های ورزشی ما در مسابقات مثلاً برنده نمی‌شوند و به کنسرت‌های برگزار شده در عربستان نگاه می‌کنند، احساس می‌کنند که ما در عرصه کالای فرهنگی در دنیا دستمان خالی است و مجبور می‌شوند به گذشته خود رجوع کنند.
یعنی زمانی شما جزء ما بودید و اینجا خلیج فارس و تیسفون مال ما بوده است. این عوامل هویتی و تاریخی یک دستاویز خوشحال‌کننده است و درواقع ابزاری است که به ما امید به بقا می‌دهد؛ یعنی ما اینجا بوده‌ایم و سال‌ها خواهیم بود و از شما قدیمی‌تر هستیم و این‌ها هم نشانه‌اش است. بنابراین در چنین شرایطی نام‌ها، ابزارهای تاریخی، یک گلدان و شیء سفالی و... که هویت تاریخی ما را نشان بدهد، برای ما حداقل مهم است؛ که بگوییم مثلاً هزار سال در ترکیه بوده‌ایم. الان در ترکیه یک محوطه تاریخی مربوط به دوره ساسانی مثلاً پیدا شده که این برای ما خیلی مهم است. در چنین شرایطی نام و هویت خلیج فارس بسیار مهم است و از سوی دیگر دولت هم راحت‌تر می‌تواند به این قصه وارد شود و از آن دفاع کند و توجیه‌پذیر است که در این قضیه سرمایه‌گذاری کند، آن را حفظ کنیم یا ارتقا دهیم.
ایالات متحده رسماً این را اعلام نکرد و به نظر می‌آمد که یک شیطنت است و شاید می‌خواستند واکنش ایرانیان را بسنجند یا حواس‌ها را از جایی پرت کنند. اما آمریکایی‌ها این را هیچ‌وقت رسماً دنبال نکرده‌اند، حتی در خود کشورهای منطقه هم افراد دانشگاهی آن‌ها که تاریخ را می‌دانند و می‌شناسند، روی این مسئله تمرکز نکرده‌اند.
الان که این مسئله داغ شده خبر آمده که در موزه قطر نقشه‌هایی با عنوان «خلیج فارس» هست. بنابراین قطر هم تلاشی نکرده نقشه‌ها را عوض کند. شاید در کتاب‌های درسی‌شان این باشد. بنابراین این یک مسئله حاشیه‌ای به حساب می‌آید. مذاکرات در حال حاضر خیلی مهم‌تر از این مسئله حاشیه‌ای است و سفر ترامپ به کشورهای حاشیه خلیج فارس مهم است. بنابراین این مسئله حاشیه‌ای مطرح شد تا اصل سفر و بقیه مسائل را تحت تأثیر خودش قرار دهد.

آنچه روی آن توافق وجود دارد این است که چرا وزارت خارجه ما در تعامل با وزارت علوم برنامه‌ای را برای اندیشمندان ما طراحی نمی‌کنند و فراخوانی از اسناد بین‌المللی که در مورد نام خلیج فارس در کشورهای مختلف دنیاست صورت نمی‌گیرد؟ این نحوه بی‌توجهی نیست؟
چند نکته درباره نام خلیج فارس و رویکرد ما در این مسئله وجود دارد. اولاً از لحاظ رسمی سازمان ملل این نام را پذیرفته و در اسناد خودش نیز منتشر کرده است. یعنی اسم خلیج فارس در سازمان ملل تأیید و تصویب شده است. از لحاظ تاریخی هم هیچ شکی در آن نیست و ایرانی‌ها هم هیچ شکی ندارند و هیچ ایرانی‌ای تردیدی ندارد که اینجا خلیج فارس است. تلاش‌هایی نیز از چندین سال پیش تا کنون بوده است؛ تلاش دانشگاهیان و محافل داخلی منجر به کشف صدها سند و نقشه مربوط به این نام شده است، اما کفایت نمی‌کند.
کشورهای عربی در سطح جهانی سرمایه‌گذاری وسیعی کرده‌اند و اگر 20 یا 30 سال پیش مثلاً نام «خلیج عربی» را جست‌وجو می‌کردید، در منابع مکتوب خیلی کم بود و 10 یا نهایتاً 20 درصد بود. الان در کتاب‌های مختلفی که در دنیا منتشر می‌شود، این تقریباً پنجاه/پنجاه است. یا «خلیج خالی» می‌نویسند یا «خلیج فارس» و عده‌ای هم «خلیج عربی» می‌نویسند و این دارد رایج می‌شود. من نسبت به این موضوع احساس تهدید می‌کنم که اگر در آینده نزدیک اتفاقی نیفتد، با این شکلی که ما داریم پیش می‌رویم، این اتفاق خواهد افتاد. کشورهای حاشیه خلیج فارس به اندازه کل بودجه وزارت علوم ما شاید به یک دانشگاه در اروپا یا آمریکا می‌دهند که فعالیت‌های پژوهشی‌اش را به این نام منتشر کند. کرسی‌های علمی زیادی به نام ملک عبدالعزیز یا ملک سلمان در دانشگاه‌های خارجی هست. آن‌ها مؤسسه مطالعات خاورمیانه و مؤسسه مطالعاتی خلیج را راه انداخته‌اند که این‌ها همه برون‌دادهایشان با نام «خلیج عربی» است.
این اتفاق در آینده متأسفانه خواهد افتاد و ما روزی به این نقطه خواهیم رسید که برای اینکه بگوییم اینجا خلیج فارس است دست و پا خواهیم زد. این اتفاقی است که در دنیا افتاده است و اینکه بگوییم اسامی تاریخی عوض نمی‌شوند، اصلاً این‌گونه نیست.
قبلاً به آلمان پروس می‌گفتند، اما اکنون هیچ‌کس در دنیا به آن پروس نمی‌گوید. اسپانیا روزی آندلس بوده است. تایلند سیام بوده و گرجستان نیز ایبری بوده است. اگر در یک چشم‌انداز 200 یا 500ساله نگاه کنیم و این روند ادامه پیدا کند، هم نقشه‌ها و هم متون درسی تغییر خواهند کرد و آن وقت چندین نسل باید تلاش کنند که ثابت کنند اینجا خلیج فارس بوده است. اگر افق ما پنج یا 10 ساله باشد، اتفاق خاصی نخواهد افتاد. خلیج فارس میراث دوهزار ساله است و سه هزار سال اجداد ما اینجا کوشش و زندگی کرده‌اند تا خلیج فارس به این نام ثبت شده است.
شاید تا هزار سال دیگر نشود به اینجا گفت خلیج فارس. کسانی که سرمایه دستشان است و اراده دارند، مثل ما دانشگاهیان و شما رسانه‌ای‌ها باید در این راستا تلاش کنیم. این امری ملی است و مستلزم توجه خیلی زیاد در درجه اول و اراده بسیار قوی در درجه دوم و در درجه سوم سرمایه زیاد است. ما در برابر تلاش‌های آن‌ها با آن سرمایه‌گذاری بزرگ تقریباً داریم با دست خالی تلاش می‌کنیم. مثلاً نهایت تلاش ما این شده که دانشگاه خوارزمی با انجمن دانشجویی ایران‌شناسی یک جلسه‌ای بگذارد یا مثلاً استانداری هرمزگان یک جلسه‌ای بگذارد و از افراد داخل دعوت کند! خب افراد داخل کشور که هیچ شکی در این مسئله ندارند که اینجا خلیج فارس است. اینکه ما به همدیگر بگوییم اینجا خلیج فارس است که فایده ندارد. کاری که باید انجام شود در سطح بین‌المللی است که ما فعلاً در اولویت‌مان نیست. به اندازه‌ای که اعراب برای این کار تلاش می‌کنند و پول خرج می‌کنند، یک‌صدمش هم ما تلاش نکرده‌ایم. صد سال دیگر که ما نباشیم، فرزندان ما باید بروند منابع قبل از سال دو هزار را برای سند بیاورند و بگویند اینجا خلیج فارس است.

متن گفتگوی کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.

نظرات کاربران